راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

 درس دوربین‌های پلوراید برای دائوها

کجای ایده وب3 با مفهوم خلاقیت و نوآوری جور درنمی‌آید؟ چرا تأکید بیش از اندازه بر خرد و تصمیم‌گیری جمعی می‌تواند به معنای پایان عصر بنیان‌گذاران جسور و خطاکار باشد؟

آیا دوربین‌های پلوراید را به یاد می‌آورید؟ همان‌ها که بلافاصله بعد از گرفتن یک عکس، آنها را چاپ می‌کرد و به شما تحویل می‌داد. می‌توان گفت پلوراید یک اسنپ‌چت واقعی بود؛ بخشی از محبوبیت فوری دوربین‌های پلوراید این بود که به مردم اجازه می‌داد عکس‌هایی بگیرند که برای ظاهرکردن آنها نیاز نبود شخصی غریبه آنها را در یک مغازه محلی عکاسی ببیند.

حتی می‌توان گفت پلوراید همان اپل است! درست مانند آیفون. جذابیت اصلی دوربین پلوراید هم محصول علم (با توسعه فیلترهای پولاریزه‌کننده) بود و هم علوم انسانی (با تمرکز بر طراحی شیک).

جالب است که اسنپ‌‌چت و اپل نیز از این منظر مشترکاتی داشتند؛ بنیان‌گذاران این شرکت‌ها، هر دو از طرفداران بزرگ «ادوین لند»، بنیان‌گذار پلوراید بودند. استیو جابز او را یکی از مخترعان بزرگ زمان می‌خواند و ادوین لند را به‌دلیل قراردادن پلوراید در تقاطع هنر، علم و تجارت تحسین می‌کرد.

با این حال، ایجاد نوآوری و کسب‌وکاری مبتنی بر این دوربین‌ها کار بسیار دشواری برای ادوین لند بود. 15 سال طول کشید تا لند دوربین پلوراید را توسعه دهد، در این مدت هم شرکت او همیشه در لبه شکست بود.


پایان عصر بنیان‌گذاران؟


البته این الگویی بود که بارها و بارها شاهد تکرار آن بود‌ه‌ایم؛ والمارت، نایکی، اپل و بسیاری از شرکت‌های بزرگ و نوآور دیگر چنین تجربه‌ای داشته‌اند. در هر مورد، بنیان‌گذاران شرط‌بندی‌های بزرگ، عجیب‌وغریب و برخلاف همه احتمالات منطقی را روی چشم‌اندازی انجام داده‌اند که به‌ندرت کسی با آنها درباره این چشم‌اندازها همراهی می‌کرده است و این مسلماً مشخصه تعیین‌کننده سرمایه‌داری آمریکایی است، به‌ویژه از زمان ظهور اینترنت و همه‌گیر شدن وب2. با این حال، اگر ادوین لند هنوز اینجا بود، احتمالاً به ما می‌گفت که این ویژگی تعیین‌کننده وب3 نخواهد بود!

می‌توان حدس زد که لند نسبت به تصمیم‌گیری غیرمتمرکز پشت پروتکل‌های وب3 بدبین خواهد بود، زیرا همان‌طور که او معتقد بود، «چیزی به نام اصالت گروهی یا خلاقیت گروهی وجود ندارد». وب3 قرار است توسط دائوها (سازمان‌های خودگردان غیرمتمرکز) اداره شود و با روش و رویکرد آدمی مانند ادوین لند، زمانی که گروه‌ها در حال تصمیم‌گیری هستند، نتایج نه نوآورانه و نه خلاقانه خواهند بود.


اهمیت خطا کردن


تعداد کمی از بنیان‌گذاران به اصالت و خلاقیت ادوین لند خواهند رسید و احتمالاً آنهایی که دست به چنین ریسک‌هایی می‌زنند، میزان شکست‌شان خیلی بیشتر از امثال مخترع دوربین پلوراید خواهد بود. اما چیزی که برای نوآوری اهمیت دارد، این نیست که حتماً افراد تصمیمات بهتری نسبت به گروه‌ها و خرد جمعی بگیرند، بلکه برای رونق نوآوری، نیاز است که چنین آدم‌هایی وجود داشته باشند و تصمیمات متنوعی بگیرند. تصمیمات کم‌ریسک و بدون خطا می‌تواند برای نوآوری مهلک باشد، به‌خصوص وقتی به یاد بیاوریم نابغه‌ها هم همیشه تصمیمات نابغه‌ای نمی‌گیرند؛ استیو جابز در فاصله بین دو دوره کاری خود در اپل، فهرست بلندبالایی از تصمیمات وحشتناک گرفت!

جالب است که وقتی یک تصمیم خوب مانند خرید پیکسار نیز گرفت، آن را به‌ دلیل اشتباهی انجام داده بود. جابز فقط می‌خواست از سخت‌افزار پیکسار استفاده کند، نه فیلم‌هایی که پیکسار می‌ساخت! حتی تصمیمات اولیه او برای این شرکت هم زیاد منطقی نبودند. برای نمونه اولین استخدام او در پیکسار یک دکوراتور داخلی بود تا دفتر کار او در این شرکت را سروسامان دهد!

