پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
مت هریس، یکی از مشهورترین سرمایهگذاران فینتک از آیندهی پر رمز و راز این حوزه میگوید
مت هریس (Matt Harris) در شرکت بین کپیتال ونچرز (Bain Capital Ventures) مشغول به فعالیت است. او از همان اولین روزهای ابداع مفهوم فینتک، دستبهکار شده و در شرکتهای فعال این حوزه، سرمایهگذاری کرده است. حدود 20 سال قبل، هیچکسی بهاندازهای که بایدوشاید، به فینتک اهمیتی نمیداد. هریس در این مورد میگوید:
«در روزهای اول، هیچکس اهمیتی به استارتآپها نمیدادند و آنها را بیفایده میدانستند، پس از مدتی نیز سروکلهی بحران مالی پیدا شد و تمرکز همه را از فینتک دور کرده و به سمت خود کشاند.»
این اتفاقات، به نفع مت هریس تمام شد. آن چه در این مقاله مطالعه کنید، مصاحبهی پیتر های (Peter High)، رئیس شرکت مشاورهای متیس استراتژی (Metis Strategy) است با آقای مت هریس. این دو در این مصاحبه، مروری کلی بر دنیای پر از رمز و راز فینتک داشتهاند!
در حال حاضر، آمار سرمایهگذاریهای موفق هریس، به عدد بالایی رسیده است. او در طی این مدت، چشماندازها و تجربیات باارزشی را به دست آورده و قصد دارد با سرمایهگذاری در 4 بخش اصلی فینتک، یعنی پرداخت، وامدهی، سرمایهگذاری و بیمه، این تجربیات را پیادهسازی کند. او اعلام کرده که بخش تکنولوژی املاک و مستغلات، پتانسیل این را دارد که به پنجمین بخش سرمایهگذاریهای وی، تبدیل شود.
پیتر های: شما مدیرعامل شرکت بین کپیتال ونچرز هستید و عمدهی فعالیتهای خود را بر فناوریهای مالی (فینتک) معطوف کردهاید؛ آیا میتوانید بخشهایی نوظهور از این صنعت را نام برده و توضیحاتی در موردشان بدهید؟
مت هریس: درست است که من قبل از سال 2000 سرمایهگذاری در شرکتهای فینتک را شروع کردم، ولی حدود 17 سال پیش بود که فعالیتهای دیگرم را کنار گذاشته و تنها در این حوزه تمرکز کردم. در آن زمان، تعداد شرکتهای سرمایهگذاری ریسکپذیری که منحصراً در حوزهی فینتک کار میکردند، خیلی کم بود و من از این فرصت، استفاده کردم.
در آن سالها، فینتک تنها به نمایندگان فروش، تولید تکنولوژی و فروش آن به مؤسسات خدمات مالی محدود میشد. من خریداران را دستاندرکار خطاب میکنم، این خریداران، عبارت هستند از: بانکها، کارگزاران معاملات و شرکتهای بیمه. این شرکتها، معمولاً ترجیح میدادند که از سازمانهای بزرگ و اسمورسمداری مانند فیسرو (Fiserv)، افآیاس (FIS)، جک هنری (Jack Henry)، اکسنچر (Accenture) و آیبیام (IBM) خرید کنند. به همین دلیل، زمینه برای ظهور فروشندگان جدید و عرضهی محصولات سودمند، فراهم نبود.
در فاز اول فینتک، ما بر روی رقابت با دستاندرکاران تمرکز کردیم. برای انجام این کار، در ابتدا بخشهایی را شناسایی کردیم که دستاندرکاران آنها، نتوانسته بودند با عرضهی محصولات نوآورانه و تکنولوژی محور، حس رضایت را در مشتری برانگیزند. بنابراین، شرکتهایی مانند سیمپل (Simple) را هدف قرار دادیم. سیمپل، یک محصول رقابتی بانکداری خرد بود و بر روی اپلیکیشنهای گوشی موبایل و سایر فرمهای تعاملی جدید، پیادهسازی شده بود.
