راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

ما زبان حرف‌زدن با نسل زد را که با ما فرسنگ‌ها فاصله دارد، بلد نیستیم

ایمان جلیلی، کارشناس ارشد برندینگ و بازاریابی / داشتم بیانیه رئیس سازمان نظام صنفی رایانه‌ای تهران را می‌خواندم. کاری با اتفاقات این روزها ندارم (البته کار دارم؛ منظورم در این یادداشت است). می‌خواهم درباره لحن بیانیه، یادداشت، اعلام موضع یا هرچه دوست دارید اسمش را بگذارید، حرف بزنم.

من یک دهه شصتی‌ام. نزدیک 20 سال در جاهایی کار کرده‌ام که معمولاً همکارانم جوان‌تر از من بوده‌اند (طبیعتاً به‌جز آن اوایل که خودم به قول مدیرمان جزئی از بچه‌خردهای شرکت بودم). همیشه بخشی از علایقم به‌خصوص در حوزه‌هایی که کار کردم، شناخت مخاطب یا مشتری بوده که ما دوست داریم حرف‌مان را بخواند و آنچه در ذهن‌مان است را عملی کند. حالا آن چیز ممکن است خرید کالا باشد یا جاانداختن یک رویکرد فرهنگی یا جریان‌سازی در راستای فلان دغدغه اجتماعی. همین یکی، دو هفته پیش هم همین‌جا یادداشتی با همین مضمون درباره مدل‌های قدیمی بازاریابی در صنعت بیمه نوشتم که همه می‌دانند به خاطر تغییر مدل ذهنی و سبک زندگی نسل جدید دیگر کارآمد نیستند، اما همچنان به تکرارش اصرار دارند (گفتم به رو بیاورم که فکر نکنید مثل خیلی از این دوستان پرتلاش عرصه نوآوری، اینجا هم دارم از ذهن نوآورم خرج می‌کنم که یادداشت قبلی را با یک تیتر جدید تقدیم کنم!).

برگردیم به اصل موضوع. در طول این سال‌ها بارها با گزارش‌های تحلیلی گردن‌کلفت، مصاحبه‌های آنچنانی، تحلیل‌های کارشناسی و تحقیقات دانشگاهی زیادی مواجه شده‌ام که سعی در کشف به قول خودشان نسل شگفت‌انگیز لبه یا نسل Z یا به قول باکلاس‌ترها نسل زی داشته‌اند. قالب‌های گرافیکی دلربا و مدیرعامل‌پسند، ترجمه‌های پرعمق، رویدادهای جانبی، تشکیل کمیته فلان و جلسه با فعالان بهمان، همه خروجی‌هایی بوده‌اند که زحمت و هزینه فراوان پایشان رفته، اما این مسیر هم مثل بسیاری از مسیرهای خوش‌فرم قبلی، نتیجه عملی نداشته است. به قول مهندسان، کار انجام‌ شده، اما جابه‌جایی صفر است. ما بی‌نهایت سند داریم از ویژگی‌های این نسل. فهمیده‌ایم که سبک زندگی و دغدغه‌هایشان متفاوت از مدل ذهنی ماست، اما هنوز پنبه‌ها را از گوش‌مان درنیاورده‌ایم.

ما نمی‌شنویم، ما باور نکرده‌ایم، ما زبان حرف‌زدن با آنها را بلد نیستیم؛‌ موجوداتی که هر روز در روبلاکس و مایندکرفت با هم در دنیای دیگری معاشرت می‌کنند و شبکه اجتماعی‌شان جایی مثل دیسکورد است که این اختیار را به آنها داده بدون اجازه‌شان هیچ‌ کس؛ حتی پدر و مادرشان راهی به جامعه مجازی‌ای که ساخته‌اند، پیدا نکند. ما برای یادگرفتن زبان حرف‌زدن با آنها هیچ تلاشی هم نکرده‌ایم.

ما بیانیه صادر می‌کنیم؛ بدون اینکه بدانیم مخاطب عمده‌مان آن کسب‌وکارهای دیجیتالی هستند که بدنه اصلی‌شان را همین نسل z ساخته است. بعد در بیانیه احتمالاً؛ حتی سهواً کلماتی می‌نویسیم که می‌شود اسباب توییت‌های آتشین همین بچه‌ها.

ما هنوز فکر می‌کنیم به‌واسطه تجاربی که در کارهای گذشته داریم، باید چراغ راهنمای نسلی باشیم که به قول رضای فیلم مارمولک «اصلاً به ما فکر نمی‌کند». همین است که تا چراغ دست می‌گیریم و نصیحت می‌کنیم و ریش سفیدمان را به‌عنوان معیار تشخیص خوب و بد گرو می‌گذاریم، راه‌مان از هم جدا می‌شود. ما بعد از خواندن آن همه گزارش، داریم نمایش درک‌کردن بازی می‌کنیم.

به زعم من، آن بیرون هم داستان همین است.

ما نمی‌شنویم. اصلاً متوجه نمی‌شویم این نسل چه می‌خواهد. باور نکرده‌ایم رسانه‌هایمان کار نمی‌کنند. نفهمیده‌ایم محل گذر و پاتوق‌شان جای دیگری است. حتی متوجه نشده‌ایم که دایره لغات این جماعت فرق می‌کند. ما به روش خودمان در جزیره اسرارآمیز نسل Z سخنوری می‌کنیم و آنها به روش خودشان به زندگی ادامه می‌دهند که ما هیچ جایش نیستیم.

این روزها یکی از تفریحات من پیرمرد (واقعاً وقتی با یک جمع نوجوان معاشرت می‌کنم، عجیب حس پیری می‌آید سراغم)، وقتی می‌خواهم از دست اخبار ناگوار و غم‌انگیز که انگار مدام زیادتر هم می‌شوند فرار کنم، تماشای سریال پایتخت است.

آقای رئیس نصر، بیانیه شما را که می‌خواندم، حس ارسطوعامل‌‌بودن داشتم؛ وقتی می‌گفت: «حاجی حالا چه کار کنیم؟ وات تو دو وات نات تو دو، گل؟»

منبع کارنگ
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.