راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

صنعت بیمه و نیاز به دور شدن از انگاره‌های آمیخته با تعصب / وقت بیرون آمدن از غارهاست

۱

افلاطون تمثیل مشهوری دارد؛ تمثیل غار. او در آغاز دفتر هفتم رساله جمهور داستان آدم‌هایی را روایت می‌کند که از کودکی سال‌ها در غاری سیاه و نمور زندانی شده‌اند. در غار چیزی نیست جز تاریکی پیش رو  و آتشی که پشت سر روشن است و مردانی که همیشه رویشان فقط به سوی دیوار مقابل است و هیچ‌گاه پشت سرشان را ندیده‌اند. غار غرق تاریکی است و مردان چیز زیادی از دنیای بیرون نمی‌دانند. درک آنها از دنیا فقط سایه‌هایی است که روی دیوار می‌بینند؛ از حرکت مردمان بیرون غار و گیاهان و حیوانات. درک آنها از جهان هستی فقط سایه‌ها هستند. حقیقت برای آنها سایه‌ها هستند. اشباح برایشان واقعی‌اند و دنیای واقعی آن بیرون برایشان معنا ندارد. تقصیری ندارند؛ واقعیت برایشان این‌طور نمود داشته است.

اما یک روز یکی از مردان از‌ قضا به بیرون از غار می‌رود؛ مات و مبهوت از نور خورشیدی که یارای خیره‌شدن به آن را ندارد. تحمل شرایط نور بیرون سخت است، اما در نهایت زندانی بندگسسته به نور خورشید عادت می‌کند و دنیا را با شکل حقیقی‌اش می‌بیند. «او که پیش‌تر تنها نظر بر اشباح افکنده، اکنون نزدیک‌تر آمده با ماهیت راستین وجود.»

روشنایی به جانش نفوذ می‌کند و تصمیم می‌گیرد مردان ساکن در سایه‌های غار را از دنیای بیرون و حقیقت آن آگاه کند. از آفتاب بگوید و از درخت و پرنده. نه از نقش سایه روی دیوار، که از حقیقت سازنده سایه. اما غارنشینان او را به سخره می‌گیرند، شماتت می‌کنند و در نهایت کمر به قتلش می‌بندند.

و حکایت روشنگری در تاریخ همواره همین بوده است.

۲

زندانیان غار افلاطون نماینده اکثریت نوع بشرند که زندگی خود را در حالت خیال و پندار می‌گذرانند و تنها سایه‌های واقعیت را می‌بینند که اگر ناگهان پا به بیرون بگذارند و به آنها گفته شود که به واقعیاتی که قبلاً سایه‌های آنها را دیده‌اید، نگاه کنید به علت درخشندگی زیاد نور کور می‌شوند و می‌پندارند که سایه‌ها، بسیار واقعی‌تر از واقعیت‌ها هستند.

تمثیل غار افلاطون توضیحی بر ناباوری روند حقیقت است؛ توصیفی از خودانگاره‌هایی که به سبب تکرار در زمان به حقیقت تعبیر می‌شوند و تعصبی که راه را برای دیدن دنیای بیرون از غارها می‌بندد.

در تمثیل افلاطون افرادی که درون غار هستند و بیرون غار را ندیده‌اند، خروج از غار را مساوی با از بین رفتن و گمراه‌شدن می‌دانند؛ نه از خود انتظار خطر کردن دارند و نه از دیگران؛ حاشیه امن خود را می‌خواهند ولو به قیمت از دست دادن‌ همه عمر.‌

این وسط سایه‌های روی دیوار خوراک فکری افراد درون غار هستند؛ همان‌هایی که دنیا را سیاه و سفید می‌بینند و از کمترین اطلاعات با بیشترین قطعیت تصمیم‌گیری می‌کنند. در مورد سایه‌ها با هم بحث‌ها می‌کنند و بر اساس آن زندگی خود و پایه‌های اعتقادات خود را می‌سازند. آنها نمی‌دانند که تفکر واقعی در خارج از غار وجود دارد؛ آنجاست که دنیای واقعی وجود دارد، آنجاست که تفکر واقعی در آن می‌تواند شکل بگیرد و احتمالاً هم اولین تفکر در نقد غار و سایه‌ها و افراد درون آن باشد.

و اگر روزی کسی به خارج از غار برود و دنیای واقعی را به شکل واقعی آن ببیند و بخواهد برای کمک به دیگران برگردد و آنها را نجات دهد، با مأموریت بسیار سختی روبه‌رو خواهد بود؛ با مردمانی که دیگر او را از خود نمی‌دانند؛ غریبه می‌پندارند و برهم‌زننده زندگی.

۳

صنعت بیمه کشور ما امروز همان غار تاریک افلاطونی است با سا‌یه‌هایی که در فرارو دارد و حقایق بزرگی در پشت سر؛ سایه‌هایی که امروز برای عده اندکی به‌عنوان واقعیت پذیرفته شده‌اند و چشم بر واقعیت بیرون بسته‌اند. نوآفریده‌شدن کسب‌وکارها را باور ندارند و به ریشه‌های سنتی خود چسبیده‌اند. امروز  صنعت بیمه کشور گرفتار انگاره‌هایی پیش‌فرض است. انگاره‌هایی ناخواسته آمیخته با تعصب و احساس که اگر هم آمیخته با آگاهی باشند، کمتر به بوته آزمون و تجربه گذاشته شده‌اند. چیزی که امروز صنعت بیمه کشور به آن نیاز دارد، آگاهی‌دادن و آگاهی‌بخشیدن است، به رها کردن انگاره‌ها و سایه‌ها و جرئت بیرون‌رفتن از غار سیاه!

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.