راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

نرم‌افزار، اوپن‌سورس و بانکداری تجربه / روایتی از روزهای آغازین نرم‌افزار

حمیدرضا مختاریان، مدیرعامل سابق سداد؛ علی حاجی‌زاده‌مقدم، مدیرعامل آدانیک / صنعت نرم‌افزار در مقیاس تجربیات بشری تجربه‌ای جدید و نوپاست. اغلب آلن تورینگ به خاطر مقاله‌اش در سال ۱۹۳۶ در زمینه اعداد شمارا و «ماشین جامع (تورینگ)» به‌عنوان پدر علوم کامپیوتر و هوش مصنوعی شناخته می‌شود. اولین نرم‌افزار به معنی امروزی آن در ساعت ۱۱ صبح روز ۲۱ ژوئن ۱۹۴۸ روی کامپیوتر «بچه منچستر» اجرا شد. از همان اولین روزها، توسعه نرم‌افزار یک تلاش جمعی بود که هر کس با مشارکت خود آن را بهبود می‌بخشید؛ درست از جنس علم و دانش و تحقیقات آکادمیک. با رشد استفاده از کامپیوترهای شخصی و تجاری و پیچیده‌تر شدن نرم‌افزارها، موضوع حفاظت از آنها با ابزارهای موجود (اسرار تجاری، کپی‌رایت، پتنت) در دهه 70 موضوع بحث و نظر شد و سرانجام در سال  ۱۹۸۰ با تصویب کنگره آمریکا، نرم‌افزار به‌عنوان یک تألیف قابل حمایت به قانون کپی‌رایت اضافه شد.


اپل در برابر فرانکلین


در سال ۱۹۸۳، برای نخستین‌بار دادگاه استینافی در آمریکا حکم داد که کد باینری یک نرم‌افزار و سیستم‌عامل کامپیوتری می‌تواند توسط قانون کپی‌رایت حفاظت شود. شرکت فرانکلین در سال ۱۹۸۲ مدلی از کامپیوترهای شخصی را عرضه کرده بود که کاملاً شبیه و سازگار با اپل ۲ بود. فرانکلین پذیرفت که کدهای باینری را کپی کرده، ولی استدلال می‌کرد که این کدها فقط در فرم قابل خواندن توسط ماشین ارائه شده و نسخه چاپی یا علامت کپی‌رایتی نداشته و می‌تواند آزادانه کپی شود. فرانکلین دادگاه مقدماتی را برنده شد، ولی سرانجام اپل توانست در دادگاه استیناف و با توسل به حکم مشابهی که دادگاه دیگری سه روز بعد از برنده‌شدن فرانکلین در دادگاه مقدماتی در دعوی حقوقی بین دو شرکت دیگر داده بود، رأی بر محکومیت فرانکلین بگیرد. حالا دیگر کد باینری هم (که پیش از آن محصول جنبی سورس کد شناخته می‌شد) برای خودش شخصیتی مستقل و محترم یافته بود.


فلسفه اوپن‌سورس


همزمان با تلاش‌هایی که برای ایجاد رویه‌های حقوقی و قانونی جهت حفظ حقوق معنوی پدیدآورندگان نرم‌افزار در جریان بود، جریان دیگری بین توسعه‌دهندگان نرم‌افزار شکل‌ می‌گرفت که تلاش می‌کرد فضای همکاری و با-هم-سازی جاری را حفظ کند. راه‌اندازی پروژه GNU (به‌عنوان جایگزینی آزاد برای یونیکس) در سال ۱۹۸۳ توسط «ریچارد استالمن» و دو سال بعد از آن تأسیس بنیاد نرم‌افزار آزاد (Free Software Foundation)، به این جریان هویت و شخصیت جدیدی داد. استالمن عقیده داشت نرم‌افزار آزاد زیربنای یک جامعه آزاد و یادگیرنده خواهد بود و به پیشرفت فناوری کمک خواهد کرد؛ چراکه «از تلاش‌های تکراری بیهوده در توسعه سیستم‌ها جلوگیری می‌کند و این توان می‌تواند صرف پیشرفت لبه فناوری شود.»

در زبان فارسی، کلمه free دارای دو معادل متفاوت است: «رایگان» در برابر «آزاد». به نظر می‌رسد برداشت اولیه‌ و عمومی از نرم‌افزارهای اوپن‌سورس، رایگان‌بودن آنهاست، در حالی که اساس این حرکت بر آزادی است؛ چیزی از جنس «آزادی بیان»: «کاربر آزاد است که از نرم‌افزار استفاده کند، آن را بررسی و مطالعه کند، به اشتراک بگذارد، تغییر داده و بهبود بخشد». «باید کاربران مالک دستگاه‌های دیجیتالی خود باشند، نه سازندگان دستگاه‌ها». چهار آزادی اساسی که در تعریف بنیاد نرم‌افزار آزاد تعریف شده، عبارت‌اند از:

  • آزادی شماره صفر: آزادی اجرای برنامه، هر طور و به هر منظور که می‌خواهید.
  • آزادی شماره یک: آزادی بررسی و مطالعه شیوه کار برنامه و تغییر آن، طوری که مطابق نیاز شما کار کند. دسترسی به سورس‌کد پیش‌نیاز این آزادی است.
  • آزادی شماره دو: آزادی انتشار دوباره کپی‌‌های برنامه، تا بتوانید به دیگران هم کمک کنید (رایگان، یا در ازای دریافت پول).
  • آزادی شماره سه: آزادی انتشار کپی‌هایی از برنامه که خودتان تغییر داده‌اید. به این ترتیب می‌توانید به بقیه هم شانس بهره‌بردن از تغییرات خودتان را بدهید. دسترسی به سورس‌کد پیش‌نیاز این امر است.

این آزادی‌ها منافات و مخالفتی با استفاده تجاری ندارند. شما همچنان می‌توانید نرم‌افزار خود را بفروشید و تا زمانی که چهار اصل بالا را نقض نکنید، نرم‌افزار شما همچنان «آزاد» است.