شرکتهای دیگری نیز بودند که در حوزههای مختلف فینتک، مانند پرداخت، وامدهی، سرمایهگذاری و بیمه مشغول فعالیت بودند. لندینگ کلاب (Lending Club)، آندک (OnDeck)، اسکوئر (Square) و برینتری (Braintree)، نمونههایی از این شرکتها هستند که از آنها حمایت کردیم.
با انجام این کار، این شرکتهای نامبرده، به رقبایی برای دستاندرکاران تبدیل شدند. دستاندرکاران مربوطه، در ابتدای امر به استارتآپها اهمیتی نمیدادند و آنها را بیفایده میدانستند، پس از مدتی نیز سروکلهی بحران مالی پیدا شد و تمرکز دستاندرکاران را از فینتک دور کرد و به سمت خود کشاند. حدود ده سال پیش و در بحبوحهی بحران مالی جهانی، دستاندرکاران پی بردند که در چالش بزرگی قرار گرفتهاند و برای زنده ماندن، باید مبارزه کنند؛ در این زمان بود که فینتک مدرن متولد شد.
در نتیجه، فضا برای نوآوران کسبوکارها، بازتر شد و اسکوئر، فعالیت خود را آغاز کرد. از این برههی زمانی، بهعنوان دوران بنیادین و جریان ساز یاد میشود. جک دورسی (Jack Dorsey)، که همه او را به عنوان بنیانگذار توییتر میشناسند، توجه خود را به سمتوسوی صنعت پرداخت و فینتک معطوف ساخت و این امر، افراد شخصی را برای فعالیت در این حوزه تشویق کرد. چندین سال بعد، بانکها بحران مالی را پشت سر گذاشتند و مقیاس عملکردی شرکتهایی که نام بردم، گسترش یافت.
در این زمان، شرکتهای مشاورهی رباتیک هم وارد میدان شدند؛ سیگفیگ (SigFig)، بترمنت (Betterment)، ولثفرانت (Wealthfront) و پرسونال کپیتال (Personal Capital) نمونههایی از همین شرکتها هستند. در نتیجهی تمام این فعالیتها، کلیهی بخشهای صنعت مالی و بیمه، دچار دگرگونی و تحول شدند. آخرین فاز صنعت فینتک، در طی پنج سال گذشته اتفاق افتاد. در این فاز، دستاندرکاران، دیدگاه نادیدهگیری استارتآپها را کنار گذاشتند و متوجه شدند که شرکتهای کارآفرین تکنولوژی محور، تهدید بزرگی برایشان محسوب میشود.
جیمی دایمون (Jamie Dimon)، مدیرعامل اجرائی جیپیمورگان چیس (J.P. Morgan Chase)، در نامهی سالانهی سال 2012 میلادی، به سهامداران اعلام کرد که سیلیکون ولی آینده در حال شکلگیری است. این نوشته، تهدید استارتآپهای نوآوری محور را آشکارتر ساخت. در همین زمان بود که برای اولین بار، دستاندرکاران، به خریداران محصولات فینتک تبدیل شدند و همان مدل کسبوکاری که 17 سال پیش، همه آن را دستکم گرفته بودند، به موضوعی جذاب تبدیل شد.
اقدامات رقبای فینتکی جدید، دستاندرکاران را مجاب کرد که شرکتهای بزرگی مانند آیبیام و اکسنچر، مشکلات آنها را حل نخواهند کرد. امروزه، ما در گوشه گوشهی تکنولوژیهای مالی، شاهد بروز نقاط قوت بسیاری هستیم. چالشگرها، برندهای جدیدی هستند که به جذب مشتری میپردازند و نمایندگان فروش جدید، به فروش تکنولوژی مدرن به دستاندرکارانی میپردازند که مایلاند حالا حالاها در میدان رقابت باقی بمانند.
های: بهتازگی، شاهد بروز همکاریهایی در بین استارتآپها هستیم. این استارتآپها، یک هدف مشترک دارند و آن، این است که با شرکتهای بزرگ و نامدار، رقابت داشته باشند. به نظر شما، آیا این رقابت، در مدلهای کسبوکاری نوظهور و شیوهی توسعهی اکوسیستم، تأثیر دارد؟ اگر بله، چگونه؟
هریس: دو عامل در این موضوع تأثیر دارند.
