پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
قبل از همه، برخی عبارات را تعریف میکنیم:
رسانۀ اجتماعی: همانند رسانههای اصلی روزمره هستند با این تفاوت که کاربران، آنها را ایجاد میکنند. وبلاگ به جای روزنامه، یوتیوب به جای تلویزیون و پادکَست به جای رادیو. همان رسانه است ولی رسانۀ اجتماعی.
شبکهبندی اجتماعی: مانند شبکهبندی در دنیای واقعی است ولی به صورت آنلاین. جایی است که مردم قرار ملاقات میگذارند، با یکدیگر صحبت کرده و حتی در مواردی با هم کار میکنند. همان شبکهبندی است ولی اجتماعی و از راه دور.
بانکداری اجتماعی: فراهم آوردن خدمات بانکی توسط شیوههای اجتماعی. فرآیند شخصیسازی بانکداری است و این امکان را برای افراد فراهم میآورد تا اشخاص و کسب و کارهایی را که برایشان سرمایهگذاری میکنند، ببینند. زوپا، پراسپِر، اِسمارتیپیگ و مینت مثالهایی از بانکداری اجتماعی هستند.
پول اجتماعی: شیوهای برای پرداختهای شخص به شخص که اخیراً با پِیپال و اِسکواِر، پیشرفت زیادی کرده است ولی در حال حاضر بهویژه در فضای موبایل، مدعیان فراوانی دارد.
لازم به ذکر است تمام این خدمات، مبتنی بر پروتکل اینترنت هستند ولی از طریق هر دستگاه دیگری از جمله تلویزیون، کامپیوتر شخصی، تبلت یا موبایل قابل دریافت هستند. تعاریف ذکر شده، اجمالی بودند. در ادامه، هر مورد را با تعمق بیشتر شرح خواهیم داد و با رسانۀ اجتماعی آغاز میکنیم.
رسانه اجتماعی
رسانههای سنتی منبعی برای اخبار، بازدیدها و سرگرمیها بودند ولی امروز رسانههای اجتماعی، جایگزین آنها شدهاند. این بدان معنا نیست که تلویزیون بهعنوان منبع اصلی سرگرمی، بهطور کلی جای خود را به اینترنت داده ولی برای گروه عظیمی از مردم ممکن است چنین اتفاقی نیز رخ دهد. چند نفر از شما ممکن است مقالات کاغذی را مطالعه کنید؟ چند نفر از شما روزنامه را حتی اگر رایگان باشد، میخوانید؟ رایگان است چون چاپ کاغذی مطالب، ارزشی ندارد و روزنامهها به محض خروج از چاپخانه، کهنه میشوند. شما احتمالاً به این علت روزنامه میخوانید که یا لمس کاغذ برایتان خوشایند است، یا دسترسی به تلویزیون و اینترنت ندارید و یا میخواهید نظرات و تفسیرها را مطالعه کنید.
من معمولاً صبح خود را با خواندن برخی اطلاعرسانیهای روزانه از طرف منابع خبری شامل منابع سنتی همچون فایننشال تایمز و همچنین منابع آنلاین آغاز میکنم. بسیاری از این آگهیها از طرف وبلاگها، توییتر و چیزهایی شبیه به آن است که منابع اجتماعی به شمار میآیند. هر آنچه را دیگران توصیه میکنند هم مطالعه میکنم زیرا معتقدم توصیۀ دوستانم ارزش خواندن دارد، پس باز هم جنبه اجتماعی پیدا میکند.
در نهایت فقط وقتی در اتومبیلم هستم، رادیو را روشن میکنم. در غیر اینصورت در قطار یا هنگام ورزش، به پادکَست یا آیتیونز گوش میدهم. این نشاندهنده عمق و وسعت دنیای رسانۀ اجتماعی است. حال، یک بانک چگونه از رسانۀ اجتماعی کسب درآمد میکند؟ بهخاطر داشته باشید من از شبکهبندی اجتماعی، بانکداری یا پول سخن نمیگویم. موضوع صحبت ما فعلاً فقط رسانه است؛ در آینده دربارۀ سایر موضوعات نیز به تفصیل سخن خواهیم گفت.
یک بانک نباید از خودِ رسانۀ اجتماعی کسب درآمد کند. رسانۀ اجتماعی وسیلهای برای جذب مشتریان است که نهایتاً منجر به کسب درآمد میشود. یک جنبه از جذب مشتری، درک رویکردها و نقطهنظرات وی است. اگر از نظر مشتری، یک بانکی، افتضاح، مخوف، پُرزحمت، ازخودراضی، گستاخ یا طماع است باید با جذبِ وی، علت این نقطهنظرات را کشف کرد. بانکهای خلّاقی همچون وِست کُست امریکن، وِلزفارگو و بانک هندیِ آیسیآیسیآی این مطالب را بهخوبی درک کردهاند.
وِلزفارگو در پاسخ به این پرسش که چرا وبلاگ ساخته است میگوید «وقتی شما در جریان مکالمات مشتریان در فضای اجتماعی نباشید و آنها دربارۀ شما بدگویی کنند قادر به پاسخگویی نیستید چون آنها صدای شما را نمیشنوند. چنانچه در جریان مکالمات آنلاین باشید بانکی متمدنتر، تعاملیتر و جالبتر خواهید ساخت». سایر بانکها از ترس دریافت بازخوردهای منفی این کار را نمیکنند. وِلزفارگو از همان ابتدا وقایع رسانۀ اجتماعی را بهصورت شبانهروزی، مستند میکرد و هر بازخورد منفی را بلافاصله با توضیح علت وقوع مشکل، پاسخ میداد. پاسخ متمدنانه به پیغامهای بیادبانۀ مشتریان باعث میشود آنها آرامش خود را بهدست آورده، محترمانهتر رفتار کنند و در نهایت وارد مکالمه با بانک شوند. بانک از طریق این مکالمات، متوجه میشود چه کارهایی مشتریان را ناامید میکند و بدین ترتیب، محصولات و خدمات بهتری ارائه میدهد.
به هر حال از آنجایی که هدایت افراد به سمت تعاملات رسانۀ اجتماعی، نیازمند مسئولیتپذیری است، بانکها نمیتوانند چنین فعالیتی را بیروح و بدون احساس انجام دهند. دقیقاً همانند مراکز تماس، یک تیم مسئول مورد نیاز است تا پرسشها و نقطهنظرات را بهصورت آنلاین پاسخ دهد. جالب اینجاست که مشتریان نیز به مرور زمان از ارسال پیغامهای بیادبانه دست برداشته و بهترین پشتیبان بانک خود میشوند. بسیاری از مؤسسات مالی دیگر نیز در پیِ استفاده از رسانههای اجتماعی، به نتایج مشابهی دست یافته و متوجه شدهاند افراد پس از آنکه جذب بانک شدند، بازخوردهای سایرین را نیز بهصورت آنلاین مدیریت میکنند.
بهعنوان مثال در سال 2012 میلادی بانک آیسیآیسیآی در هند، کل خدمات بانکداری خود را تحت یک برنامۀ کاربردی در فیسبوک ارائه کرد. از آنجاییکه کشور هند بیش از هشتاد میلیون کاربر فیسبوک دارد آیسیآیسیآی باور داشت که فرصت خوبی برای جذب مشتریان بهدست آورده است. خدمات بانک در فوریه 2012 میلادی ارائه شد و تنها طیِ دو ماه توانست یک میلیون لایک بگیرد. بعد از یک سال تعداد لایکها به بیش از دو میلیون رسید و امروز صفحه فیسبوک بانک، حاویِ کل خدمات بانکداری بهعلاوۀ برنامههای متعدد و جذاب دیگر است. نوآوریِ اخیر بانک، سرویسی تحت عنوان آیویش شامل یک ابزار هوشمند برای پسانداز بود که با مشارکت شرکت آمریکاییِ اِسمارتیپیگ ارائه گردید.
اِسمارتیپیگ، یک ابزار پسانداز در بانک است. شیوۀ عملکرد آن اینگونه است که شما یک هدف، مشخص میکنید و آن را با دوستان و اقوام نیز به اشتراک میگذارید تا برای هدفِ شما، تأمین بودجه کنند. چنانچه دوستان و اقوام شما معتقد باشند هدف مناسبی تعیین کردهاید میتوانند در پساندازهای شما مشارکت کرده و وجوهی را نیز به شما هدیه دهند.
خدمات فیسبوک بانک آیسیآیسیآی نیز بدین گونه است که یک لینک امن در فیسبوک وجود دارد که مستقیماً به خدمات بانک متصل میشود. سوجی گانگُلی رئیس برند و ارتباطات سازمانیِ آیسیآیسیآی میگوید: «مشتریان ما نگران لینک از فیسبوک به خدمات بانک بودند اما وقتی موضوع را برای آنها شفاف کردیم، از فیسبوک خارج شدند و پس از پذیرش دعوتنامه و نصب برنامۀ کاربردیِ ما در فیسبوک، از آن پس از همین طریق از خدمات معمولِ بانک استفاده میکنند.»
به عبارت دیگر، برنامههای کاربردی فیسبوک همانند برنامههای کاربردی موبایل برای بانکداری عمل میکنند: صرفاً یک سرویس بانکداری دیگر مبتنی بر برنامۀ کاربردی هستند که آیسیآیسیآی با تأمین محتوا، برقراری ارتباطات، اهمیت به مشتریان و خلاقیت، از آنها برای جذب مشتریان استفاده میکند. آیسیآیسیآی بازیها و برنامههای جالب دیگری نیز برای جذب مشتریان دارد که مهمترین بخش آن، تأثیر رسانۀ اجتماعی بر ارباب رجوع است.
بهعنوان مثال پیش از آنکه برنامۀ کاربردی فیسبوک راهاندازی شود، 24 درصد از مشتریان آنلاین، بانک آیسیآیسیآی را منفی و تنها 19 درصد آن را مثبت، ارزیابی کرده بودند. در حال حاضر، 49 درصد از مشتریان، نظر مثبت و تنها 6 درصد، نظر منفی دارند. این یک تغییر بزرگ به شمار آمده و نشان میدهد که یک موضوع کلیدی در استفاده از فیسبوک، خدمترسانی به مشتریان بوده نه صرفاً جذب آنها. این یک عامل کلیدی در استفاده از رسانههای اجتماعی است: جذب مشتریان.
تصمیم اولیۀ وِلزفارگو برای استفاده از رسانۀ اجتماعی بهمنظور جذب مشتریان هنگامی شکل گرفت که یکی از مشتریان، تارگاهی ایجاد و در آن از وِلزفارگو بدگویی کرده بود. متأسفانه تارگاه وی، نخستین لینک در جستجوهای گوگل بود. بنابراین بانک برای آنکه بتواند تصویر درستی از خود ارائه کند تصمیم گرفت بهجای بیتفاوت بودن در فضای آنلاین، از رسانۀ اجتماعی برای ارائه پیغام مناسب به مشتریان، بهره برده و بدین ترتیب در رأس نتایج جستجوی گوگل قرار بگیرد.
موضوع بحث ما فراتر از مقابله به مثل در برابر نقطه نظرات منفی است؛ ما در پیِ جذب مردم و ایجاد تجارب مثبت برای آنها هستیم. موضوعاتی که توسط بانکها روی رسانۀ اجتماعی ثبت میشوند باید برای افرادی که با مسائل مالی دست به گریبان هستند، مفید فایده باشند بهعنوان مثال باید دائماً و به صورت فعال، به آنها پیشنهاد بدهند. به نظر میآید این کار در قلمرو وبلاگهای مستقل و تارگاههای اَگریگِیتور باشد ولی برخی از بانکهای بزرگ هم در حال حاضر این کار را میکنند، مانند رویالبانک کانادا که هدفش دانشآموزان است.
این تارگاهها از طریق اخبار، وقایع، پیشنهادها و ایدهپردازیها با مردم ارتباط برقرار میکنند. هدف رسانۀ اجتماعی این است: ایجاد مکالمهای که منجر به ارتباطاتی شود سپس منجر به اعتماد شده و در نهایت هم منجر به دادوستد شود. در واقع، خدمات نوین و نوظهور مالی، از قدرت نفوذ رسانۀ اجتماعی در همۀ زمینههای بانکداری بهره میبرند.