COPYLEFT: ALL WRONGS RESERVED

کلمه کپی‌لفت اولین‌بار در سال ۱۹۷۶ توسط لی‌چنگ وان در نسخه‌ای جمع‌وجور از زبان بیسیک استفاده شد. این زبان بسیار سبک بود و کمتر از سه کیلوبایت حجم داشت (کمتر از حجم همین تصویر کپی‌لفت که در این تصویر می‌بینید). هدف لی این بود که برنامه‌نویسان دیگر بتوانند بدون محدودیت تاینی بیسیک را بهبود دهند و روی پردازنده‌های دیگر اجرا کنند. به همین دلیل هم این زبان بسیار پرکاربرد شد.

کپی‌لفت یک روش و مفهوم عام است که برای تضمین آزادی انتشار یک اثر خلاق (مانند کتاب و موسیقی و نرم‌افزار) به کار می‌رود. کپی‌لفت از قانون کپی‌رایت استفاده می‌کند تا اطمینان یابد اجازه نسخه‌برداری و ویرایش یک اثر برای همگان محفوظ می‌ماند و هیچ شخصی اجازه ندارد حق ویرایش و نسخه‌برداری را از دیگر افراد سلب کند. کپی‌لفت یک مفهوم عام است و پیاده‌سازی‌های مختلفی از این مفهوم در قالب اجازه‌نامه‌های مختلف پدید آمده‌اند.


معروف‌ترین اجازه‌نامه‌های اوپن‌سورس


GPL: یکی از پرکاربردترین اجازه‌نامه‌های اوپن‌سورس است که توسط ریچارد استالمن نوشته شده و آزادی کاربر نهایی برای اجرا، مطالعه، به‌اشتراک‌گذاشتن و تغییر نرم‌افزار را تضمین می‌کند. همه اعضای این خانواده از اجازه‌نامه‌ها کپی‌لفت هستند. یعنی تمام حقوق کاربر نهایی هر نسخه تغییریافته از نرم‌افزار هم به‌طور مشابه حفظ می‌شود. این اجازه‌نامه در خصوص استفاده از نرم‌افزار اوپن‌سورس کمی سخت‌گیر است و اگر از نرم‌افزاری با این اجازه‌نامه در ساخت نرم‌افزار دیگری استفاده شود، دومی هم حتماً باید تحت همان اجازه‌نامه اوپن‌سورس باشد.

LGPL: نسخه ساده‌تر و مهربان‌تر GPL است که به برنامه‌نویس اجازه می‌دهد از کتابخانه یا کامپوننت اوپن‌سورس در نرم‌افزار اختصاصی خودش استفاده کند، بدون آنکه مجبور باشد سورس نرم‌افزار خودش را منتشر کند. البته اگر تغییری در کتابخانه اوپن‌سورس داد، ملزم‌ است آن بخش را تحت همان اجازه‌نامه قبلی منتشر کند.

AGPL: نسخه ابری GPL است. الزام اضافه در این نسخه این است که اگر شما نسخه تغییریافته‌ای از برنامه را روی سروری اجرا کردید که دیگر کاربران می‌توانستند با آن کار کنند، سرور شما باید به آنها اجازه دانلود سورس تغییریافته را هم بدهد.

MIT: یک اجازه‌نامه قدیمی، آسان‌گیر و بسیار پرکاربرد است که محدودیت‌های کمتری نسبت به سایر اجازه‌نامه‌های خانواده GPL دارد و عملاً محدودیت‌های بسیار اندکی بر تغییر و انتشار دوباره نرم‌افزار (حتی در نرم‌افزارهای اختصاصی و تجاری) می‌گذارد. «فقط پیامش را نشان بده و بعد هر کاری خواستی بکن». تعدادی از معروف‌ترین‌های حوزه فناوری از این اجازه‌نامه استفاده می‌کنند؛ مانند هسته دات‌نت، چارچوب برنامه‌نویسی node.js، پلتفرم گیت‌لب، هسته بیت‌کوین، بازی ۲۰۴۸ و سیستم‌عامل MS-DOS.

BSD: نسخه‌های اولیه سیستم‌عامل یونیکس توسط «لابراتوارهای بل» همراه با سورس‌کد منتشر می‌شد تا محققان در دانشگاه‌ها بتوانند آن را بهبود و توسعه دهند. همین اتفاق در دانشگاه برکلی افتاد و BSD به‌عنوان نسخه بهبودیافته‌ای از یونیکس متولد شد؛ نسخه‌ای که هرچند خودش امروز پیش ما نیست، ولی یادش با ویرایشگر vi و پوسته  c shell و نیز اجازه‌نامه BSD زنده است. اجازه‌نامه BSD بسیار سهل‌گیر و نیم‌صفحه‌ای است و فقط به ذکر اسم و اجازه‌نامه اصلی در کپی‌های بعدی راضی است. به‌جز این، هیچ محدودیتی نیست. حتی می‌شود کارهای مشتق‌شده را با اجازه‌نامه‌های دیگر (و اختصاصی) منتشر کرد.

ASF: اجازه‌نامه آپاچی هم از آن سهل‌گیرهاست. نسخه اولیه آن (که برای وب‌سرور آپاچی استفاده شد) بسیار شبیه BSD بود، با این تفاوت که کارهای مشتق‌شده اجازه نداشتند از اسم آپاچی استفاده کنند. در این اجازه‌نامه هر فایلی، باید کپی‌رایت، پتنت، نشان تجاری و سایر توضیحات توسعه‌دهنده اصلی را حفظ کند و اگر تغییری نسبت به نسخه اصلی داشت، آن را به‌صراحت بیان کند. اغلب پروژه‌های آپاچی از این اجازه‌نامه استفاده می‌کنند.

Creative Commons: اجازه‌نامه‌ای برای آفرینندگان آثار خلاق، تا بتوانند به‌راحتی و بدون پیچیدگی مشخص کنند که چه حقوقی را می‌خواهند برای خودشان حفظ کنند و کدام‌‌یک را به اشتراک می‌گذارند. به این ترتیب امکان آفرینش آثار جدید بر پایه آثار خلاق قبلی فراهم می‌شود، تا چشمه زایایی و خلاقیت بشر نخشکد. ویکی‌پدیا از یکی از اجازه‌نامه‌های این خانواده استفاده می‌کند.


