پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
چرا چهره جلد شماره پایان سال ۱۳۹۷ عصر تراکنش را دکتر مرتضی انواری انتخاب کردیم؟ با طرح این چهره تاثیرگذار ولی نهچندان شناختهشده در بین نسل امروز بهدنبال چه هستیم؟ دکتر انواری چه نقشی در وضعیت فناوری امروز ایران دارد؟
راز عبور از توفان چیست؟ چرا چهره جلد شماره پایان سال ۱۳۹۷ عصر تراکنش را دکتر مرتضی انواری انتخاب کردیم؟ با طرح این چهره تاثیرگذار ولی نهچندان شناختهشده در بین نسل امروز بهدنبال چه هستیم؟ دکتر انواری چه نقشی در وضعیت فناوری امروز ایران دارد؟ در پایان این یادداشت یک سوال مطرح شده است: «اگر صدها نفر مانند مرتضی انواری مسیرهای گوناگون را شروع میکردند، آیا میتوانستیم امروز ایران بهتری داشته باشیم؟» در این یادداشت سعی کردیم این سوال را بررسی کنیم؛ هرچند احتمالا به جواب روشنی نرسیده باشیم.
هدف ما این بود که ببینیم انتظار ما از سال 1398 چیست؟ بهصورت کلیشهای انتظارهای مشخصی در پایان سال از سال جدید داریم؛ روندها را در سالهای گذشته بررسی میکنیم و دست به انتخاب برای سال جدید میزنیم. منتها در بررسی این سوال متوجه نکته ظریفی شدیم؛ اینکه ما به خطا زمان را کوانتایی فرض میکنیم و تصور ما از زمان یک مفهوم گسسته است نه پیوسته؛ یعنی تصور میکنیم ۲۹ اسفند ۱۳۹۷ یکچیزی واقعا در عالم به پایان میرسد و اول فروردین ۱۳۹۸ یکچیز دیگری شروع میشود. بهدلیل همین تصور است که گمان میکنیم سال جدید که از راه میرسد، خیلی چیزها تغییر میکند. منتها چند هفته یا چند ماهی که میگذرد دوباره همهچیز به سبک و سیاق سابق برمیگردد و همهچیز از نو شروع میشود. دوباره همان کارهای قدیمی را انجام میدهیم و انتظار نتایج متفاوت داریم. اشتباه ما این است که یادمان میرود زمان یک مفهوم ذهنی پیوسته است، نه گسسته. به خاطر همین تصوری که از گسستهبودن زمان داریم، نمیتوانیم امور را بهصورت یک جریان بههمپیوسته ببینیم.
بنابراین در تمام مدتی که این یادداشت را میخوانید، باید تلاش کنیم حواسمان باشد که زمان را به بستههای ذهنی مشخص تقسیم نکنیم یا اگر جایی داریم این کار را میکنیم صرفا برای درک آسانتر واقعیت است و حواسمان باشد که این لباسی است که ما بر تن واقعیت کردهایم، نه خود واقعیت.
