پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
رامبد حیدریان از زندگی شخصی و حرفهایاش و تجربه فعالیت در هواوی میگوید / استمرار قطعاً به موفقیت میانجامد
عصر تراکنش ۷۱ / رامبد حیدریان از آن دست مدیران جوان در صنعت بانکی و پرداخت کشور است که تجربه فعالیت در سه صنعت IT/ICT، پرداخت و صنایع معدنی را دارد و به گفته خودش، فعالیت هشتسالهاش در شرکت هواوی یکی از نقاط عطف زندگی کاری او بوده که مسیر اصلی شغلیاش را شکل داده است. در گفتوگویی که با رامبد حیدریان، مدیرعامل شرکت تجارت الکترونیک سرمایه داشتیم، از مسیر شخصی و حرفهای که طی کرده، پرسیدیم.
او که سالهای فعالیتش در هواوی را دوره کاری بسیار ویژهای میداند، در صحبتهایش از تجربیات کسبکردهاش در این شرکت، بسیار میگوید؛ تجربیاتی که از آنها برای رفع بحرانی که شرکت تجارت الکترونیک سرمایه با آن دست به گریبان بود نیز کمک گرفته و در نهایت توانسته این شرکت را برای اولینبار در سال گذشته به سوددهی برساند.
او بزرگترین درسآموختهاش از فرهنگ سازمانی شرکتهای بینالمللی را مربوط به تقسیم وظایف و کار تیمی میداند و از تحلیل و کنکاش دقیق و اتکا به خرد جمعی قبل از اجرای هر تصمیم آنی توسط خارجیها مثال میزند. به گفته خودش، بزرگترین عامل موفقیتش در هواوی، مهارتش در مذاکره بوده و همیشه سعی کرده در هر پست و جایگاهی که قرار میگیرد، نقش توسعهدهنده را که نقطهقوت خود میداند، بهخوبی ایفا کند. در ادامه مسیر طیشده رامبد حیدریان را میخوانید.
از کرمانشاه به کرمان
رامبد حیدریان متولد اسفند ۱۳۵۷ در شهر کرمانشاه است و به گفته خودش تمام خاطرات دوران کودکی و نوجوانیاش از جنگ و حاشیههای آن متأثر است: «قدیمیترین خاطرهای که یادم میآید، مربوط به وقتی است که هر روز بعدازظهر، همراه مادرم به یک باجه تلفن میرفتیم تا به اقوام زنگ بزنیم و ببینیم کی زنده است و کی مرده. گرچه این خاطره مربوط به سه یا چهارسالگی من است، اما همچنان در ذهنم پررنگ مانده است، تصور میکنم بدترین اتفاقی که برای یک انسان در دوران کودکیاش میتواند بیفتد، درگیر شدن در جنگ است. بعید میدانم سایه آثار ناگوار زندگی در چنین شرایطی هرگز از یاد و خاطر کسی برود و تا پایان عمر باید با آسیبهای ناشی از آن شرایط جنگید.»
حیدریان که رشته آمار در دانشگاه باهنر کرمان خوانده، تعریف میکند که در زمان انتخاب رشته به اشتباه به جای کد رشته مربوط به مهندسی عمران دانشگاه سنندج، کد رشته مربوط به رشته آمار دانشگاه باهنر کرمان را انتخاب میکند و در نهایت در رشته آمار قبول میشود؛ رشتهای که هیچ اطلاعی از آن نداشته: «من همیشه شاگرد اول بودم و در تمام المپیادها و مسابقات علمی رتبه خوبی داشتم، ولی در انتخاب رشته اشتباه تایپی کردم. وقتی نتیجه را دیدم تازه اسم رشته آمار به گوشم خورد و بایستی چک میکردم که این رشته چیست و به چه درد میخورد؛ ضمن اینکه محل دانشگاه در شهری قرار داشت که فاصله زیادی با محل زندگی من داشت.»
با اینکه حیدریان به انصراف از دانشگاه و این رشته فکر میکرد، اما در نهایت در سال ۱۳۷۶ به دانشگاه شهید باهنر کرمان وارد میشود: «برخلاف تصور من، دانشگاه باهنر، دانشگاه بزرگی بود که هزاران دانشجو در رشتههای مختلف داشت. محیط دانشگاه بسیار خوب بود؛ اگرچه هیچ علاقهای به آن رشته نداشتم، ولی همانجا افتخار آشنایی با استادان بزرگی را پیدا کردم که ساختار ذهنی من را تغییر دادند؛ بهخصوص خانم دکتر «ماهبانو تاتا» که هنوز هم بهعنوان یک شاگرد همیشگی با ایشان در ارتباط هستم. ایشان دید من را نسبت به همهچیز تغییر داد؛ نسبت به دانشگاه، علم، دوستان و در کل زندگی، و او بود که باعث شد من در کرمان بمانم.»