مدل کسب‌وکار اوپن‌سورس


شاید در نگاه اول این‌طور به نظر برسد که نهضت اوپن‌سورس نهضتی چپ و ضدسرمایه‌داری است، با انگیزه‌های آنارشیستی و ضدتمرکز و انحصار. چه‌بسا برخی پیشگامان و مبتکران این جریان هم واقعاً چنین بودند، ولی امروز و با مقایسه دستاوردهای این جریان، می‌توان اوپن‌سورس را به‌عنوان راهی هوشمندانه و درست برای ایجاد ارزش به‌خصوص در توسعه زیرساخت‌ها، رشد بازار و کسب درآمد پایدار شناخت.

ریشه مدل‌های کسب‌وکار اوپن‌سورس به اواخر دهه 90 و اوایل قرن جدید برمی‌گردد؛ زمانی که مدل‌های اجازه‌نامه دوگانه مانند MYSQL شروع به رشد کردند و به‌مرور این مدل‌ها تنوع بیشتری یافتند. بسیاری از آنها با عنوان کلی «هسته باز» شناخته می‌شوند. در این مدل شرکت‌ها در کنار اجزای اوپن‌سورس، اجزای دیگری هم توسعه می‌دهند و محصولی ترکیبی به وجود می‌آید. از جمله می‌توان به محصولات زیرساختی و شناخته‌شده‌ای مانند داکر، الاستیک‌سرچ، هادوپ، آلفرسکو، و مونگو دی‌بی اشاره کرد. در بسیاری از محصولات این رسته، دو نسخه موازی از نرم‌افزار وجود دارد؛ نسخه کامیونیتی (اوپن‌سورس) و نسخه اینترپرایز (اختصاصی).

علاوه بر مدل «هسته باز» یا همان اجازه‌نامه دو یا چندگانه، مدل‌های دیگری هم موفق بوده‌اند:

  • فروش خدمات پشتیبانی یا فروش سرویس به شکل SaaS: در این مدل‌ها خود نرم‌افزار فروخته نمی‌شود، بلکه خدماتی مرتبط با آن (مانند راه‌اندازی و پشتیبانی و آموزش) یا با ارائه سرویس میزبانی‌شده نرم‌افزار روی ابر به مشتری ارائه می‌شود.
  • فریمیوم: در این مدل استفاده از نرم‌افزار تا حد خاصی آزاد است، مثلاً با ویژگی‌ها و قابلیت‌های پایه تا تعداد کاربر خاصی، یا میزان فضای هارددیسک مشخصی، یا تعداد محدودی پیام یا تراکنش در روز.
  • مدل مبتنی بر دونیت: در این مدل مشتری با اراده آزاد و با تصمیم خود می‌تواند به میزان دلخواه در تأمین هزینه‌های توسعه نرم‌افزار مشارکت کند. ویکی‌پدیا عمدتاً از این شیوه بهره می‌برد.
  • مدل مبتنی بر فروش مشتری: این مدل در زمره روش‌هایی است که در آن به جای نرم‌افزار، این خود مشتری است که فروخته می‌شود. مثلاً مدل‌های مبتنی بر تبلیغات از این زمره‌اند. آگهی‌دهندگان دوست دارند اطلاعات هرچه بیشتری درباره مشتری داشته باشند تا بتوانند آگهی‌هایشان را به شکل هرچه کارآمدتری عرضه کنند و از این طریق بر رفتار و انتخاب‌های مشتری اثر بگذارند.
  • تغییر اجازه‌نامه: در مواقعی که اجازه‌نامه اصلی باز و سهل‌گیر باشد، شرکتی می‌تواند با تغییر نسخه اصلی، نسخه اختصاصی خود را تولید و با اجازه‌نامه غیر اوپن‌سورس و بدون دسترسی به کد برنامه منتشر کند. مثلاً اپل با استفاده از سورس BSD  نسخه جدید سیستم‌عامل کامپیوتر‌های مک‌بوک را ساخت.
  • اوپن سورس با تأخیر: برخی شرکت‌ها آخرین نسخه محصول‌شان را بعد از گذشت مدتی از عرضه، اوپن‌سورس می‌کنند. به این ترتیب شرکت امکان فروش قابلیت‌های جدید را دارد، در عین حال مشتریان نیز خیال‌شان راحت است که در آینده به یک توسعه‌دهنده وابستگی ندارند و دست‌شان برای توسعه و انتخاب  باز است (حداقل به لحاظ نظری).
  • فروش سرتیفیکیت و نشان تجاری: این روش نخست توسط پلتفرم آموزش مجازی «مودل» ابداع شد و در آن شبکه‌ای از شرکای تجاری شکل گرفت که برای استفاده از نام و نشان مودل، بخشی از درآمد را به مودل‌تراست می‌دادند تا صرف توسعه بعدی آن شود.

اوپن‌سورس و غول‌ها


امروز بسیاری از شرکت‌های بزرگ نرم‌افزاری، به دلایل مختلف، تمام یا بخشی از محصولات اصلی خود را به سمت اجازه‌نامه‌های اوپن‌سورس می‌برند. به‌خصوص و بیش از همه، محصولاتی که قرار است خدماتی به توسعه‌دهندگان ارائه دهد و نیز نرم‌افزارهای زیرساختی و ابری چنین وضعی دارند.

مایکروسافت به‌عنوان بزرگ‌ترین فروشنده نرم‌افزارهای اختصاصی، زمانی جریان اوپن‌سورس را بزرگ‌ترین تهدید برای خود می‌دید و رقیب اصلی بسیاری از محصولاتش، پروژه‌های اوپن‌سورسی مانند لینوکس، فایرفاکس، اوپن‌آفیس و آپاچی بودند. زمانی «استیو بالمر» لینوکس را به سرطانی برای مالکیت معنوی تشبیه کرده بود. امروز اما با مدیریت «ساتیا نادلا»، مایکروسافت به یکی از بزرگ‌ترین مشارکت‌کنندگان اوپن‌سورس و هسته لینوکس تبدیل شده و حتی نسخه آخر هسته دات‌نت و محیط توسعه ویژوال استودیوی خود را از حالت اختصاصی خارج و تحت اجازه‌نامه اوپن‌سورس منتشر کرده است. در سال ۲۰۱۸ مایکروسافت گیت‌هاب را به مبلغ 7.5 میلیارد دلار خرید و صاحب اصلی‌ترین مخزن پروژه‌های اوپن‌سورس جهان شد. همچنین مایکروسافت سرانجام مرورگر قدیمی و فرسوده خود، اینترنت‌اکسپلورر را بازنشسته کرد و نسل جدید مرورگرهای مایکروسافت به نام edge بر پایه پروژه اوپن‌سورس کرومیوم گوگل شکل گرفت. این مرورگر جدید، حتی محدود به دنیای ویندوز هم نیست و نسخه‌هایی برای همه سکو‌های پرکاربرد امروز مانند مک، آیفون، اندروید و لینوکس دارد.