این جنبش، غیر قابل توقف است و اینکه اکثر بانکها و بانکداران حتی از فیسبوک و توییتر استفاده هم نمیکنند بسیار جای تعجب دارد. علاوه بر بانکهای خلّاقی که از آنها نام برده شد سایر بانکها و شرکتها همچون امریکن اکسپرس، کامانوِلس استرالیا، یو.اِس.آ.آ و فِرست دایرِکت از فیسبوک و توییتر استفاده میکنند.بهخاطر داشته باشید بیش از یک میلیارد نفر از فیسبوک استفاده میکنند و در حال حاضر، یک رسانۀ قدیمی به شمار میآید اما موضوع اصلی این است: سازمانهایی که کالبد اجتماع را نادیده میگیرد، یک ترفند عالی برای موفقیت را از دست دادهاند. در واقع سازمانی که از رسانۀ اجتماعی چشمپوشی میکنند، این نکتۀ مهم را نادیده میگیرند که دنیا در حال تغییر است و ما هم باید تغییر کنیم.
از آنجاییکه بانکها خود را در یک حصار زندانی کردهاند، متوجه بسیاری از این تغییرات نمیشوند. کارکنان تمام روز مشغول کارند و نمیتوانند از رسانۀ اجتماعی استفاده کنند بنابراین متوجه اهمیت آن هم نمیشوند وقتی هم به خانه میآیند آن قدر خستهاند و کارهای مهمتری دارند که نمیتوانند وقتشان را با رسانههای اجتماعی بگذرانند.
من اطمینان دارم بسیاری از بانکها در حال تغییر سیاستهای خود بوده و بهزودی ممنوعیت استفاده از رسانههای اجتماعی را رفع خواهند کرد ولی همچنان بانکهای بسیار زیادی هستند که این ممنوعیت را بر نداشتهاند و کمکم حال و هوای دنیای قدیمی و نوستالژی را به خود میگیرند.
بهعنوان مثال اگر در یوتیوب در جستجوی «Bank» یا «Bank Advice» باشید به سختی موضوع ارزندهای پیدا خواهید کرد. وقتی کلمۀ «Bank» را بزنید در نخستین صفحۀ نتایج، بر اساس تعداد بازدید، موزیک ویدیوهای بانک لویدز و کارتون بانکرُباییِ باب اسفنجی را مشاهده خواهید کرد. در نظر داشته باشید نتیجۀ دوم تقریباً ده میلیون بازدید داشته است. این همان سرگرمی است! با این وجود اگر بیشتر جستجو کنید کانالهایی مختص ارائۀ پیشنهاد دربارۀ پول را مییابید که توسط بانکها ایجاد شدهاند. مشکل اینجاست که فقط با جستوجوهای هدفمند و پیشرفته میتوانید آنها را پیدا کنید. این بدان معناست که اکثر بانکها حتی با سرمایهگذاریهای کلان در رسانۀ اجتماعی، به نتایجِ متناسب با اجتماع دست نمییابند و این مایۀ خجالت است.
در نهایت، شبکۀ اجتماعی چه تأثیری بر بانکداری داشته است؟
در واقع، تأثیر بسیار زیادی داشته است. رسانۀ اجتماعی، آموزش میدهد، پیشنهاد ارائه میکند، پشتیبانی کرده و نهایتاً ارتباطات و اعتماد را پایهریزی میکند. شبکههای اجتماعی نیز همین کار را میکنند. این روزها من روی فیسبوک این سؤال را از دوستان و آشنایانم میپرسم که «آیا کسی میداند امروزه به کدام بانک میتوان اعتماد کرد؟» شما هم امتحان کنید و پاسخها را ببینید. البته اگر بانکدار باشید شاید تمایلی به این کار نداشته باشید. با توجه به بیاعتمادی ناشی از بحرانهای اعتباری، مردم در جستوجوی بانکی هستند که بتوان به آن اعتماد کرد ولی آنها اکثراً به دوستان و اقوام خود اعتماد دارند. به همین علت بانکها باید کسبوکار آینده را در دست بگیرند تا افراد از طریق شبکههای آنها بانک را به سایرین توصیه کنند، این یک تأثیر بسیار عالی است.
بنابراین چگونه یک بانک میتواند روی تأثیرگذاران، تأثیر بگذارد؟ تبلیغات؟ خیر، سرمایهگذاری برای بنا نهادن شبکۀ اجتماعیِ مختص خود؟ باز هم خیر. کمک به مردم برای پرداخت به مردم؟
نقطۀ شروع امور مالی اجتماعی، پرداختن بهای اجناس است به همین علت، نخستین خدمات مالی در فیسبوک، برنامههای کاربردی نظیر پِیمی، اِسپِیر چِنج و پِیپال است گرچه تنها پِیپال در این فرآیند رشد و تکامل، جان سالم به در بُرد. این بهآن علت است که پِیپال، به جای تمرکز بر بانکداری، انتقال وجه نقد بین دوستان را هدف کار خود قرار داده است.
فکر میکنم موفق شدم موضوع را جمعبندی کنم. از دیدگاه شبکهبندی اجتماعی، بانکها باید شیوهای در پیش بگیرند که بتوانند با ناضرین در شبکۀ خود، ارتباط دوستی برقرار کنند. یک دوست هیچگاه کالایی را به شما نمیفروشد و یا شما را منبع کسب درآمد نمیبیند بلکه پیشنهاد ارائه کرده و حمایتتان میکند. بانکها بهوسیلۀ پشتیبانی از مشتریان و ارائۀ پیشنهاد به آنها میتوانند ارتباطات و اعتماد را پایهریزی کنند. با انجام این کار، «طرفداران» به تدریج از بانک حمایت کرده احساس وفاداری پیدا میکنند و بدین ترتیب برقراری ارتباطاتِ تجاری با آنها سادهتر میشود؛ دقیقاً مانند رسانۀ اجتماعی. نکتۀ اصلی این است: ایجاد اطمینان و وفاداری. سازمانهای بسیار اندکی این موضوع را درک میکنند ولی اَمِریکَن اکسپرس به آن رسیده است. صفحۀ فیسبوک اَمِریکَن اکسپرس تقریباً سه میلیون لایک دارد و در هر لحظه بیش از 20 هزار نفر دربارهاش صحبت میکنند.
هر کاربر فیسبوک بهطور متوسط، 235 نفر دوست دارد و 20 هزار بحث و گفتوگو بدین معناست که در هر ساعت از شبانهروز، حدود پنج میلیون نفر از طریق فیسبوک با اَمِریکَن اکسپرس آشنا میشوند. این آشنایی مشخصاً توسط 20 هزار نفر انجام میپذیرد که روی سایرین تأثیر میگذارند.
اَمِریکَن اکسپرس چگونه از پس انجام این کار برآمد؟ از طریق تمرکز بر تعاملات اجتماعی. در واقع به جای تمرکز بر خود، اعضاء و شرکایش را مرکز توجه قرار داد. اَمِریکَن اکسپرس به آن دسته از طرفداران که صفحۀ فیسبوکش را لایک میکنند مزایا و جوایز عالی اعطا میکند. این شرکت اطمینان حاصل کرد که در صفحۀ فیسبوک خود صرفاً اطلاعرسانی نکرده بلکه موضوعات سرگرمکننده نیز دارد. نهایتاً همۀ این کارها بهآن علت انجام شد که در یک لحظه، جرقهای در ذهن شرکت روشن شد و توجه تیم مدیریت را به سمت رسانۀ اجتماعی جلب کرد.
روشن شدن این جرقه به سال 2012 میلادی بازمیگردد هنگامی که شرکت یک ایدۀ ساده تحت عنوان «شنبۀ کسبوکارهای کوچک» را به مرحلۀ اجرا درآورد. ایدۀ مذکور به این صورت بود که مشتریان را تشویق میکردند روزهای شنبه در فروشگاههای محلی و خصوصی، پول بیشتری خرج کنند. وقتی این ایده روی فیسبوک رفت، شرکت از شهرت و محبوبیتِ آن به شگفت آمده بود زیرا تنها طیِ سه هفتۀ نخست، بیش از یک میلیون طرفدار پیدا کرد. با این تجربه، اَمِریکَن اکسپرس متوجه شد پتانسیل بازاریابی در رسانۀ اجتماعی بسیار بالاست و به همین علت در فیسبوک، توییتر و یوتیوب نیز سرمایهگذاری کرد.
اَمِریکَن اکسپرس تنها شرکتی نبود که وارد این عرصه شد. بهعنوان مثال در سال 2009 میلادی یک بانک جدید در آلمان افتتاح شد که نرخ بهرههای خود را بر اساس تعداد لایکهای فیسبوک مشخص میکرد و بسیار مورد توجه قرار گرفت. نام این بانک، فیدرو بود (برای اطلاعات بیشتر در این باره، مصاحبه با متیوس کرونِر از بانک فیدور مطالعه کنید). من همچنین تحت تأثیر شرکتهای کارت همچون ویزا، بارکلِیکارت و چند شرکت دیگر هم قرار گرفتم.
این شرکتها چه مزیتی دارند که سایرین ندارند؟ آنها به این ادراک رسیدهاند که موضوعِ اصلی، فیسبوک و توییتر نیست بلکه فروش، خدمات و ارتباطات است که اهمیت دارد. در واقع موضوع اصلی این است که فیسبوک و توییتر صرفاً یک رسانۀ اجتماعی نیستند بلکه یک فضای اجتماعی برای جذب مشتریان به شمار میآیند همانند یوتیوب، فلیکِر، تامبلِر، فُراِسکواِر و غیره. سِیلزفورس و اینترنت، نمونههای دیگری از فضاهای اجتماعی هستند که شرکتهای مالی نوین، ساختار خود را بر پایۀ آنها بنا میکنند. فضاهای اجتماعی، هدف نهایی نیستند ولی برقراری ارتباط واقعی با اجتماع را امکانپذیر میکنند به همین علت وقتی بانکها جملاتی نظیر «ما وبلاگ داریم»، «ما صفحۀ فیسبوک داریم»، «ما یک کانال یوتیوب راهاندازی کردهایم» و یا «ما روی توییتر هستیم» را میگویند، به اصل مطلب نرسیدهاند.
بسیاری از شرکتها بر این باورند که داشتن یک نام کاربری در توییتر و یا حضور در فیسبوک، تمام آن چیزی است که نیاز دارند. برخی میخواهند صفحات خود را با استفاده از لینکها و اخبار، مشهور کنند اما اگر به این شیوه بیندیشید، همچنان به مقصد نهایی نخواهید رسید زیرا اینها فضاهای اجتماعی هستند نه صرفاً یک تارگاه. صدها متخصصِ تأمینکنندۀ خدمات در حال ایجاد جذابیتهای جدیدی در فیسبوک و توییتر هستند؛ از مدیریت محتوا گرفته تا مدیریت بازاریابی اجتماعی، از تبلیغات اجتماعی گرفته تا هوش اجتماعی، از برنامههای کاربردی برای بازیها گرفته تا برنامههای کاربردی برای به اشتراکگذاری و تجارت و غیره. فهرست این جذابیتها کمابیش، بیانتهاست. یک مثال خوب، اینستاگرام است که توسط شرکت فیسبوک در آوریل 2012 میلادی به قیمت یک میلیارد دلار خریداری شد. اینستاگرام یک سرویس اجتماعی برای به اشتراکگذاری آسان عکسها از طریق فیسبوک است. به عبارت دیگر فیسبوک همانند اینترنت، محیطهایی هستند که ارتباطات اجتماعی هدفمندتر و تخصصیتر را فراهم میآورند.
بانکداری اجتماعی
کاملاً واضح است که بانکها باید از قابلیتهای ارتباطیِ رسانه برای جذب مخاطبان خود بهره ببرند و مشتریان را وارد مکالماتی کنند که در آن ارائۀ پیشنهاد، پشتیبانی و آموزش در زمینۀ مسائل مالی صورت میپذیرد. بانکها نمیتوانند از توسعه در این زمینه، چشمپوشی کنند.
این مشاورهها، پشتیبانیها و آموزشها میتوانند ارتباطاتی را پایهریزی کنند که در آینده منجر به افتتاح حساب شود ولی هدف نهایی، این نیست. هدفِ نهایی، ایجاد اعتماد است. طیِ چند سال اخیر، مردم اعتماد خود نسبت به بانکها را از دست دادهاند و به همین علت است که شبکههای اجتماعی بهعنوان محیطهای حیاتی میتوانند برای آیندۀ این کسبوکار مفید باشند.
علاوه بر این، رسانۀ اجتماعی در حال ایجاد مدلهای نوین کسبوکار است که به برخی از آنها همچون اِسمارتیپیگ اشاره شد. اپراتورهای خدمات مالیِ متعدد و نوینی در عرصههای بازارهای سرمایه، بانکداری شرکتی، بانکداری خُرد، پرداختها و بیمه در حال بهرهبرداری از رسانۀ اجتماعی هستند. این تارگاهها همگی طی دهۀ اخیر ایجاد شدهاند و مبتنی بر مدلهای تأیید شدۀ اجتماعی در عرصۀ مالی هستند. بهطور کلی، این خدمات در چهار گروه امور مالی اجتماعی طبقهبندی میشوند:
- پول و پرداختهای اجتماعی
- پولهای مجازی
- وامدهی و پسانداز اجتماعی
- وجوه نقد و سرمایهگذاریِ اجتماعی
در ادامۀ این فصل، دربارۀ هریک از این چهار گروه به تفصیل صحبت خواهیم کرد.
