پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
چرا ما امروز اینجاییم و نه آنها؟ / متن کامل سخنرانی نویسنده کتاب «انسان خردمند» در رویداد تد لندن
هفتاد هزار سال پیش زندگی نیاکان و پیشینیان ما تفاوت محسوسی با زندگی دیگر جانورانی که در آفریقا زندگی میکردند، نداشت. امروز اما ما حاکم بلامنازع کره زمین هستیم. چگونه ما از آنجا به اینجا رسیدیم؟ یووال نوح هراری پاسخ عجیبی برای این سوال در آستین دارد.
ماهنامه عصر تراکنش / یووال نوح هراری، سه کتاب نوشته که بسیار پرفروش شده است. این سه کتاب به زبانی ساده تاریخ گذشته و حتی آینده جهان را بیان میکنند. هراری در کتابهایش تلاش کرده چیزهای مهم را به ما یادآوری کند. تاریخ بهصورت سنتی مرور زندگی بیمصرف شاهان بوده است. متنهای تاریخ حتی متنهای آموزشی مدرسه و دانشگاه بر چهرههای تاثیرگذار متمرکز است و کمتر به روندهای تاریخی پرداخته شده است. کار نوآورانه هراری این بوده که این مسیر را به شکل یک جریان نمایش داده و دو کار مهم انجام داده؛ یکی اینکه گفتههایش مبتنی بر واقعیتهای علمی و تاریخی است و دیگری اینکه این واقعیتها به شکل داستانی بیان شده است.
البته که بیان ساده روند تاریخ به این معنا نیست که کتابهای او کتابهای آسانی برای مطالعه است و خواندن کتابهای او کاری سخت و زمانبر است. منتها هر آن کسی که تحمل کند و این سختی را به جان بخرد، خودش را به قطبنمایی مجهز میکند که در دنیای پرآشوب امروز دستاورد ارزشمندی است. تا امروز هراری سه بار در برنامههای تد حاضر شده است. در ادامه متن سخنرانی اولین حضور او در تد را تقدیم شما میکنیم.
[mks_pullquote align=”left” width=”740″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]یووال نوح هراری کیست؟
یووال نوح هراری تاریخدان و استاد تاریخ در دانشگاه است. او مدرک دکترای تاریخ خود را از دانشگاه آکسفورد گرفته است. دو کتاب او؛ «انسان خردمند: تاریخ مختصر بشر» و «انسان خداگونه: تاریخ مختصر فردا» به فارسی ترجمه شدهاند. او در سال 2018 کتابی با نام «بیستویک درس برای قرن بیستویکم» را منتشر کرد.
[/mks_pullquote]
۷۰ هزار سال پیش، اجداد ما حیواناتی عادی بودند. مهمترین چیزی که باید درباره انسانهای ماقبل تاریخ دانست، این است که آنها بیاهمیت بودند. تاثیر آنها بر جهان بیشتر از عروس دریایی، کرم شبتاب یا دارکوب نبود. اما در مقابل، امروز ما این سیاره را کنترل میکنیم و پرسش این است که چگونه از آنجا به اینجا رسیدیم؟ ما چگونه، از کَپیهای بیاهمیت که در گوشهای از آفریقا سرگرم کار خود بودند، به حاکمان کره زمین تبدیل شدیم؟
معمولا بهدنبال تفاوتهای میان خودمان و سایر حیوانات در سطوح فردی هستیم. میخواهیم مطمئن شویم. من میخواهم مطمئن شوم که ویژگی خاصی درباره من وجود دارد، درباره بدن من، درباره مغز من که من را از یک سگ، یک خوک یا یک شامپانزه بسیار برتر میکند، اما واقعیت این است که در سطح فردی، من به شکل شرمآوری شبیه به یک شامپانزه هستم و اگر من و یک شامپانزه را با هم در یک جزیره متروکه بگذارید و ما مجبور شویم برای بقا تلاش کنیم تا ببینیم کدامیک بهتر عمل میکنیم، من قطعا روی شامپانزه شرطبندی میکنم، نه روی خودم. این به معنی وجود مشکلی درباره شخصیت من نیست، فکر میکنم اگر هر کدام از شما تنها با یک شامپانزه در جزیرهای متروک قرار بگیرید، شامپانزه بسیار بهتر عمل خواهد کرد.
