پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
آیا سیلیکون ولی به عاقبت دیترویت گرفتار خواهد شد؟
شکست اخلاقی و اقتصادی دیترویت (Detroit)، آژیر خطر بزرگی برای سیلیکون ولی (Silicon Valley) است.
شهرستان سانتا کلارای کالیفرنیا، سرزمین باغها و تاکستانها است و تا چندین سال قبل به درهی شادی قلبی (the valley of heart’s delight) مشهور بود. همین منطقه بعدها به سیلیکون ولی تغییر نام داد و به هاب هایتک جهان تبدیل شد. با اینحال، امروزه بسیاری از نهادها، واکنشهای شدیدی را علیه آن در پیش گرفتهاند. سیلیکون ولی، به شکلی روزافزون، در حال حرکت به سوی استثمار، بیعدالتی و انزوای نخبگان است.
در حال حاضر، بودجهی زیادی برای دفع مواد سمی از شهرستان سانتا کلارا اختصاص داده شده است. فرهنگ حاکم بر این منطقه نیز همانند محیط زیستش ناسالم است. از کمپینهای ضد زن گیمرگیت (Gamergate) تا تبعیض نژادی و نگاه جنسیتی حاکم در شرکتهای سیلیکون ولی.
این شرکتها بدون کسب اجازه و به صورت آنلاین به دادههای شخصی کاربران نفوذ میکنند و آنها را به اشتراک میگذارند. به لطف وجود شرکتها و کارخانجات بسیار در سیلیکون ولی، زندگی در آن منطقه بسیار پرهزینه شده است. حمل ونقل با مشکلات بسیاری مواجه است و از همین رو، اتوبوسهای ویژهای وجود دارد که کارگران را به محل کارشان میرسانند.
در یک کلام میتوان گفت: سیلیکون ولی به یک محیط فاسد تبدیل شده است.
چگونگی ظهور و رشد شرکتهای سیلیکون ولی به خوبی مستند شده است، اما واکنشهای منفی که نسبت فرهنگ متفاوت و شرکتهای بیتوجه آن مطرح میشود، تغییری قریبالوقوع را در سرنوشت آن رقم خواهد زد. ما به عنوان مورخان تکنولوژی و صنعت، ترجیح میدهیم که یک قدم عقبتر بایستیم و با در نظر گرفتن موفقیتهای بارز شرکتهای سیلیکون ولی، آیندهی آن را در بلندمدت را مورد تحلیل قرار دهیم. اما بررسی فراز و نشیبهای دیترویت که قطب اقتصادی دیگر آمریکا محسوب میشد، میتواند موثر واقع گردد.
ظهور و سقوط دیترویت
شهر دیترویت به لطف پیشگامان عصر خودرو، به یک کانون مهم در سرمایهگذاری اقتصادی بدل شده بود. مردانی مانند هنری فورد (Henry Ford)، هورس(Horace)، جان داج (Horace and John Dodge) و ویلیام دورانت (William Durant)، دیترویت را متمدن ساختند و در اوایل قرن بیستم، آن را به یک مرکز نوآوری فنی تبدیل کردند.
نام دیترویت، خیلی زود با قدرت صنعت خودروسازی آمریکا گره خورد و این منطقه به منبع قدرت نظامی آمریکا تبدیل شد. چارلز ای. ویلسون (Charles E. Wilson)، رئیس جنرال موتورز (General Motors) عنوان کرد:
«من در سالیان دراز، اینطور فکر میکردم که آنچه برای کشورمان خوب باشد، برای جنرال موتورز نیز خوب خواهد بود و برعکس».
شاید این سخن متکبرانه به نظر برسد، ولی معیار دقیقی بوده از جایگاه دیترویت به عنوان قلب رفاه آمریکایی و نقش رهبری جهانی آن.
دیدگاه عمومی پس از دههی 1950 میلادی، دچار تغییر شد. شرکتهای پیشرو در صنعت خودرو به امور بوروکراتیک نفوذ کردند و میدان رقابت با شرکتهای خارجی را از دست دادند. در دههی 1980 میلادی، دیترویت نابود شده بود و تصویری از کاهش جمعیت در دوران پساصنعتگرایی را در ذهنها متجلی میساخت.