عامل اول: بانکها دریافتهاند که در تولید و عرضهی محصولات فناورانهای که با انتظارات مشتری مطابقت داشته باشد، توانایی کافی را ندارند و شرکتهای بزرگ همکار فعلی نیز این محصولات را ارائه نمیکنند. بدین ترتیب، میل و اشتیاق بانکها برای همکاری با استارتآپها، افزایش پیدا کرده است.
درست است که شرکتهای موفقی مانند اسکوئر، استرایپ و آندک زیاد هستند، ولی تعداد استارتآپهایی که در مرحلهی توزیع، شکست خوردهاند نیز کم نیست. یک اصل معروف در حوزهی فینتک وجود دارد: پیش افتادن در میدان رقابت، زمانی امکانپذیر میشود که قبل از کشف نوآوری توسط دستاندرکاران، استارتآپهای مربوطه، به اندازهی کافی توزیع را شناخته باشند. از این اصل میتوان نتیجه گرفت که دستاندرکاران، مشتریان زیادی دارند و جدا کردن این دو از هم، کار بسیار دشواری است.
اغلب استارتآپهایی که به دنبال رقابت با بانکها، مدیران ثروت و شرکتهای بیمه هستند، این نکته را دریافتهاند که سریعترین راه برای تبدیل شدن به یک شرکت مهم، مشارکت با دستاندرکاران است. این مشارکت، میتواند به دو شکل صورت بگیرد: مشارکت در انجام سرمایهگذاری خطرپذیر برای توسعهی مشترک و بهکارگیری تکنولوژیهای جدید برای خدمترسانی به مشتریان دستاندرکاران.
به عنوان نمونه، من بر روی استارتآپ آندک کپیتال، که یک شرکت مستقل کوچک است و در حوزهی وامدهی تجاری فعالیت میکند، سرمایهگذاری کردهام. آندک، با کمپانیهای بزرگی مانند جی.پی.مورگان، تعامل داشته است.
آندک، یک کسبوکار چند صد میلیون دلاری است و به کسبوکارهای کوچک، وام میدهد؛ جی.پی.مورگان نیز همین کار را انجام میدهد، ولی ارزش شرکت آن به چند میلیارد دلار میرسد. درست است که یک شکاف قابل توجه در بین این دو شرکت وجود دارد، ولی جی.پی.مورگان، بهمنظور خدمترسانی به مشتریان کوچک خود، از ابزارهای قرارداد نویسی، ابزارهای همراه کردن مشتری و رابطهای کاربری آندک کپیتال، استفاده کرده است.
یک استارتآپ دیگر، که من بر روی آن سرمایهگذاری کردهام، سیگفیگ نام دارد. این استارتآپ، فعالیتی مشابه با ولثفرانت و بترمنت دارد و در زمینهی مشاورهی رباتیک بین کسبوکارها و مشتریان (B2C) کار میکند. سیگفیگ، متوجه شد که در مدل کاری این شرکت، با وجود صدها هزار مشتری، پول درآوردن بسیار دشوار است. بنابراین، مدیران این استارتآپ، مسیر کاری این شرکت را به سمتوسوی خدمترسانی به دستاندرکاران موجود، تغییر دادند.
ولز فارگو (Wells Fargo)، یوبیاس (UBS)، سیتیزن بانک (Citizens Bank) و بسیاری دیگر از مؤسسات مالی بزرگ، جزو همین دستاندرکاران هستند. سازمانهای بزرگ نامبرده، تمایل دارند که راهکارهای مدیریت ثروت ارائهشده به مشتریانشان را توسعه دهند؛ ولی میدانند که خودشان از انجام این کار ناتوان هستند و ازاینرو، به مشارکت با سیگفیگ روی آوردهاند. ما در فضای پرداخت تجاری نیز وارد شدهایم و در شرکت اویداکسچنج (AvidXchange)، سرمایهگذاری کردهایم.