حیدریان که علاقه زیادی به رشته کامپیوتر و در کل به فناوری داشت، با استفاده از نزدیکی دانشکده ریاضی و آمار به دانشکده کامپیوتر، بیشتر وقت خود را در کلاسهای کامپیوتر میگذراند: «من علاقه زیادی به فناوری داشتم و در تمام کلاسهای دوستانم در رشته مهندسی کامپیوتر و نرمافزار مینشستم. در دانشگاه کرمان به آن بزرگی، اکثر کسانی که من را میشناختند تصور میکردند دانشجوی کامپیوتر هستم، نه دانشجوی آمار و در پایان دوره کارشناسی نیز به اندازه یک مهندس کامپیوتر و حتی بیشتر بر فناوریهای جدید تسلط داشتم و تمام استادان دانشکده کامپیوتر، من را میشناختند.»
از فعالیت در مجتمع مخابراتی دانشگاه تا داتک
زمانی که هنوز موبایل در ایران خیلی فراگیر نشده بود، یک مجتمع مخابراتی در دانشگاه باهنر وجود داشت که امکان تماس دانشجویان با خانوادههایشان را فراهم میکرد. اولین فعالیت شغلی رامبد حیدریان در این مرکز مخابراتی آغاز شد: «من بهعنوان پیمانکار، این دفتر تلفن را از مخابرات اجاره کردم و بعداً دو باجه جدید هم در دانشکدههای دیگر راه انداختم. در هر دفتر یک کارمند میگذاشتم که امکان تماس دانشجویان در باجههای تلفن را فراهم میآورد. برای یک دانشجوی ۱۹ یا ۲۰ساله که از شهر خودش خیلی دور شده بود و توانمندی خانواده به قدری نبود که تمام هزینههایش را پوشش دهد؛ درآمد آن دفاتر مخابراتی قابل توجه بود. دوران دانشجویی من از لحاظ مالی به گونهای پیش رفت که هیچوقت با مشکل مالی مواجه نشدم.»
حیدریان بعد از دوران کارشناسی، دو سال خدمت را به نیروی هوایی میرود و در ماههای پایانی خدمت در پایگاه هفتم شکاری شیراز، آشناییاش با یک شرکت کامپیوتری بهواسطه یکی از دوستانش، زمینهساز ورودش به صنعت آیتی میشود: «چند سال در شیراز فعالیتهای پراکنده داشتم و سپس به تهران آمدم. در تهران به استخدام شرکت داتک درآمدم که یکی از برترینهای حوزه آیتی و بهخصوص اینترنت بهشمار میرفت. داتک فعالیت خود در زمینه وایمکس و ADSL و اینترنت بیسیم را زمانی شروع کرد که فقط یک رقیب در کشور داشت. در آنجا دوستان و ارتباطات کاری بسیار خوبی پیدا کردم.»
فعالیت حیدریان در داتک کمتر از سه سال طول میکشد و بهطور همزمان فرصتی برای ورودش به افرانت را فراهم میآورد؛ اما این همکاری زیاد به طول نمیانجامد: «وضعیت زندگی من طوری بود که میبایست برای تأمین هزینهها کار میکردم و نمیتوانستم به دانشگاه بروم. در این دوران MBA یک رشته جدید بهشمار میرفت که همه بهدنبال اخذ این مدرک بودند. حدود سالهای ۱۳۸۳ و ۱۳۸۴ تمام دروس MBA را بنا به علاقه شخصی در کلاسهای مختلف گذراندم و تمام منابع را خواندم؛ تا اینکه با یک دوست چینی آشنا شدم که کارمند شرکت هواوی بود. او از من برای کار در این شرکت دعوت به همکاری کرد و همکاری در یک شرکت بینالمللی یک اتفاق مثبت در زندگی من بهشمار میرفت و مسیر اصلی شغلی من پس از آن شکل گرفت.»