پول و پرداختهای اجتماعی
پِیپال نخستین شرکتی بود که در سال 1999 وارد عرصه پول و پرداختهای اجتماعی شد. پِیپال در کنار شرکتهای خلّاق دیگری همچون اِسکواِر، اِمپوا و آیزِتِل همچنان جزو پیشروهاست زیرا روی نخستین موجِ پول اجتماعی، یعنی پرداختهای شخص به شخص، سرمایهگذاری کرد و در همین اثناء به پرداختهای موبایل شخص به شخص نیز پرداخت.
در حال حاضر این فضا، بسیار مورد توجه قرار گرفته و دارای انواع متفاوتی است از جمله:
- با وجود اِمپِسا در کنیا و تکرار آن در جوامع و کشورهای دیگر، ارسال وجه بهصورت همراه، بازی را به سرعت تغییر داده است.
- اِسکواِر در سال 2009 میلادی توسط جَک دورسی، مؤسس توییتر، تأسیس و باز هم در جوامع و کشورهای دیگر تکرار گردید.
- تأسیس کیف پول گوگل، در ماه مِی 2011 میلادی نقطه عطف مهمی در صنعت به شمار میآید.
- پولهای مجازی همچون بیتکوین، سهم بسیار کوچکی از بازار را نصیب خود کرد و در این مسیر در حال پیشروی هستند.
- پِیپال خود را زیر حملۀ شرکتهای کارت همچون اَمِکس، ویزا و مَستِرکارت میبیند و بانکها نیز با آیدیل و اییپِیُو درگیرند که الگوهای آنها برای پرداختها اجتماعی را هدف قرار دادهاند.
در بین همۀ این شرکتها، اِسکواِر بهخاطر رشد شگفتانگیز و گیراییِ مدیرش، خبرسازترین شرکت بوده است. یکی از مهمترین دلایل رشد جهشی شرکت اِسکواِر این است که فرآیند ثبتنام در آن، چند دقیقه بیشتر طول نمیکشد. پس از دانلود برنامه کاربردی، نام و آدرس را وارد میکنید، سؤالات مربوط به امنیت اطلاعات را پاسخ میدهید، شماره حساب بانکی را لینک میکنید و تمام.
همانطور که توییتر در انتشار اخبار، نقش کلیدی داشت، شرکتِ جدید جَک دورسی نیز در صنعت کارت اعتباری، پیشرو بود و به همین علت، در عرض دو سال بیش از یک میلیون تاجر در اِسکواِر ثبتنام کردند. به همین علت است که اِسکواِر توسط شرکت کلیدیِ پِیپال، که در سال 2013 میلادی پیپال هیر را راهاندازی کرد، به چالش کشیده شده است. در واقع پیپال هیر یک برنامۀ کاربردی پرداخت همراه و کارتخوان برای تلفنهای هوشمند است که به کاربران اجازه میدهد خیلی ساده و امن، شیوههای متعدد پرداخت از جمله پرداختهای نزدیک به هم را انجام دهند. در این نوع پرداختها، برنامههای کاربردیِ کاربر و فروشنده بدون نیاز به تبادل توکِن، از شبکۀ موبایل برای تراکنش، استفاده میکنند. به عبارت دیگر این پرداخت، عاری از هر نوع اصطکاک و بدون هیچ عملیاتی به جز استفاده از شبکهبندیِ برنامه به برنامه، انجام میپذیرد.
این نقشآفرینان همچنین از جانب تأمینکنندگانی همچون اِنسیآرکه در حال ورود به عرصۀ قفلهای نرمافزاری و برنامههای کاربردی با برند سیلور هستند بهعلاوۀ مجموعهای از شرکتهای مشابه دیگر همچون اِمپوا و آیزِتِل نیز به چالش کشیده میشوند. لازم به توضیح است که نوع چالشها با یکدیگر متفاوت هستند.
از آنجاییکه دنیای تراشه و پین چالشیتر و پرهزینهتر از کارتهای مغناطیسی پرداخت است لذا آیزِتِل در حال جنگیدن برای فتح این بخش از بازار است در حالیکه اِمپوا روی قدرتمند کردن بانکها در راستای جذب تُجار به پرداختهای سیار، تمرکز میکند. به همین علت است که اِمپوا به اِسکواِر و آیزِتِل میگوید اگر در جستجوی تجار و فروشنگان کوچک باشید حجم تراکنشهای بسیار کم شده و نمیتوانید یک مدل کسبوکار مناسب پیادهسازی کنید. درست است؛ اگر نود درصد از مشتریان شما تنها یک تراکنش در ماه آن هم با مبلغ کم انجام دهند در آن صورت، مدل کسبوکارتان، سؤالبرانگیز است. در هر صورت من مطمئن هستم شرکت اِسکواِر مدعی خواهد شد که تکرار پرداختها منجر به افزایش حجم تراکنشها و در نتیجه سوددهی میشود. به هر حال به نظر میرسد مجموعۀ دیگری از سایر شرکتها نیز در این عرصه با یکدیگر رقابت میکنند که بسیاری از آنها در مبحث « موبایل، بانکداری دیجیتال را تغذیه میکند» در همین فصل مورد بررسی قرار گرفتند. من قصد تکرار مطالب را ندارم بلکه فقط میخواهم کمی روی جنبههای پول مجازی تمرکز کنم.
همانطورکه در بخش قبل مورد بررسی قرار گرفت، پولهای مجازی به مدد بازیسازی داخل برنامه کاربردی، گسترش چشمگیری یافتند ولی برای رقابت با تجارت جهانی نیز دورخیز کرده و قصد دارند جایگزین پول واقعی شوند، بهعنوان مثال بیتکوین.
پولهای مجازی
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، اطلاعات بسیار زیادی وجود دارد که تأیید میکند پولهای مجازی در حال رشد هستند مخصوصاً از زمانی که فضای اینترنت، فراگیرتر شده است. بهعنوان مثال بیش از یک دهۀ گذشته پولهای مجازی متعددی از جمله سایبرمولا، سایبرکَش، دیجیکَش و پاکِتپَس و موفقترین آنها بینز(1998 تا 2001) و فلوز (1999 تا 2001) وارد عرصه شدندکه گرچه از محبوبیت کمی برخوردار بودند ولی به سرعت، رخنه کردند. در دسترس نبودن، ناکارآمدی، ناکافی بودن منابع و در نتیجه عدم استفادۀ گسترده توسط کاربران، علل اصلی شکست این تارگاهها به شمار میآیند.
از آن زمان تا کنون پولهای رایج، گسترش زیادی یافتهاند بهویژه لیندِندلار بهعنوان بخشی از بازی «زندگیِ دوم» این سیستمهای دیجیتال نوظهور، مجدداً با شکست مواجه شدند که اغلب به علت کمبود نظارت یا قوانین و مقررات بود. بهعنوان مثال، لیندِندلار به این علت شکست خورد که سازندگانِ آن هیچ قانونی برای مدیران پولهای مجازی، تدوین نکرده بودند.
آخرین تلاش برای ابداع یک جایگزین خوب و قابل قبول که جذابیت ویژهای هم دارد، بیتکوین است که ما نیز بهطور خلاصه آن را بررسی خواهیم کرد زیرا اگر موفق ظاهر شود قطعاً طبیعت بانکداری و امور مالی را از پایه و اساس، تغییر خواهد داد.
پدیدۀ بیتکوین
پول نقد، آخرین سنگر خدمات مالی سنتی است. بله، با وجود کیفپولهای همراه، بانکداری اینترنتی، در دسترس بودن همه چیز و تراکنشهای آنی و در لحظه، آیا ممکن است پول نقد، آیندۀ خوبی داشته باشد؟ شاید برخی پاسخ مثبت بدهند و علت آن هم ویژگیِ منحصر بفرد پول نقد باشد که در گزارش سال 2010 میلادیِ انجمن پرداختها با موضوع «آیندۀ پول نقد در انگلستان» به آن پرداخته شده است:
- پول نقد در گردش است و بدون محدودیت میتوان بارها از آن استفاده کرد.
- پول نقد همیشه ارزشمند است.
- پول نقد، توافق نهایی و بیقید و شرط در تراکنشهاست.
- یک پرداخت نقدی، بینام است.
- یک بار دیگر نیز اشاره شد، گردش پول نقد غیرقابل کنترل است.
- پول نقد از نظر کاربرانش، یک کالای عمومی به شمار میآید.
این ویژگیها هیچگاه با توجه به شیوههای نوین پرداخت، بازبینی نشدهاند و تا زمانی که این اتفاق نیفتد، پول نقد همیشه یک جایگاه رؤیایی خواهد داشت.
بیتکوین، جایگزین خوبی به جای پول نقد برای مردم فراهم آورده و بهعنوان یک پولِ همسنگ با پول نقد، دنیای اطلاعات را دگرگون کرده است. بیتکوین نخستین و تا کنون تنها پول نقد غیرمتمرکز آنلاین است. بهجای آنکه یک بانک مرکزی، پول نقد را توزیع کند، بیتکوین توسط هر شخص، با استفاده از کامپیوتر یا تلفن هوشمند و تحت الگوریتمهای رمزدار شده توزیع خواهد شد. به عبارت دیگر، در هر سکه، مسائل ریاضیِ بینهایت پیچیده وجود دارد و اعتبارِ تراکنشها نیز با رمزهای گرافیکی تایید میشوند. ابداعِ بیتکوین به سال 2008 میلادی بازمیگردد هنگامی که ساتوشی ناکاموتو گزارشی دربارۀ تبادلِ ارزشیِ شخص به شخص به چاپ رسانید و از آن زمان بیتکوین هم یک کالای مصرفی است و هم یک پول رایج.
ویژگیهای کلیدیِ بیتکوین عبارتند از:
- بیتکوینها با استفاده از یک آدرس، برای هر شخصی قابل ارسال هستند.
- بیتکوینها با استفاده از اینترنت، از هر کجا قابل دسترسی هستند.
- هرکس صرفنظر از محل جغرافیایی خود میتواند بیتکوین را خرید و فروش کند.
- بیتکوین میتواند بدون نیاز به بانک یا پردازشگر پرداخت، بین کاربران توزیع شود (این ویژگیِ غیرمتمرکزبودن یک نکتۀ کلیدی برای امنیت و بیمرز بودن بیتکوین به شمار میآید)
- تراکنشها رایگان هستند (فعلاً ولی در آینده تغییر خواهد کرد).
خرید بیتکوین از طریق مراکز متفاوتِ معاوضۀ پول امکانپذیر بوده و مرکز امتیگاکس در ژاپن طی سالهای اولیۀ بیتکوین بیشترین میزان فروش را داشته است. سایر مراکز عبارتند از کوینبِیس، بیتکوین24 و اینترسَنگو. بسیاری از این مراکز در حال مذاکره با قانونگذاران هستند تا با تایید قانونیِ بیتکوین توسط کشورهای آلمان و فرانسه صلاحیت رسمیِ آن بهعنوان یک واحد پول، تأیید گردد.
برای خرید سکهها بر اساس آخرین قیمتِ روز، مبلغ را با واحد پول مورد نظر خود شامل پوند، دلار، یورو، یِن و غیره پرداخت میکنید. بدون پرداخت هزینۀ اضافی برای تراکنش، میتوانید بیتکوینها را با هر شخصی که مد نظرتان است مبادله نمایید. این مهمترین جذابیت بیتکوین است که پس از خرید هرگز نیاز به پرداخت کارمزد یا مبالغ برونمرزی ندارید زیرا هیچ مرز و بانکی در آن دخیل نیست. به عبارت دیگر، بیتکوین یک واحد پول جهانی در عصر اینترنت است.
شما میتوانید هر کالایی را با بیتکوین خریداری کنید البته هماکنون تعداد فروشگاههایی که این واحد پول را میپذیرند محدود است. به هر حال استفاده از بیتکوین در حال گسترش بوده و شما میتوانید در محلِ فروش از آنها استفاده کنید.