دکتر انواری، تاثیرگذار ناشناس
صفحه دکتر مرتضی انواری در ویکیپدیا فقط 220 کلمه دارد: «مرتضی انواری (۱۳۱۰-۱۳۸۹) استاد دانشگاه و بنیانگذار مدرسه عالی کامپیوتر در ایران بود. مرتضی انواری در تهران به دنیا آمد. او فرزند بزرگ خانواده بود. در سال ۱۳۲۸ از دبیرستان البرز دیپلم گرفت. او تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته فیزیک در دانشکده علوم دانشگاه تهران و در رشته ریاضیات در دانشگاه ایلینوی در اوربانا شامپاین انجام داد. او پس از پایان تحصیلاتش به تدریس در دانشگاه ایالتی اوهایو و سپس در دانشگاه بریتیش کلمبیا پرداخت. در سال ۱۳۴۷ به ایران آمد و استاد و نخستین رئیس دانشکده ریاضی دانشگاه صنعتی آریامهر شد. «مرکز تعلیمات عمومی» که درسهایی در زمینه علوم انسانی عرضه میکرد، در سال ۱۳۵۱ زیر نظر او در دانشگاه صنعتی پایهگذاری شد. احمد شاملو، محمد مقدم، ژاله ژوبین ـ خادم، رضا داوری، اسماعیل خویی، ماهمنیر شادنوش، هادی شفائیه، هرمز فرهت، هانیبال الخاص، ایران درودی و فرهاد نعمانی از مدرسان و استادانی بودند که هر یک مدتی در این مرکز در دانشگاه صنعتی به تدریس پرداختند. در ۱۳۵۲ مدرسه عالی کامپیوتر به ابتکار و به ریاست او در تهران گشایش یافت. دکتر انواری در ۱۳۵۸ به آمریکا رفت و در دانشگاه ایالتی میشیگان، دانشگاه ایالتی کالیفرنیا و نیز دانشگاه کالیفرنیا در برکلی به تدریس پرداخت. او مدتی نیز استاد پژوهشگر مدعو در موسسه هانری پوانکاره در پاریس بود. دکتر مرتضی انواری در آذر ۱۳۸۹ در المپیا در ایالت واشنگتن درگذشت.»
گمنامبودن دکتر مرتضی انواری برای نسل جدید بیشتر از اینکه ناراحتکننده باشد، نگرانکننده است. نسلی که تاریخ ندارد، چیزی ندارد! برخی از مفاهیم را اشتباه درک کردهایم. مثلا اینکه باید مدرن شد را با این اشتباه گرفتهایم که اساسا باید گذشته را انکار و فراموش کنیم. در مقابل ببینید در جایی مانند آمریکا چگونه برای تاریخ کوتاهی که دارند، افسانه و اسطوره میسازند.
با این حال ما از همین اندک میراث تاریخ معاصر هم نگهداری نمیکنیم. یک جستوجوی ساده در وب درباره دکتر مرتضی انواری عمق فاجعه را میرساند. دقت کنید كه برای یک فرد تاثیرگذار بر این مملکت مرثیهسرایی نمیکنیم. یا آه و ناله سر ندادهام که ارزش بزرگان را نمیدانیم. از این صحبت میکنیم که درباره گذشته نهچندان دور خودمان چیز زیادی نمیدانیم. نمیدانیم دانش کامپیوتر چگونه در ایران رشد کرد. این ندانستن شامل حال من هم میشود. پس در حال ارشادکردن نیستم! دارم از این میگویم که نسلی شدهایم که تصور میکنیم کارآفرینی در ایران از شهریورماه سال ۱۳۹۰ و با استارتآپویکندها شروع شد. بسیاری از ما مرغ را از مرغفروشی به بعد دیدهایم و تصور میکنیم مرغ همیشه این شکلی بوده است! بهمرور البته شاهد نسلی خواهیم بود که مرغ را فقط سرخشده دیدهاند و اگر به آنها بگویی این موجود زمانی زنده بوده و راه میرفته و دانه هم میخورده و تخم میگذاشته، شاید برایشان چندشآور باشد. چون آنها فرقی بین پلاستیک و چیزی که میخورند، نمیبینند! همانطور که همه ما نفت سفید را همان نفت خام میدانیم و کمتر کسی از ما نفت خام را از نزدیک زیارت کرده؛ هیچکدام از ما هم دوران دایناسورها را یادش نیست! یادمان نیست که نفتی که مصرف میکنیم، حاصل دوران دایناسورهاست!