اوراکل، غول دنیای دیتابیس، تاریخچه پرفرازونشیبی مشابه دنیای اوپن‌سورس دارد. از یک سو اوراکل همیشه در رقابت با جایگزین‌های اوپن‌سورس خود (مانند MYSQL و PostgreSQL) بوده و از سوی دیگر برای وابسته‌نبودن به رقیبی چون مایکروسافت، از ابتدا بستر اجرای خود را سیستم‌عامل لینوکس قرار داده و در تقویت آن کوشیده است. اوراکل در سال ۲۰۱۰ با خرید شرکت «سان»، علاوه بر اینکه صاحب زبان جاوا شد، رقیب چابک خود MYSQL را هم تصاحب کرد. نسل جدید دیتابیس NOSQL اوراکل هم دارای یک نسخه اوپن‌سورس است.

گوگل اما بر خلاف دیگر غول‌ها، از ابتدا اهمیت و نقش اوپن‌سورس را درک کرد. تقریباً تمام پروژه‌های مهم گوگل ردپای اوپن‌سورس قابل توجهی از خود بر جای گذاشته‌اند و برخی از مهم‌ترین پروژه‌های زیرساختی نسل آینده نرم‌افزارهای ابری هم توسط گوگل پایه‌گذاری شده‌اند. سیستم‌عامل اندروید (به‌عنوان پرکاربردترین سیستم‌عامل فعلی در جهان با بیش از دو و نیم میلیارد کاربر فعال) از ابتدا پروژه‌ای اوپن‌سورس و مبتنی بر هسته لینوکس بود. از دیگر مشارکت‌های مشهور گوگل در دنیای اوپن‌سورس می‌توان به مرورگر کرومیوم، زیرساخت مدیریت کانتینر کوبرنیتیز، چارچوب‌های برنامه‌نویسی فلاتر و انگولار، زبان‌های گو و دارت، و پروتکل WebRTC اشاره کرد.

دیگر غول‌های فناوری مانند فیس‌بوک، توییتر و اپل هم عمیقاً با پروژه‌ها و فناوری‌های اوپن‌سورس گره‌خورده‌اند. فیس‌بوک بخش زیادی از اکوسیستم خود را با زبان اوپن‌سورس PHP نوشته و خود نیز یکی از مشارکت‌کنندگان در توسعه آن شده؛ همچنان که پروژه‌های اوپن‌سورس مهم دیگری (مانند ری‌اکت) را به دنیای توسعه‌دهندگان وب و موبایل عرضه کرده است. اپل هم بعد از بازگشت دوباره استیو جابز، سیستم‌عاملی اوپن‌سورس و مبتنی بر یونیکس به نام داروین ساخت. سپس سیستم‌عامل‌های دیگر خود مانند macOS، WatchOS، IOS و  tvOS را بر پایه داروین بنا کرد. همچنین استفاده از رویکرد اوپن‌سورس در داخل سازمان‌های بزرگ (Organiational Opensource) در حال گسترش است. در این شیوه، تیم‌های مختلف می‌توانند رأساً دست به تغییر و بهبود کدهای مشترک و زیرساختی بزنند؛ به این شیوه، وابستگی بین‌تیمی در برنامه‌ریزی پروژه‌ها کمینه می‌شود و هم‌افزایی افزایش می‌یابد.


نرم‌افزار بی‌ارزش است


امروز دیگر نرم‌افزار به‌تنهایی ارزش ایجاد نمی‌کند. بسیاری از نرم‌افزارها همین حالا به شکل «آزاد» (و طبعاً اوپن‌سورس) در دسترس هستند. بسیاری از نرم‌افزارهای پایه، امروز شبیه کالاهای اولیه (یا کامودیتی) شده‌اند؛ همگی ویژگی‌های تقریباً یکسانی دارند و به مجموعه‌ای از نیازهای پایه به شکلی تقریباً یکسان پاسخ می‌دهند. داشتن آنها هم یک ضرورت و نیاز اولیه است، نه یک برتری با مزیت رقابتی. نرم‌افزارهای حسابداری یا هسته بانکی نمونه خوبی از این نرم‌افزارها هستند.

در اواخر دهه 70، دکتر «نوریاکی کانو» مدلی سه‌سطحی برای نیازهای مشتریان و ویژگی‌های محصولات ارائه داد. بر اساس این مدل، نیازهای مشتریان در سه دسته «نیازهای پایه»، «نیازهای پرفورمنسی» و «نیازهای انگیزشی یا هیجان‌انگیز» طبقه‌بندی می‌شوند. امروز بسیاری از قابلیت‌های اصلی سامانه‌های مبتنی بر فناوری به نیازهای پایه تبدیل شده‌اند؛ داشتن دسترسی به اینترنت پرسرعت در حال حرکت، داشتن گوشی موبایل هوشمندی که قرارهای روزانه را به شما یادآوری کند و هنگام نوشتن یک نامه کلمه بعدی را که در ذهن‌تان است، حدس بزند و پیشنهاد دهد، داشتن یک واسط کاربری گرافیکی ساده، یکپارچه‌سازی و اتصال سیستم‌ها به هم نیازهای پایه کاربران‌ هستند. حتی مزیت‌هایی مانند توجه به تجربه کاربری و هوشمندی را به‌سختی می‌توان در زمره نیازهای پرفورمنس دسته‌بندی کرد. در چرخه عمر محصولات، همواره مواردی که قبلاً هیجان‌انگیز بودند، امروز ممکن است پایه باشند. کارهایی مثل تعریف مشتری و نگه‌داشتن حساب‌وکتاب‌های او در زیرسیستم‌های مختلف (سپرده، تسهیلات، کارت، شعبه، اینترنت‌بانک و…) به شکل متمرکز، روزگاری برای یک نرم‌افزار بانکی امکاناتی تجملی و خاص بودند، اما امروز نیازهایی پایه هستند و روش برآورده‌شدن آنها هم به یک کالای قابل خرید (کامودیتی) تبدیل شده است.


