پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
سال ۲۰۲۰؛ نقطه پایان ادارهها / مفهوم دفتر کار به یک صفحه نمایش چند اینچی تبدیل شده است
در سال 1903 میلادی، معماری به نام فرانک لوید رایت چیزی را طراحی کرد که چندان شباهتی به ساختمانهای اداری مدرن نداشت. ساختمانی عظیم الجسه با دیوارهای آجری تحت عنوان ساختمان لارکین در بوفالوی نیویورک. در هر حال، میتوان این ساختمان را سرآغاز عصری جدید دانست. ساختمانی با برخی از نوآوریهای خاص نظیر سیستم تهویه مطبوع، کابینتهای متعدد طبقهبندی شده و توالتهای والهانگ که اگر چه نتوانست کارایی و راندمان عملکرد کارمندان مشغول در ساختمان لارکین – که به امور پست اختصاص یافته بود – را ارتقا دهد، اما با مفاهیم ژرفی همچون انگیزه، تحرک و کنترل همراه شد.
در عصر جدید، تصور شهری بدون یک دفتر مرکزی در درونش یا زندگی بدون چنین دفاتری تقریبا بعید است. آنها یکی پس از دیگری سر بر میآورند و ما، مبهوت از عظمتشان نامهایشان را میپرسیم؛ برج خیارشور، برج رنده و یا پیناکل، آسمانخراشهایی هستند که اغلب با دیدنشان خشکمان میزند و در این بین، اگر چه اتفاق میافتد که گاه ارتفاع و شکل ظاهریشان، یا کارایی و لزوم این حجم از هزینه را نشانه برویم، اما هرگز موجودیتشان را زیر سوال نبردهایم.
دفاتر یا ساختمانهای اداری، توصیفی روشن از عصر ما هستند. فضاهایی که درست به اندازه اماکن عمومی یا ورزشگاهها متمایز شدهاند و در بسیاری از ابعاد زندگی ما، از اسکار سال 1960 برای فیلم آپارتمان گرفته تا فیلمها و کارتونها – نظیر فیلمهای مد من و دِ آفیس و یا داستان مصور دیلبرت – رسوخ کردهاند.
اما اکنون، در برههای از زمان که به نظر میرسد ویروس کووید-19 قصد دارد بسیاری از هنجارها را به ناهنجاری بدل کند و برعکس، برخی مسائل در مورد اهمیت این ساختمانهای اداری نه تنها متوقف شده، بلکه در حال عقبگرد نیز هست. ادارات بار دیگر در حال بازگشایی هستند اما اینبار، با اصول و ضوابطی دیگر و البته، کمرنگتر و کماهمیتتر. هفته گذشته، توئیتر اعلام کرد که کارمندانش قادر هستند در صورت تمایل، برای همیشه دورکاری را برگزینند. تنها در عرض همین چند ماه، دوره ادارهها – که آنها را به مرکز ثقل فعالیت حرفهای بدل کرده بود – به پایان رسید. مفهوم دفتر کار، در آن واحد، از چهار دیواری ساختمانهای اداری تبدیل شد به یک صفحه نمایش چند اینچی که میتواند در هر گوشه از این جهان که میخواهد باشد.
شروع کار دفاتر کار
اگر قرار باشد سال 2020 میلادی را نقطه پایان ادارهها بنامیم، سرآغاز این دفاتر اهمیت بیشتری پیدا میکند. طبق نوشتههای ویلیام دالریمپل، شرکت هند شرقی با 300 منشی، امور دفتری و حسابداری را میتوان سرآغاز دوره ادارات در سال 1731 میلادی دانست. عصری که با روی کار آمدنش، پشتمیزنشینی را به آرزویی بزرگ برای اغلب مردم تبدیل کرد و به دنبال آن، پیدایش تلگراف و راه آهن نیز مزید بر علت شد تا بسیاری از شرکتهای بزرگ، به دنبال راهاندازی دفاتر مرکزی درکلانشهرها باشند. دفاتر یکی پس از دیگری راهاندازی شدند و آنگونه که نیکیل ساوال، در کتاب بسیار جذابش تحت عنوان کیوبد (تاریخ محرمانه دفاتر کار) مینویسد «مردم حتی نمیدانستند که با این ساختمانها چه باید کنند!»