تفاوت اصلی میان انسانها و دیگر حیوانات در سطح فردی نیست، بلکه در سطح جمعی است. انسانها به این دلیل بر این سیاره حکمرانی میکنند که تنها حیواناتی هستند که میتوانند به شکل انعطافپذیر و در اجتماعهای پرتعداد با هم تعامل کنند. البته حیوانات دیگری هم هستند – مثل حشرات اجتماعی، زنبورها، مورچهها- که میتوانند به شکل جمعی عمل کنند، اما در این کار انعطاف زیادی ندارند. تشکیلات آنها بسیار چارچوببندیشده است. در واقع، تنها یک راه برای فعالیت یک کندو وجود دارد و اگر موقعیت یا خطر جدیدی در برابر کندو قرار بگیرد، زنبورها نمیتوانند ساختار اجتماعیشان را یک شب از نو بسازند. مثلا، نمیتوانند ملکه را اعدام کنند و جمهوری خلق زنبورها، یا دیکتاتوری کمونیستی زنبورهای کارگر را ایجاد کنند.
دیگر حیوانات، مانند پستانداران اجتماعی-گرگها، فیلها، دلفینها، شامپانزهها- میتوانند با انعطاف بسیار بالاتری عمل کنند، اما تنها در تعداد اندک چنین عمل میکنند، زیرا تعامل میان شامپانزهها تنها بر اساس اطلاعات شخصی متقابل شکل میگیرد. اگر من یک شامپانزه هستم و شما یک شامپانزه هستید و من میخواهم با شما همکاری کنم، پس نیاز دارم که شخصا شما را بشناسم. چه جور شامپانزهای هستی؟ شامپانزه خوبی هستی؟ شامپانزه بدی هستی؟ قابل اعتماد هستی؟ اگر شما را نشناسم، چطور میتوانم با شما همکاری کنم؟
تنها حیواناتی که میتوانند این دو قابلیت را با هم ترکیب کنند و در تعداد زیاد بهصورت انعطافپذیر عمل کنند، ما هستیم؛ انسان خردمند. در شرایط تکبهتک یا حتی دهبهده، شاید شامپانزهها بهتر از ما باشند. اما اگر ۱۰۰۰ انسان را در برابر ۱۰۰۰ شامپانزه قرار دهیم، به این دلیل ساده که هزار شامپانزه به هیچوجه نمیتوانند با هم همکاری کنند، انسانها بهسادگی برنده میشوند و اگر سعی کنید که 100.000 شامپانزه را در خیابان آکسفورد یا استادیوم ویمبلی، یا میدان تیانآنمن یا واتیکان قرار دهید، چیزی جز آشفتگی نصیبتان نخواهد شد؛ هرجومرج کامل. فقط استادیوم ویمبلی را با 100.000 شامپانزه تصور کنید؛ دیوانگی محض.
در مقابل، دهها هزار انسان در آنجا کنار هم جمع میشوند و چیزی که میبینیم، معمولا آشوب نیست. چیزی که میبینیم، شبکههای بسیار پیچیده و موثر همکاری است. هیچیک از دستاوردهای عظیم بشر در طول تاریخ؛ از ساختن اهرام گرفته تا سفر به ماه، بر اساس تواناییهای فردی میسر نشده است، بلکه با توانایی همکاری انعطافپذیر انسانها در اجتماع به دست آمدهاند.