و نکته همینجاست؛ دایناسورها! متاسفانه نسل من عادت کرده که هر آنچه مربوط به گذشته است را بهسرعت ربط بدهد به دایناسورها و بلافاصله انقراض دایناسورها را یادآوری کند. در حالی که مهمترین نکته درباره دایناسورها این بود که نتوانستند تکامل پیدا کنند. تکامل هیچگاه به معنای بهتر شدن نبوده است. واژه عربی تکامل به معنای «ترقی» و «کاملشدن» است. لغتنامه دهخدا معنی آن را «تمامشدن» ذکر میکند. این واژه نخستین بار توسط مترجمان دوره قاجار بهعنوان برابر فارسی Evolution به کار رفت. این در حالی است که واژه Evolution به معنای «برآمدن» بوده و اشاره به بهوجودآمدن چیزی از چیز دیگر دارد، مثل به وجود آمدن بخار از آب. Evolution، حاکی از «کمالیافتن» جانداران نیست. این واژه هیچ بار اخلاقی ندارد؛ بلکه تنها تغییر جانداران را برای انطباق بیشتر با محیط نشان میدهد، زیرا در یک محیط ویژگیهای خاصی مبنای تطابق محسوب میشوند و در محیط دیگر ویژگیهای دیگر. به این سبب فرگشت همتراز مناسبتری برای Evolution است؛ بنابراین اگر از کلمه تکامل بهجای Evolution استفاده میکنیم، باید یادمان باشد که تکامل به معنای کمال نیست! تکامل صرفا به معنای هماهنگی با محیط است.
چرا ملتها شکست میخورند؟
حالا نکته بسیار مهم اینجاست که برای هماهنگی با محیط باید یادمان باشد که هیچچیز زیر این آسمان آبی تازه نیست؛ بنابراین اگر ارتباطمان را با گذشته قطع کنیم، بهمرور مجبور خواهیم شد برای هر مسالهای چرخ را از ابتدا بسازیم. همه زیبایی جهان معاصر این است که ما یاد گرفتهایم روی شاخ غولهایی سوار شویم که پیش از ما زیستهاند؛ یا آنگونه که برخی گفتهاند، دیگران کاشتند و ما خوردیم، حالا ما میکاریم که دیگران بخورند! این چرخه ظاهرا ساده همان چیزی است که تمدنها را میسازد. البته که یک عامل بسیار مهم و نهچندان پیدا وجود دارد. این عامل را دارون عاجماوغلو (MIT) و جیمز رابینسون (هاروارد) در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند؛ ریشههای قدرت، شکوفایی و فقر» اینگونه توضیح میدهند: «پایهایترین سوال اقتصاد و سیاست جهانی این است که چرا بعضی کشورها، مانند نروژ، در حال شکوفایی هستند، ولی بعضی کشورها، مانند مالی، در حال سقوط؟ نویسندگان کتاب عواملی مثل جغرافیا، آبوهوا، منابع طبیعی و فرهنگ را بهعنوان عواملی که ملتها را به فقیر و غنی تقسیم میکنند، رد میکنند. در عوض آنها موسسات سیاسی و اقتصادی که برآمده از خود ملتها هستند را عامل پیشرفت اقتصادی میدانند. این کتاب حکومتها را به دو دسته تقسیم میکند؛ مشارکتی (Inclusive) و انحصاری (Exclusive). در حکومتهای مشارکتی موسسات اقتصادی و سیاسی بهجای اینکه مشارکت در امور اقتصادی را محدود به عدهای معدود از خواص و سازمانهای دولتی كنند، باعث تشویق و ترغیب اکثریت مردم برای مشارکت در امور اقتصادی میشوند. این امر مستلزم وجود قانون و ضوابط قوی در رابطه با حق مالکیت خصوصی، حاکمیت بیطرفانه قانون، خدمات همگانی با امکان تبادل و قراردادهای عادلانه، امکان ورود شرکتهای جدید به بازار و دولتی که خواهان و دارای قابلیت اجرای این شرایط و پیشنیازها باشد، است. در نقطه مقابل موسسات مشارکتی، موسسات اقتصادی انحصاری با به کار گرفتن امکانات و منابع اکثریت در خدمت منافع گروهی محدود و انگشتشمار قرار دارند. آنها نه مدافع حق مالکیت هستند و نه باعث ایجاد انگیزه برای فعالیتهای اقتصادی میشوند. در این حکومتها شروع یک کسبوکار جدید غیرممکن است، چراکه بازار بهصورت انحصاری در دست دولت یا نورچشمیها خواهد بود.»