شاید بتوان دفاترکار یا ادارت را در این برهه از زمان، صرفا کارخانههای کاغذبازی خطاب کرد. چندان نمیشد اسم کارخانه فیزیکی را روی این دفاتر گذاشت اما حقیقت این بود که کارخانه فکری نیز در کار نبود. چیزی در حدود یک سوم از کارمندان، کارمندان دفتری بودند که با لباسهای یکرنگ – شبیه کارگران مغازه شیرینی فروشی – در یک ردیف مینشستند و بدون اینکه کار خاصی انجام دهند یا دست کم، ایده یا فکری نو خلق کنند، روز را به شب میرساندند.
زنان در معرض توجه، به شدت جذب چنین نقشهایی میشدند. مارگارت آنستی، یکی از زنانی بود که پس از فارغالتحصیلی از کمبریج در دهه 1940، دقیقا برای مبارزه با همین روال تصمیم گرفت هرگز تایپ یاد نگیرد. دانشآموختهای که در نهایت، با سِمت دیگری از منشیگری – منشی وزارت امور خارجه – بازنشسته شد. شکافهای جنسیتی باریک میشوند اما هرگز از بین نمیروند.
پیشی گرفتن تعداد کارگران یقه سفید از کارگران یقه آبی
در سال 1956 بود که تعداد کارگران یقه سفید (پشت میز نشینان امور دفتری و اداری) ایالات متحده آمریکا از تعداد کارگران یقه آبی (کارگران فنی) پیشی گرفت. اتفاقی که به نظر میرسید همه از آن خوشنود نیستند. درست در همان سال بود که ویلیام وایت، کتاب فوقالعاده خود تحت عنوان انسان سازمانی را منتشر ساخت که به تمایل آمریکاییها برای تطابق، به ویژه با امور دفتری میپرداخت. کتابی که توانست نامزد دریافت جایزه ملی کتاب آمریکا در بخش غیرداستانی شود.
او در این کتاب، به کارگرانی پرداخته بود که از مشاغل خود، دستمزدها، حقوق و خانهای که به آنها داده شده بود راضی بودند اما با تقلب در تستهای شخصیتی دفتری وادار به شورش شدند. کتابی که مملو بود از یاس و ناامیدی جناح چپ در مورد کارگران یقه سفید و پولهایی که این کارگران خارج از چارچوبها از اتحادیه دریافت میکردند.
سریال درام آمریکایی مد من نیز به نظر قصد داشت به همین نکته اشاره کند. داستان سریال برمیگشت به یک بنگاه تبلیغاتی تحت عنون استرلینگ کوپر در خیابان مدیسون نیویورک در دهه 1950 میلادی، که افراد در آن با برخی زدوبندها و پایبندی عمیق بر سلسله مراتب و البته الکل مذاکره میکردند. به عنوان یک کارمند، تا چه میتوانید شخصیتی مجزا از خود واقعیتان در محل کار داشته باشید؟ اگر اینگونه است احتمالا فرد موفقی در ادارات خواهید بود اما این را نیز نباید فراموش کنید که زندگی شخصی ما نیز در بوته قضاوت قرار خواهد گرفت.
خواه یا ناخواه، در این عصر به جایی رسیدیم که تلاش برای انسانیسازی ادارات و دفاتر کار شروع شد. درست در سال 1950 بود که یک شرکت طراحی آلمانی به نام کوئیکبورنر، تصمیم گرفت تا مجموعهای از دفاتر کار خصوصی را به صورت شبکهای راهاندازی کند تا از این طریق بتواند فعالیتهای اعضا و طراحانش را تسهیل و روانتر کند. جریانی که جرقهای شد برای آغاز چندین دهه نبرد بین حریم خصوصی و آزادی.
در سال 1974 بود که نورمن و وندی فاستر ساختمان ویلیس را در ایپسوییچ طراحی و راهاندازی کردند. ساختمانی که کارمندانش میتوانستند همدیگر را در طبقات مختلف ملاقات کنند و دارای استخر و روف گاردن مشترک بود. بسیاری از سلسله مراتب اداری، با روی کار آمدن چنین ساختمانها و دفاتری رو به فروپاشی گذاشتند. امروزه، مدیران انگشت شماری را میتوانید پیدا کنید که در طبقات مجزایی از کارمندان کار کنند.
جنبههای دیگر مد من نیز به مرور زمان رو به نابودی گذاشت. نوشیدن الکل و استعمال دخانیات در دفاتر به تدریج کمتر و کمتر شد. تبعیضهای نژادی و جنسیتی مذموم شده و غیرقانونی اعلام شدند و ناهارهای میخانهای جمعهها نهایتا تا دهه 1990 میلادی دوام آوردند؛ هرچند که در برخی ادارات بریتانیایی، پس از آن نیز برخی از این جلسات برگزار میشدند.