[mks_pullquote align=”left” width=”740″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]دولتها و ملتها واقعیات عینی نیستند
مهمترین فاکتورهای سیاست مدرن، دولتها و ملتها هستند، اما دولتها و ملتها چه هستند؟ آنها واقعیات عینی نیستند. یک کوه، یک واقعیت عینی است. میتوان آن را دید، لمس کرد یا حتی آن را بویید، اما یک ملت یا یک دولت، مانند اسرائیل، ایران، فرانسه یا آلمان، تنها داستانهایی هستند که ما ساختهایم و بهشدت وابسته و دلبسته آنها شدهایم.[/mks_pullquote]
حتی درباره سخنرانی که همین الان من در حال ارائه آن هستم، فکر کنید: من در مقابل ۳۰۰ یا ۴۰۰ نفر ایستادهام که بیشتر آنها برای من کاملا غریبه هستند. همینطور، شناختی از اکثر کسانی که این رویداد را برنامهریزی کرده و روی آن کار کردهاند، ندارم. من، خلبان و خدمه هواپیمایی را هم که دیروز مرا به اینجا، به لندن، رساند، نمیشناختم. من کسانی که این میکروفن و دوربینهایی که درحال ضبط صحبتهای من هستند را اختراع کرده و ساختهاند، نمیشناسم. نویسندگان همه این کتابهایی را که برای آماده کردن مطالبم مطالعه کردهام نمیشناسم و البته هیچیک از کسانی که این سخنرانی را از طریق اینترنت جایی در بوئنوسآیرس یا دهلینو خواهند دید، نمیشناسم.
به هر حال، هرچند ما یکدیگر را نمیشناسیم، میتوانیم برای ایجاد این تبادل جهانی ایدهها، با هم همکاری کنیم. این یکی از کارهایی است که شامپانزهها قادر به انجام آن نیستند. البته آنها با هم ارتباط برقرار میکنند، اما شما هیچگاه یک شامپانزه را نمیبینید که برای ارائه مطالبی درباره موزها یا فیلها یا هر موضوع دیگری در یک کنفرانس شامپانزهای، به دوردستها سفر کند. البته ارتباط و تعامل همیشه خوب نیست، تمام کارهای پلیدی که انسانها در طول تاریخ انجام دادهاند- و کارهای بسیار بدی انجام دادهایم- تمام آنها بهخاطر ارتباطات گسترده بوده است. زندانها یک نمونه از سیستمهای تعاملی هستند کشتارگاهها نمونهای از سیستمهای همکاری هستند. کمپهای بازپروری نمونهای از سیستم همکاری هستند. شامپانزهها کشتارگاه و زندان و کمپ بازپروری ندارند.
حال در نظر بگیرید که شاید من توانستهام شما را قانع کنم که بله، ما بر جهان حکومت میکنیم؛ چون میتوانیم در تعداد بالا با انعطاف با هم تعامل کنیم. سوال بعدی که بلافاصله در ذهن یک شنونده کنجکاو مطرح میشود، این است که ما دقیقا چگونه این کار را انجام میدهیم؟ چه چیزی تنها ما را، از میان تمام حیوانات، قادر میسازد که اینگونه رفتار کنیم؟ پاسخ قوه تخیل ما است. به این دلیل میتوانیم باانعطاف با تعداد بیشماری از غریبهها تعامل کنیم که تنها ما، از میان تمام موجودات روی زمین، میتوانیم تخیلات را بسازیم و داستانهای تخیلی را باور کنیم و تا زمانی که همه به تخیلی واحد ایمان داشته باشیم، همه از قوانین، هنجارها و ارزشهای واحدی پیروی و اطاعت میکنیم.
[mks_pullquote align=”left” width=”740″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]زندگی در یک واقعیت دوگانه
ما انسانها به این دلیل حاکمان زمین هستیم که در یک واقعیت دوگانه زندگی میکنیم. تمامی موجودات دیگر در یک واقعیت عینی به سر میبرند. واقعیت آنها شامل اشیای عینی است، مانند رودها، درختان، شیرها و فیلها.[/mks_pullquote]
همه موجودات دیگر از سیستمهای ارتباطی خود برای توصیف واقعیت استفاده میکنند. یک شامپانزه ممکن است بگوید «نگاه کن! یه شیر اونجاست، باید بزنیم به چاک!» یا «نگاه کن! یه درخت موز اونجاست! بریم چند تا موز بخوریم!». در مقابل انسانها از زبان خود تنها برای بیان واقعیات استفاده نمیکنند، بلکه از آن برای توصیف واقعیات جدید یا واقعیات تخیلی هم استفاده میکنند. یک انسان ممکن است بگوید «نگاه کن، خدایی در آن سوی ابرهاست! و اگر آنچه من به تو میگویم را انجام ندهی، پس از مرگ او تو را مجازات خواهد کرد و تو را به جهنم خواهد فرستاد» و اگر شما تمام داستانی را که من همین الان ساختم، باور کنید، آنگاه همه شما از هنجارها، قوانین و ارزشهای یکسانی پیروی خواهید کرد و میتوانید با هم تعامل کنید.