بهعنوان مثال وِریفون در سال 2011 میلادی یک سیستم کارتخوان وارد بازار کرد که انجام مبادلات توسط بیتکوین و در محل فروشگاه را فراهم میآورد. این سیستم بر مبنای کد کیوآر بوده و توسط پایانۀ وِریفون، چاپ میشود سپس مشتریان میتوانند کدها را در گوشی تلفن خود اسکن کنند. همچنین مشتریان میتوانند از طریق نشان دادن کد کیوآر به صاحبان فروشگاه، مبلغ مورد نظر را پرداخت کنند. این سیستم از نظر فنی، نوعی ابزار پرداخت متن بازاست. مشابه پروتکل شخص به شخص برای به اشتراکگذاریِ فایل تحت عنوان بیتتورِنت، بیتکوین نیز امکان به اشتراکگذاری شخص به شخص ارزشهای مالی را در سطح جهانی فراهم میآورد. از آنجاییکه این واحد پول میتواند برای خریداری اجناسِ خوب و بد مورد استفاده قرار گیرد لذا شیوههای سنتی تجارت را زیر سؤال میبرد و به همین علت است که مراجع قانونی علاقهای به سیستم شخص به شخص متن باز ندارند.
در واقع، مراجع حکومتی معتقدند که بیتکوین برای خرید مواد مخدر، مقاصد تروریستی و موارد مشابه نیز مورد استفاده قرار میگیرد و بنابراین بهطور مستقیم با وقوع جُرم در ارتباط است. ما بر سر این موضوع بحث نمیکنیم که بیتکوین، محرکِ وقوع جرم نیست همانطور که اینترنت هم میتواند محرک وقوع جرم باشد اما هیچیک از آنها نباید صرفاً به این علت، ممنوع و توقیف شوند.
صراحتاً بگویم اینکه بیتکوین به نسبت سایر واحدهای پولی قابلیت کنترل کمتری دارد و در هر کجا و توسط هر شخصی میتواند داد و ستد شود، علت اصلی نگرانی مراجع قانونی است. بهعنوان مثال دفاتر مرکزی ویزا، مَستِرکارت و پِیپال در ایالات متحده تحت نظارت مراجع امریکایی هستند اما از آنجاییکه بیتکوین در هیچ کشوری مستقر نبوده و صرفاً روی اینترنت و در سراسر جهان، جاری است لذا قابل کنترل و نظارت است. به همین علت، ورود بیتکوین در قلمرو عمومی، بحثبرانگیز شده است.
بهعنوان مثال یکی از چالشهای اصلی، موضوع نقدینگی و محدودیت بازار در عصر حاضر است. در آگوست 2013، میانگین قیمت خرید بیتکوین 70 دلار بود. در آوریل 2013 این میزان به اوج خود یعنی 250 دلار رسید، در ژوییه 2011 به 33 دلار و در اکتبر 2011 به کمتر از 2 دلار رسید. همانطور که مشاهده میکنید با توجه به محدودیت مبالغ پول واقعی، ارزش بیتکوین در سیستم مالی، نوسان زیادی داشته است.
در آوریل 2013 میلادی، کل اقتصادِ بیتکوین در بیشترین میزان خود به 2 میلیارد دلار رسید. پرسش این است: اگر یک تریلیون دلار در سیستم بیتکوین جاری بود، چه اتفاقی رخ میداد؟ یک واحد پول اصلی بود که حتی میتوانست بهعنوان یک پول واقعی، همراستا با دلار و یورو خودنمایی کند. این موضوع یکی از دغدغههای بزرگ مراجع قانونی و حکومتی است که معتقدند بیتکوین نمیتواند همانند دلار و یورو، تحت نظارت باشد زیرا هیچ دولت یا بانکی در آن دخیل نیست.
مهمترین ویژگی دیگر این است که تا کنون تنها 21 میلیون بیت کوین توزیع شده و بهگونهای میخواهند از این سیستم بهعنوان مکانیزم کنترل واحد پول استفاده کرده و اطمینان حاصل نمایند که ذخیرۀ ارزش آن، شکسته نمیشود. اگرچه این محدودیت 21 میلیونی برای بیتکوین وجود دارد ولی سکهها بینهایت تقسیمپذیر بوده و هر بیتکوین میتواند تا 8 رقم اعشاری شکسته شود در نتیجه کل بیتکوینها به 1/2 کادریلیون قسمت تقسیم میشوند. تا آگوست 2013، از 21 میلیون بیتکوین تنها بیش از 5/11 میلیون آنها توزیع شده بود. هدف این است که تعداد سکههای موجود را کاهش دهند زیرا برخلاف پولهای رایج توزیع شده توسط دولت، هیچیک از مقامات به جز کاربران، اختیارات توزیع بیتکوین را ندارد. یکی دیگر از دلایل مهم و جنجالبرانگیز این محدودیت، این است که اگر بیتکوین تبدیل به پول رایج شود، هر کس امروز یک سکۀ کامل داشته باشد، در آن زمان میلیاردر خواهد شد.
مشکل موجود با بیتکوین
پیش از اینکه بیش از اندازه هیجانزده شوید باید خاطر نشان کنم که اکوسیستم بیتکوین هنوز خیلی شکننده است. اگر اعتماد، گسسته شود بیتکوین نیز همانند پولهای مجازیِ بینز و فلوزمیتواند به همان سرعتی که به وجود آمده از بین برود . به خاطر داشته باشیم که یک واحد پول صرفاً نباید یک ذخیرۀ ارزش و تسهیلکنندۀ خرید و فروش باشد بلکه باید بهصورت کامل و امن، قابل نقد شدن نیز باشد. این ویژگی دوم سبب گردیده بسیاری از افراد، الکترونیکی بودنِ صِرفِ بیتکوین را یک ضعف در بازار نقدینگی به شمار آورده و مدعی شوند که امنیت این واحد پول، دائماً در خطر است.
بهعنوان مثال، بیتفلور، واحد پول آنلاین بیشتر شبیه امتیگاتس، در سال 2012 میلادی در معرض خطر قرار گرفت و مدتی مجبور به تعطیلی شد. بنیانگذار بیتفلور، رومَن اِشتیلمَن، اعلام کرد در چهارم سپتامبر 2012 میلادی، در بخش گفتوگوی آنلاین بیتکوینتاک که مختص بحث و تبادل نظر دربارۀ این واحد پول بود، امنیت بیتکوینخدشهدار شد:
«شب گذشته تعدادی از خدمات ما دچار نقصان شد. هکر موفق گردید به اطلاعات رمزنشدۀ کیف پولها دسترسی پیدا کرده و با استفاده از این اطلاعات، سکهها را تبدیل کند. این اتفاق منجر به ربوده شدن بخش اعظمی از سکههای بیتفلور شد. در نتیجه من به ناچار تمام عملیات معاوضه را متوقف کردم.»
در آن زمان، جمعاً 24.086 بیتکوین به ارزش حدودیِ 250 هزار دلار ربوده شد. اگرچه بیتفلور خیلی زود عملیات خود را از سر گرفت ولی در سال 2013 هنگامی که بانکش از پشتیبانیِ معاوضهها سر باز زد، با مشکل جدیدی روبهرو شده و از آن زمان، معاوضهها بهطور کلی تعطیل گردید. این تنها یک نمونه از چندین موقعیت مشابه است که امنیت را زیر سؤال بُرده است. البته تقریباً در همۀ موارد، خودِ بیتکوین دچار نقصان نشده بلکه سیستمها و سِرورهای کاربران، خدشهدار شدهاند.
چالش دیگر این است که کلِ قابلیت پردازش برای سکهها، هفت تراکنش در هر ثانیه است. این یک محدودیت اشتباه است که هنگام ارزشیابیِ سکهها در فرآیند پردازش بهوجود آمده و محدودیت ترافیکی سنگینی ایجاد میکند. این بدان معناست که بیتکوینها نمیتوانند روزانه در بیش از 360 هزار تراکنش مورد استفاده قرار بگیرند یا بهعبارتی، 2500 تراکنش در هر ده دقیقه. در صورتی که ویزا بهطور میانگین حدود 2.000 تراکنش در ثانیه را مدیریت میکند و بیشترین میزان تراکنش روزانۀ آن 4.000 تراکنش در ثانیه است. در واقع شرکت مذکور در شلوغترین ایام تعطیل که تراکنشها به 8.500 عدد در ثانیه نیز میرسند، ظرفیت مدیریت بیش از ده هزار تراکنش در ثانیه را دارد.
اگرچه بیتکوین ادعا نمیکند که همانند ویزا است اما به هر حال 7 تراکنش در ثانیه در مقایسه با 10 هزار تراکنش در ثانیه، شکاف بسیار عظیمی بین این دو ایجاد کرده است. بیتکوین اهداف خود را با پِیپال مقایسه میکند که روزانه حدود 4 میلیون تراکنش و بهطور میانگین 46 تراکنش در ثانیه را مدیریت میکند؛ به عبارت دیگر در بیشترین میزان خود حدود 100 تراکنش در ثانیه انجام میدهد. هدف بیتکوین نیز همین است و انجمن برنامهنویسی متن باز هم اذعان دارد چنانچه میزان استفاده از بیتکوین به قدری افزایش یابد که از مرز 7 تراکنش در ثانیه بگذرد، به سادگی قابل مدیریت است. شاید به همین علت ارزش بیتکوین در حال افزایش بوده و سرعت این افزایش نیز زیاد است.
فراز و نشیبهای بیتکوین
در سال 2013 ارزش بیتکوین تنها در عرض چند ماه، از 26 دلار به 266 دلار رسید ولی تا پایان آوریل 2013 دوباره به 100 دلار سقوط کرد. علت چه بود؟ همه بر سر این موضوع توافق دارند که بحران مالی قبرس منجر به این اتفاق شده است. در ماه مارس 2013 میلادی، دولت قبرس با توجه به بدهی زیاد، نیاز به نجات مالی داشت بنابراین تصمیم گرفت از حسابهای بانکی شهروندان خود، مبلغی به عنوان مالیات کسر کند تا بتواند بدهیهایش را پرداخت نماید. این موضوع، اضطرابی در بین اروپاییان به وجود آورد و فکر کردند سیستم بانکداری آنها ضعیف است، در نتیجه پسانداز یورو خود را به بیتکوین تبدیل کردند. حتی در این باره یک آهنگ نیز نوشتند . شعر اصلی این گونه بود:
در بالای تپهای بر فراز یک دریاچۀ آبی
جایی که برای نخستین بار قلبم شکست
هنوز به خاطر دارم که چگونه همه چیز تغییر کرد
پدرم گفت
«نگران نباش، فرزندم»
ببین بهشت چه نقشهای برایت ترسیم کرده
نگران نباش، نگران نباش
نسخۀ اروپایی بیتکوین در ماه مارس 2013 منتشر شد و شعر اینگونه تغییر کرد:
درست زمانی که قبرس در حال پیمانشکنی بود
وقتی دربارۀ بیتکوین فهمیدم
هنوز به خاطر دارم که چگونه همه چیز تغییر کرد
ساتوشی گفت
«نگران نباش، فرزندم»
بیتکوین برایت برنامه دارد
نگران نباش، نگران نباش
اینکه پیشنهاد بیتکوین برای تراکنشهای آنلاین، هم یک سرمایهگذاری ریسکی بود و هم یک پیشنهاد امن، جای تعجب ندارد. بهعنوان مثال اواسط ماه فوریه 2012 میلادی، من در یک کنفرانس در خاورمیانه حضور داشتم و یک آقای ایرانی از من سؤالات بسیار زیادی دربارۀ بیتکوین پرسید. از آنجاییکه سوئیفت در سال 2012، تحت فشار دولت امریکا، بانکهای ایران را از شبکۀ بانکی خارج کرده بود لذا این ایده که ایرانیان تمام پول خود را صرف خرید بیتکوین کنند احساس بسیاری خوبی در آنها ایجاد میکرد.
در ماه مارس 2013 با یک رشد نجومی در ارزش سکهها، بیتکوین شروع به خروشیدن کرد به قسمی که قیمت آن از 20 دلار در ژانویه به حدود 100 دلار در اواخر مارس رسید. سپس روز چهارشنبه 10 آوریل 2013، قیمت هر سکۀ بیتکوین به بیشترین مقدار خود یعنی 266 دلار رسید جالب اینجاست که تنها چند ساعت قبل تا 55 دلار نیز سقوط کرده بود. سپس در قیمت 100 دلار ثابت ماند و در تابستان 2013، با حدود 120 دلار هم معامله میشد.
جوش و خروش بیتکوین در دسامبر 2013، مجدداً آغاز شد و ارزش آن در امتیگاکس ژاپن، بزرگترین مرکز تبادلات بیتکوین، به حدود 1300 دلار رسید و در فوریه 2014 دوباره به کمتر از 300 دلار سقوط کرد. دوباره این پرسش مطرح میشود که چرا؟ تماماً به اعتماد و اطمینان برمیگردد و اعتماد و اطمینان در سیستم بیتکوین نیز مطابق با رسانهها و روزنامهها کم و زیاد میشود.
