پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
دغدغه خدمات بر بستر اینترنت، عامل شکلگیری چاره
هنوز که هنوز است صبحها در خانه پدریاش از خواب بیدار میشود. از آن همه اطرافیان سعادتمند امروز چند نفری درگذشتهاند و برخی مهاجرت کردهاند ولی ناصرعلی سعادت طبقه پایین خانه مادرش را نگه داشته تا با همسر و دو فرزندش نزدیک خانه و خاطره زندگی کند. خودش میگوید: «تاثیر تهتغاری بودن است دیگر» میگویم دوست داشتید ریشه داشته باشید؟ روحیه و زندگی ناصرعلی سعادت ملغمهای است از همین ریشهداری و رهاشدگی؛ ویژگیهایی ناهمگون و حتی گاهی متضاد که او را به مدیر مرزشکنی که امروز است تبدیل کردهاند. دانشآموز البرز، دانشآموخته صنعتی شریف، راهانداز واحد فناوری شرکت سازه، از موسسان ایرانرایانه، از پیشگامان کارکردهای تجاری شبکههای رایانهای همچون BBS، همکار مرکز فیزیک نظری، موسس شرکت ندارایانه و فروشگاه اینترنتی چاره؛ پسر، پدر، همسر، مدیر و مهندس.
.
ماشین حساب مهندسی عامل ورود به جرگه فناوری
منتظر رسیدن عکاس هستیم که سر به سرش میگذارم، با ماشینحساب هیولت پاکارد روی میزش دارد دخل بقالی چاره را حساب میکند. اصلا در شوخطبعی کم نمیآورد ولی حرفهایش که رنگ خاطره میگیرند معلوم میشود همین ماشینحسابهای مهندسی که امکان برنامهنویسی ساده را داشتهاند، ناصر سعادت را وارد جرگه فناوری کرده است: «هنوز کامپیوترها در عصر مینفریمها بودند که در ایران دو سه تایی بیشتر نبود. این ماشینحسابها شبیهترین ابزارها به رایانههای امروزی بودند و عشق من این بود که با این برنامه بنویسم. در شرکت سازه، پدر یکی از دوستانم دنبال کسی برای راهاندازی بخش IT میگشت و دوستم که دیده بود من دیوانه این دستگاهها هستم معرفیام کرد بروم مصاحبه شوم که این شد استخدام من و راهاندازی این واحد.»
هنوز هم روی آیپد و آیفونش اپلیکیشن ماشینحسابهای HP را نگاه داشته و شبها قبل از خواب دستگاههای قدیمیتر را که خراب شدهاند برای کلکسیونش تعمیر میکند. گاهی صدای جنگندههایی را که دهه ۶۰ پالایشگاهها را میزدند در گوشش میشنود و به حقوق صدها کارگر نفتی که دوره جنگ با همین برنامههای ساده حساب شده، فکر میکند.
مدیریت به سبک سعادت
در ساختمان که به اتفاق خودش قدم میزنیم، با کارمندان گرم شوخی است و به چیپس و پفکهای روی میزشان بند میکند. مشخص است که کسی از او نمیترسد و محیط پرنور، گرم و خوشرنگ با بافتهای ارگانیکش بازتابی از فضای ذهنی ناصرعلی سعادت را ترسیم کرده است. کارمندان در یک فضای عمومی امکانات شخصی خودشان را دارند و غذاخوری، فضای سبز، اتاق جلسات و امکانات تفریحی چرخه زندگی آنها را کامل کرده است. میگوید اعتقادی به برخورد صمیمانه با همکارانش ندارد و اگر خوبی یا بدی در رفتارش مشاهده شده ناشی از رفتار عمومیاش است: «مدیریت جدا از دانشش بخش عمدهای ظرفیتهای فردی هر انسان است، وقتی شما تظاهر کنید بالاخره یک جایی کم میآورید.»
.