این کاری است که تنها انسانها قادر به انجام آن هستند. هیچگاه نمیتوانید با این حرف که «…پس از مرگ به بهشت شامپانزهها رهسپار خواهی بود» یک شامپانزه را متقاعد کنید که موزش را به شما بدهد. (خنده) «…و به پاس اعمال نیکت، هزاران هزار موز به تو اعطا خواهد شد. پس این موز را به من بده.» هیچ شامپانزهای این حرف را باور نخواهد کرد. تنها انسانها داستانهایی از این دست را باور میکنند و به همین دلیل است که ما بر جهان حکم میرانیم؛ در حالی که شامپانزهها در باغوحشها و آزمایشگاههای تحقیقاتی نگهداری میشوند.
حال، ممکن است این مساله را قابل قبول بیابید که بله، در یک بستر مذهبی، انسانها با ایمان به تخیلات مشابه با هم تعامل دارند. میلیونها انسان برای ساخت یک کلیسای جامع یا مسجد گرد هم میآیند یا در جنگهای صلیبی میجنگند یا جهاد میکنند، چون تمام آنها به داستانهای مشابه درباره خدا و بهشت و جهنم اعتقاد دارند، اما چیزی که من بر آن تاکید دارم، این است که دقیقا سازوکار مشابهی نهتنها زمینههای مذهبی؛ بلکه تمام اشکال تعاملات انسانی در ابعاد بزرگ را دربر میگیرد.
[mks_pullquote align=”left” width=”740″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]تخیلات قانونی
مهمترین بازیگران در اقتصاد جهانی شرکتها و موسسات هستند. احتمالا بسیاری از شما در یک موسسه مانند گوگل، تویوتا یا مکدونالدز کار میکنید. این نامها دقیقا چه هستند؟ اینها چیزهایی هستند که وکلا آنها را تخیلات قانونی مینامند. آنها داستانهایی هستند که جادوگران پرقدرتی به نام وکلا آنها را ساخته و نگه داشتهاند.[/mks_pullquote]
بهعنوان مثال، زمینه قانونی را در نظر بگیرید. امروزه اکثر سیستمهای قانون بر اساس باور به حقوق بشر تنظیم شدهاند، اما حقوق بشر چیست؟ حقوق بشر، درست مانند خدا و سرای باقی تنها داستانهایی ساخته دست ما هستند. آنها واقعیات عینی نیستند؛ آنها خصوصیات بیولوژیکی گونه انسان اندیشمند نیستند. اگر یک انسان را بگیریم و از وسط به دو نیم کرده، نگاهی به درون آن بیندازیم، قلب، کلیهها، اعصاب، هورمونها و دیانای او را خواهیم یافت، اما خبری از حقوق او نخواهد بود. تنها جایی که میتوانیم حقوق بشر را بیابیم، درون داستانهایی است که ما ساختهایم و در قرون اخیر به اشاعه آنها پرداختهایم. ممکن است آنها داستانهایی بسیار مثبت باشند؛ داستانهایی عالی، ولی در نهایت تنها داستانهای تخیلی هستند که ما ساختهایم.
در زمینه سیاسی هم به همین شکل است. مهمترین فاکتورهای سیاست مدرن، دولتها و ملتها هستند، اما دولتها و ملتها چه هستند؟ آنها واقعیات عینی نیستند. یک کوه، یک واقعیت عینی است. میتوان آن را دید، لمس کرد یا حتی آن را بویید، اما یک ملت یا یک دولت، مانند اسرائیل، ایران، فرانسه یا آلمان، تنها داستانهایی هستند که ما ساختهایم و بهشدت وابسته و دلبسته آنها شدهایم.