علاوه بر این، مسائل فنیِ مراکزی همچون امتیگاکس باعث میشود مشتریان نتوانند برداشت وجه کنند. ضمن آنکه چالش ناشی از حملۀ دیداس نیز خطرآفرین استمانند حملۀ فوریۀ 2014 که امتیگاکس و سیستم فنی بیتکوین را هدف قرار داد. این فراز و نشیبها باعث شد امتیگاکس در فوریه 2014، علاوه بر پذیرش شکست، طرفداران بیتکوین و هزاران دلار را نیز از دست بدهد. ضمن آنکه طبیعت واقعی این واحد پول هم برملا شود. علی رغم آنکه طی سه سال اخیر، حداقل پنج بار شاهد فراز و نشیب قیمت بیتکوین بودهام و مطمئن هستم در آینده نیز مجدداً تکرار خواهد شد ولی پرسش اصلی این است که: بیتکوین برای بانکداری، تجارت، امور مالی و بازرگانی به چه معناست؟
بسیاری از رسانهها از این فراز و نشیب قیمتِ بیتکوین برای حذف آن استفاده کردهاند در حالی که به نتیجۀ عکس دست یافتند. رسانهها خاطر نشان کردند که همۀ موارد از آسیبپذیریِ سیستم بیت کوین گرفته تا شکنندگیِ آن، از سهولت هَک کردن گرفته تا سوءاستفاده از آن برای خرید مواد مخدر و اسلحه منجر به نابودی اقتصاد میشود. ولی نه تنها این اتفاق نیفتاد بلکه اقتصاد، ستبرتر و نیرومندتر هم شد.
پیش از این نیز اتهامات زیادی به بیتکوین وارد شده بود ولی تا امروز از تمام آنها جان سالم به در برده است. این نواقص، ناشی از تازهکار بودن سیستم و کمبود نقدینگی در اقتصاد است. از آنجاییکه سیستم، هنوز نقدینگی کافی ندارد لذا بیتکوین نیز به اندازۀ کافی ستبر نشده ولی پس اندازکنندگان اروپایی، کسبوکارهای ایرانی و رسانههای جریان اصلی همگی به بیتکوین فکر میکنند و به همین علت این واحد پول به مرور زمان مورد پذیرش و استفادۀ عام قرار خواهد گرفت.
منبع مجله فناوری امآیتی
آینده بیتکوین
انجمن بیتکوین، این واحد پول را به توسعۀ اینترنت تشبیه میکنند. هنگامی که اینترنت آمد، استفاده از آن دشوار بود. سپس با ورود وب و زبان برنامهنویسی اچتیامال، سادهتر شد و هم اکنون نیز به مدد رسانۀ اجتماعی هرکس میتواند محتوا تولید کرده و به اشتراک بگذارد. بیتکوین نیز بهعنوان یک برنامه شروع به کار کرد، به سرعت به شیوهای از معاوضه پول تبدیل شد و در آینده نیز به سادگیِ پِیپال یا کارتهای اعتباریِ آنلاین خواهد شد. به زودی بیتکوین در هر تراکنشی، قابل وصل و اجرا بوده و در رقابت با هریک از پولهای سنتی، برنده خواهد شد. آنتونی گالیپی مدیرعامل بیتپِی در یکی از کنفرانسهای من اظهار کرد «بیتکوین یک کلاس سرمایۀ نوین است که در آن پول میتواند در اینترنت ذخیره شده و در هر زمان و با هر وسیلهای بهصورت رایگان قابل دسترسی باشد.» امروز گفتۀ وی برایم جالب است. یک تعریف مختصر و مفید برای پولی که میتواند در اینترنت، ذخیره و با هر وسیلهای با هزینۀ ناچیز، تراکنش شود.
برخی از مردم فکر میکنند بیتکوین نوعی طرح فریبکارانه و پونزی برای پولشویی و خرید مواد مخدر است در حالی که از ماهیت اصلی آن اطلاعی ندارند. بیتکوین نوعی سکه است که همۀ افراد در توزیع آن مشارکت میکنند. مجدداً یادآوری میکنم بیتکوین به این علت در هم گسیخته است که هیچ کنترل مرکزی روی آن وجود ندارد. به همین علت دولتها، بهویژه دولت امریکا آن را خطرناک میدانند. همانطور که قبلاً اشاره شد، مذاکرات بین مقامات امریکایی و مبلغان و طرفداران بیتکوین دائماً در جریان است و به نظر میرسد بین کنترلکنندگان و مخالفین کنترل، یک مبارزۀ طولانی ونفسگیر ادامه داشته باشد. این ماهیت اقتصاد مشارکتی است. به هر حال، من روی بیتکوین سرمایهگذاری کردم و به شما هم پیشنهاد میکنم زیرا به احتمال زیاد در آیندهای نزدیک، اصلیترین ذخیرۀ ارزش خواهد شد.
پولهای مجازی جایگزین بیتکوین
همانطور که اشاره شد به جز بیتکوین، پولهای مجازی دیگر نیز وجود دارند ضمن آنکه زمان میبرد تا بیتکوین در خرید و فروشها، به استفاده و پذیرش انبوه برسد. این یک مانع بزرگ است که بیتکوین باید آن را پشت سر بگذارد. بهعنوان مثال اخیراً در یک مقالۀ دانشگاهی دربارۀ بیتکوین، به چندین مانع اصلی در مسیر پولهای رایج مجازی اشاره شده است:
- استفادۀ نادرست
- جایگزینهای بهتر
- ممانعت دولتی
- انصراف به علت کاهش قیمت
- نواقص فناوریِ منتهی به دزدی یا افشای هویت
بانک مرکزی اروپا نیز گزارشی دربارۀ الگوهای پول مجازی ارائه کرد که شامل مطالعات موردی دربارۀ «زندگیِ دوم» و بیتکوین بود. در آن گزارش از بیتکوین به عنوان «موفقترین و احتمالاً جنجالیترین الگوی پول مجازی» یاد شده است. طبق گزارش مذکور، تفکر بیتکوین، برخاسته از مدرسه اقتصاد اتریش است، جایی که تئوری چرخۀ کسبوکار نیز توسط مایسس ارائه شد. هایِک و بُم باوِرک معتقد بودند پولهای مجازی میتوانند نقطۀ شروعی برای خاتمه دادن به سیستم انحصاریِ پول بانک مرکزی باشند.
چرا بانک مرکزی اروپا به خود زحمت داده و گزارشی دربارۀ تحلیل عمیق بیتکوین و سایر پولهای مجازی مینویسد؟ زیرا نگران است این واحدهای پول بهخاطر عدم قانونمندی، چالشی برای مقامات عمومی ایجاد کرده و بر شهرت و اعتبار بانک مرکزی، تأثیر منفی بگذارند. از طرف دیگر بانک مرکزی اروپا خاطرنشان میکند که «از دیدگاه نوآوری مالی و ایجاد سیستمهای پرداختیِ جایگزین برای مشتریان، این الگوها میتوانند جنبههای مثبت نیز داشته باشند.»
آنچه در گزارش بانک مرکزی اروپا قید نشده این است که صرفنظر از موفقیت یا عدم موفقیت بیتکوین، پولهای مجازی به مدد بازیهای تعبیه شده در برنامههای کاربردی، گسترش چشمگیری خواهند داشت. اکثر ما در حال حاضر بازیها را از طریق آیتیونز دریافت میکنیم که در عمل همان پول مجازی است. ممکن است با نظر من موافق نباشید ولی سیستم پول مجازی از تجمع مقادیر زیادی پرداختهای کوچک، به وجود میآید. اِناِچاِن ژاپن یک پول مجازی داخل بازی تحت عنوان لاینکوین ارائه کرده، کاکائوتاک در کُره، پول مجازی چوکو و تِنسنت در چین پول کیوکیو را ساخته است. سکههای مجازی دیگری نیز وجود دارند که برخی از آنها عبارتند از:
- سکههای موبا مربوط به شرکت بازیسازی ژاپنیِ دنا
- اعتبارات فیسبوک و زینگا
- بازی دنیای تجهیزات جنگ و دیابلو گُلد
- پول مجازی آمازون کوین
همۀ این پولهای مجازی توسط خدمات بازیسازی اینترنتی اداره میشوند ضمن آنکه تارگاه آمازون نیز در حال گسترش پول مجازی برای خرید کتاب است. هر سکۀ مجازی که بهعنوان یک واحد پول مورد پذیرش قرار گیرد، دقیقاً مانند پول نقد میتواند هرکجا و هر زمان داد و ستد شود.
اگر پردازشگرهای اصلیِ پرداخت، به سمت پرداختهای مجازی بروند یک تهدید واقعی خواهد بود. بهعنوان مثال ویزا اخیراً شرکت پلِیاِسپَن را خریداری کرده که دارای یک محیط پرداخت است و تراکنشهای مربوط به کالاهای دیجیتال را مدیریت میکند در حالی که اَمِریکَن اکسپرس شرکت سامِتریکس را خریداری کرده که به سازندگانِ بازیهای ویدیویی کمک میکند پول مجازی درست کنند و با بهرهبرداری از ارتباطات با فروشندگان، محیطهای پول مجازی را برای سایر صنایع راهاندازی مینماید.
بنابراین دنیای بازیسازی، اقتصاد مجازیِ جهان نوین را توسعه داده و به سمت پردازشگرهای پرداخت مجازی، سوق میدهد و تمام این فرآیندها نمایانگر توسعۀ پولهای دیجیتال به همان شیوۀ پول نقد و سایر پولهای فیزیکی است. به عبارت دیگر اطلاعات نیز یک پول رایج به شمار میآیند که بانک دیجیتال باید آنها رادر کنار واحد پول، پولهای مجازی، پول موبایل، پرداختهای همزمان و غیره در برنامههای پرداختِ اجتماعی خود، در نظر بگیرد.
مضرات پول اجتماعی
بحث دربارۀ پولهای مجازی و اجتماعی، درسی برای بانکها دارد که به مصالحه و آشتی ختم میشود: بانکها همیشه شبکۀ پولی را مدیریت خواهند کرد. همیشه بحث بر سر این موضوع هست که سایر شرکتها از جمله گوگل و فیسبوک، زمام بانکداری را به دست خواهند گرفت. این اتفاق نخواهد افتاد و بهترین دلیلش نیز افت و خیزهای سیستم پولهای مجازی در بازیِ «زندگیِ دوم» است.
«زندگیِ دوم» یک بازیِ دنیای مجازی است که در اواسط دهۀ 2000 میلادی، محبوبیت و شهرت زیادی به دست آورد و به سرعت نیز از رده خارج شد. علت از دست رفتن محبوبیت این بازی، فروپاشیِ سیستم بانکداری آن در تابستان سال 2007 میلادی بود. در جولای 2007، «زندگیِ دوم» تحت فشار قرار گرفت تا تسهیلات قمار در فضای مجازیِ خود را تعطیل کند و در پیِ آن نیز سیستم بانکداریاش از کار افتاد. تا آن زمان، تارگاه این بازی یک پدیده بود که از شرایطِ بدون کاربر آغاز کرد و سالیانه بیش از 10 میلیون نفر را جذب میکرد.
بازیِ «زندگیِ دوم» شگفتانگیز بود و همه آن را نمادی از مدلهای کسبوکار نوین میدانستند. این واقعیت که بازی مذکور به تاجران دنیای واقعی اجازه میداد تا از طریق تبدیل دلار امریکا به دلار مجازی، تراکنش انجام دهند بدان معنا بود که همه میتوانستند تجارت در دنیای مجازی را تجربه کنند. بهعنوان مثال بانکهای متعددی از جمله آی.اِن.جی، وِلزفارگو، ساکسو و داتچه در پروژههای اصلیِ «زندگیِ دیگر» سرمایهگذاری کردند.
بانکهای بسیاری نیز در بازی «زندگیِ دوم» کار میکردند و توسط عدهای که در خانۀ خود نشسته بودند هدایت میشدند. مانند گینکو فاینانشیال ، که یک جوان برزیلی در خانهاش، آن را مدیریت میکرد. مشکلات گینکو فاینانشیال از زمانی شروع شد که قوانین امریکا، قمار اینترنتی را ممنوع اعلام کردند. مدیر «زندگیِ دوم» نیز در جولای 2007 تصمیم گرفت دسترسی به قمار در دنیای مجازی را ببندد که منجر به افزایش فشار به بانکهای مجازی شد. قبل از این تاریخ، تراکنشهای تجاری زیادی در فضای بازیِ «زندگیِ دوم» صورت میپذیرفت و مردم با تبدیل دلار واقعی امریکا به لیندن دلار، در ظاهر اهداف قماربازی را پی میگرفتند. بنابراین، تعطیل شدن قمار در دنیای مجازی باعث شد مردم به سرعت پولهای خود را از بانکهای مجازی بیرون بکشند، تا حدودی شبیه زیان سنگین بانک نورتِرن راک ولی با شرایط بدتر.