وقتی به عقب نگاه میکنیم، متوجه میشویم که زوال اخلاقی نخبگان دیترویت، قبل از زوال اقتصادی آن رخ داده بود و این میتواند یک آژیر خطر برای سیلیکون ولی باشد. در دوران قبل از جنگ، هنری فورد به واسطهی اتومبیلها و کامیونهایی که نام او را بر روی خود داشتند، بسیار مشهور شده بود؛ ولی از سویی دیگر، مردم او را شخصی ضدیهود، فاشیست و مخالف کارهای سازمانیافته میدانستند. علاوه بر آن، دیترویت به منبع تولید محصولات معیوب و کشنده تبدیل شد، بطوریکه رالف نادر (Ralph Nader) در سال 1965 از آن انتقاد کرد و عنوان «ناامن در هر سرعتی» را به محصولات دیترویت اختصاص داد. ساکنین این منطقه، هنوز هم متحمل هزینههای صنعت غیراخلاقی گذشته هستند، نرخ بالای بیکاری و آب آشامیدنی آلوده از جملهی همین هزینههاست.
سرآغاز و سرانجام شرکتهای سیلیکون ولی
اگر بخواهیم داستان دیترویت را در دو مرحله خلاصه کنیم، میتوان گفت شهری که با توانمندی صنعتی و اعتبار ملی رشد کرد و سپس با فساد اخلاقی و اقتصادی به فنا رفت.
و اما سیلیکون ولی چطور؟ عبارت سیلیکون ولی، برای اولین بار در اوایل دههی 1970 میلادی منتشر شد و در طول این دهه به طور گستردهای مورد استفاده قرار گرفت. درهی سانتا کلارا یک ناحیه نسبتاً کوچک در جنوب خلیج سانفرانسیسکو بوده و سن خوزه و چند شهر کوچک دیگر را در خود جای داده است. این منطقه مهد انقلاب محاسباتی بر مبنای تراشههای سیلیکونی بود. شرکتها و کارکنان، با هدف فعالیت در یک آبوهوای دلپذیر، چشمانداز زیبا و زمینهای مقرون به صرفه، در منطقهی خلیج گرد هم آمدند.
در دههی 1980، شرکتها و سرمایهگذاران ریسکپذیر، بر فعالیتهای خود تسلط یافتند و شدیدا ثروتمند شدند. اینجا بود که سیلیکون ولی به یک منطقهی صنعتی بدل شد که دانشگاهها، مؤسسان و بازارهای سرمایه به توسعه اقتصادی مبتنی بر تکنولوژی در آن میپرداختند. روزنامهنگاران شروع به تعریف و تمجید از شرکتهای موفق، مثل اینتل (Intel)، سیسکو (Cisco) و گوگل کردند و تحلیلگران، قفسههای خود را با کتابها و گزارشهایی پر کردند که به چگونگی ساخت یک سیلیکون ولی دیگر میپرداختند.
این شرایط باعث شکلگیری فرهنگ متمایزی در سیلیکون ولی شد و این فرهنگ بیشتر براساس فلسفهی لیبرتاریانیسم شکل گرفت که آزادی هدف اصلی و غایی آن بود. نشریاتی همچون وایرد (Wired) شکلگیری چنین فرهنگی را فوقالعاده میدانستند، اما تمرکز روی این مسئله باعث شد که بسیاری از عناصر ضروری برای موفقیت سیلیکون ولی به حاشیه رانده شود.
با نگاهی به گذشته میتوان دریافت که شرکتهای سیلیکون ولی از حالت رویایی که انتظار میرفت خارج شدهاند، صحت این بحث را میتوان از نطقهای توییتری ایلان ماسک (Elon Musk)، سیاستهای شدید همبنیانگذار پی پال، پیتر تیل (Peter Thiel) و رؤیاهای آیندهپژوهانهی مدیر مهندسی گوگل، ری کورزویل (Ray Kurzweil) دریافت. این روزها، بیش از هر زمان دیگری شاهد سقوط اخلاقی سیلیکون ولی هستیم و این منطقه در حال تقلا برای زنده ماندن در زهری است که خودش تولید کرده است…
منبع: Fastcompany