پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
دردسرهای سیستم بانکی؛ شتاب بی شتاب!
ما در دنیایی زندگی میکنیم که بسیاری از اموراتمان بر پایهی اعتماد است. مثلا شب که میخوابیم به ساعت روی میزمان اعتماد میکنیم که سر وقت بیدارمان کند، اما درست زمانی که یک قرار کاری مهم با ریئستان دارید، سراسیمه از خواب میپرید و متوجه میشوید که صبح شده است و ساعت شما زنگ نزده است. معلوم نیست ساعت چرا زنگ نزده و مشکل از کجا آب میخورد به هر حال مسئله این است که دیر شده است. باید سریع تصمیم بگیرید و زمان از دست رفته را جبران کنید.
خوب راههای متعددی پیش رو دارید، مثلا میتوانید از خوردن صبحانه صرف نظر کنید و یا اتو کشیدن لباستان را به روز دیگری موکول کنید. اما من تصمیم گرفتم که با خیال راحت صبحانه میل کنم، لباسهایم را اتو بکشم و در عوض پی هزینهی رفتن به سر کار با آژانس را به تن خودم بمالم. از خانه تا آژانس راهی نبود و برای صرفه جویی در وقت تصمیم گرفتم به جای صبر کردن در خانه این مسیر را پیاده بروم. خوشبختانه آژانس ماشین داشت و به سرعت راه افتادم.
معمولا از آن دست آدمهایی هستم که کرایه را اول مسیر پرداخت میکنند اما امروز آنقدر غرق در تفکرات خودم و کارهای شرکت بودم که اصلا فراموش کردم کیف پولم را از کیف بیرون بیاورم. جلوی درب شرکت بود که یاد کرایه ماشین افتادم، کیف پولم را که باز کردم چشتان روز بد نبیند جز یک اسکناس آبی دو تومنی و یک صد تومنی پاره چیزی نیافتم. از آنجایی که در دنیای مدرن زندگی میکنیم به فکر راهحلهای مدرن افتادم.
نزدیک شرکت یک شعبه بانک تجارت بود به راننده گفتم کمی صبر کن الان با پول میآیم، زیر لب غرولندی کرد و ماشین را نگه داشت. پیاده شدم در صف ATM یک پیرمرد مسن و یک خانم میانسال جلویم بودند. پیرمرد پولش را گرفت و رفت اما خانم انگار میخواست از این دستگاه به جای تمام اعضای خانوادهاش استفاده کند از انتقال وجه بگیر تا پرداخت قبض موبایل و صورتحساب و غیره. طاقتم طاق شده بود اما چارهای نبود. خلاصه بعد از یک ربع ساعت بالاخره نوبت من شد کارت را وارد کردم و مرحلهی پر اضطراب تایید رمز که سپری شد، مبلغ مورد نظرم را وارد کردم اما درخواست مورد نظرم فعلا برای آن ATM مقدور نبود!
اگر در آن لحظه به من کارد هم میزدید خونم در نمیآمد. چارهای نبود؛ با نزدیکترین بانک یک چهارراه فاصله داشتم، دوباره سوار ماشین شدم و غرولندهای راننده را مبنی بر اینکه آدم باید همیشه پول نقد همراهش باشه را تحمل کردم تا به بانک پارسیان رسیدیم. به سرعت از ماشین پیاده شدم و صدای راننده که زود بیا اینجا پارک ممنوع است هم به سرعتم افزود اما باز هم از شانس من صف طولانی بود. باز هم تمام کسانی که در صف بودند میخواستند چند کار را با هم انجام دهند. زنی که جلوی صف بود به ما نگاه کرد و گفت کسی میداند باید از کجا پیگیری کنم که چرا یارانهام را ندادند؟! من که از اضطراب نمیتوانستم به پاسخها گوش دهم خودم را با هر زوری بود به ATM رساندم. رمز را زدم و با دلشوره رقم مورد نظر را وارد کردم اما پاسخ دستگاه همان بود؛ شبکه شتاب قطع بود.
دیگر نمیدانستم باید چه کنم. مگر قرار نیست این کارتها و سیستمهای بانکی مشکلات ما را بر طرف کنند مگر قرار نیست وقتی به آنها اعتماد کردیم و به آنها نیاز داریم بتوانیم رویشان حساب کنیم؟ پاسخی برای این پرسشها وجود نداشت. راننده بد اخلاق در ماشین منتظرم بود. با شرمندگی برگشتم و کارت ملیام را بهش دادم تا شب پولش را بدهم. من دیر به کارم رسیدم، رئیس بسیار شاکی بود و من پاسخ قانع کنندهای نداشتم. در دنیای مدرن اصل بر اعتماد است و اگر این اعتماد از بین برود هیچ سنگی روی سنگ بند نمیشود. من به سیستم بانکی اعتماد کردم و تلف شدن وقتم تنها عایدیام از این سیستم بود.
فاطمه عسگری آزاد