اما همین آدم پرخطا به انیماتورهای پیکسار بودجه نامحدودی داد تا فیلم‌هایی را که می‌خواستند بسازند، هر طور که می‌خواستند، بسازند! آن ‌هم نه به دلایل تجاری قابل سنجش، بلکه به این دلیل که به ارزش هنر اعتقاد داشت. معمولاً چنین تصمیمات شهودی چیزی است که از فیلتر رأی گروهی و خرد جمعی عبور نمی‌کند. قابل درک است که بر اساس مفهوم ریسک تعدیل‌شده، این اقدامات معنایی جز شرط‌بستن به بدترین شیوه نیستند! اما مزیت اجازه‌دادن به خلق شرط‌های بد این است که طیف گسترده‌ای از امکان‌ها را ایجاد می‌کنید و طیف گسترده‌ای از چنین ریسک‌هایی به طیف وسیعی از نتایج منجر می‌شوند و از بین همین نتایج متنوع است که معمولاً «چیزهای بزرگ» خلق می‌شوند؛ چیزی مانند آیفون، دوربین پلوراید و… .


دائو در برابر تصمیمات و شهود پرریسک


در مقابل، تصمیمات گروهی که توسط  دائوها گرفته می‌شود، به احتمال زیاد در طیف تصمیمات محافظه‌کارانه یا نهایتاً میانه‌‌رو متمایل به ضعیف قرار دارند. به همین دلیل است که آدمی مانند تایلر کوئن علیه استفاده گسترده از داروهای ضدافسردگی استدلال می‌کند و می‌ترسد این داروها طیفی از تنوع و عقاید انسانی را سرکوب کنند و به ضرر جمعی بشر باشند. کسی که معتقد است احتمالاً «ونگوگ» با یک دوز روزانه از داروی ولبوترین آدم بهتری می‌شد، اما یک ونگوگ شادتر و بهتر، احتمالاً نمی‌توانست چنین هنر استثنایی‌ای تولید کند!

به‌ طور مشابه، تصمیمات اجماع‌محور اتخاذشده در دائوها ممکن است برای تک‌تک افراد تصمیمات بهتری باشند، اما در مجموع، سود کمتری خواهند داشت. این درست در مقابل ایده نفع‌بردن یک عده قلیل به‌دلیل خلاقیت و ریسک‌پذیری بیشتر است. مانند نایکی، مایکروسافت، آمازون و… که همه محصولات بنیان‌گذارانی هستند که شرط اصیل، خلاقانه و بسیار پرریسکی انجام داده‌اند!

تصمیم‌گیری گروهی مانع از این نوع شرط‌بندی‌ها می‌شود و این یعنی سرمایه‌گذاران دیگر نمی‌توانند انتظار بازدهی چشم‌‌گیری داشته باشند. معنای این برای جوامع یا مردم یعنی چشم‌پوشی از محصولاتی مانند دوربین‌های فوری پلوراید، آیفون، کفش‌های ایر جردن و غیره. بدون شک دنیایی از تصمیم‌گیری گروهی، دنیایی فقیرتر و کمتر جذاب خواهد بود. به تعبیر «سر الک»، بازیگر سرشناس انگلیسی، چنین دنیایی شاهد اسب‌های مسابقه کمتر و شترهای بیشتر خواهد بود!


خلق بزرگ بعدی از کجا باید بیاید؟


خیلی‌ها می‌گویند از نظر کارایی، دائوها بیشتر شتر هستند و اسب کمتری در میان آنها دیده می‌شود، اما موضوع فقط درباره کارایی نیست، آنها حتی کمتر پویا و جاه‌طلب خواهند شد؛ سازمان‌هایی که شبیه شرکت‌هایی با نظارت زیاد، آرای حکومتی خنثی و سلسله‌مراتب پنهان هستند که نوآوری زیادی را خلق نخواهند کرد، سازمان‌هایی شبیه شرکت‌های LLC ثبت‌نشده (شرکت‌ با مسئولیت محدود) که سهام‌داران ظاهراً در مورد هر تصمیمی رأی دارند. در شرکت‌داری می‌گویند شرکت‌هایی که توسط تعداد زیادی آدم کنترل می‌شوند، معمولاً درجه موفقیت کمتری خواهند داشت. 

دائوها ادعا دارند شرکت نیستند، اما واقعیت این است که تعداد کمی از آنها توانسته‌اند به سطحی از تمرکززدایی دست یابند که نهادهای نظارتی مالی آمریکا را راضی کنند. تازه اگر چنین اتفاقی افتاده باشد، باز معنای آن این است؛ اگر یک دائو آن‌قدر غیرمتمرکز باشد که توسط همه کنترل شود، عملاً توسط هیچ‌ کس کنترل نمی‌شود. سازمانی هم که توسط هیچ‌ کس کنترل نمی‌شود، بعید است بتواند چیزهای بزرگی خلق کند.

همه دوست دارند باور کنند که دائوها به‌عنوان راهی جدید برای هماهنگ‌کردن سرمایه انسانی و مالی هستند، اما چالش تصمیم‌گیری بر مبنای کمترین ریسک، پاشنه‌آشیل این ایده زیباست. فراموش نکنیم که استیو جابز شرکت‌ها را یکی از شگفت‌انگیزترین اختراعات بشر نامیده است؛ چراکه این مفهوم را راهی می‌دانست برای کار کردن با همدیگر، آن ‌هم به‌منظور ساختن چیز بزرگ بعدی. ممکن است دائوها یک اختراع شگفت‌انگیز و راهی برای ایجاد چیزهای عالی بعدی باشند، اما اگر تلاش شود آنها را شبیه شرکت‌ها کنند، بعید است چیز به‌دردبخوری از آنها دربیاید!

منبع https://karangweekly.ir/
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.