مرتضی انواری در ترازوی نقد
حالا برگردیم به قصه مرتضی انواری. او چگونه توانست نهادی در ایران تاسیس کند ـ آن هم در زمانی که هنوز کسی نام کامپیوتر را نشنیده بود ـ که در زمینه کامپیوتر آموزش بدهد؟ چند نفر آن زمان به کامپیوتر فکر میکردند؟ دکتر انواری برای رسیدن به این ایده چه مسیری را طی کرده بود؟ آیا کاری که او شروع کرد به نتیجه مناسب رسید؟ چه نقد مناسبی درباره عملکرد او وجود دارد؟ طیف وسیع و متنوع فارغالتحصیلهای این مدرسه از منظر سیاسی و اجتماعی چقدر حاصل شیوه آموزشی خاص این مدرسه بود؟ اساسا آیا میتوان درباره شیوه آموزشی خاص این مدرسه صحبت کرد؟ فارغالتحصیلهای این مدرسه چقدر موفق بودهاند که آموختههایشان را به عمل تبدیل کنند؟ و مهمتر از همه اینکه چرا این مدرسه منحل شد؟ اینها سوالهای بیپاسخی است که کمتر به آنها پرداخته شده است. طبق دیدگاهی که درباره کتاب ملتها شکست میخورند مطرح شد، جایگاه مدرسه عالی کامپیوتر و شخص دکتر مرتضی انواری را چگونه باید بررسی کنیم؟ مسیر مدرسه کامپیوتر را باید مانند همه نهادهایی دانست که درون حکومتها شکل گرفتند و با افول آنها دورانشان به پایان رسید؛ یا این مدرسه تلاشی برای ایجاد یک نهاد مشارکتی بوده است؟
هدف از مطرحکردن نام دکتر مرتضی انواری در این روزهای خاص این است که یادآوری کنیم در سالهای ابتدایی دهه 50 که اوضاع اقتصادی ایران بیسروسامان شده بود و کوچک و بزرگ از شرایط بد اقتصادی ناله سر داده بودند، برخی به موضوع مهم آموزش فکر کردند. یکی از آنها دکتر انواری بود. مسیری که او شروع کرد، در زمانی که شرایط اقتصادی ایران دچار نوسانهای گوناگون شده بود را چگونه باید تحلیل کرد؟ آیا امروز هم میتوان چنین مسیری را بار دیگر امتحان کرد؟ و اینکه اگر مسیر انواری و مدرسه عالی کامپیوتر را مسیر موفق و تاثیرگذاری میدانیم، یک سوال دیگر باقی میماند؛ اگر صدها نفر مانند انواری مسیرهای گوناگونی را در حوزههای متعدد شروع میکردند، آیا میتوانستیم امروز ایران بهتری داشته باشیم؟
[mks_separator style=”solid” height=”2″]
[mks_separator style=”solid” height=”2″]
طیف متنوع فارغالتحصیلهای مدرسه عالی کامپیوتر
از ویژگیهای جالب مدرسه دکتر انواری طیف متنوع فارغالتحصیلهای این مدرسه است. شاید عجیب باشد، ولی فردی مانند حجتالاسلام علی ذوعلم هم در این مدرسه تحصیل کرده است. اواخر سال ۱۳۹۲ خبرگزاری فارس با حجتالاسلام علی ذوعلم، رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی گفتوگویی کرده است. بخشی از این گفتوگو درباره دوران تحصیل او در مدرسه عالی کامپیوتر است که در ادامه مشاهده میکنید.
ذوعلم: دورهای که رهبر معظم انقلاب در سال 1356 در ایرانشهر تبعید بودند من با 9 نفر دیگر از دوستانم خدمت ایشان در تبعید رفتیم که خبر واقعه 19 دی سال 1356 (کشتار مردم مظلوم قم) را ما در منزل آیتالله خامنهای در ایرانشهر شنیدیم و آن زمان در تهران نبودیم. به هر حال ما در این فضا سیر کردیم، یکی، دو بار قبل از انقلاب به خاطر همین حرکتهای انقلابی من از دانشکده اخراج شدم، یکبار یک ترم من را از تحصیل محروم کردند و بعد هم اخراج شدم که البته با تمهیدات و تعهداتی قبول کردند که دوباره بازگردم.