شروع کار در هواوی
رامبد حیدریان حدود هشت سال با شرکت هواوی همکاری میکند و فعالیتش را از نقش Account Manager در کوچکترین واحد فروش این شرکت شروع میکند و در نهایت تا جایگاه مشاور و معاون مدیرعامل در آن شرکت ارتقا مییابد: «هواوی یکی از لیدرهای دنیا در زمینه مخابرات به حساب میآید. هواوی یک شرکت بینالمللی بود که نمونهاش را در آن زمان در صنعت آیتی و مخابرات ایران نداشتیم، همهچیز برایم تازگی داشت و مرتب پیشرفت میکردم. من در آن زمان حداقل سالی دو یا سه سفر خارجی به نمایشگاههای مختلف میرفتم و با مشتریان مهمی آشنا میشدم. هواوی یک مرکز آموزشی به نام Huawei University تشکیل داده بود تا نیروهای کاری را که نیاز داشت، خودش بهصورت Boot camp تربیت کند و من از این فرصت استفاده کردم و کورسهای (course) بسیار زیادی را گذراندم.»
به گفته حیدریان، بزرگترین عامل موفقیتش در هواوی، مهارتش در مذاکره بود: «همه دوستان میدانستند که اگر برای مذاکره وارد یک سازمان شوم، قطعاً دست خالی خارج نمیشوم و حتماً ارتباطاتی را شکل میدهم که اگرنه بلافاصله، ولی در آینده نزدیک ما را به هدف نهایی یعنی فروش میرساند.»
پس از هشت سال فعالیت در هواوی بهدلیل تغییرات استراتژی کاری ناشی از تحریمها که در این شرکت رخ میدهد، حیدریان نیز با آنجا قطع همکاری میکند و به سمت تأسیس یک کسبوکار شخصی در یک صنعت جدید میرود: «با شروع تحریمها و تغییر استراتژی کاری در هواوی و همچنین خروج تعدادی از دوستان چینی و ایرانیام احساس کردم ادامه فعالیت به کیفیت قبل نخواهد بود. نحوه مذاکره با چینیها، نهفقط با ما ایرانیها، بلکه با تمام دنیا فرق میکند. حتی در کشور آمریکا در دوره MBA در میان دروس مذاکره یک درس هم به نام Chinese Negotiation میگذارنَد، چون روش مذاکره با تمام دنیا نسبت به مذاکره با چینیها واقعاً متفاوت است. در نهایت مذاکره برای ادامه همکاری با شرکت نتیجه نداد و با اینکه تقریباً همه دوستانم و حتی مدیران شرکت مخالف استعفای من بودند، تصمیم به قطع همکاری گرفتم.»
آغازبهکار در صنایع معدنی و حوزه سنگ آهن
خروج از هواوی مقدمات تأسیس چند کسبوکار با دوستان را برای حیدریان فراهم میکند که برخی از آنها با موفقیت چندانی مواجه نمیشوند: «یکی از کسبوکارهایی که با دوستان چینی در سالهای ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۶ شکل دادیم، فعالیت بازرگانی در صنایع معدنی و حوزه سنگ آهن بود که برای من تجربه بزرگ و جدیدی به حساب میآمد. سنگ آهن یک صنعت کاملاً بیربط به فعالیتهای قبلی من بود که از طریق یک دوست چینی به من معرفی شد. تا آن موقع اگر یک آجر را به من نشان میدادند و میگفتند «سنگ آهن است» باید قبول میکردم؛ چون هیچ شناختی از این حرفه نداشتم. پس از شش ماه، موفق به اولین صادرات شدیم؛ ۸ یا ۹ کشتی سنگ آهن از ایران صادر کردیم. آن زمان هنوز صادرات سنگ آهن دانهبندیشده در ایران ممنوع نبود.
من یک شرکت تأسیس کردم و تا مدتی صادرات انجام میدادم تا اینکه صادرات سنگ آهن ممنوع شد و از طرفی بهدلیل نوسانات قیمتهای جهانی تجارت این محصول دیگر مقرونبهصرفه نبود. اگرچه این اتفاق تنها در مورد سنگ آهن بود و ما میتوانستیم فعالیت خود را با یک ماده معدنی دیگر ادامه دهیم، ولی از اینکه میدیدم بیشتر دوستانم در حوزه آیتی فعال هستند و من از این حوزه دور ماندهام، ناراحت بودم. فناوری همیشه برای من یک علاقه جدی بوده و هست؛ بنابراین تصمیم به بازگشت به صنعت مورد علاقه اصلی خودم گرفتم.»