ارزش نرم‌افزار و تحول دیجیتال


بنابراین فناوری و نرم‌افزار امروز چطور ارزش ایجاد می‌کند؟ پاسخ کمی انتزاعی است؛ با تحول دیجیتال (دیجیتال ترنسفورمیشن). ما امروز در دنیای سایبرفیزیکال هستیم و دنیای مجازی و فیزیکی با رشته‌هایی بی‌شمار به هم متصل‌اند. فناوری‌هایی مثل اینترنت اشیا (IoT)، هوش مصنوعی، بیگ‌دیتا و… در تلاش‌اند تا تجربه زندگی در دنیای سایبرفیزیکال را بهبود بخشند و با تمرکز روی بازخورد و تجربه مشتری آن را متحول کنند. مثلاً آمازون‌گو که با پردازش تصویر و هوش مصنوعی و…  بیشتر کارها را انجام می‌دهد.

آیا واقعاً نرم‌افزار بی‌ارزش است؟ امروز بزرگ‌ترین و باارزش‌ترین شرکت‌های جهان در باشگاه بورس‌های بزرگ و تریلیون دلاری جهان، شرکت‌های نرم‌افزاری هستند. پس نرم‌افزار و فناوری بی‌ارزش نیست، بلکه می‌توان گفت امروز نرم‌افزار بی‌قیمت (Price-less) است (آن‌قدر ارزشمند است که نمی‌توان قیمتی روی آن گذاشت) و فروش نرم‌افزار دیگر مدل کسب‌وکار ارزش‌آفرینی نیست.

باشگاه یک تریلیون دلاری‌ها


16 بازار بورس در دنیا وجود دارد که ارزش بازاری بیش از ۱۰۰۰ میلیارد دلار دارند. اعضای این باشگاه بیش از ۸۷ درصد از ارزش بازار کل دنیا را در خود دارند. بازارهای سهام نیویورک، نزدک، ژاپن، لندن، شانگهای، هنگ‌کنگ، یورونکست، تورنتو، شنزن و بمبی، از جمله اعضای این باشگاه‌اند

تحول دیجیتال: تجربه مسواک اورال‌بی:

شرکت اورال‌بی بیش از 70 سال است که مسواک می‌سازد؛ محصولی مصرفی و کاملاً فیزیکی و غیردیجیتالی. چند ماه پیش مسواک‌های جدیدی از این برند برای دختر و پسر خردسالم خریدم و از روی کنجکاوی کیوآرکد روی جعبه را اسکن کردم. نرم‌افزار تایمری که نصب شد، تجربه مسواک‌زدن شبانه ما را متحول کرد. نرم‌افزاری بسیار ساده که اصلی‌ترین کارش نگه‌داشتن زمان دودقیقه‌ای برای هر بار مسواک‌زدن و تقسیم آن به دو قسمت مساوی (برای دندان‌های پایین و بالا) بود، ولی این برنامه ساده، با کمک‌گرفتن از شخصیت‌های کارتونی پیکسار و دیزنی و با به‌ کار گرفتن چند تکنیک اولیه و کم‌هزینه بازی‌گونه‌سازی (Gamification) تحولی اساسی در روتین دشوار شبانه ما ایجاد کرد. حالا بچه‌ها زودتر از من منتظر و آماده مسواک‌زدن هستند و چند برابر قیمت خود مسواک‌ها، شخصیت‌های کارتونی داخل اپ را از اورال‌بی خریده‌ایم. اورال‌بی به ما فقط مسواک نفروخت، بلکه تجربه مسواک‌زدنی کامل و منظم و مفرح را عرضه کرد و شریک منفعت این تجربه شد.


نرم‌افزار، خود کسب‌وکار است


تا مدت‌ها، نرم‌افزار یکی از اجزای هر کسب‌وکاری بود؛ یکی از ده‌ها ابزاری که باید برای اداره کسب‌وکار آماده کرد. همان‌طور که شما به یک محل کار و مقداری وسایل و میز و صندلی و تلفن و فکس و دفتر و دستک نیاز داشتید، نرم‌افزارهایی هم باید به خدمت می‌گرفتید تا کارهایی چون حسابداری، آماده‌کردن نامه‌ها و مکاتبه به شرکای تجاری و مشتریان را از طریق آنها انجام دهید. با همگانی‌شدن اینترنت و رایانه، نرم‌افزار به یکی از کانال‌های ارتباط با مشتری هم تبدیل شد و ارج‌وقرب بیشتری یافت. امروز ولی می‌بینیم که نرم‌افزار و فناوری خود به اساس کسب‌وکار تبدیل می‌شود؛ از خرده‌فروشی و خدمات تاکسی‌های اینترنتی گرفته تا دنیای مشاوره و رسانه و تبلیغات. خدمات مالی و بانکی هم در موج چنین توفانی بالا و پایین می‌شود. در صنعت بانکداری، شروع این مسیر را می‌توان از مرحله استفاده محلی در شعب از رایانه و نرم‌افزارهای جمع‌وجور حسابداری مشاهده کرد. بعد سیستم‌های متمرکز وارد عرصه شدند. خودپردازها، تلفن‌بانک و سرانجام اینترنت‌بانک و موبایل‌بانک (در کنار کارت‌های مغناطیسی و دستگاه‌های کارت‌خوان و درگاه‌های پرداخت اینترنتی) اندک‌اندک کانال ارتباط بانک با مشتریان را دگرگون کردند، ولی هنوز هم نرم‌افزار و فناوری ابزاری در خدمت کسب‌وکار سنتی بانکداری بودند. امروز اما، با وارد شدن بازیگران بنیان‌برانداز و فناوری‌محوری چون گوگل، اپل، پی‌پال و نئوبانک‌های بدون شعبه و مقیم دنیای فناوری، صنعت خدمات مالی هم ناگهان و با شتاب به عصر جدید پرتاب می‌شود.