خبرنگار: آن زمان در چه مقطعی بودید؟
ذوعلم: کارشناسی رشته کامپیوتر. رئیس مدرسه کامپیوتر آن زمان مرحوم مرتضی انواری مرد خوشنفسی بود؛ در حدی که اقتضائات آن زمان اجازه میداد، ایشان مانع کار ما نمیشدند، ولی یک حدودی را نیز رعایت میکردند، البته وی بیشتر دغدغه علمی داشت و برای پیشرفت کشور و فناوری رایانهای کار میکرد و واژه رایانه هم آن زمان هنوز وضع نشده بود.
خبرنگار: همین را میخواستم بپرسم که با این روحیه انقلابی و علاقهمندی به علوم انسانی چطور شد از فنی و رایانه سردرآوردید؟
ذوعلم: آن زمان من رشتهام ریاضی بود و به ریاضیات علاقه داشتم و به همین جهت به رشته کامپیوتر رفتم و برنامهنویسی خواندم، البته فضای تحصیلی ما آن زمان بیشتر یک فضای زمینه و ابزار برای کار فکری بود، برخی از گروههای مسلمان انقلابی که امروز به آنها جنبش دانشجویی گفته میشود و آن زمان واقعا جنبش به معنای واقعی بودند، مثل بچههای صنعتی شریف و شهید بهشتی و مدرسه عالی بازرگانی آن دوران که بعدها دانشگاه علامه طباطبایی نام گرفت و برخی چهرههای برجسته انقلابی که در مدیریت کشور فعال بودند، فارغالتحصیلان همین مدرسه بودند. الان وقتی نگاه میکنم با دوستانی که آن دوران همفکری انقلابی داشتیم، امروز هرکدام در یک نحله و فعالیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی هستند.
[mks_separator style=”double” height=”2″]
[mks_separator style=”solid” height=”2″]
شیوه خاص تدریس دکتر انواری
دکتر انواری شیوه خاصی در تدریس داشت. بر خلاف شیوه مرسوم در آموزش که ذهنها را با مطالب مزخرف پر میکنند، او بهدنبال راهانداختن موتور مغزها بود. بخشی از گزارش ماهنامه پیوست در سال ۱۳۹۵ درباره سعید عسکری انارکی، مردی که عابربانک را به بانکهای ایرانی آورد، در ادامه مشاهده میکنید: «مرتضی انواری بنیانگذار مدرسه را بسیار تحسین میکند و معتقد است با دروس حفظی مشکل داشته، اما شیفته برنامهنویسی با فورترن و کار با کامپیوتر بوده است. درسش دارای دروس مدیریت مانند اقتصاد خرد است و با زحمت فراوان لیسانسش را میگیرد: «ترم اول جناب انواری با ما ریاضیات داشت و یک فرمول ساده را بهخاطر نداشت. آمد گوشه تخته شروع کرد به محاسبهکردن، وقتی تعجب و همهمه بچهها را دید، برگشت گفت مغزتان را با مفاهیم بیفایده پر نکنید، از هر علمی پایهاش را بیاموزید و بقیه راه را خودتان بروید. کسانی که این اصل را متوجه شدند، همه عمرشان به دردشان خورد. من هم سعی خودم را کردم.» از دانشگاه خاطرات خوبی دارد؛ تعریف میکند به اتفاق همکلاسیهایش از کامپیوتری استفاده میکرده که همه ظرفیتش ۱۷ مگابایت بوده که تازه ۱۰ مگابایتش هم در اختیار خود سیستمعامل بوده. بعدها که امیرعباس هویدا برای بازدید دانشکده میآید دستور میدهد سیدیسی ۳۲۰۰ دانشگاه شریف را به مرکز کامپیوتر بدهند و برای آن دانشگاه هم سیدیسی ۶۴۰۰ بخرند.»