مدیرعاملی تجارت الکترونیک سرمایه و بحرانهایش
بعد از خروج از صنعت معدن، حیدریان به شرکت تجارت الکترونیک سرمایه که در آن زمان درگیر اتفاقات و بحرانهای سنگینی بود، وارد میشود: «اوایل سال ۱۳۹۵ بهدلیل بحرانهای شدید و مشکلات اقتصادی بانک و سهامداران آن کمتر کسی حاضر بود در مجموعه بانک سرمایه مسئولیتی قبول کند، من افتخار آشنایی با مدیرانی را پیدا کردم که با وجود تمام سختیها قبول مسئولیت کرده بودند و از هیچ تلاشی برای ساماندهی آشفتگیهای موجود دریغ نمیکردند؛ از جمله این مدیران، مدیرعامل وقت بانک آقای علیرضا پویانشاد از خوشنامترین مدیران بانکی بود که بهجرئت میتوانم از آشنایی با ایشان بهعنوان یکی از بزرگترین شانسهای زندگی حرفهایام نام ببرم. نهایتاً اواخر سال ۱۳۹۶ افتخار همکاری با این تیم نصیب من شد و با پذیرش مدیریت این شرکت درصدد رفع بحرانهایش برآمدم.»
به گفته حیدریان، بدهیهای سنگین نسبت به ابعاد شرکت، ماهیت کاری واسطهگری، بستهبودن حسابهای بانکی حتی در بانک عامل خود شرکت، زیان انباشته سنگین، نیروی انسانی ناکارآمد و سفارشی و… بخشی از مشکلاتی بود که باعث شده بود مدیران وقت بانک در فکر انحلال باشند: «خوب به یاد دارم که شرکت در سال ۱۳۹۶ توان پرداخت حقوق پرسنل را هم نداشت که برای اولین و آخرینبار مجبور به استقراض از سهامدار شدم.»
طی حدود پنج سال حضور حیدریان در تجارت الکترونیک سرمایه، این شرکت از وضعیت زیانده و منفی با حسابهای بدهکار و مسدود، در سال ۱۴۰۱ به سوددهی میرسد: «هرچند سودمان اندک بود، ولی چند سال است که از شرایط بحران خارج شدهایم. البته از دید خودم میبایست این اتفاقات در دو سال رقم میخورد و چهار یا پنج سال به طول نمیانجامید، ولی یکسری تأخیرها به این دلیل رخ داد که ما قدرت تصمیمگیری به شکل مستقل را نداریم.
عوامل متعددی در تصمیمگیریها دخالت دارند، برای انعقاد یک قرارداد با موضوع واحد و مشخص هر سال همان اندازه باید تلاش کرد که سال قبلش و سال بعد مجدداً از ابتدا… این شرکت از روزی که تأسیس شده تاکنون هرگز چنین وضعیت مناسب و مثبتی نداشته است. هنگامی که در هواوی کار میکردم، مطالعه تاریخ کشور چین و مشاهده سیر توسعه در این کشور همیشه برایم جالب بود. کشوری که به گفته خود چینیها وضعیتی بسیار اسفبار داشته، در دورهای کمتر از ۲۰ سال توانسته رقیب آمریکا شود. این امر میسر نبود مگر با تلاش تکتک افراد جامعه، اصلاحات رفتاری کوچک از درون خانهها تا جوامع کوچک و بزرگ و بزرگتر. من نیز سعی کردم از درسهایی که از تاریخ چینیها آموخته بودم، در گذار از بحرانهای این شرکت؛ هرچند در ابعاد بسیار کوچک استفاده کنم.»
حیدریان که فعالیت خود را در شرکت هواوی یک نقطهعطف در زندگی کاریاش میداند، میگوید که هواوی برایش یک دانشگاه بزرگ بوده که توانسته از آن درسها در رفع چالشهای شرکت تجارت الکترونیک سرمایه نیز استفاده کند: «بزرگترین درسآموخته من از اخلاق و فرهنگ سازمانی چینیها مربوط به تقسیم وظایف و کار جمعی است. در یک شرکت چینی اگر همین امروز اعلام کنند که یک فرد که تا دیروز در پایینترین سطح کار میکرده، قرار است مدیرعامل شود، تمام اعضای تیم از او به اندازه یک مدیرعامل حرفشنوی و فرمانبرداری دارند؛ در حالی که این فرهنگ در ایرانیها کمتر دیده میشود. دومین درسآموخته هواوی نیز تحلیل و کنکاش دقیق و اتکا به خرد جمعی قبل از اجرای هر تصمیم است.»