پیتر کافی، معاون تحقیقات استراتژیک سلزفورس


«قانون» اوپن‌سورس است، اما وکلا از آن پول درمی‌آورند
شما پول می‌گیرید که از چیزی ارزش خلق کنید، فقط ساختن، داشتن، یا دانستن آن چیز ارزشی ندارد.

اقتصاد تجربه


اصطلاح اقتصاد تجربه نخستین‌بار در سال ۱۹۹۸ در مقاله‌ای از «جوزف پین دوم» و «جیمز گیلمور» مطرح شد. آنها تاریخ گذشته کسب‌وکار بشر را به سه دوره «اقتصاد کشاورزی»، «اقتصاد صنعتی» و «اقتصاد سرویس» تقسیم کردند و گفتند که اکنون دوره چهارم یا «اقتصاد تجربه» آغاز شده است. در دوره کشاورزی، کسانی ارزش‌آفرین بودند که زمین داشتند و می‌توانستند محصول کشاورزی تولید کنند. بعد در عصر صنعتی  کسانی که می‌توانستند ماده خام اولیه را با هزینه پایین به محصولات انبوه تبدیل کنند، صاحب ارزش فراوان شدند. در دوره اقتصاد خدمت، بیشترین ارزش‌افزوده ناشی از به‌کارگیری ابزارها و محصولات آماده برای ارائه سطح بالاتری از خدمات بود. حالا و در دوره اقتصاد تجربه، کسب‌وکار باید اتفاقاتی به‌یادماندنی و شخصی‌سازی‌شده برای مشتریانش تدارک ببیند و این خاطره، خودِ چیزی است که فروخته می‌شود؛ «تجربه».

کسب‌وکارهای پیشروی دوران اقتصاد تجربه، می‌کوشند در ارزش «تحول»ی شریک شوند که این تجربه ایجاد می‌کند. مثلاً یک مرکز آموزشی (مانند دانشگاه) به جای آنکه بر دریافت شهریه تمرکز کند، می‌کوشد شریک ارزشی باشد که شخص با یادگرفتن به دست آورده است. شبیه همین مفهوم را می‌توان در عبارت «اقتصاد نتیجه» یافت؛ فروختن نتیجه‌ای که استفاده از یک محصول یا خدمت به‌دنبال دارد.

گفتیم نرم‌افزار امروز با «تحول دیجیتال» می‌تواند ارزش‌آفرین باشد. معنای دقیق تحول دیجیتال، همین شیفت به سمت نتیجه‌گرایی با تکیه بر فناوری است. حسگرها، اینترنت اشیا، داده‌های بزرگ، هوش مصنوعی و اتصال‌پذیری به شبکه، به شرکت‌ها امکان داده حجم عظیمی از داده‌های مرتبط با محصولات خود را تولید و پردازش کنند و از این طریق تحلیل دقیقی در خصوص نتیجه استفاده از محصولات و خدمات خود به دست بیاورند. این‌گونه، کسب‌وکار می‌تواند به دست آمدن نتیجه مطلوب برای مشتری را پیش‌بینی و بازاریابی کند و بفروشد. امروز دیگر فروش نرم‌افزار و سخت‌افزار آنچنان ارزش‌آفرین نیست. بسیاری از مصرف‌کنندگان و سازمان‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که دردسرهای توسعه و خرید و نگهداری نرم‌افزار و سخت‌افزار را باید کنار گذاشته و تمرکز و تلاش خود را صرف به دست آوردن نتیجه در سطوح بالاتر کنند و اینجاست که قصه «دنیای ابری» و پلتفرم‌ها آغاز می‌شود.


آمازون؛ پرواز بر فراز ابرها


«جف بزوس» آمازون را در سال ۱۹۹۴ در سیاتل و در همسایگی مایکروسافت تأسیس کرد و در ابتدا فقط موسیقی و ویدئو می‌‌فروخت. بعد کتاب و اسباب‌بازی و لوازم الکترونیکی و مصرفی را هم به سبد محصولاتش اضافه کرد. در سال ۲۰۰۲ آمازون اولین سری از وب‌سرویس‌های خود را تحت عنوان AWS عرضه کرد. ابتدا فقط اطلاعاتی آماری در خصوص محصولات و الگوی ترافیک استفاده از سایت ارائه می‌شد، اما با استقبال فراوان توسعه‌دهندگان از یک سو و بهینه‌سازی مدیریت زیرساخت‌های داخلی آمازون از سوی دیگر، در سال ۲۰۰۶  خدمات زیرساختی مانند توان پردازشی (EC2) و فضای ذخیره‌سازی (S3) نیز به مجموعه خدمات آمازون اضافه شد. در نخستین فصل سال ۲۰۱۶ فروش و درآمد خدمات ابری آمازون برای نخستین‌بار از درآمد بخش اصلی کسب‌وکار (خرده‌فروشی آنلاین) پیشی گرفت و این خدمات نقشی اساسی در بالا رفتن ارزش سهام آمازون ایفا کردند. موفقیت خدمات ابری آمازون، دیگر غول‌های فناوری را به صرافت انداخت که سوار این موشک در حال پرواز شوند. در سال ۲۰۰۸ گوگل خدمات اپ‌انجین را ارائه داد و مایکروسافت در سال ۲۰۱۰ سرویس آژور را عملیاتی کرد.

توسعه خدمات ابری، در کنار حرکت اوپن‌سورس، تحولی اساسی در مدل کسب‌وکار خدمات دیجیتالی ایجاد کرد و سؤالاتی پایه‌ای و زیربنایی پیش روی طراحان کسب‌وکار گذاشت؛ محصول چیست؟ چه چیزی ارزش پرداخت پول دارد؟ و مدل کسب‌وکار درست برای این ارزش چیست؟ مدل Pay-as-you-go و SaaS شیوه تفکر جدید و چابکی پیش روی ما گذاشته است. فروشندگان باید درباره ارزش پیشنهادی نرم‌افزار یا خدمات دیجیتالی خود بسیار دقیق‌تر و درست‌تر فکر کنند. خدمات ابری مشتریان را توانمندتر می‌کند؛ آنها می‌توانند نیازهای پیچیده‌تر و خاص‌تری داشته باشند و با چشم بازتر و داده‌های بیشتری ارزش محصول را اندازه بگیرند. بخش «رایگان» مدل‌های کسب‌وکار اوپن‌سورس و ابری هم به مشتریان آزادی انتخاب جدیدی می‌دهد.  حالا مشتری وقتی هزینه‌ای را می‌پردازد که یک ارزشی واقعی به دست آورده و میزان استفاده‌اش از خدمت یا سیستم رشد کرده است.