اوید، به کسبوکارها کمک میکند تا کاغذبازیها و چکهای کاغذی را کنار بگذارند و برای پرداخت قبوض خود، به راهکارهای مبتنی بر نرمافزار روی آورند. پرداخت دیجیتال از طریق کارتهای تجاری مجازی و سامانهی اتاق پایاپای الکترونیک (ACH)، نمونههایی از همین روشهای کمهزینهتر هستند که برای پرداختهای تجاری کاربرد دارند. اوید، با فروش مستقیم به بخش حسابهای پرداختنی کسبوکارها، کسبوکاری صد میلیون دلاری را برای خود دستوپا کرده است.
در سال گذشته، این استارتآپ یک محصول را با همکاری کیبانک (KeyBank)، روانهی بازار کرد و بهتازگی نیز با شرکت بزرگ مسترکارت (MasterCard) وارد تعامل شده است. در نتیجهی این همکاری، دهها بانک، به پلتفرمی مجهز خواهند شد که نرمافزار آن توسط اوید و کاربران و مسیرهای پرداخت آن، توسط بانکها تأمین خواهد شد. حدود سه الی پنج سال پیش بود که شرکتهای پویا، کارآفرین و فناوری محوری که سرمایهی آنها توسط روشهای مالی خطرپذیر تأمین میشود، همکاری خود را با دستاندرکارانی که قوانین نظارتی و مشتریان ثابتی دارند، آغاز کردند. این اتفاق، یک فصل جدید بود که در دوران کاری 20 سالهی من رقم خورد؛ هماکنون، شاهد به بار نشستن درختهای این همکاری هستیم.
های: به نظر میرسد که شما به حوزهی املاک و مستغلات نیز علاقهی زیادی دارید، همانطور که میدانید، به این حوزه، کمتر از بخشهای دیگر فینتک پرداخته شده است. لطفاً به ما بگویید که دیدگاه شما در مورد تکنولوژی املاک و مستغلات چگونه است و چه چیزی شما را به سمت این بخش جذب میکند؟
کسانی که مایلاند در این حوزه اطلاعاتی را کسب کنند، میتوانند به مقالهای که با عنوان «آیندهی تکنولوژی املاک و مستغلات: چگونه به اینجا رسیدیم و در اکوسیستم جدید، چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟» در سایت فوربس منتشر شده است، مراجعه کنند.
هریس: چند سالی میشود که شرکت ما در زمینهی تکنولوژی املاک و مستغلات نیز وارد شده است، ولی حدود 18 ماه است که فعالیتهای ما، شکل جدیتری به خود گرفته است. چندین بار از من پرسیده شده که تکنولوژی املاک و مستغلات، چه ربطی به فینتک دارد؟
اغلب اطرافیانم، کنجکاو هستند که بدانند آیا من از گسترهی فینتک فراترپا گذاشتهام یا وارد یک شاخهی دیگری از صنعت فینتک شدهام؟ عمدهی فعالیتهای شرکت من، حول چهار بخش اصلی فینتک، یعنی پرداخت، وامدهی، سرمایهگذاری و بیمه بوده است؛ ولی اکنون میخواهم در بخش پنجمی به نام تکنولوژی املاک و مستغلات نیز شانس خود را امتحان کنم.
علت مجذوب شدن من به این فضا، این است که میزان فعالیتهای اقتصادی این حوزه در سطح جهان زیاد است، سطح ناکارآمدی در این بخش بالاست، اکثر فعالیتها به شکل آنالوگ انجام میگیرند و انتظار مشتری این است که با گذشت زمان، تمامی این فعالیتها دیجیتالی سازی شوند.
در طی چند سال گذشته، قسمتهایی از بخشهای عملکردی املاک و مستغلات به شکل دیجیتال درآمدهاند؛ فرصتهای خوبی وجود دارد و مجموعهی مهارتها و سطح شناخت من از فینتک، برای توسعهی تکنولوژیهای املاک و مستغلات، بسیار کارآمد است. البته باید اشاره کنم که این صنعت، ریزهکاریهای مربوط به خودش را دارد و تخصص فینتکی من، برای تبدیل شدن به یک کارشناس در حوزهی املاک و مستغلات، کافی نیست.