به عقیده حیدریان بین بانکهای خصوصی کوچک موجود در کشور، بانک سرمایه تنها بانکی است که از یک جامعه هدف پرپتانسیل برخوردار است: «پتانسیلی به عظمت آموزش و پرورش بهعنوان سهامدار اصلی در کنار بانک سرمایه قرار گرفته است. همافزایی با این مجموعه عظیم برای هر ارگان تجاری ارزشی فوقالعاده دارد، چه برسد به بانک! بر کسی پوشیده نیست که آیتی در تمامی صنایع نفوذ پرتأثیری داشته است؛ بنابراین شرکت تجارت الکترونیک سرمایه بهعنوان بازوی آیتی بانک سرمایه میتواند به اندازه بزرگترین هلدینگهای کشور فرصت تجاری ایجاد کند. تصور میکنم همافزایی بین شرکت، بانک و مجموعه سهامداران در آینده نزدیک فرصتهای استثنایی را نصیب این شرکت و مجموعه بانک خواهد کرد. نکته مهم این است که این شرکت هماکنون آمادگی لازم جهت ایفای این نقش را دارد.»
مدیرعامل تجارت الکترونیک سرمایه با بیان اینکه در حال حاضر وضعیتمان در تمامی صنایع از جمله پرداخت به گونهای است که شاید بهتر باشد بدون فکر کردن فقط ببینیم و کپی کنیم، میگوید: «شاید این جواب برای بعضیها خوشایند نباشد، ولی واقعیت این است که فعلاً بهتر است تمام تلاشمان را بکنیم تا بهسرعت از وضعیت آشفتگی خارج شویم؛ دقیقاً کاری که چینیها در زمان «دنگ شیائوپینگ» انجام دادند. آنها کپی کردند، بهتدریج به توانمندی رسیدند و در نهایت در حال حاضر میبینید که در صنایع زیادی رهبری صنعت را بر عهده دارند.»
در آخرین لحظات که تحملتان تمام شده، تسلیم نشوید
حیدریان سپس درباره مهمترین درسهایی که در تمام سالهای فعالیت حرفهایاش آموخته، صحبت میکند. به عقیده او، تسلیمنشدن یکی از مهمترین درسهایی است که هر فرد باید آن را بیاموزد: «من در زندگیام این شانس را داشتم که با انسانهای بزرگی از نزدیک آشنا شوم و ارتباط داشته باشم. اولین ایرانی بودم که با «رِن ژنفی»، مؤسس هواوی دیدار داشتم. ایشان مدیرعامل شرکتی بود که GDP آن از ۵۲ کشور دنیا در آن زمان بالاتر بود. مدیران و مؤسسان بسیاری از شرکتهای آیتی معروف دنیا را از نزدیک دیدهام و صحبتهایشان را شنیدهام. یکی از تجربههای بزرگ من این بود که هیچوقت نباید تسلیم شد. «جک ما» مدیرعامل سابق علیبابا یک جمله معروف دارد که «امروز روز سختی است؛ فردا خیلی سختتر است، پسفردا یک روز عالی خواهد بود، ولی اکثر افراد، فردا عصر همهچیز را رها میکنند!» یعنی دقیقاً در لحظهای که سختیها دارد تمام میشود، اکثر افراد تسلیم میشوند. این یکی از بزرگترین درسهای زندگی من بوده و هست؛ ادامهدادن قطعاً به موفقیت میانجامد.»
دومین درس بزرگی که حیدریان به آن اشاره میکند، این است که هرچه فردی بیشتر فکر کند، در کارها کمتر سختی میکشد: «از این سالها یاد گرفتهام که بیشترین انرژی را باید برای تفکر گذاشت. بعضی از ما عادت داریم مثل بولدوزر کارهایمان را روتینوار انجام دهیم. گاهی یک ساعت تفکر، شرایط را تغییر میدهد. بدین ترتیب، وقت بیشتری برای کارهای دیگر باقی میماند. هر کس را دیدید که سرش خیلی شلوغ است و وقت خالی ندارد، بدانید که کمترین کارایی و اثربخشی را در کارهایش دارد. بعضی کارهای روزمره فقط ذهنتان را درگیر میکند، در حالی که هیچ اتفاق مثبتی را رقم نمیزنند و برایتان وقتی باقی نمیگذارند. اگر کسی بتواند به این نکته هم عمل کند، باعث نتایج بینظیری خواهد شد.»