شاید بتوان آمازون و گوگل را فرزندان یا پیش‌قراولان دوره جدید دانست. برای همین هم عجیب نیست که سریع‌تر از سایر غول‌های فناوری، این منطق جدید کسب‌وکار را به کار گرفته‌اند، ولی امروز فروشندگان سنتی‌تر نرم‌افزار مانند مایکروسافت، سپ، اپل و اوراکل هم عاقبت به این موج جدید تن سپرده‌اند و آینده خود را در این آینه می‌بینند. خدمات ابری آفیس ۳۶۰ یک نمونه از این تغییر دیدگاه است. آنگاه، موج تغییر به صنعت مالی رسید.

صنعت مالی از پیشگامان بهره‌گرفتن از ظرفیت دنیای دیجیتال است. دستگاه‌های خودپرداز و خدمات تلفنی بانکی از قدیمی‌ترین «کانال»های دیجیتالی هستند که به شکل گسترده عموم مردم را پذیرا شدند. پس بیراه نیست که انتظار داشته باشیم روند‌های پیش‌گفته، ردپای قابل توجهی در این صنعت بر جای گذاشته باشند. ببینیم نرم‌افزار، اوپن‌سورس، ابر و تحول دیجیتال، در این صنعت در کجای کارند؟


بنیاد آپاچی و میراث محمد یونس افسانه‌ای


بنیاد آپاچی (در کنار دیگرانی چون بنیاد اکلیپس) در صنعت نرم‌افزار نامی اثرگذار و آشناست؛ اجتماعی داوطلبانه از توسعه‌دهندگان نرم‌افزار مبتنی بر اوپن‌سورس. این اجتماع، از جمله معدود جوامع بشری است که بر پایه شایسته‌سالاری یا meritocracy کار می‌کند؛ عضویت و اثرگذاری در این اجتماع تنها به داوطلبانی تعلق می‌گیرد که فعالانه در پروژه‌ها مشارکت کنند. شروع این حرکت جمعی به سال ۱۹۹۳ بر‌می‌گردد؛ زمانی که هشت توسعه‌دهنده داوطلب، کار روی ایجاد یک وب‌سرور بهتر را شروع کردند؛ وب‌سروری که تخمین زده می‌شود حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد از وب‌‌سایت‌های سراسر جهان از آن استفاده می‌کنند.

با اقبال برنامه‌نویسان به آپاچی و افزایش پروژه‌هایی که تحت لایسنس و حاکمیت اصول آن انجام می‌شدند، در سال ۱۹۹۸ اولین کنفرانس آپاچی‌کان (ApacheCon) برگزار شد و یک سال بعد بنیاد آپاچی متولد شد. کنفرانس آپاچی‌کان اغلب در آمریکا و با حضور کمتر از ۸۰۰ نفر از توسعه‌دهندگان برگزار می‌شد، ولی سال گذشته، در سایه همه‌گیری کووید ۱۹ و مانند بسیاری دیگر از رویدادها، آپاچی‌کان نیز به فضای مجازی رفت و به شکل غیرحضوری و در خانه برگزار شد. این کنفرانس بیش از ۲۰ موضوع داشت، از جمله هوش مصنوعی، اینترنت اشیا، موتور جست‌وجو، استریمینگ و فین‌تک. بله! فین‌تک هم با پروژه بزرگ «فینراکت» (Fineract) یکی از نام‌های اصلی کنفرانس سال گذشته بود.

پروژه فینراکت ریشه در پروژه‌ای قدیمی‌تر به نام «میفوس ایکس» (Mifos X) دارد. ایده میفوس (مخفف عبارت میکروفایننس اوپن‌سورس) از سال ۲۰۰۴ در قالب بنیاد گرامین شروع شده است. بنیاد گرامین در صنعت مالی بسیار ریشه‌دار است و با شش هزار دلار سرمایه اولیه‌ای که از دکتر محمد یونس افسانه‌ای ـ مؤسس بانک گرامین ـ دریافت کرد، تأسیس شد. هدف این بنیاد برقراری نوعی عدالت مالی و فراهم‌کردن دسترسی مردم فقیر به منابع مالی (و از این طرق بهبود کیفیت زندگی آنها) بود؛ همان معجزه‌ای که دکتر یونس در بنگلادش عملی کرد. سپس در سال ۲۰۱۱ بنیاد غیرانتفاعی میفوس از دل بنیاد گرامین متولد و مستقل شد و در این 10 سال یکی از پیشروترین و اثرگذارترین جریان‌های پشتیبان اوپن‌سورس در صنعت مالی بوده است.

فینراکت یک نمونه از جریان‌های پیشرو در صنعت نرم‌افزار بانکی و مالی است که با آزاد کردن سورس هسته بانکی، می‌کوشد تمرکز و توان مؤسسات مالی را صرف بهبود تجربه کاربری نهایی و گسترش خدمات مالی مایکروفایننس برای بخش هرچه بزرگ‌تری از بشریت کند. ده‌ها شرکت نرم‌افزاری در سراسر دنیا، به پشتوانه این نرم‌افزار، زیرساخت نرم‌افزاری مورد نیاز مؤسسات مالی را به شکل حاضر و آماده و حتی به شکل خدمات ابری ارائه می‌دهند.

فینراکت در این راه تنها نیست و پروژه‌های متعدد دیگری همین راه را پی گرفته‌اند؛ مانند:

  • سایکلوس (Cyclos): سامانه اوپن‌سورس بانکداری و تجارت الکترونیکی؛
  • اوپن‌سی‌بی‌اس (OpenCBS): هسته بانکی ابری برای بانکداری خرد؛
  • فیتر (Fiter): خدمات ابری و پشتیبانی و راه‌اندازی فینراکت؛
  • مامبو (mambu): سرویس‌دهنده ابری هسته بانکی؛
  • فین‌فلاکس (finflux): خدمات ابری برای مدیریت تسهیلات؛
  • والت (Vault): هسته بانکی کلود نیتیو.