در املاک و مستغلات، عناصر مهم و متمایزی وجود دارد که به صورت عمودی، با هم در ارتباط هستند؛ ازاینرو، پرداخت در بخش املاک و مستغلات، تفاوتهای معناداری با پرداخت در رستوران و یا پرداخت برای آموزش عالی دارد. نکتهی جالبتوجه اینجاست که تمامی چهار حوزهی اصلی فینتک را میتوان در بخش املاک و مستغلات نیز پیادهسازی کرد.
تعداد کسبوکارهای بزرگی که به صورت مشترک در بخش املاک و پرداخت، املاک و وامدهی و املاک و بیمه فعالیت میکنند، زیاد است. برخی معتقدند که فعالان این بخش، از فینتک خالص فاصله گرفته و به سمت فینتک ترکیبی حرکت کردهاند. برخی دیگر نیز میگویند: ادغام فینتک با بخشهایی مثل مراقبتهای پزشکی، پرداخت، وامدهی، بیمه، تجارت و حملونقل، زمینه را برای انجام کارهای هیجانانگیز فراهم میکند و توجه افراد علاقهمند را به سمت خود جلب میکند.
سیر تکاملی فینتک، من را به یاد سرمایهگذاران ریسکپذیری میاندازد که در اواخر دههی 90 میلادی، به شکلی عمده، شروع به تأمین مالی شرکتهای اینترنتی کردند. از آن زمان تاکنون، مدت زیادی گذشته، تمامی شرکتهای امروزی، به اینترنت متصل هستند و هیچ موسسه یا سازمانی نمانده که غیر اینترنتی باشد.
من فکر نمیکنم که فینتک، به اندازهی اینترنت فراگیر شود، ولی معتقدم که این صنعت، به یک برند اجزا (ingredient brand) تبدیل خواهد شد.
چنین برآورد میشود که با گذشت زمان، از تعداد شرکتهایی که صرفاً در حوزهی پرداخت فعالیت میکنند، کاسته شود و تعداد شرکتهای پرداختی که سمتهای مختلف جهتگیری میکنند، افزایش پیدا کند. در آینده، داشتن آگاهی از بخشهای املاک و مستغلات، مراقبتهای پزشکی، آموزش عالی، حملونقل و … بهاندازهی کسب مهارت در خود فینتک، اهمیت خواهد داشت. اگر از 10 یا 20 سال آیندهی صنعت فینتک از من سؤال کنید، میگویم:
قسمت عمدهای از نوآوریها، هماکنون به مرحلهی اجرا رسیدهاند و در فاز بعدی، نوبت به پیادهسازی عمودی این نوآوریها میرسد.
های: فضای تکنولوژی بیمه (اینشورتک) را چه گونه ارزیابی میکنید؟
هریس: مطالعهی اینشورتک، برای من بسیار جذاب است. بیمه، صنعتی است که بهراحتی، تن به تحولات ساختارشکن نمیدهد. میتوان گفت که این موضوع، برای تمامی کسبوکارهای تنظیمی دیگر نیز صادق است، ولی کمیسیون دولتی بیمه، رویکردی پیچیده را بر فضای صنعت بیمه، مخصوصاً در ایالاتمتحده، حاکم کرده است. در نتیجهی این امر، فضا بهگونهای شده که با تأسیس یک شرکت ساختارشکن بیمه که در سطح ایالاتمتحده فعالیت داشته باشد، هیچ محصول حداقلی قابل حیاتی تولید نخواهد شد.
