پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
گفتوگو با حسین راغفر، استاد اقتصاد و پژوهشگر حوزه فقر و عدالت اقتصادی درباره تبعات پاپفایننس در کشور / زیستن در زمانه عمومیت سرمایهگذاری
به نظر برخی جامعهشناسان اقتصادی، پاپفایننس یا عمومیشدن سرمایهگذاری، یکی از دلایل مهم بحران اقتصادی آمریکا در اواخر دهه 90 است. این اصطلاح به تبعات اجتماعی ـ اقتصادی حضور مردم در بازارهای سرمایه اشاره دارد و در هر بحران مالی جدید نیز میتوان ردی از آن یافت.
عصر تراکنش 49 / امروز اقتصاد پیوند ناگسستنیای با فناوری یافته و هر کدام تأثیر مستقیم و غیرمستقیمی بر دیگری دارند. این پیوند سبب شده اقتصاد فناورانه ظهور پیدا کند و با گسترش فناوری در حوزه اقتصادی، بستر عامتری برای فعالیت اقتصادی و ایجاد بنگاههای خرد و کلان دیجیتال ـ به نسبت اقتصاد کلاسیک ـ فراهم شده است. اساساً فناوری عرصه حضور بیشتری برای طبقات گوناگون جامعه به وجود آورده، به شکلی که از اواخر دهه 90 تا به امروز، سرمایهگذاری عمومیت بیشتری یافته است. ما امروز با رقیب جدی پول یعنی رمزارزها روبهرو هستیم که برای اولینبار مبنای دولتی ندارد و پشتیبان آن همین فناوری اطلاعات و ارتباطات است. در چنین وضعیتی دولتها دیگر نمیتوانند کنترل مشخصی بر سرمایههای عمومی داشته باشند و نقش سنتی خود را بازی کنند. اگرچه قبلاً بهره خود را از عمومیشدن سرمایهگذاری بردهاند، ولی اکنون با جهان بیمرز اینترنت، شکل سرمایهگذاری هم جهت بینالمللی گرفته است. با این حال هنوز برخی کشورها، با تأخیری چنددههای، تجربههای مشابهی با کشورهای توسعهیافته دارند. اگر در آمریکا با عمومیشدن سرمایهگذاری تغییر جمعیتی در این بازار رخ داد و طبقه جدید سرمایهگذاران شکل گرفت و بعدتر موجب بحرانهای مالی ـ که یکی از آنها به «دات کام» موسوم است ـ شد، در ایران هم این اتفاق به شکل دیگری در بازار سرمایه رقم خورد و عدهای از این بازار منفعتی کلان بردند و عده زیادی نیز تمام داراییشان را از دست دادند. در این گزارش ـ گفتوگو قصد داریم با توجه به تجربه جهانی و علل بحران به وجود آمده در عمومیشدن سرمایهگذاری (که به پاپفایننس معروف است)، از چگونگی رشد و عوارض آن صحبت کنیم.
حسین راغفر، استاد اقتصاد و پژوهشگر حوزه فقر و عدالت اقتصادی در پاسخ به علت گرایش مردم به سرمایهگذاری در فعالیتهای اقتصادی غیرمولد میگوید: «ما به لحاظ توسعه سرمایه انسانی فرصت رشد در زمینه فناوریهای نوین را داریم، ولی متأسفانه تاکنون این امر آنگونه که باید و شاید، محقق نشده و بخشی از آن واقعاً نمایشی است. البته این مسئله دلایل متعددی دارد که یکی از آنها پایینبودن نرخ دستمزد است، در حالی که در کشورهای دیگر اینطور نیست و متأسفانه بخش قابل توجهی از این نیروها از ایران خارج میشوند. مسئله توجه به سرمایههای انسانی دانشگاهی در کشور، بهخصوص در سالهای اخیر، واقعاً به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته است. علت اصلی گرایش مردم و سرمایههای انسانی مولد به فعالیتهای اقتصادی غیرمولد، این بوده که ساختار اقتصاد ما یک ساختار اقتصادی بهاصطلاح معیوب است که به مهندس نیازی نداشته و نیاز به تولیدکننده هم به معنای واقعی وجود ندارد. یک اقتصاد مبتنی بر دلالی و سفتهبازی اساساً راهی جز این ندارد تا به سمت همین فعالیتهای نامولد سوق پیدا کند و از طرف دیگر حرکت به سمت فعالیتهای مولد و تولیدی در این اقتصاد معنایی ندارد.»