با کمرنگتر شدن کارهای دفتری سنتی و روی کار آمدن اقتصاد دانش بنیان، دفاتر دیگر شباهت کمتری به کارخانجات داشتند. هرچند که هنوز هم بیگانگی در این ادارهها بیداد میکرد. اسکات آدامز خالق کمیک استریپ دیلبرت اذعان میکند: «حدود 60 درصد از کار من در پسیفیک بِل به این اختصاص داشت که خودم را مشغول نشان دهم!»
ادارهها پر شده بود از کارمندانی که فکر میکردند پتانسیلهایشان نادیده گرفته شده است. درست همان حسی که آلبرت انیشتین را در سال 1902 میلادی، بر آن داشت که به همسر آیندهاش قبل از گرفتن پست در اداره سوئیس پتنت آفیس بگوید: «افراد خاص، همهچیز را خستهکننده میبینند»؛ انیشتین ادعا کرده بود که پشتمیزنشینی یکی از نیروهای محرک او برای نظریهپردازی بوده است.
پس از این دوره بود که جهنم اداری به تدریج رخ نمود. جلسات بیپایان و اتاقهایی با درهای بسته، چیزی بود که بسیاری از کارمندان یقه سفید را به ستوه آورده بود. آنچه به ندرت در خاطرهها مانده است، اتاقکهایی است که سنبل تساوی در ادارات بودهاند و تا جایی که امکان داشت، به نحوی طراحی میشدند که مدیران را در دسترس کارمندان قرار بدهند.
اروپا به عنوان مهد پیشرفت، جایی بود که برای نخستین بار دست به طراحی اداراتی زد که در آنها فضا برای کارمندان و مدیران بازتر بود. اما همین مساله نیز ناخوشنودهایی را در پی داشت. کارمندان و نخبهها، معمولا دوست دارند فارغ از محدودیت، نظارت و کنترل فعالیت کنند و دفاتر باز، دقیقا در تضاد با این حس رهایی از نظارت و کنترل بود. چنانچه گرانت کانیک از مشاورین اداری فاستر پارتنرز نیز اذعان میکند که «ما به عنوان رهبران در ادارات، از اینکه یک پشتوانه داشته باشیم احساس راحتی میکنیم اما مساله این است در این ادارههای باز، همهچیز در معرض دید است. شما هرگز نمیتوانید میمونی را در وسط یک دشت بیدرخت بیابید!»
بالغ شدن دفاتر کار
با بالغ شدن دفاتر کار، این ساختمانها از حالت رسمی و ایمن خود درآمدند. بسیاری از امور خدماتی به شکل برونسپاری درآمدند و شما دیگر به عنوان بخشی از زندگی خود، مجبور به ادامه حیات در دفاتر نبودید. به تدریج، توابع عملیاتی تغییر یافتند و دستمزدهای دفتری نیز رو به فزونی گذاشتند.
کابینتها، دیکتافونها، دستگاههای چاپ و غیره با پیشرفت علم و تکنولوژی تغییر یافتند اما هنوز هم برخی از ابعاد، به همان شکل اولیه و دست نخورده باقی مانده بودند. کارمندان اداری، اکنون دیگر مجبور بودند سلسله مراتب را تعدیل کنند، بین سود و لذت از کار تعادل ایجاد کنند و تلفیقی از دوستی و تجارت را به نمایش بگذارند.
در مجموع، هیچ کارمند اداری نمیتواند از زیر بار این چند سوال شانه خالی کند. اینکه:
- من چرا اینجا هستم؟
- کسی هست که قدردان استعدادها و خدمات من باشد؟
- و آیا اطرافیان من – همکارانم – دوستان من هستند؟
آنچه که میتوانست این دفاتر باز و شاید گاها شبکهای را به همدیگر وصل کند، شناخت متقابل بود. شاید در دنیای خارجی، هیچکس شغل ویژه و تخصصی شما را درک نکند یا حتی شما را به نام بشناسد. اما در محیط کار، معمولا افرادی به ویژه در پستهای مشابه هستند که شما را میشناسند، برای تخصصتان ارزش قائل هستند و میتوانند با پیروزیها و یاسهای شما ارتباط برقرار کنند. این درست همان چیزی بود که میتوانست دفاتر کار را تبدیل به محیطهایی دلپذیر برای کارمندان کند. اما نکته اینجا است که حتی با منسوخ شدن سبک مد منی در مورد بسیاری از ادارهها، هنوز هم اغلب آنها با پافشاری روی سلسه مراتب کار میکردند و برای مثال، در مورد بانکها، با دفاتری روبهرو بودیم که در آن ردیفهای شغلی مختلفی معرفی شده بود با مزایای متفاوت، ارزشگذاری حرفهای و اجتماعی متفاوت و تاثیری متفاوت روی حس و روان کارمندان.