ساز جدایی از سازه
در شرکت سازه که کارها روی روال افتاد سعادت ساز جدایی زد، ظاهرا حتی کار به پیشنهاد سهامداری هم رسیده بود ولی ناصر دوست داشت شرکت خودش را تاسیس کند، کاری که با چند نفر از دوستان دوره تحصیلش در ایرانرایانه شروع کرده بود و حالا تمرکز تماموقت میخواست. از پنج عضو موسس فقط سعادت و اسکویی اکنون در ایران هستند و خود سعادت معتقد است بیشتر از مسائل درونی، شرایط بیرونی روی موفقیت آنها تاثیر گذاشته است: «مجوزمان را از دست آقای قنبری و شورای عالی انفورماتیک وقت گرفتیم ولی بعدا در زمان آقای داورینژاد و صفاری این جریان ایجاد شد که به سبب اختصاص ارز دولتی الگوی تجاریای پدید آمد که تولید به شکل حقیقیاش را ناممکن میکرد. دامنه این اختلاف نظرها به داخل هیات مدیره ما هم کشیده شد و من متوجه شدم هرچند روحیه همکاری دارم ولی مساله شراکت چیز دیگری است. شما وقتی چیزی را شریک هستید نمیتوانید همین ساعت بکوبید و از نو بسازیدش. من میخواستم همیشه بتوانم بکوبم و از نو بسازم.»
دوست ندارد خیلی درباره شراکت و رفاقت در کنار کارش حرف بزند ولی ته حرفش این است که جریان ارز دولتی خیلیها را به کسب و کار فاوا آورد که دغدغه این کار را نداشتند، آخرش هم خیلیها رفتند و بعضیها هنوز سر بازار هوار هستند.
.
هزار خط تلفن عامل جابجایی
ساختمان با معماری مدرنش طی دو دهه اخیر تکه به تکه در مقابل چشمان رهگذران خیابان استاد حسن بنای شمالی تغییر کرده است و شاید بیش از هر سازه دیگری همارز با تحولات شخصی ناصر سعادت باشد. زیرزمین انبار سوپرمارکت چاره است و در طبقه همکف بخشهای اداری و فروش در کنار یکدیگر در سالنهای گسترده پارکتشده کار میکنند. دفتر خود مدیرعامل در قلب ساختمان در کنار بخش میزبانی وب واقع شده و هنوز قسمتی از طبقه مدیریت برای بخشی که گویا قرار است نرمافزار لقب بگیرد خالی است. از برجها هم که بالا بروی به رستوران و تراس سرسبز پیش پای آنتنها میرسی. از فروشگاه به امواج، از شویندهها به فرستندهها.
قصه مهاجرتشان به شرق تهران هم خالی از لطف نیست. وقتی میخواستند برای ندارایانه جوان هزار خط تلفن بگیرند متوجه میشوند مخابرات بر حسب فاصله از مرکز مخابراتی هزینه مازاد میگیرد. این میشود که سعادت جسور ما دفتر مرکز شهر را رها میکند و به مرزهای شرقی آن روز شهر میآید که ظاهرا برای خودش بیابانی بوده است. هنوز هم که دو طرف خیابان استاد حسن بنا را نگاه کنی ندارایانه با مرکز مخابراتی شهید تندگویان حتی صد متر فاصله ندارد. فقط چند متر آنطرفتر میتوان آنتنهای پارسآنلاین و داتک را هم برای مجیدیه شمالی دید. در حیاط شرکت سعادت روکش چند ماشین کلاسیک را کنار میزند که سرگرمی قدیمیاش را تشکیل میدهد؛ بازسازی کردن ماشینهای عتیقه. ماشین قدیمی خودش را هم کنار آنها بستهبندی کرده است که میگوید:«نگه داشتمش برای یزدان، پسرم.»
.
دغدغه خدمات بر بستر اینترنت
وقتی با سعادت به پشت سر نگاه میکنی مشخص است برخلاف تفکر رایج نمیتوان او را یک اینترنتی به شمار آورد و آشکارا هنوز هم دغدغهاش خدماتی است که میتوان بر بستر اینترنت ارائه کرد؛ از این منظر چاره بازگشت او به علایق حقیقیاش است. از ایرانرایانه که بیرون آمد ندارایانه در همان گامهای اول قرارداد مدرنی با شهردار تکنوکرات تهران غلامحسین کرباسچی امضا کرد که حاصلش شبکه شهری کیوسکهای اطلاعاتی بود. این کیوسکها که مدتی با عنوان از من بپرسید در سراسر شهر پراکنده بودند با شبکه طراحیشده توسط سعادت بر مبنای شبکه تلفن و یک بانک اطلاعات شهری با چندصد نقطه توجه شهری از بیمارستان گرفته تا پمپ بنزین قرار بود تحولی در اطلاعرسانی عمومی به شهروندان باشند. طرح بلندپروازانه بود ولی عملی شد هرچند نتیجهاش برای ندارایانه آنگونه که باید از آب درنیامد.
