پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
جریان زندگی در پشت سنگر کار و جنگ
رسول قربانی، رئیس هیئتمدیره کارخانه نوآوری رسانه راهکار / تا پیشازاین همیشه در مرور تفکرات و تصوراتم، جنگ را امری ناپسند و از خودم دور میدیدم. اما حالا که در یک طرف این جنگ تحمیلی ایستادهام، با پوست و استخوانم احساس میکنم که چارهای جز ادامه دادن زندگی ندارم و در این چند روز هر چه فکر کردم، ادامه زندگی را در مسیری به جز ادامه کار کردن نیافتم!
به سبب شبنشینی با دوستانم، از کسانی بودم که اولین حملههای نخستین شب حمله رژیم صهیونیستی به ایران را در شهر تهران از همان دقیقه اول شاهد بودم. اتفاقی بسیار شوکهکننده که چند دقیقه اولش دست و پایم یخ زده بود و نمیدانستم چه باید بکنم! چه باید بکنم! به یاد ندارم در زندگیام ۲۴ ساعت پیوسته بیدار بوده باشم؛ ولی بهخوبی یاد دارم که در اولین مواجههام با شروع این اتفاق، ۴۸ ساعت پلک روی هم نگذاشتم و بعدش هم فقط دو سه ساعتی روی مبل جلوی تلویزیون خوابم برد و بعد دوباره با صداهای انفجار و پدافند از خواب بیدار شدم!
دو سه روز اول که گذشت، کمکم از شوک خارج شدم و متوجه شدم بهعنوان عضوی از کشور در حال حاضر کار بزرگی از دستم برنمیآید به جز اینکه خونسردی خودم را حفظ کنم و سعی کنم برای بقا تلاش کنم. شاید در اولین ساعات و اولین روزهای جنگ، آدمی ناخودآگاه تصورش از تلاش برای بقا را به ترک محل جنگ یا حتی توقف تمام امور روزمره تعبیر کند که هر چند منطقی و درست هم به نظر میرسند.
ولی وقتی کمی عمیقتر که میشویم و با نداشتن پاسخ روشن برای این سؤال که این شرایط چند روز یا چند هفته و ماه و یا حتی سال ادامه خواهد داشت، تمام آن راهکارهای موقت برای بقا دیگر معقول و منطقی به نظر نمیرسند! چند روز خانه و شهرم را رها کنم و در گوشه تقریباً امن دیگری در این کشور پناه بگیرم؟ اصلاً باتوجهبه وضعیت فعلی، میتوان تضمینی داشت که جای دیگری از این کشور نسبت به این جنگ در امنیت صددرصدی است؟ گیرم نقطه امنی هم یافتم، در صورت استمرار شرایط فعلی، تا چند روز با ضرب و زور انبار کردن مایحتاج میتوانم ادامه دهم؟ بعدش چه؟ اگر همه مردم هم بخواهند مثل من این حق را به خودشان بدهند که جانشان را بردارند و فرار کنند، بعدش چه میشود؟ چه کسی نان بپزد؟ چه کسی آرد را تا نانوایی بیاورد؟ چه کسی گندمش را درو کند؟ چه کسی الان برای ماههای بعد گندم بکارد؟ همینطور که این چرخه را به عقب بروید در تمام کشور و در تمام صنایع این اتفاق سلسلهوار ادامه خواهد داشت و نتیجه دقیقاً این است: راه بقا اتفاقاً در رفتن نیست! بلکه در ماندن است!
رفتن دقیقاً همان چیزی است که دشمن از ما میخواهد! رفتن همه ما با هم یعنی به معنی خودکشی یکباره تمام مردم این خاک و بوم! یعنی به یکباره تمام شدن تمام مایحتاج روزانه مردم! یعنی نرسیدن سوخت و آب و برق! یعنی نداشتن بدیهیترین چیزهایی که برای حیات لازم هستند که در صورت نبودشان در کشور هرجومرج و درگیری خواهد شد! سناریویی که دیگر هیچکسی در هیچ کجایی از این سرزمین در امان نخواهد بود! سناریویی که قحطی در آن همه ما را از پا خواهند انداخت. پس هر چه فکر کردم، راه حیات و ادامه را در چیزی جز ماندن آن هم با همه ریسکها و خطرات و غمها و استرسهایش نیافتم! به این نتیجه رسیدم که در پشت سنگر جنگ، باید سنگر کار را حفظ کرد تا جریان زندگی را بتوانیم حفظ کنیم. همانطور که پیشینیان ما در ۸ سال دفاع مقدس کردند!
بهعنوان یکی از جوانان این خاک و بوم، آنقدر در همین سی و چندی سال زندگیام به مانند سایر همنسلیهای خودم چالشها و اتفاقات کوچک و بزرگ پیشبینینشده دیده بودم که دیگر به برهه حساس کنونی عادت کرده بودم و تنها چیزی که در تجربه نسل جوانتر متولد دهه شصت یا هفتاد وجود نداشت، تجربه جنگ بود که حالا تجربه زیستن در برهه حساس کنونی جنگی را نیز تجربه کردیم.
هر چند که هنوز در روزهای ابتدایی این جنگ هستیم و تحلیل درست و دقیقی از اتفاقات آینده و پیچیدگیهای احتمالی نداریم، ولی هیچوقت فکر نمیکردم همنسلیهای من بتوانند عکسالعمل صحیح یا حتی منطقیای نسبت به ادامه زندگی در برهه حساس کنونی جنگی داشته باشند. تازه اگر نسل متولدین دهه شصت و دهه هفتاد را هم استثنا قایل شویم، احتمالاً این حس برای نسل زدیها چندین برابر قویتر وجود داشته است. ولی حالا که بعد از تقریباً ۱۰ روز به جوانان این کشور نگاه میکنم، به تکتکشان افتخار میکنم. جوانانی که تا همین چند روز پیش از چند قدیم ما رد میشدند و خیلی جدیشان نمیگرفتیم حالا روی دیگری از خودشان نشان دادهاند.
بالا نگه داشتن پرچم کسبوکارها و کارخانهها و تمام مراکز تولیدی و خدماتی، به نظرم باید برای همه ما در اولویت باشد. این همه ما که میگویم البته فقط شامل مردم نیست؛ بلکه نهادهای دولتی، حاکمیتی و امنیتی نیز باید در این مسیر قدم بردارند اگر به دنبال دفاع از این سرزمین هستند که در صورت فرو ریختن چرخ هر چند نحیف اقتصاد و تولید کشور، همه چیز فرو خواهد ریخت. حالا کسبوکارها در برهه حساس کنونی بیش از هر فرصت دیگری نیاز دارند نهادهای دولتی به آنها میدان دهند.
با خانه نشستن و تماشا کردن چیزی درست نمیشود به جز اینکه سرگرم نبودن به کار و بیکاری ذهنی، پیگیری اخبار و شایعات منفی و در پی آن تشدید استرس و فشار روانی را نیز مضاعف میکند. بر هیچکسی پوشیده نیست که برهه حساس کنونی کشور از تمام برهههای حساس کنونی قبلی حساستر است و به اندازه کافی فشار و استرس روحی و روانی در جوانب مختلف به تمام مردم وارد میکند. ما سعی میکنیم در این شرایط، محرکی برای تشویق اطرافیانمان به حفظ جریان عادی زندگی در شرایط جنگی باشیم، چون چارهای دیگر نداریم. ما جنگطلب نبودیم؛ ولی حالا که بر ما تحمیل شده و در میانش هستیم، چارهای جز ایستادن و بقا نداریم.