ایجاد تغییراتی مؤثر در چنین فضایی، مستلزم این خواهد بود که از همان روز اول، به مقابله و درگیری با قانونگذاران بپردازید… همین عوامل بود که باعث شد صنعت بیمه، دیرتر از سایر بخشها، نسبت به پذیرش فینتک پیشقدم شود. نوآوران بزرگ پرداخت، شرکتهای وامدهی جایگزین، مدیران ثروت و فضای سرمایهگذاری، کسانی هستند که قبل از اینشورتک، نسبت به جذب دلار و پیادهسازی نوآوری، اقدام کرده بودند. صنعت بیمه، علیرغم شروع دیرهنگام، تحولات معناداری را تجربه کرده است. بیمه یک صنعت چندوجهی است و سه بخش مهم دارد:
- مراقبتهای پزشکی: اولین اقدامات نوآورانهی صنعت بیمه، در حوزهی بیمهی مراقبتهای پزشکی اتفاق افتاد. شرکتهایی مانند اسکار (Oscar) و دیوتد (Devoted) جزو مؤسساتی هستند که به صورت مشترک، در بخش فینتک و مراقبتهای پزشکی فعالیت میکنند و سرمایههای کلانی را به سمت خود جذب کردهاند.
- اموال و خسارات: تمامی شرکتهای مرتبط با ریسک، از قبیل بیمهگران خودرو، خانه، اجاره و مسافرت، در این دسته جای میگیرند. لیموناد (Lemonade) و مترومایل (Metromile)، شرکتهای بیمهی بزرگ این دسته هستند و سرمایهگذاریهای بزرگی را تجربه کردهاند. تأمین مالی صد میلیون دلاری شرکت بیمهی روت (Root Insurance)، یکی از سرمایهگذاریهای اخیر این حوزه است که با هدف مدرن سازی بیمهی خودرو انجام شده است. ارزش این محصولات نوآورانهی جدید، بالغ بر 1 میلیارد دلار برآورد میشود.
- بخش ثروت: بیمههای مستمری بر اساس مدت زمان پرداخت حق بیمه، عمر و تمامی محصولات بیمهای دیگری که بهجای تمرکز بر ریسک و سلامت، از ثروت افراد محافظت میکنند، در این دسته قرار میگیرند. تعداد شرکتهای این دسته در مقایسه با دو بخش قبلی، کمتر است. بیمهگزاران بیمهی عمر، نتیجهی کار خود را 30 سال بعد میبینند؛ به همین دلیل، ورود به این حوزه و ایجاد تحول در آن، دشوارتر به نظر میرسد. بااینوجود، شرکتهایی مانند لدر (Ladder) و هیلو (Halo)، بودجهی قابلتوجهی را به سمت خود جذب کرده و انواع جدیدی از شرکتها و خدمات را ابداع کردهاند.
یک روش دیگر نیز برای تقسیمبندی فضای بیمه وجود دارد و آن عبارت است از: بخشبندی از طریق زنجیرهی ارزش و سطوح مختلف از ریسک.
- شرکتهای بیمهی اتکایی (Reinsurance): که سطح بالایی از ریسک را تحت پوشش قرار میدهند.
- شرکتهای بیمهگر: این شرکتها، سطح ریسک متوسط را تحت پوشش قرار میدهد و بخشی از زنجیرهی ارزش هستند که قوانین تنظیمی شدیدی دارند. شرکتهایی که قبلاً به آنها اشاره کردم، از نوع بیمهگر هستند. بیمهگران، تمایل دارند که با فضای پیچیده و آکنده از قوانین تنظیمی، مقابله کرده و تحولاتی ساختارشکن را اعمال کنند. در این بخش از زنجیرهی ارزش، دست شرکتها برای طراحی شیوهی عرضهی محصولات، باز است؛ بهعنوانمثال، بیمهای که از اسکار هلث خریداری میشود، از نظر گزارهی ارزش و نحوهی ارائهی محصول، با بیمهای که از ایتنا (Aetna) خریداری میشود، تفاوتهای چشمگیری دارد.