بنابراین تصور کنید شما بهعنوان تنها مدیر پشت صحنۀ گینکو فاینانشیال بیش از یک میلیون دلارِ واقعی پول در حسابتان باشد که معادل حدود 275 میلیون لیندن دلاری است که برای بازیِ «زندگیِ دوم» استفاده میشود. ناگهان مشتریان شما تقاضا میکنند پولشان به دلارِ واقعی تبدیل شود و شما در این همه تقاضا غرق میشوید بنابراین بانک مجازی را تعطیل کرده و مشتریان را با حدود 750 هزار دلار در زندگی واقعی، رها میکنید.
این موضوع منجر به تقاضای غرامت از آزمایشگاه لیندن شد که برای بازیِ «زندگیِ دوم» کار میکرد اما او نیز مدعی بود هیچ مسئولیتی برای نظارت بر بانکهای مجازی نداشته است. نتیجه: محبوبیت بازیِ «زندگیِ دوم» از بین رفت و در یک مسیر سخت به سمت جلب اعتماد مجدد، آزمایشگاه لیندن اعلام کرد در آینده تنها بانکهای دنیای واقعی با تائیدیۀ سیستم بانکداری دنیای واقعی میتوانند بانکهای مجازی را مدیریت کنند. زندگیِ مجازی، زندگی واقعی را دگرگون میکند. یادآوری میکنم آزمایشگاه لیندن مسیر استفاده از مبالغ نجات مالی را در پیش نگرفت بنابراین شاید چنین اتفاقی رخ نمیداد.
این یک مثال از سیستمهای پول اجتماعی بود و اینکه چگونه میتوانند سیستمهای دنیای واقعی را بهصورت مجازی به تصویر بکشند؛ به همین علت، احتمال آنکه گوگل، اَپِل یا فیسبوک در آیندهای نزدیک بانک تأسیس کنند خیلی زیاد نیست. ضمناً به همین علت است که اکثر نوآوران در زمینۀ بانکداری و پرداخت، مانند پِیپال در گذشته از سیستم بانکداری سنتی استفاده میکردند و در آینده نیز بر همین منوال خواهند بود.
از دیدگاه دولتها، داشتن مجوز و پیروی از قوانین، پیشنیاز کلیدی برای ادامۀ کار بانکها به شمار میآید. به همین علت است که آزمایشگاه لیندن میباید بانکهای مجازی خود را تحت نظارت بانکهای واقعی قرار میداد و پول مجازی کیوکیو نیز توسط جمهوری خلق چین، نظارت میشود. اما این کار ممکن است اصول اولیۀ اینترنت را زیر سؤال ببرد: آزادی.
بنابراین هنگام طراحیِ فضای آنلاین و آفلاین در دنیای واقعی، شاهد یک تغییر اساسی در زیرساختهای بانک هستیم به قسمی که ویزا، مَستِرکارت و سوئیفت به سمت ساختارهایی همچون بیتکوین میروند. این یکی از تهدیدهای جدی و قابل توجه برای خدمات بانک است چراکه یک بانکِ واگذار شده به جمع بهشمار میآید.
پیش از آنکه سخنم دربارۀ پول اجتماعی را به پایان برسانم، لازم میدانم به واحدهای پولیِ متمم نیز اشاره کنم که به نوعی با بیتکوین در ارتباط هستند زیرا غالباً تحت عنوان پولهای اجتماع شناخته میشوند و بیتکوین نیز یک پول اجتماعی در نسل اینترنت همراه است. واحدهای پولیِ متمم، همانند پولهای اجتماعی در حال گسترش هستند تا شایستگیِ دنیای شبکهبندی شدۀ ما را افزایش دهند. بهعنوان مثال اگر من بتوانم از طریق یک پردازشگر مورد اعتماد، یک پوند لندن را با یک دلار نیویورک معاوضه کنم در آن صورت یک واحد پول متمم و نوین ایجاد شده است. این همان ایدۀ بیتکوین بهعنوان یک پول اجتماعی است، یک واحد پول متمم که در تجارتهای اینترنتی، امکان معاوضات جهانی را فراهم خواهد آورد.
بهطور خلاصه، پول اجتماعی عبارت است از فراهم آوردن امکان معاوضات ارزشی بین افراد و کسبوکارها از طریق کانالهای الکترونیکی. این معاوضا میتوانند یکی از موارد زیر باشند:
- رسمی، از طریق سیستمهای نقلوانتقال الکترونیکیِ پول مانند پِیپال و یا معاوضه بر اساس فلزات ارزشمند مانند طلا و نقره
- غیررسمی، از طریق معاوضۀ پول واقعی با سایر مقادیرِ ارزش، شامل پول مجازی و واحدهای پولی متمم.
تمام این موارد از اینترنت تغذیه و مدیریت میشوند تا بتوانند قلمرو وسیعتری از امور مالی اجتماعی، شبکهبندی و رسانۀ اجتماعی را پشتیبانی کنند.
وامدهی و پسانداز اجتماعی
در سال 2005 میلادی، یک مدل مالی اجتماعی نوین توسط زوپا در انگلستان ایجاد گردید که شیوۀ جدیدی از وامدهی به شمار میآمد. از آن زمان، خدمات وامدهی با مدل زوپا در همه جا دیده میشود از اِسماوا در آلمان گرفته تا پیپیدای در چین، پراسپِر و لِندینگ کلاب در ایالات متحده بهعلاوۀ رقبای بومی دیگر در انگلستان، نظیر رِیت سِتِر و فُلکتوفُلک
منطق اصلیِ اکثر وامدهندگان اجتماعی، محیطی شبیه به ای.بِی است که پساندازِ برخی از افراد، صرفِ قرضدهی به دیگران میشود، دقیقاً مانند یک بانک با این تفاوت که این کسبوکارها خودشان هیچ گونه پیشنهادِ مدیریت مالی ارائه نمیکنند. آنها فقط فضایی فراهم میآورند تا پساندازکنندگانی که به دنبال سود بیشتر از سپردۀ خود هستند با وامگیرندگانی که در پیِ وامهایی با نرخ بهرۀ پایینتر هستند، با یکدیگر مرتبط شوند. این محیطها فقط ارتباط را برقرار میکند و مدعی هستند که هیچگونه مدیریت مالی رخ نمیدهد.
بنابراین تمام سیستمهای وامدهی مذکور همانند ایبِی هستند. ایبِی هیچ محصولی پیشنهاد نمیدهد بلکه صرفاً خریداران و فروشندگان را به یکدیگر مرتبط میکند. این شرکتهای وامدهی نیز صرفاً پساندازکنندگان و وامگیرندگان را به یکدیگر مرتبط میکنند. به همین علت است که زوپا از محدودۀ اختیارات قانونگذاری اخراج شده البته با قوانین رسمی صنعت در سال 2014، احتمالاً اوضاع تغییر خواهد کرد.
از آنجاییکه وامدهندگان اجتماعی، کوچک و چابک بوده و تعداد کارمندان و سربار آنها اندک است لذا عرصه را از آن خود خواهند کرد و این بهان معناست که میتوانند خدماتی با کمترین میزان تلفات (اسپرِد) در اختلاف بین نرخ بهرۀ وام و پسانداز ارائه کنند. در نتیجه آنها با اسپرد (دامنک) 5/0 درصدی، نرخ بهرۀ بانکها را بهطور چشمگیری کاهش میدهند. به همین علت است که وامدهی اجتماعی، کاربرد دارد. اکثر ریسکها در سیستم وامدهی، توسط سرویسهای سنتیِ ارزیابی ریسک همچون اِکوییفکس و اِکسپِریَن مدیریت میشوند و به همین علت، نرخ مطالبات معوقه به حداقل خود رسیده و معادل 0.7 درصد است. برای وامهای با حداقل ریسک، این نسبت به 0.1 درصد میرسد که نسبت به بانکهای سنتی، مدل ریسک بهتری به شمار میآید.
قدمت وامدهنگان معمولی بین 20 الی 80 سال است با میانگین 40 سال. مبلغ وامها از ده پوند تا یکصدهزار پوند متغیر بوده و وام دهنگان و وامگیرندگان میتوانند تسهیلات را با نرخ بهرۀ بهتری نسبت به بانکهای بزرگ و معتبر، دریافت کنند. در پیِ وقوع بحران مالی در انگلستان، زوپا و سایر شرکتهای وامدهی عملکرد بسیار خوبی داشتهاند. بهعنوان مثال، مبلغ وامهای زوپا در سال 2013 به بیست میلیون پوند در ماه رسید در حالیکه این رقم در سال 2010، معادل شش میلیون پوند در ماه بود. این شرکت پیشبینی میکند مبلغ وامهایش در سال 2014 به بیش از چهارصد میلیون پوند، یعنی بیش از دو برابرِ سال 2013 میلادی، برسد. در سپتامبر 2008 میلادی و در پیِ بحران اعتباری که بانکهای انگلیسیِ اچبیاواس و لیولدز با یکدیگر ادغام شدند و رویال بانک اسکاتلنداز اوراق قرضۀ نجات مالی استفاده میکرد نیز این افزایش اعداد و ارقام در کسبوکار کاملاً مشهود بود. معنای افزایشهای مذکور این بود که پس از بحران اعتباری، منابع سنتی دسترسی به اعتبارات بهطور قابل توجهی کم شدند و نرخ پساندازها نیز به قدری بی قانون بود که بانکهای مرکزی از سیاست صفر درصد بهره استفاده میکردند. این موفقیت انگلستان در سایر نقاط نیز تکرار شده و شرکتهایی همچون لِندینگ کلاب در ایالات متحده بیش از 10 میلیون دلار در ماه وامدهی داشتهاند.
با وجود فعالیتهای اقتصادی زوپا در کلیۀ نقاط برونمرزی، این مدل به دلایل مختلف در تمام کشورها موفق ظاهر نشده و مهمترین دلیلش نیز سیستم مقررات و نظمدهی است. پراسپِر در ایالات متحده هم در شرایطی که حدود ده میلیون دلار در ماه درآمد داشت توسط کمیسیون امنیت و تبادلات تعطیل شد و از آن زمان تا کنون به سختی، بهطور میانگین ماهیانه دو میلیون دلار درآمد داشته است. چنین سیستمی در آفریقا وجود ندارد و تنها موفقیتِ دیگر در اروپا، از آن اِسماوا در آلمان بود ولی پیش از آنکه بتواند کسبوکار خود را راهاندازی کند به مجوز بانکداری از سوی بافین (مرجع سرپرستی امور مالی کشور) نیاز داشت.
به عبارت دیگر، قوانین حمایت مالی در اکثر کشورها، دستیابی به موفقیت در زمینۀ امور مالی اجتماعی را بینهایت دشوار کرده حتی اگر خدمات ارائه شده از نوع مالی هم نباشند باز چنین شرایطی حکمفرماست. مجدداً یادآوری میکنم زوپا وامدهنده نیست بلکه صرفاً وامدهندگان را به قرضگیرندگانی ارتباط میدهد که در پیِ وام با نرخ بهرۀ بهتر نسبت به بانکهای بزرگ هستند.
نکتۀ دیگر این است که این عملیات مالیِ اجتماعی، بازاریابی نمیکنند بلکه مورد اعتماد هستند. این اعتماد توسط جوامع به وجود آمده است. بهعنوان مثال اکثر خدمات وامدهی اجتماعی یک فضای باز برای بحث و تبادل نظر دارند که توسط مشتریان، نظارت میشود. چنانچه یک مشتری به ناحق از ضعف خدمات، شکایت کند در لحظه حداقل ده نفر دیگر، وی را از صحنه خارج میکنند. جالب اینجاست که برخی از مشتریان روزانه هشت ساعت، صرف پاسخگویی به نظرات سایرین میکنند. برخی از مشتریان، بزرگترین حامیِ تارگاهها هستند و یک کمپین تبلیغاتیِ رایگان برای سیستم به شمار میآیند. در نتیجه، عامۀ مردم از پیشنهادات اجتماعی پشتیبانی میکنند. هنگامی که مشتریان، خودشان تعدیلکننده و ناظر هستند کارمندان کمتری برای نظارت بر مکالمات مورد نیاز است ضمن آنکه سرعت پاسخگویی بالاتر رفته و اعتماد و اطمینان به سیستم نیز افزایش مییابد.