در زمینه اقتصاد هم اینچنین است. امروزه مهمترین بازیگران در اقتصاد جهانی شرکتها و موسسات هستند. احتمالا بسیاری از شما در یک موسسه مانند گوگل، تویوتا یا مکدونالدز کار میکنید. این نامها دقیقا چه هستند؟ اینها چیزهایی هستند که وکلا آنها را تخیلات قانونی مینامند. آنها داستانهایی هستند که جادوگران پرقدرتی به نام وکلا آنها را ساخته و نگه داشتهاند. (خنده) موسسات در طول روز چه کار میکنند؟ بیشتر اوقات به پول درآوردن مشغولاند.
اما، پول چیست؟ دوباره، پول هم یک واقعیت عینی نیست و هیچ ارزش عینی ندارد. این تکه کاغذ سبز را بردارید؛ اسکناس دلار. به آن نگاه کنید، هیچ ارزشی ندارد. نمیتوان آن را خورد، نمیتوان آن را نوشید نمیتوان آن را پوشید، اما ناگهان این قصهگویان برجسته از راه میرسند- بانکداران بزرگ، وزرای اقتصاد، نخستوزیران- و یک داستان کاملا متقاعدکننده برایمان تعریف میکنند: «ببین، این تکه کاغذ سبز را میبینی؟ این در واقع ۱۰ موز میارزد.» و اگر من آن را باور کنم و شما آن را باور کنید و همه آن را باور کنند، عملا نتیجه خواهد داد. آن وقت میتوانم این تکه کاغذ بیارزش را به سوپرمارکت ببرم، آن را به یک غریبه که تا به حال ندیدهام، بدهم و در ازای آن موزهای واقعی بگیرم که واقعا قابل خوردن هستند.
[mks_pullquote align=”left” width=”740″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]هزار انسان برتر از هزار شامپانزه
در شرایط تکبهتک یا حتی دهبهده، شاید شامپانزهها بهتر از ما باشند. اما اگر ۱۰۰۰ انسان را در برابر ۱۰۰۰ شامپانزه قرار دهیم، به این دلیل ساده که هزار شامپانزه به هیچوجه نمیتوانند با هم همکاری کنند، انسانها بهسادگی برنده میشوند و اگر سعی کنید که 100.000 شامپانزه را در خیابان آکسفورد یا استادیوم ویمبلی، یا میدان تیانآنمن یا واتیکان قرار دهید، چیزی جز آشفتگی نصیبتان نخواهد شد؛ هرجومرج کامل. فقط استادیوم ویمبلی را با 100.000 شامپانزه تصور کنید؛ دیوانگی محض.[/mks_pullquote]
این مساله واقعا هیجانانگیز است. هیچوقت نمیتوان با شامپانزهها چنین کاری کرد. البته شامپانزهها تبادل کالا میکنند: «بله اگر تو یک نارگیل به من بدهی، من یک موز به تو میدهم.» این جواب میدهد، اما تو این تکه کاغذ بیارزش را به من میدهی و توقع داری که من یک موز به تو بدهم؟ به هیچوجه! تو درباره من چه فکری کردی، من آدمم؟ (خنده)
پول، در واقع، موفقترین داستانی است که توسط انسانها ساخته و پرداخته شده است. چون تنها داستانی است که همه آن را باور دارند. نهتنها کسانی که به خدا اعتقاد دارند، نهتنها کسانی که به حقوق بشر معتقدند، نهتنها کسانی که به ناسیونالیسم باور دارند، بلکه همه و همه به پول اعتقاد دارند و البته اسکناس دلار. بهطور مثال، اسامه بن لادن. او از سیاستهای آمریکایی و دین آمریکایی و فرهنگ آمریکایی بیزار بود، ولی هیچ مخالفتی با دلارهای آمریکایی نداشت. در واقع، او شیفته آنها بود. (خنده)
بنابراین ما انسانها به این دلیل حاکمان زمین هستیم که در یک واقعیت دوگانه زندگی میکنیم. تمامی موجودات دیگر در یک واقعیت عینی به سر میبرند. واقعیت آنها شامل اشیای عینی است، مانند رودها، درختان، شیرها و فیلها. ما انسانها هم در یک واقعیت عینی زندگی میکنیم؛ در دنیای ما هم رودها، درختان، شیرها و فیلها وجود دارند، اما در طول قرنها، ما روی این واقعیت عینی لایهای ثانوی از واقعیت خیالی ساختهایم، واقعیتی ساخته از نهادهای خیالی، مانند ملتها، خدایان، پول و موسسات.