حتی شرکت سوئیسی قدیمی و باسابقه تمنوس هم  حرکت به سمت دنیای ابری و باز را آغاز کرده و با راه‌اندازی پرتال سلف‌سرویس برای بانک‌ها و داشبورد API باز و بازاری برای سامانه‌های بیرونی و فین‌تکی، می‌کوشد در مسیر آینده قرار بگیرد.

دامنه تغییر تنها محدود به بانک‌ها نیست. صنعت بیمه هم راه خود را در مسیر تحول دیجیتال یافته و به پیش می‌رود. آلیانز (Allianz) غول صنعت بیمه، در همکاری با مایکروسافت قصد دارد هسته نرم‌افزار بیمه خود را بر بستر ابر آژور مایکروسافت برده و بخش‌هایی از آن را اوپن‌سورس کند. این همکاری در قالب کسب‌وکار ابری سین‌سیر (syncier) نرم‌افزار هسته بیمه را از یک دارایی نرم‌افزاری به یک زیرساخت آماده خدمت تبدیل می‌کند. در روزگاری که هنوز دغدغه صنعت بیمه این است که چطور اصالت مدارک برای پرداخت خسارت بررسی شوند، بیمه‌گران پیشرو در دنیا این مسائل را با استفاده از پلتفر‌م‌های ابری و هوش مصنوعی و پردازش داده‌های بزرگ حل کرده‌اند و با کمترین زحمت خسارت مشتری را پرداخت می‌کنند و تجربه کاربری به‌یادماندنی‌تری برای مشتری می‌سازند.


تهدید‌ها و فرصت‌ها برای ما


بازار نرم‌افزار ایران در دهه‌های اخیر بازاری بسته و گلخانه‌ای بوده که در سایه عدم حضور بازیگران جهانی، عرصه فعالیت برای بسیاری از شرکت‌های ایرانی در بازار داخلی باز شده و نمونه‌های ایرانی بسیاری از سامانه‌ها و خدمات نرم‌افزاری (و حتی راه‌حل‌های عجیب برای مسائلی که قبلاً در دنیا حل شده) فرصت رشد و بازار فروش یافته‌اند، ولی این بازار بسته که در نگاه اول فرصتی برای رشد صنعت نرم‌افزار به نظر می‌رسد، با قطع دسترسی شرکت‌های ایرانی به بازارهای بزرگ و جریان‌های اصلی فناوری، عملاً سقفی نامرئی برای رشد این صنعت ایجاد کرده است.

درک روندهای پیش‌گفته و قرار گرفتن در این مسیر می‌تواند فرصتی برای گذشتن از آن سقف نامریی و ورود به بازارهای جهانی باشد. دنیای اوپن‌سورس ذاتاً بی‌مرز است و مشارکت در ایجاد ارزش و نقش مؤثر در تکامل نرم‌افزارهای اوپن‌سورس (از جمله در صنعت مالی مانند بانک و بیمه) می‌تواند حضور و اثرگذاری فرامرزی بازیگران داخلی را به‌دنبال داشته باشد. از سوی دیگر نادیده‌انگاشتن این روند، در بلندمدت به انزوای بیشتر در حوزه فناوری و از حتی از دست دادن بازار داخلی خواهد انجامید.


ابر، آینده است


گفتیم با غلبه مدل اوپن‌سورس، امروز نرم‌افزار به خودی خود ارزش‌افزوده کمتری تولید می‌کند و شبیه کالاهای پایه یا کامودیتی‌ها شده و گفتیم امروز دیگر مشتریان فهمیده‌اند که باید از دردسرهای خرید و نگهداری و توسعه نرم‌افزار و سخت‌افزار بگریزند و تلاش و تمرکز خود را روی دستیابی به سطوح بالاتر ارزش بگذارند. همچنین گفتیم که مدل کسب‌وکار آینده، شریک‌شدن در تجربه و ارزشی است که محصول یا خدمت ایجاد می‌کند. خدمات ابری و مدل SaaS، این هر دو ابرروند را همگرا می‌کنند و مدل کسب‌وکاری «درست و باارزش» برای خدمات دیجیتال را پیش روی ما می‌گذارند. نرم‌افزارها، الگوریتم‌های پایه ‌و زیرساخت‌ها، هیچ‌کدام دیگر منبع اصلی ارزش نیستند. حتی فناوری‌های پیشرفته هوش مصنوعی و پردازش داده‌‌های بزرگ، به‌سادگی چند کلیک در دسترس هر آدمی در هر گوشه از دنیاست. دسترسی به زیرساخت‌های مورد نیاز برای طراحی محصول هیچ‌گاه این‌چنین در دسترس عموم نبوده و با فناوری‌های تأمین مالی مبتنی بر بلاکچین و DeFi، به نظر می‌رسد تأمین مالی هم دیگر یک محدودیت اساسی نیست.

دنیای ابری هم مانند هر پارادایم جدید دیگر، بالا و پایین‌های خودش را دارد؛ دشواری‌هایی که بعضی ریشه در محدودیت فناوری دارند و برخی دیگر از جنس موانع ذهنی آدم‌ها در برابر تغییر عادات مألوف هستند. محدودیت‌های اتصال و قطعی دسترسی به شبکه یکی از مهم‌ترین محدودیت‌های واقعی است که به نظر می‌رسد با گسترش 5G و پروژه‌هایی مانند استارلینک حل خواهند شد و یک ارکستر جهانی می‌توانند از پنج قاره همزمان در کنسرتی برخط بنوازند. موانع ذهنی هم با همه‌گیری بیشتر ابر و افزایش تجربه‌های موفقیت در استفاده از آن، کم‌کم رنگ می‌بازند.

به نظر می‌رسد در منحنی پذیرش نوآوری، از دره اصلی پریده‌ایم  و اکثریت پیرو به‌زودی به اکثریت پیشگام و پذیرندگان آغازین خواهند پیوست.

نویسنده / مترجم حمیدرضا مختاریان علی حاجی زاده مقدم
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.