«هنوز طرح تازه اجرایی شده بود و در حال گسترش مرکز داده بودیم که محمد غرضی وزیر وقت پست و تلگراف و تلفن ما را به دادگاه کشاند. میگفتند هر کسی که دستگاهی مثل فکس را به تلفن وصل میکند باید بیاید از ما اجازه بگیرد و شما برای این کار هزینهای پرداخت نکردهاید. دادگاه رفتیم و با استناد به قانون برنده شدیم. چند ماه بعد آقای کرباسچی برکنار شد و تیم جدید اعتقادی به کارایی این طرح نداشت. ناچار شدیم همه پیشپرداختها را پس بدهیم.» شاید هر کارآفرینی بود دلسرد میشد ولی سعادت نشد، مبتنی بر همان شبکه BBS سرویسهای فروش مختلفی راهاندازی کرد که شاید مطبوعاتیترینشان برای ما همان عرضه همزمان روزنامه همشهری بود. اما در این حین اتفاق مهم دیگری هم چند سالی بود که در حال وقوع بود؛ اینترنت در راه بود.
.
چاره، سرگرمی دوران بازنشستگی
در زیرزمین سر کیسههای برنجی که چیزی نمانده روی سر سعادت بریزیم صحنههای طنزی خلق میشود ولی خودش در نهایت جدیت نشان میدهد چگونه با اتصال گوشی به اینترنت و اسکن شدن بارکد توسط اپلیکیشن چاره میتوان قیمت آن کالا را در فروشگاه اینترنتی دید. به طور متوسط همیشه حدود یکصد میلیون تومان کالا در انبار حاضر است که پس از ثبت سفارش در سایت ظرف ۴۸ ساعت به مشتری تحویل داده میشود. برایش تعریف میکنم که خیلی از همکارانش فکر میکنند چاره بیشتر یک سرگرمی بازنشستگی است ولی او قهقهه میزند و میگوید:«درست همان سالهای قبل همه شرکای من درباره اینترنت چنین فکری میکردند و حالا ببینید ما کجا هستیم. بالاخره باید کسانی هم باشند که فکر کنند میتوانند شرایط را در اطراف خودشان تغییر دهند و من اینقدر دیوانه هستم که چنین فکری کنم. به شما قول میدهم زودتر از آنکه فکرش را بکنید حتی سنتیترین تجار ایران هم در این بخش سرمایهگذاری میکنند. هیچ کس نمیتواند از آیندهاش فرار کند.»
عاشق کارم هستم
به اطراف اتاق مدیرعامل که نگاه کنید متوجه میشوید هنوز با همان خوره کامپیوتر سالهای دور طرف هستید که هرچند ذهنش بزرگ شده ولی هنوز قلبش کوچکی و صمیمتی کودکانه دارد. پشت میزی را که رویش را آیفون جدید، آیپد و ماشینحساب هیولت پاکارد پر کرده، فقط چند متر آنطرفتر از مانیتورهایی که جریان داده را نشان میدهد، انبوه نقاشیهای یزدان را میبینید و کلکسیونی از ماشینهای مدلی که ظاهرا فقط بخشی از سرگرمی او هستند. سری کامپیوترهای مکینتاش را از دهه ۱۹۷۰ تا امروز نگه داشته که در نهایت به مکمینی میرسد و خودش کنار آنها زندگینامه استیو جابز را گذاشته به نشانهای از مرگ یک قهرمان. از او درباره زندگی و کارآفرینی برای بیش از ۱۷۰ نفر میپرسم که برای اولین بار جدی میشود و میگوید:«به نظر من هیچ کس برای پولدار شدن، مشهور شدن یا حتی کارآفرینی نمیتواند در کارهایی مثل این کار ما دوام بیاورد. شما فقط باید کنجکاو باشید، از زندگی سیر نشوید و عطش آموختن داشته باشید. در یک کلام برای راهاندازی کار خودتان باید عاشق آن کار باشید. من عاشق این کار هستم.». روی پشتبام، تهران یکی از آن روزهای پربادش را میگذراند که باعث شده آلودگی اندکی کنار برود و خورشید از میانه ابرهای تیره شهر بینفس را روشن کند. درباره آنتنها و پاپسایتها گپ میزنیم و کلی به یکی از کارکنان که آمده یواشکی پشت پلهها سیگار بکشد و با دیدن آقای رئیس شوکه شده میخندد.