نکته جالب آن است که با گذشت زمان در طول تاریخ این واقعیت خیالی بیشتر و بیشتر قدرت گرفت و در نتیجه آن، امروزه قدرتمندترین نیروها در جهان همین نهادهای خیالی هستند. امروزه نجات رودخانهها، درختان، شیرها و فیلها به تصمیمات و آرزوهای همین نهادهای خیالی مانند ایالات متحده، گوگل و بانک جهانی بستگی دارد؛ نهادهایی که تنها در خیالات ما وجود دارند.
شاهد ایجاد طبقه عظیم جدیدی از انسانهای بیفایده هستیم
در انتهای سخنرانی، برونو جیوسانی، مجری برنامه تد با یووال نوح هراری درباره پیشبینیهای این نویسنده در کتابهایش گفتوگو میکند که متن آن را میتوانید در ادامه بخوانید.
برونو جیوسانی: یووال، تو یک کتاب جدید چاپ کردی. بعد از «خردمندان»، تو یک کتاب دیگه نوشتی که به عبری به چاپ رسیده، اما هنوز به انگلیسی …
یووال نوح هراری: در حال حاضر در حال کار روی ترجمه هستم.
ب.ج: در این کتاب، اگر درست متوجه شده باشم، تو ادعا میکنی که پیشرفتهای شگرفی که در حال حاضر شاهد آنها هستیم، نهتنها به شکل بالقوه زندگی ما را بهبود میبخشند، بلکه آنها -از خودت نقلقول میکنم- «… طبقات جدید و منازعات طبقاتی جدیدی ایجاد میکنند، درست مثل انقلاب صنعتی». میشه برامون توضیح بدی؟
ی.ن.هـ: بله، در انقلاب صنعتی، شاهد ایجاد طبقه جدیدی از پرولتاریای شهری بودیم و نیز درگیر شدن هرچه بیشتر تاریخ سیاسی اجتماعی ۲۰۰ سال گذشته برای تصمیمگیری درباره این طبقه جدید و مشکلات و موقعیتهای جدید. اکنون ما شاهد ایجاد طبقه عظیم جدیدی از انسانهای بیفایده هستیم. (خنده) از آنجا که رایانهها در زمینههای بیشتری پیشرفت کردهاند، بهوضوح، احتمال ایفای نقش ما توسط آنها قابل رویت است و این مساله انسانها را در بیشتر زمینهها زائد و بیفایده خواهد کرد. بنابراین سوال سیاسی و اقتصادی قرن بیستویکم این خواهد بود که «ما برای چه به انسانها نیاز داریم؟»، یا حداقل اینکه «این همه انسان را برای چه نیاز داریم؟»
ب.ج: جوابی هم در کتابت داری؟
ی.ن.هـ: در حال حاضر، بهترین کار این است که با مواد مخدر و بازیهای کامپیوتری خوشحال نگهشون داریم… (خنده) ولی این آینده زیاد خوشایندی به نظر نمیرسد.
ب.ج: پس در واقع تو در اینجا و در کتاب، بیان میکنی که برای تصمیمگیری درباره تمام شواهد موجود یا نابرابری اقتصادی قابل توجه، ما تنها در آغاز فرایند هستیم؟
ی.ن.هـ: دوباره، این یک پیشگویی نیست؛ این مشاهده تمام احتمالات پیش روی ما است. یک احتمال، به وجود آمدن یک طبقه عظیم از انسانهای بیفایده است. احتمال دیگر، تقسیم بشریت به گونههای بیولوژیکی مختلف است، با در نظر گرفتن ثروتمندان بهعنوان خدایان مجازی و مستمندان بهعنوان انسانهای بیفایده.
ب.ج: من فکر میکنم که یک بحث TED دیگر در یکی، دو سال آینده خواهیم داشت. ممنون که به اینجا سفر کردی.
ی.ن.هـ: متشکرم! (تشویق)