در کل، به همین علت است که شرکتها برای خدمترسانی فراگیر و گسترده به مشتریان، از رسانۀ اجتماعی استفاده میکنند و توییتر نیز یکی از بهترین ابزار خدمترسانی در این عرصه است. چرا؟ زیرا شکایات، کوتاه (کمتر از 140 کاراکتر) و پاسخگویی به آنها سادهتر است. این، تنها علت نیست. دلیل دیگر این است که کارکنان فکر میکنند استفاده از آخرین فناوریِ روز برای ارتباط با مشتریان، به مراتب بهتر از سیستمهای قدیمی نظیر مرکز تلفن است. ضمن آنکه پاسخگویی در فضای عمومی نشانۀ قدرت آنهاست و اینکه هیچ موضوعی برای پنهان کردن ندارند.
اطمینانِ پایهریزی شده توسط ابزارهای اجتماعی، باعث میشود وقتی بحران از راه میرسد بتوانند به شیوهای مؤثر و کارآمد با بانکهای سنتی رقابت کنند. در واقع، بانکهای سنتی پیش از بحران، مورد توجه خاص نبودند اما در حال حاضر به علت قدیمی، بزرگ و امن بودنشان مورد اعتماد قرار گرفتهاند. در حال حاضر، این موضوع مهم نیست. اعتبارِ بانکها لکهدار شده است؛ از طرفی وامدهندگان اجتماعی و شرکتهای مالی نیز به سختی تلاش کردهاند تا بتوانند در فضای رقابتی باقی بمانند. بهعنوان مثال اکثر آنها یک مدل کسبوکار کاملاً شفاف و همراستا با فضای اجتماعی و عام دارند. آنها موقعیت خود را بهگونهای تثبیت کردهاند که «همیشه در دسترس» باشند و افتخارشان، مسئولیتپذیری و توجه به خواستههای مشتریان است.
اما از آنجاییکه نمیتوان گاهی در فضای عمومی ظاهر شد و گاهی پشت درهای بسته فعالیت کرد، لذا باید یک رویه ثابت را در پیش گرفت. وقتی در محیط آنلاین هستید نمیتوانید از مشتری بخواهید برخی صحبتها را آفلاین مطرح کند. خوب است اشاره کنم با دنیایی از وامدهی مستقیم و اجتماعی روبهرو هستیم که کار بزرگی است. بهعنوان مثال زوپا اخیراً بیش از دو درصد از سهم بازارِ تمام وامدهیِ اعتباری و شخصی انگلستان را از آن خود کرده است.
به هر حال دولت امریکا شیوۀ عملکرد این تارگاهها را از نزدیک زیر نظر دارد و در برخی موارد نیز دستور تعطیلی میدهد. طبق گفتۀ کمیسیون امنیت و تبادلات، مشکل خدمات وامدهیِ اجتماعی این است که وامها بازپرداخت نمیشوند و این یک چالش بزرگ برای تارگاهها به شمار میآید لذا باید به اندازۀ کافی نقدینگی داشته باشند تا بتوانند تمام بدهیها را پوشش داده و ریسک آنها را نیز مدیریت کنند. بسیاری از وامدهندگان اجتماعی، ریسک ها را با استفاده از اِکوییفَکس و اِکسپِریَن و سایر نهادهای ردهبندیِ ریسک و یا از طریق بیمه مدیریت میکنند ولی هرگونه کمبود نقدینگی، به مدل کسبوکار وامدهی اجتماعی آسیب میرساند.
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، پسانداز اجتماعی هم وجود دارد. پسانداز اجتماعی طبق همان الگوهای وامدهی اجتماعی است با این تفاوت که اهدافِ پسانداز را پی میگیرد. آیویش مربوط به بانک آیسیآیسیآی یک نمونۀ خوب در این زمینه است. آیویش این امکان را برای کاربران فراهم آورده تا برای خود، اهداف پسانداز همچون پسانداز برای اتومبیل یا دانشگاه یا بازپرداخت وام تعیین کنند. همزمان با پسانداز، میتوانند در صفحۀ شبکۀ اجتماعی، وبلاگ یا تارگاه خود به همه اعلام کنند که چقدر پیشرفت داشتهاند. در نتیجه دوستان و آشنایان میتوانند در دستیابی به اهداف پساندازی، آنها را یاری نمایند.
شرکت هدایتکنندۀ این سیستم، اِسمارتیپیگ است که در سال 2007 میلادی یکی از نخستین محصولات پسانداز اجتماعی را ساخت. شرکت مذکور در حال حاضر یک بانک آنلاین مستقیم در ایالات متحده پیادهسازی و با بانکهایی نظیر بی.بی.وی.اِی برای برنامۀ کاربردی کامپَس در ایالات متحده، آیسیآیسیآی برای سرویس آیویش در هند و اِیانزد در آسیا مشارکت کرده است. در این موارد، بانکهای برونمرزی خدمات اِسمارتیپیگ را تحت برند خود ارائه میکنند.
سرمایهگذاری و تأمین سرمایۀ اجتماعی
سرمایهگذاری و تأمین سرمایۀ اجتماعی در برخی از گروههای فرعی طبقهبندی میشود، ولی گروه اصلی همان سرمایهگذاری جمعی و تجارت اجتماعی است.
سرمایهگذاری جمعی با وامدهی اجتماعی فرق میکند و عبارت است از سرمایهگذاری برای بازگشت سرمایه در کسبوکارهای نوپا و نوین؛ همانند جمعسپاری، سرمایههای انبوه در یک مشارکت خوب جمع میشوند تا امکان شروع فعالیتها فراهم گردد. بیشترین تمرکز سرمایهگذاری جمعی در شرکت کیکاستارتر، در ایالات متحده امریکاست. کیکاستارتر به جای تأمین سرمایه برای کسب و کار، از طریق پیشفروش ایدههای شما فضای مساعدی برای سرمایهگذاری فراهم میآورد. بهعنوان مثال شما در ذهنتان ایدۀ یک موسیقی مفهومی را پرورانده و از طریق کیکاستارتر آن را پیشفروش کردهاید به این امید که سرمایۀ لازم برای پیادهسازی آن ایده تأمین گردد. (برخلاف سایر تارگاهها که شما در پیِ مشارکت هستید)
کیکاستارتر در آوریل 2009 میلادی وارد این کسبوکار شد و سه سال بعد 200 میلیون دلار وجه نقد برای 50 هزار پروژه جذب کرد. اکثر این پروژهها در ارتباط با سرگرمی و هنر (حدود 60 درصد از کل آنها) و برخی دیگر در زمینههای فناوری و رشتههای مرتبط بودند. بهعنوان مثال کیکاستارتر در موفقیت اخیر خود، ده میلیون دلار برای یک فعالیت اقتصادی نوین تحت عنوان پِبِل جذب کرد. پِبِل یک ساعت هوشمند است که به تلفن هوشمند متصل میشود. طبق اعلام والاستریت ژورنال، ایدۀ اولیه پِبِل در نخستین روزی که روی کیکاستارتر رفت، یعنی دقیقاً 17 آوریل 2012 میلادی، توانست یک میلیون دلار جمع کند. پِبِل به قیمت 115 دلار پیشفروش میشد و در اواسط ماه مِی با جذب10.27 میلیون دلار به هدف خود دست یافت. این مبالغ از 68.929 نفر بهدست آمد و پِبِل، نخستین فعالیت اقتصادی بود که توانست از طریق سرمایهگذاری جمعی، چنین مبلغی جذب کند. هیچ چیز مانند گجت باحال نمیتواند مردم را هیجانزده کند.
همانطور که اشاره شد اکثر پروژههایی که چنین آمار جالبی رقم زدهاند در ارتباط با موسیقی، فیلم، هنر، تئاتر، طراحی و چاپ هستند. بهعنوان مثال از بین 7.388 پروژۀ موسیقیِ موفق درژوئیه 2012 میلادی، 6.446 عدد یعنی 87.3 درصد، معادل 10 هزار دلار یا کمتر، 238 عدد بیش از 20 هزار دلار، 8 عدد بیش از 100 هزار دلار و یکی از آنها (آماندا پالمِر) بیش از یک میلیون دلار جمع کرده است. البته همۀ پروژهها موفق نشدند مبلغ مورد نیاز خود را جمعآوری کنند و حدود 41 درصد از آنها با جذب تنها نیمی از سرمایۀ مورد نیاز، در این فرآیند شکست خوردند.
جذب سرمایۀ جمعی، یک کسبوکار گسترده است و کیکاستارتر تا ماه مِی 2011 میلادی، یکصد میلیون دلار پیشپرداخت جمعآوری کرد که تا ماه مِی 2012 به 250 میلیون دلار رسید. در حال حاضر نیز شرکت مذکور فعالیت خود را در سایر نقاط دنیا ارائه میکند. این، یک پیشرفت مهم است اما یک فضای شفاف و مشخص ندارد. شرکتهای دیگری نیز هستند که در زمینۀ جذب سرمایۀ جمعی فعالیت میکنند از جمله ایندیگوگو، کرودرایز، رازو و غیره و حتی تارگاههای تخصصی برای بازارهای عمودی مانند مداستارتر در زمینۀ دارو. انگلستان نیز تعدادی تارگاه برای جذب سرمایۀ جمعی دارد مانند فاندینگ سیرکل، کرودکلاب، سیدرز و تینکتس، همانطور که مشاهده میشود بازار این کسبوکار، به شدت داغ است. طبق اعلام شرکت ماسولوشِن که در زمینۀ تحقیقات جمعسپاری و جذب سرمایۀ جمعی فعالیت میکند، محیطهای جذب سرمایۀ جمعی در سال 2011 میلادی، تقریبا1.5 میلیارد دلار جمعآوری کرده و سالیانه نیز 63 درصد رشد داشتهاند. این شرکت پیشبینی کرده بود که در سال 2012، سرمایهها دوبرابر شده و به حدود 3 میلیارد دلار برسد ضمن آنکه تعداد محیطهای آنلاین برای این منظور نیز از 452 عدد در سال 2011 به 530 عدد برسد. بنابراین کسبوکارهای نوین و نوپا میتوانند بهجای بانکها از خدمات جذب سرمایۀ جمعی استفاده کنند.
دو شرکتِ توسعه بازار با نامهای ایتورو و استوکتوییتز در زمینۀ تجارت اجتماعی،فعالیت برجستهای دارند. ایتورو در سال 2007 میلادی بهعنوان یک شبکۀ اجتماعی برای تجارت مبادلات ارزی راهاندازی شد و در حال حاضر بزرگترین شبکۀ سرمایهگذاری اجتماعی در دنیا است. این شرکت، طیِ سالها کلیه کالاهای مصرفی، سهام و تجارت ارز را به خدمات خود افزوده و قابلیت تجارت آنلاین و برقراری ارتباط با «سرمایهگذاران شاخص» را از طریق مشخصات و پورتفوی سرمایهگذاری آنها فراهم آورده است.
مبداء این سیستم در کشور اشغالگر قدس بوده و توسط قابلیتهای آنی و در لحظه به کاربران امکان میدهد بر اساس فعالیتهای سایر کاربران، امور پیگیری و تجارت خود را انجام دهند. بدین ترتیب تعداد حسابهای کاربری از 1.75 میلیون کاربر در سال 2011 به 2.85 میلیون نفر در ژوئیه 2013 رسید. ویژگی اصلی ایتورو، قابلیت برقراری ارتباط با بازرگانان شاخص با استفاده از یک ابزار جدولبندی است که در هر لحظه فعالیت کاربران آنلاین را برای همۀ تاجران به نمایش میگذارد. همانند توییتر، امکان مشاهدۀ موقعیت سایر بازرگانان حاضر در شبکه نیز وجود دارد و در صورت نیاز میتوان فعالیتهای تجاری آنها را کپی و ذخیره کرد. بازرگانانی که اطلاعات آنها توسط کاربران کپی میشود دو مجرای درآمدی خواهند داشت یکی از جانب تجارتهای آنها (اگر عملکرد خوبی داشته باشند) و دیگری از طریق افرادی که اطلاعات آنها را کپی میکنند. تاجران برتر، از طریق جذب مردم برای تکثیر اطلاعات تجاری، ماهیانه ده هزار دلار کمیسیون میگیرند و همین امر در آنها ایجاد انگیزه میکند. ایتورو همانند سایر تارگاههای سرمایهگذاری، در صورت انجام معامله، کمیسیون میگیرد در غیر اینصورت مبلغی بابت ارائۀ خدمات دریافت نکرده و از این جهت یک مدل جذاب و معقول به شمار میآید.