- کارگزاران: در بخش کارگزاری، شاهد فعالیتهای زیادی بودهایم. این قبیل از شرکتها، که هیپو، لیموناد، نکست اینشورنس (Next Insurance)، کاوروالت (CoverWallet) و گوجی (Goji) نیز جزوی از آنها هستند، نیازی به جمعآوری حجم بالایی از پول ندارند. این شرکتها، محصولاتی را که قبلاً توسط دستاندرکارانی مانند آلاستیت (Allstate)، پروگرسیو (Progressive) و پرودنشیال (Prudential) تعریف شده، به فروش میرسانند. کارگزاران، در کنار فروش محصولات موجود، به بازاریابی روشهای مدرن دیجیتال نیز میپردازند. تعداد کارگزارانی که در زمینهی اموال، خسارات، سلامت و ثروت فعالیت میکنند، زیاد است و با وجود اینکه سرمایهی اختصاص داده شده به این شرکتها اندک است، ولی هر روز بر تعداد استارتآپهای این فضا، افزوده میشود.
به عقیدهی من، این روند، به این زودیها از پیشرفت باز نخواهد ایستاد. مردم، هنوز هم به سازمانهای بزرگ و کند سنتی، علاقه دارند؛ ولی در بین انتظارات مشتری و آنچه که بازیگران فعلی عرضه میکنند، شکاف وجود دارد. برای پر کردن همین شکاف است که استارتآپها، سر از خاک برآوردهاند. من به شخصه اعتقاد دارم که بازار بیمه، از نظر قوانین تنظیمی، ریسک و سرمایه بری (capital-intensity)، بسیار چالشبرانگیز است و به همین دلیل، شرکت ما در این فضا بسیار انتخابی عمل کرده است. تعداد زیادی از رقیبان ما، برای وارد شدن به حوزهی اینشورتک، شور و اشتیاق بالایی دارند، ولی مبلغ سرمایهگذاری شده در این حوزه توسط شرکت ما، از بسیاری از سرمایهگذاران خطرپذیر دیگر، کمتر است.
های: در مصاحبه با یک سرمایهگذار نهادی، که در فینتک فایننس 40 (FinTech Finance 40)، شرکت شما را در جایگاه سوم قرار داده بود، شما اعلام کردید که سرعت انجام معاملات را معیاری برای موفقیت نمیدانید. در سالهای 2016 و 2017، شرکت شما به ترتیب 2 و 6 معاملهی سرمایهگذاری را انجام داده است. به هنگام انجام سرمایهگذاری، چه فاکتورهایی را مدنظر قرار میدهید؟
هریس: من متوجه شدهام که تمرکز بیشازحد بر تکنولوژیهای مالی، دستکم دو خطر را در پی خواهد داشت:
1) کورکورانه عمل کردن
بهعنوانمثال، من وقت زیادی را به مطالعه و تفکر در بیمه اختصاص دادهام و در نتیجه، به باورهای عمیقی در این حوزه رسیدهام، ولی باید در نظر داشته باشم که مؤسسات بزرگ، توانایی تغییر دادن دنیا را دارند و ممکن است که یک روز، شخصی پیدا شود که باورهای من را زیر سؤال ببرد. حال اگر من بیشازحد به باورها و عقایدم پایبند بمانم، حقیقتها را نخواهم دید و به جای من، یک سرمایهگذار ریسکپذیر دیگری که پیشداوری نمیکند و یک دید کلی دارد، به حمایت مالی شرکتهای ساختارشکن خواهد پرداخت. آن دسته از شرکتهایی که بتوانند باورهای من را به چالش بکشند، حتماً شرکتهایی هیجانانگیز هستند. مهم است که دید بازی داشته باشیم.
2) یکی دیگر از نگرانیهای من این است که هماهنگ بودن ایدههای یک شرکت با باورهای من، موجب علاقهمندی مفرط من به آن شرکت شود. فرض کنید که من علاقهی خاصی به پرداخت تجاری دارم و با کارآفرینی مواجه میشوم که او نیز همین تفکر را دارد، چنین موقعیتی، میتواند مرا بسیار تحت تأثیر قرار دهد.
طبیعی است که هر کسی، ایدههای خودش را دوست داشته باشد و من نیز از این امر مستثنا نیستم؛ بنابراین برای جلوگیری از به دام افتادن، مدام به خودم یادآوری میکنم که داشتن تفاهم در طرز فکر و ایده، شرط کافی برای انجام سرمایهگذاری نیست. بهترین کار، این است که عالیترین کارآفرینان جهان را پیدا کنید و بر روی آنها سرمایهگذاری کنید.