به گفته او، سومین درس بزرگی که آموخته، پیگیری علایقش است: «همیشه فکر میکردم بزرگترین نعمتی که خداوند به انسان میدهد، سلامتی است که البته هم هست، اما بعد از سلامتی، بزرگترین نعمت را «فراغت» میدانم. کسی که بهعنوان مثال به موسیقی علاقه دارد، اما بهدلیل دغدغههای زندگی هرگز فراغتی برای پیگیری این علاقه نمییابد، قاعدتاً همیشه در این حسرت زندگی خواهد کرد که اگر میتوانستم چه میشد… .
اگر خدا به شما فراغتی بدهد که بتوانید برای علاقهمندیهایتان وقت بگذارید، حتماً آن علاقهمندی به کسب درآمد هم منجر میشود. به یک جوان ۱۸ساله که تازه دیپلم گرفته و میخواهد وارد دانشگاه یا بازار کار شود، اولین توصیهای که میتوانم داشته باشم، این است که ببیند چه جایی و چه کاری هست که هرگز از آن خسته نمیشود؛ به سراغ همان کار برود. آن شغل حتی اگر امروز برایتان پول نیاورد، مطمئناً در چند سال آینده از آن کار به درآمد میرسید. در نتیجه دنبال علاقه خود بروید و هرگز هم تسلیم نشوید؛ حتماً به موفقیت میرسید.»
حیدریان توضیح میدهد که هر چقدر سن انسان بالاتر میرود بیشتر درمییابد که احساس خوشحالی و خوشبختی با هیچچیز قابل مقایسه نیست: «بیشترین قیمت را برای آن لحظهای قائل باشید که حالتان خوب است. شاید با حقوق اندک و وضعیت اقتصادی و کاری معمولی زندگی کنید، ولی حالتان خوب باشد؛ این خیلی ارزشمندتر از آن است که با هزار قرص و دارو صبحها بیدار شوید که سر یک کار روتین با حقوق بالا بروید.»
توصیه مهم دیگر حیدریان فرار از روزمرگی است: «از کارهای روتینوار فرار کنید. تغییر همیشه درد دارد، اما اگر کسی این درد را تحمل کند، حتماً به آرامش میرسد.»
مدیرعامل شرکت تجارت الکترونیک سرمایه میگوید که یک محاسبه سرانگشتی نشان میدهد وقتی ایران یک درصد از جمعیت دنیا را دارد، پس هر اتفاقی که در دنیا بیفتد، ایرانیها حق دارند یک درصد از آن کیک پختهشده در دنیا را داشته باشند و اگر این اتفاق نمیافتد، یک جای کار ایراد دارد: «من در چند مقطع در کشورهای دیگر زندگی کردهام. میدیدم شهرهایی با پتانسیل بسیار پایینتر از شهرهای ایران، درآمدهای فوقالعاده دارند. بهطور مثال مردم اروپا بسیار قانعتر از ما هستند؛ ما ایرانیها به محض اینکه به جایی میرسیم، میخواهیم تمام امکانات رفاهی را داشته باشیم، اما اروپاییها در بالاترین سطوح مالی نیز چنین رفاهی ندارند و نمیخواهند.
امثال ما به خارج از کشور که میرویم مجبور میشویم مثل آنها زندگی کنیم و با اینکه ممکن است سطح رفاهمان کمتر از داخل کشور باشد، ولی از وضعیتمان خوشحال هستیم؛ چراکه آنجا با یک سیستم طرف هستیم که قدرت تغییرش را هم نداریم. به گمانم مردم در کشورهای دیگر انسانهای قانعتر و راضیتری هستند و از دقیقهبهدقیقه زندگی لذت میبرند؛ یاد میگیرند که از کمترین چیزها لذت ببرند، ولی ما نه.
ما دائم بیشتر و بیشتر میخواهیم. البته این شرایط در مملکت ما طی ۵۰۰ سال اخیر ساخته و پرداخته شده؛ اینطور نبوده که یکشبه ایجاد شود. بیان این جمله برایم سخت است، اما باور دارم ما در ایران همهچیز داریم، ولی هیچچیز نداریم؛ چراکه سیستم و ساختار نداریم. بسیاری از دوستان این حرفها را سیاهنمایی میدانند، اما گمان میکنم کافی است یک روز در خیابانهای شهر قدم بزنیم و با مردم حرف بزنیم؛ آنچه کاملاً محسوس است، فشار سنگین روحی، خستگی و ناامیدی است که قاعدتاً نمیتواند نتیجه موفقیت باشد!»