این مدل توسط چندین شرکت و انجمن سرمایهگذاری دیگر از جمله زولوترید، ترادنسی و استاکتوییتس نیز پیادهسازی میشود. بهعنوان مثال زولوترید یک شبکۀ اجتماعی است که روی پولهای رایج تمرکز میکند و بین سالهای 2011 تا 2013، تعداد کاربران خود را سه برابر کرده و به 500 هزار نفر رسانده است. مبلغ تراکنشهای این شرکت نیز ماهیانه به حدود 40 میلیارد دلار میرسد.
شرکت استاکتوییتس روشی برای رصد کردن توییتها در توییتر است که در سال 2008 میلادی راهاندازی شده و کلیۀ توییتهای مرتبط با شرکتها و بازارهایی که ممکن است بر استراتژیهای تجارت تأثیرگذار باشند را رصد میکند. این شرکت همانند شبکۀ خدمات اجتماعی، وبلاگ سهام و یا یک شبکۀ ایدهپردازی مالی بوده و هر توییتی که در آن علامت $ باشد را رصد میکند سپس آنها را با ابزارهای مالی و تجزیه و تحلیلهای مختص شبکه به گونهای ترکیب میکند که هر شخص از متخصص سرمایهگذاری گرفته تا افراد مبتدی بتواند دربارۀ بازار سهام، صحبت، ایدهپردازی و تبادل نظر کرده و عقاید خود را از طریق توییتر، فیسبوک و لینکدین با دیگران نیز به اشتراک بگذارد. تا سال 2013 بیش از 200 هزار سرمایهگذار، اطلاعات و ایدههای خود دربارۀ بازار و سهام شخصی را با استفاده از استاکتوییتس به اشتراک گذاشتند و حدود چهل میلیون مخاطب در وبسایتهای مالی و محیطهای رسانۀ اجتماعی این مطالب را مطالعه کردند. مثالهای مذکور، همگی نمونههایی از تأمین سرمایۀ اجتماعی و سرمایهگذاری در مجراهای مالی هستند.
در آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد؟
همانطور که بارها اشاره کردهام در آینده بانکها به اجزای سازنده خود تقسیم خواهند شد. این اتفاق هماکنون نیز رخ داده و به واسطۀ برنامههای کاربردی و اینترنت همراه، سرعت آن هر روز در حال افزایش است. این فرآیند شبیه به صنعت تعمیرات خودرو است. در دهۀ 70 میلادی تمام خودروها توسط تولیدکنندگان تعمیر و نگهداری میشدند و حاشیۀ سود فراوانی از جایگزینی قطعات و نیروی انسانی عاید آنها میشد. مشتریان مجبور بودند ماشین خود را در زمان تعیین شده به کارخانه ببرند و طبق برنامهریزی و تشخیص آنها پیش بروند. سپس شرکتی تحت عنوان کویک-فیت وارد بازار آلمان شد و نوعی از تایر و اگزوز استاندارد اتومبیل تولید کرد که تعویض آنها نیاز به دانش، تخصص یا مهارت خاصی نداشت. نتیجه این بود که تعویض قطعات خودرو با هزینۀ بسیار کمتر و در زمان کوتاهتر امکانپذیر گردید.
این مثالها نمایانگر تغییر صنعت و مهندسی مجدد آن است به قسمی که از کنترل سازنده خارج شده و تحت کنترل مشتری درآمده است و این همان هدفی است که شرکتهای مالی اجتماعی دنبال میکنند، تسخیر بخشی از بانکداری با حاشیههای سود بالا و ارزش افزوده کم و تبدیل آنها به خدماتِ قابل دسترس و آسان با حاشیۀ سود پایین و ارزش افزودۀ بالا بر مبنای ارتباطات مستقیم و آنلاین و با استفاده از فناوری روز دنیا.
این نگرش در تمام بخشهای بانکداری از پرداختها گرفته تا وامها، کارتهای اعتباری، حسابهای سپرده و خزانهداریِ مشتقات جریان دارد، در نتیجه صنعت بانکداری به مؤلفههای سازندۀ خود تجزیه شده و از طریق برنامههای کاربردی و ساختارها و مدلهای تجاریِ نوین، قابل استفاده است. حال یک پرسش مهم مطرح میشود: وقتی محصولِ شما فقط یک نام کاربری، پردازشگرتان، یک رابط برنامهسازی کاربردی و جذابیت موجود برای مشتریان، یک برنامۀ کاربردی باشد چه اتفاقی رخ میدهد؟
این پرسش، مدتهاست ذهن مرا به خود مشغول کرده بود و اخیراً به این نتیجه رسیدهام که تمام مدلهای خلاقانه و دگرگونکنندۀ مالی که وارد عرصه شدهاند، به تدریج ساختار سنتی بانکداری را از رده خارج خواهند کرد:
- بانک فیدور، همانند ، سیمپل، آلیُرو شرکت مووِن مدل بنیادین سپرده در بانکها را از رده خارج کردهاند.
- زوپا، همانند اِسماوا، پراسپِر، لِندینگسیرکِل و غیره، بازارهای اعتباری را دگرگون کردهاند.
- کارِنسیکلاود همانند بیتکوین، آزیمو، کلیکاِکس و غیره فعالیتهای برونمرزی را تحت تأثیر قرار دادهاند.
- کیکاستارتر همانند ریسیوِبِلز اِکسچِنج، فاندینگسیرکل و غیره فعالیتهای بانکداری تجاری را تغییر دادهاند.
- ایتورو همانند زولوترِید، استاکتوییتز و غیره فعالیتهای سرمایهگذاریِ بانکها را متحول کردهاند.
همۀ بخشهای بانکداری تحت تأثیر فعالیتهای نوظهور قرار گرفتهاند. بهعنوان مثال زوپا یک نام کاربری، کارِنسیکلاود یک رابط برنامهسازی کاربردی و مووِن یک برنامۀ کاربردی است. هدف همۀ آنها، محصولات، پردازشها و ایجاد جذابیت برای مشتریان در حیطۀ مسائل مالی است.
این صحبتها برای بانک چه معنایی دارد؟ بانک از قدیمالایام تمام این حیطهها را تحت کنترل داشته است. محصولات، پردازشها و ایجاد جذابیت برای مشتریان همگی در اختیار بانکها بوده است. اکثر بانکها ساختار خود را بهصورت عمودی و غیر قابل تجزیه و دسترسی بنا کردهاند و به همین علت، فناوریِ عصر حاضر، آن را در هم شکسته است.
بنابراین وقتی محصولِ شما فقط یک نام کاربری، پردازشگرتان، یک رابط برنامهسازی کاربردی و جذابیت موجود برای مشتریان، یک برنامۀ کاربردی باشد چه اتفاقی رخ میدهد؟ تغییر. پیش از آنکه خیلی دیر شود، بانکها باید تصمیمگیریِ استراتژیک و صحیح را آغاز کنند. این موضوعِ جدید و بزرگی نیست ولی به قدری ذهن مرا به خود مشغول کرده که با خود میاندیشم بانکها میخواهند در همۀ زمینهها حضور داشته باشند. میخواهند پردازشگر پرداختها باشند، جذبکنندۀ مشریان باشند، تأمینکنندۀ وام و غیره نیز باشند. این یک تفکر سنتی و منسوخ است. در دنیای قدیمی بانکها به این خاطر که محل سپردهگذاری بودند از قدرت نفوذ خود در همۀ زمینهها، از بیمه گرفته تا وامها بهره میبردند تا سود بیشتری به دست آورند؛ بدین ترتیب همۀ امور، انحصاری و تحت نظارت آنها و غیر قابل تغییر بود.
از آنجاییکه بانکها به اجزاء تشکیلدهندۀ خود تجزیه شدهاند و مشتریان نیز خودشان تعیینکنندۀ میزان کارآیی هستند لذا بانکها باید با بررسیِ مجدد، نقاط تمایز و مزایای رقابتی خود را مشخص نمایند. بانک شما در چه زمینهای واقعاً و دقیقاً خوب است؟ بانکها در همۀ موارد عملکرد خوبی ندارند بلکه در برخی زمینهها شاخص هستند. برخی در ارتباط با مشتریان مهارت دارند، برخی در زمینۀ محصول و برخی دیگر نیز در پردازش، خوب هستند.
به همین علت است که تازهواردان و مدعیان زیادی وارد عرصۀ بانکداری و امور مالی شدهاند. مدعیان، تلاش میکنند حاشیههای سود حاصل از محصولات، پردازشها و ارتباطات را به هر قیمتی تصاحب کنند. تمرکز آنها بر محصولات (زوپا، وُنگا، کیکاِستارتر و غیره)، پردازش (کارِنسیکلاود، فیدور، استاکتوییتز و غیره) و ارتباطات (مووِن، سیمپِل، آلیُرآلیُر و غیره) است. پیشکسوتان اما میخواهند به هر قیمتی که شده مسیر سابق را ادامه دهند.
فقط در دنیای قدیم است که تمام فرآیندهای مربوط به محصولات، پردازش و خدمات، یکجا و به نحو احسن انجام میشوند. مشتریانِ امروز در آن دنیا زندگی نمیکنند زیرا دنیای نوین همه چیز را در هم شکسته و مجدداً آنها را طراحی و ارائه کرده است. در دنیای نوین بانکها برای پردازش، رابط کاربری برای دسترسی، نام کاربری و برای خدمات، برنامههای کاربردی را ارائه میکنند. بانکها در آینده همۀ خدمات را یکجا ارائه نخواهند کرد. برخی روی پردازش، تمرکز میکنند، برخی روی محصول و برخی دیگر نیز روی ارتباطات. برای پردازش، رابط کاربری ارائه میکنند تا اطمینان حاصل کنند تعداد بیشتری را جذب میکنند، پیش از تولید، باید اطمینان حاصل کنند محصولات آنها بیشترین فراگیری و نفوذ را در اینترنت دارد و برای حصول اطمینان از برقراری ارتباط مؤثر، باید همه چیز را در قالب برنامههای کاربردی ساده و کاربردی ارائه کند که مشتریان، دوست داشته باشند.
چالش واقعی این است: چگونه میتوانید بانکی متناسب با قرن بیست و یکم باشید؟ با تمرکز بر فعالیتی که در آن، واقعاً، واقعاً، واقعاً و واقعاً خوب هستید و شما در همۀ خدمات، بهترین نیستید. هم من میدانم هم خودتان و هم مشتریانتان. بنابراین با یک تصمیم استراتژیک، بر خدماتی که در آن بهترین هستید تمرکز کرده و بازار را از آن مطلع سازید. یا این راه را بروید یا منتظر بمانید تازهواردان، ذره ذره نابودتان کنند و قطعاتی را برایتان باقی بگذارند که به هیچ دردتان نمیخورد.
- فصل اول: چرا به بانکهای دیجیتال نیازمندیم؟
- فصل دوم: طراحی بانکهای دیجیتال بدون شعبه
- فصل سوم: بانکهای دیجیتال کانال ندارند
- فصل چهارم: طراحی ارتباطات در بانکداری دیجیتال
- فصل پنجم: فناوریها، طوفانی از بانکهای دیجیتال به وجود میآورند
- فصل ششم: تلفن همراه بانکداری دیجیتال را تقویت میکند
- فصل هفتم: بانکهای دیجیتال، بانکهای اجتماعی هستند
- فصل هشتم: مبارزه بانکهای دیجیتال، جنگ با دادهها
- فصل نهم: برقراری امنیت در بانکهای دیجیتال
- فصل دهم: تبدیل شدن به یک بانک دیجیتال
- فصل یازدهم: بانکهای دیجیتال همچنین بانک هستند
- فصل دوزدهم: علم اقتصاد نوین در بانکداری دیجیتال
- فصل سیزدهم: راهاندازی بانک دیجیتال
درباره نویسنده
کریس اسکینر منتقد و نظریه پرداز مستقل بازارهای مالی است.کریس بیش از ده جلد کتاب در زمینههای مختلف نوشته است،از قوانین ومقررات اروپایی در بانکداری درزمان بحران اعتباری گرفته تا تاریخچه آینده بانکداری.اوبه عنوان یکی از متفکرین پیشرو در حوزه بانکداری،شناخته میشود.
درباره کتاب بانک دیجیتال
کتاب «بانک دیجیتال» کمک مفیدی در مطالعه روندهای نوظهور فناوریهای دیجیتال در خدمات مالی بوده و نویسنده آن در این رشته بسیار متمایز و برجسته ظاهر شده است.کریس دراین کتاب به صنعت بانکداری برای پذیرش آینده دیجیتال خود هشدار میدهد.آینده برای بانک های فعلی،چگونه رقم خواهد خورد وآیا آنها قادر خواهند بودعملکرد وارتباطات خود را به شیوهای تغییر دهند که در فضای رقابتی موجود،محکوم به فنا نباشند؟