ممکن است که ایدههای آنها در ابتدای مسیر چندان چنگی به دل نزند، ولی این افراد، در مسیر پیشرفت میتوانند به ایدههایی طلائی دست پیدا کنند. همهی افراد، اذعان دارند که مدیریت، مهمترین جنبهی هر کسبوکاری است. این نکته، فرار است و جا دارد که آن را هر روز به خودمان یادآوری کنیم.
پیچیدگیها زیاد هستند و حتی مدیرانی که بر ارتقای سطح مدیریت خود تمرکز میکنند نیز گاهی، به ناگزیر در دام میافتند. من همواره این اصل را برای خودم تکرار میکنم و هر بار که مرتکب خطایی میشوم، نهایت تلاشم را به کار میبندم که به جهت صحیح بازگردم.
شغل من، حمایت و پشتیبانی از مستعدترین افراد جهان است.
هدف تلاشهای من برای کسب آگاهی از جنبههای مختلف فینتک، این نیست که بتوانم معاملات خوب و بد را از هم تشخیص دهم؛ من به این دلیل به مطالعهی فینتک میپردازم که به هنگام رویارویی با کسی که به اعتقاد من، یکی از برترین شرکتهای آیندهی جهان را تأسیس خواهد کرد، ذوق و علاقهام به این حوزه را به او نشان دهم و او به هنگام تصمیمگیری، من را نیز جزو هیئتمدیرهی خود انتخاب کند.
های: شما با این قبیل از افراد، همکار نیستید، مدتزمان زیادی را با آنها سپری نمیکنید و آنچنانکه بایدوشاید، از کم و کیف تصمیمگیری آنها و شیوهی تعاملشان با افراد تیم، آگاهی ندارید. این مشکل را چگونه حل میکنید و به چه شیوهای، کیفیت تیم مدیریتی را مورد ارزیابی قرار میدهید؟
هریس: من برای غلبه بر این مشکل، راهکارهای متنوعی دارم که چند نمونه از آنها را ذکر میکنم:
1) بخش بزرگی از کار من این است که بین مردم و شرکتها بروم؛ بنابراین، قبل از آنکه یک کارآفرین به دفتر من بیاید، من او را شناخته و نسبت به او اطلاعاتی پیدا میکنم. مارک سستر (Mark Suster)، الگوی کسبوکاری من است. او میگوید:
سرمایهگذاری از خطوط آغاز میشود نه نقطهها.
به این معنی که نباید تنها با یکبار ملاقات همدیگر و برگزاری یک جلسه، نسبت به سرمایهگذاری ریسکپذیر اقدام کرد؛ بلکه قبلاً باید یکی سری از تعاملات صورت بگیرد و بر اساس برخوردهای متعدد، تصمیمگیری شود. با انجام رفتوآمدها و شرکت کردن در بحثها هست که دو طرف معامله، میتوانند به شناخت خوبی از هم برسند.
2) من، مدت زیادی است که به این کار مشغولم؛ شاید کسانی باشند که با آنها کار نکرده باشم، ولی افرادی در اطرافم هستند که آنها را بهخوبی میشناسند. دوستان و همکاران نزدیک من، به من حس وفاداری دارند و وقتی از آنها بخواهم که توضیحاتی در مورد شخصی به من بدهند، نقاط ضعف و قوت او را صادقانه در اختیار من میگذارند.
3) من به چشمان خودم اعتماد دارم. وقتی کسی را ببینم که از نظر من خارقالعاده باشد، همهی کارهای خود را رها میکنم تا با او وقت بگذرانم. این کار، به من امکان میدهد تا او را عمیقتر بشناسم و تصمیم بگیرم که آیا او ارزش سرمایهگذاری را دارد یا خیر. تعداد معاملات شرکت من در هر سال، یک یا دو عدد است و این موضوع از نظر من هیچ اشکالی ندارد؛ مگر در یک سال، چند بار پیش میآید که یک فرد خارقالعاده ملاقات کنیم؟
منبع: Forbes