برخی از تجارب هستند که شما فقط میتوانید در دفتر کارتان کسب کنید و شاید، تا سالها یا حتی پایان عمر، فراموششان نکنید. روزی که مجبور شوید وسایلتان را درون جعبه مقوایی ریخته و با حکم اخراج میز کارتان را برای همیشه ترک کنید، لحظاتی به ظاهر جاویدان در آسانسور تا رسیدن به دفتر مدیرعامل وقتی پای یک اشتباه بزرگ در میان است، مشاهده مشاجره دو تن از همکاران که هیچ ارتباطی به شما ندارد و یا دزدیده شدن ناهارتان از یخچال اداره و …
اما آیا وجود همین دفتر، با این حجم از سلسله مراتب، یاس، دوندگی و دردسر الزامی است؟
اینترنت راهکاری است که نگرانی کارگران در خصوص از دست رفتن دفاتر کار را تا حد زیادی از میان برداشت. در دهههای 1980 و 1990 میلادی، بیش از 20 درصد زوجها، افرادی بودند که به جای بار یا کالج، همدیگر را در محل کارشان ملاقات کرده بودند. این رقم از آن زمان، اکنون به بیش از نصف کاهش یافته است در حالی که آمار دوستی و روابط اینترنتی به شدت افزایش یافته است (این آمار در حالی است که در برخی از ادارهها، برقراری روابط بین کارمندان ممنوع بوده است).
از طرف دیگر، اینترنت این قدرت را داشت تا دفاتر کار را به خانه کارگران و کارمندان بیاورد. مارک توماس، مشاور مدیریت بریتانیایی در این خصوص تصریح میکند که در دهه 1990 میلادی «شاید سالی یکبار در یا زنگ خانهتان – برای کار – به صدا درمیآمد و وقتی مسافرت بودید، واقعا مسافرت بودید!» اما اکنون، اینترنت این امکان را فراهم کرده است که بدون حضور در دفاتر، همه کارها را از پیش ببریم و همین موضوع، زمینهساز تنشهایی جدید برای همگان شده است. تنش بین بهرهوری بالای کار از خانه و حضور فیزیکی در ادارهها و پیامدهای آن. چیزی که جیسون فراید و دیوید هینمیر هانسن نیز در کتابشان تحت عنوان «دفتر نیاز نیست» در خصوص آن صحبت کرده و مینویسند «یک دفتر کار شلوغ درست مثل یک پردازنده مواد غذایی است – روز شما را به بخشهای ریز خرد میکند».
همه اینها را به این چند نکته مهم اضافه کنید که راهاندازی، نگهداری و صدالبته کار در یک دفتر نیز به مراتب سختتر شده است. پیدا کردن شغل سختتر شده، رفتوآمدها دشوارتر و زمانبرتر شده است و کارگران هزینههای بیشتری را متحمل میشوند (کافی است بدانید که میانگین سطح قشر کارگر در ایالات متحده آمریکا از سال 1994 تا 2010 به یک ششم کاهش یافته است).
