راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

اژدها وارد می‌شود / استارت‌آپ‌های فین‌تک مانند یک «ضد بانک» عمل می‌کنند

رسول قربانی / مورچه‌ها از گذشته دستمایه داستان‌های تخیلی زیادی بوده‌اند. مورچه‌ای که تمام زندگی‌اش را درون لانه‌اش گذرانده، نمی‌داند دنیای او چیزی است که ما به آن می‌گوییم «لانه‌ی مورچه‌ها». سرانجام روزی فرا می‌رسد که مورچه برای مأموریتی به بیرون از این لانه می‌رود؛ مثلاً برای شکار جسد ازهم‌پاشیده یک سوسک. در این صورت چه اتفاقی برای او می‌افتد؟ اتفاق این است که مورچه داستان ما برای اولین بار لانه مورچه‌ها را از بیرون می‌بیند و می‌فهمد دنیا بزرگ‌تر از آن چیزی است که او درک کرده؛ هرچند مورچه هنوز درک درستی از جهان ندارد چون او فقط لانه مورچه‌ها را دیده. احتمالاً اطلاعی ندارد که این لانه در یک کلبه یا گوشه‌ی باغی زیباست. او زمانی می‌تواند بفهمد که در کلبه یا باغ است که از آن بیرون برود؛ اما باز هم درک او کامل نیست. چون برای شناخت باید بیرون‌تر برود؛ و همچنان بیرون‌تر وبیرون‌تر. دقیقاً مثلا پیاز که لایه‌لایه است، شناخت و درک ما هم لایه‌لایه است.

با توجه به داستانی که گفتیم، دو چیز ما را از محیطی که تحت نفوذ و کنترل آن هستیم باخبر و آگاه می‌کند: یکی تغییر ما و دیگری دگرگونی محیط. تنها در این دو موقعیت است که ما از محیط خود باخبر و آگاه می‌شویم. گاهی انسانی که کلیشه‌های قراردادی محیط او را شرطی نکرده است، نقش «ضد» را بازی می‌کند. چنین انسانی، تنها به دیدن آنچه باید ببیند عادت نکرده است.

داستان لباس امپراتور برای همه آشناست. امپراتوری که شیادان او را لخت به میان مردم فرستادند و تنها کودکی لب به اعتراض گشود که عادت نداشت آنچه را دیگران با کلیشه‌های شرطی شده می‌دیدند، ببیند. وقتی او به چیزی که وجود واقعی نداشت توجه کرد، دیگران هم متوجه آن شدند.

گاهی ضد از یک کمبود یا اختلال درونی می‌آید. در زمان جنگ جهانی دوم، نیروی هوایی آمریکا برای بمباران مناطقی که استتار جنگی آن‌ها را از حملات هوایی محفوظ می‌داشت، تدبیری اندیشید و خلبان‌هایی را استخدام کرد و به مأموریت فرستاد که کوررنگ بودند. خلبان‌های کوررنگ برخلاف همکاران خود آنچه را که با استتار جنگی پنهان کرده بود می‌دیدند و می‌توانستند آن‌ها را بمباران کنند.

استارت‌آپ‌های فین‌تک همان «ضدی» هستند که کلیشه‌ها را کنار می‌زنند و شیوه جدیدی از بانکداری را معرفی می‌کنند. ما در دورانی هستیم که نه بانکداری سنتی کاملاً از بین رفته و نه استارت‌آپ‌های فین‌تک توانسته‌اند طرحی نو در بیندازند.

کلیشه‌ها ابزارهای انسان هستند برای این‌که انرژی کمتری برای درک و فهم مصرف کند. ما تلاش می‌کنیم که تلاش نکنیم. کلیشه از تجربه می‌آید. تجربه زیاد گاهی ما را اسیر خود می‌کند و ‌ به ضدی نیاز پیدا می‌کنیم که ما را آزاد کند.

اما این همه داستان را برای چه گفتیم؟ بگذارید با این سوال برویم سر اصل مطلب: مسئله مردم چیست؟ مردم دسترسی مناسب به وام‌های بانکی ندارند. دقیقاً آن کسی که محتاج وام است کمتر از همه امکان گرفتن وام را دارد. کسی می‌خواهد کسب‌وکار راه بیندازد و نیاز به فضا، سرمایه و کمک فکری دارد ولی از آن طرف سازمان‌هایی مثل بیمه و مالیات منتظر نشسته‌اند که او دست از پا خطا کند و به سمت راه‌اندازی کسب‌‌وکار برود. یا مثلاً کسی پول دارد و دوست دارد جای مناسب سرمایه‌گذاری کند؛ می‌خواهد سود خوبی ببرد و البته کار مفیدی هم کرده باشد نه سفته‌بازی. فرض کنید جوانی می‌خواهد از حساب خودش در هر بانکی برای پدرش در هر بانکی پول منتقل کند و دوست دارد به‌آسانی ارسال یک پیامک و حتی ساده‌تر آن را انجام دهد. یا مثلاً کسی می‌خواهد دقیقا بداند در ۱۰ سال گذشته چه مسیر اقتصادی را طی کرده و ۱۰ سال آینده او چگونه خواهد بود. پاسخ بانکدارهای سنتی همین چیزی است که امروز وجود دارد: پاسخ‌هایی کلیشه‌ای!

استارت‌آپ‌های فین‌تک همان «ضدی» هستند که کلیشه‌ها را کنار می‌زنند و شیوه جدیدی از بانکداری را معرفی می‌کنند. ما در دورانی هستیم که نه بانکداری سنتی کاملاً از بین رفته و نه استارت‌آپ‌های فین‌تک توانسته‌اند طرحی نو در بیندازند! ما در آستانه فصلی گرم هستیم و باید خوشحال باشیم در عصری زندگی می‌کنیم که این احتمال هست که سلطه پانصدساله بانک‌ها به پایان برسد!

منبع: هفته‌نامه شنبه

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.