اولین شبکه اینترنتی کشور
جریان اینترنت در کشور برای ناصرعلی سعادت یک داستان کاملا شخصی و عاطفی است. تنیده در دوستی، دوری و امید:«اواخر ایرانرایانه اختلافاتی که در هیات مدیره وجود داشت باعث شده بود دوست داشته باشم فضای ذهنی آکادمیک را بیشتر تجربه کنم و در دانشگاه به همدورهایهایم خودم درس میدادم که برای خودش ماجرایی بود. دکتر شهشهانی قائم مقام مرکز فیزیک نظری، که علاقه من را به شبکه و سرویسهای مبتنی بر آن دید، گفت بیا مرکز ما یک شبکهای داریم که اساتید اروپایی را به کشور متصل میکند و امکان تبادل پژوهشی دارد. آن شبکه EARN بود و هنوز اینترنت به اروپا نرسیده بود. از آن طرف دوستی داشتم که از آمریکا آمده بود و برای اولین بار به من ایمیل را نشان داد که برایم خیلی عجیب بود!» سعادت پیشنهاد میدهد شبکه اینترنت را که هنوز پای وب به آن نرسیده است، با EARN یکی کنند و همین بستری برای اولین شبکه اینترنتی کشور میشود. خود مدیرعامل جوان هیجانزده از اتفاقات جدید اولین صندوق الکترونیکی پست را بر بسته BBS ندارایانه عرضه میکند. باور کردن اینکه از کل ماجرا اندکی بیش از یک دهه گذشته، دشوار است.
پایداری خدمات ارزش کلیدی برای مشتریان
برای عکاسی در اتاق سرورها اجازه میگیریم و ناصر همینطور که سعی میکند کادر عکاس را بر هم نزند توضیح میدهد برنامههای جدیتری برای خدمات میزبانی ندارایانه دارد ولی در مجموع معتقد است هاستینگ دیگر نمیتواند بخش مستقلی از تجارت شرکت باشد:«این شاخه برای خودش بازیگران کوچک و بزرگی دارد که اثبات میکند باید بیشتر به چشم تکمیل سبد خدمات به آن نگاه کنید. هنوز این سرویس را داریم ولی با سرعتی که ما علاقه داریم حرکت کنیم دیگر این خدمات مربوط به گذشته هستند.». جلوی مانیتورها نظارت بر ارتباط بین پاپسایتها توضیح میدهد که چرا پایداری این خدمات ارزش کلیدی برای مشتریان دارند و همین مساله سابقه را اهمیتی دوچندان میبخشد.
موفق نشدن حرکت تجاری به خاطر مخابرات
از او درباره غیبت در بازار پروانههایی مانند اینترنت پرسرعت، تلفن اینترنتی یا خدمات ماهوارهای و وایمکس میپرسم و در جواب لبخند میزند: «اتفاقا موقعی که اولین پروانهها را که مربوط به ADSL بود میدادند ما کنسرسیومی با حضور بقیه شرکتهای اینترنتی قدیمی داشتیم که همین بحثها در آن مطرح شد. همان موقع هم باور داشتم که الگوی جهانی به ویژه در مورد کشورهایی با شرایط خاص ما نشان میدهد چون یک سر این جریان به خود مخابرات به عنوان یک رقیب بالقوه وصل است هیچ حرکت تجاری عمدهای موفق نخواهد شد که البته تاریخ هم نظرم را تایید کرد. خیلی از این پروانهها مثلا مانند آنچه در زمینه تفکیک سردستی ICP و ISP ابتدا پیش آمد، ایرادات جدی قانونی و هویتی داشتند و بدیهی بود ما نخواهیم سرمایهمان را که مثل بقیه میلیاردی هم نبود، به پای آن فدا کنیم.»
عکاسها که مشغول جمع کردن وسایلشان هستند، صفحه اول زندگینامه جابز به قلم والتر آیزاکسون را باز میکنم؛ به نقل از پروژه تبلیغاتی تفکر متمایز اپل نوشته است:«آنهایی که آنقدر دیوانهاند که فکر کنند میتوانند جهان را تغییر دهند، همان کسانی هستند که این کار را میکنند.»
منبع: ماهنامه پیوست؛ شماره دو