با باز شدن فضای ادارات، به تدریج گفتوگوها رنگ باخته و روابط چهره به چهره کارمندان با هم کمتر شد تا جایی که مطالعات رویال سوسایتی نشان میدهد که این روابط، چیزی در حدود 70 درصد کمتر شدهاند. این در حالی است که حجم ایمیلهای ارسالی رو به فزونی گذاشت و کارگران و کارمندان، ارتباطات اینترنتی بیشتری با هم برقرار کردند. کانیک از فاستر پارتنرز میگوید علیرغم اینکه بسیاری از کارمندان فکر میکنند روز خود را در گفتوگو و تعامل با همکاران و مشتریان گذراندهاند، اما حقیقت این است که اغلب، وقت خود را پشت میز و با ارسال ایمیل و غیره سپری کردهاند. زمانی که برای بار نخست شاهد رونمایی از این دفاتر بودیم، نظارت و کنترل شدیدی روی کارگران و کارمندان حاکم بود اما هر چه بیشتر نگاهها به سمت صفحات نمایشگر دوخته شد، این مدیریت و نظارت نیز بیشتر رنگ باخت. چیزی که اکنون، ریسک را به ورطه دیگری کشانده است: کاهش مدیریت…
بسیاری از کارگران بر این باورند که بهتر است در دفتر کارشان و پشت میزشان حضور داشته باشند، مبادا کسی به تلفنهایِ ضروریِ کاری آنها پاسخ دهد یا اهمیت کارشان را فراموش کند. بروس دیزلی، مولف کتاب «لذت از کار» در این خصوص میگوید: «از آنجا که سنجش اقتصاد دانش بنیان بسیار دشوار است، ما تصمیم گرفتیم بیشتر روی حضورگرایی متمرکز شویم تا واگذاری امور».
اما ویروس کووید- 19 بسیاری از معادلات را تغییر داده است. بزرگترین فضلیت دفاتر – نیکبختی – با فاصلهگذاری اجتماعی در تضاد است. در تماس بودن با همکاران متعدد و رندوم و همچنین مشتریان و ارباب رجوع، دقیقا همان چیزی است که اپیدمیولوژیستها از آن گریزان هستند. ادرو کوئومو، فرماندار فعلی ایالت نیویورک اذعان میکند که «شهر به برنامهای فوری برای کاهش تراکم نیاز دارد».
اوج دوران اداری کی بود؟
زمانی که همهچیز به این بستگی داشت که تو، که هستی و کجا کار میکنی. اما اوج دوران ما چه زمانی است؟ شاید قرار است اوج دوران ما در آیندهای نه چندان دور فرا برسد؛ زمانی پس از دوران اداری… سیلیکون ولی یکی از پیشگامانی است که سعی دارد ورود به این دوران را به نحوی جدید و متفاوت کلید بزند. در عصری که همه سعی میکنند خانهها را به شکل اداره دربیاورند، ولی تمام تلاشش را میکند تا دفاتر کار را به خانهای برای کارمندان و کارگران تبدیل کند. اینکه هرکس هر طور خواست راحت لباس بپوشد، حیوان خانگیاش را به اداره بیاورد و … به گزارش املاک و مستغلات دیلوئیت، تنها در مرکز لندن، بیش از 15 میلیون فوت مربع زمین در حال ساخت و ساز است که به احتمال زیاد، نسل آتی ادارات را نشانمان خواهد داد.
احتمال دارد کار از خانه، به زودی از پا درآید. شاید این شکل از کار نتواند انعطافپذیری لازم برای اقتصاد دانش بنیان را تامین کند. به گفته کانیک، در این روش «احتمال اینکه افراد دونمایی شوند بسیار بالا است. فردی که در یک جلسه رسمی شرکت کرده است – از طریق ویدئو کنفرانس – یا یک کار کامپیوتری بسیار انفعالی انجام میدهد».
در اینکه کار از خانه و حضور فیزیکی در دفتر کار تفاوتهایی با هم دارند شکی نیست. بدون شک، همانطور که مطالعه یک روزنامه چاپی با مطالعه نمونه دیجیتال آن تفاوت دارد، در این موضوع نیز بسیاری از تفاوتها قابل درک است. اما قرار نیست این همهگیری را به مثابه شیفت کامل از ادارات به خانه قلمداد کنیم. در حقیقت، ویروس کرونا سعی دارد بین این دو مدل تعادل ایجاد کند. ما باز هم به ادارههای خود باز خواهیم گشت، اما بعضی چیزها در این ادارهها هرگز به روال قبل خود برنخواهند گشت. شاید این روند، به مذاق جوانترها تلختر باشد چرا که در خانه، فضای کمتری برای یادگیری داشتهاند و اکنون، برای پیشرفت نیازمند حضور فیزیکی در دفاتر و بودن در کنار پیشکسوتان هستند.
در سال 1956، ویلیام وایت داستان مردی را روایت میکرد که «خانه را به همان اندازه روحاً ترک کرده بود که جسماً». اکنون ما نیز به شکل فیزیکی، زمان بیشتری را در خانه و محل زندگیمان سپری میکنیم و شاید زمانش که فرا رسید، روحاً نیز به خانههایمان باز گردیم…