او در ادامه میگوید: «به همین جهت است که به نظر میرسد یکی از اصلیترین دلایل عمومیشدن سرمایهگذاری وجود چنین رویکردی است که در آن واقعاً تقاضای کافی برای تولید وجود ندارد و بخشی از آن در قالب فعالیتهای نمایشی خودش را نشان میدهد تا اینکه به واقعیتهای بیرونی و ارزش افزوده واقعی در اقتصاد کشور منجر شود. این در حالی است که سرمایهگذاری هدفمند یکی از الزامات آینده فناوری و تولید در دنیاست و قطعاً یکی از ظرفیتهایی است که در کشور و بهویژه دولت جدید باید توجه بیشتری نسبت به آن صورت گیرد، بر خلاف آنچه تاکنون اتفاق افتاده است.»
آینده فناوری، آینده اقتصاد
آینده جهان به فناوری گره خورده و برای حضور در بازار جهانی باید در حوزه فناوری سرمایهگذاری عمدهای انجام شود تا بتوان آینده اقتصادی کشور را تضمین کرد. راغفر با تبیین جایگاه فناوری در آینده و اقتصاد، بیان داشت: «امروز دنیا به سمت هوش مصنوعی و این قبیل فعالیتها پیش میرود و علوم داده، آینده فناوریها را در دنیا رقم میزند و به نظرم باید در این حوزهها بیشتر و فنیتر ورود کنیم. آینده اقتصاد هم در همین حوزه قابل پیگیری است. حوزههای گستردهای وجود دارد و نیروی انسانی و دانشگاهها نیز باید بر تأمین این سرمایهها متمرکز باشند، منتها باید برای این موارد در داخل کشور تقاضا وجود داشته باشد که ما شاهد هستیم که بهاصطلاح سرمایه انسانی وجود دارد، ولی عملاً ارادهای برای هدایت سرمایهها نمیبینیم تا زمینههای جذب این سرمایهها را به وجود آورد. اصلیترین دلیلش هم این است که تقاضا در این مورد به آن معنا تعریف نشده است. برای مثال در دنیای امروز بسیاری از بیماریها بر اساس دادههای مربوط به ژنتیک افراد شکل میگیرد که بسیاری از این دادهها باید به وسیله علوم داده پردازش شود، به نحوی که این دادهها بتواند راهنمای مناسبی برای شناخت بیماریها و کنترل بیماریها باشد. نکتهای که وجود دارد این است که آیا واقعاً چنین تقاضایی در کشور وجود دارد و منابعی برای سرمایهگذاری در نظر گرفته شده است؟ این مسئله مهمی است و ما باید بتوانیم اقداماتی برای جلب و جذب آنها انجام دهیم، اما متأسفانه امکاناتش در کشور وجود ندارد. این موضوع جزء مواردی است که دولت باید در آن سرمایهگذاری کند و اینها مسائلی نیست که فقط به سرمایهگذاری بخش خصوصی محدود شود. البته اینگونه به نظر میرسد که در تمام دنیا اینچنین است؛ یعنی آینده علوم بهعنوان مثال در پزشکی، عمدتاً مبتنی بر همین پردازش دادههاست که عملاً از ژنتیک بیماران گرفته میشود و این سرمایهگذاریها میتواند در آینده به شناخت بیماریهایی که ممکن است افراد به آن مبتلا شوند، کمک بزرگی بکند.»
راغفر در ادامه به نقش اقتصاد رانتی در ایجاد چنین وضعیتی به شکل سرمایهگذاری پرداخت: «مهمترین مسئله وجود یک اقتصاد مبتنی بر دلالی و رانت در کشور است، در حالی که ما شاهد هستیم در همه کشورهای صنعتی در طول دوره کرونا، یک رکود اقتصادی سنگین بازار سرمایهگذاری را تحت تأثیر قرار داد و شاهد سقوط بازار سهام در این کشورها بودیم، این در صورتی است که کشور ما دقیقاً در زمان اوج رکود اقتصادی، با وقوع کرونا مواجه شد. با تبلیغاتی که هنوز شاهدش هستیم که در واقع دستکاری در انتظارات مردم بود، با تشویق برنامهریزیشده، حضور حقوقیها در بازار سهام باعث ایجاد یک هیجان در جامعه شد که از ابتدا مشخص بود یک هیجان کاذب است. بدیهی است که رونق بازار سرمایه فقط به تولید و چشمانداز تولید در آینده برمیگردد. قیمت سهام یک شرکت زمانی افزایش پیدا میکند که آن شرکت در حال تولید با ارزش افزوده و سود بالا باشد یا در آینده نزدیک به چنین مرحلهای برسد.»
حباب داتکام؛ حبابی فناوری ـ اقتصادی
در سال 2000 حبابی گسترده به نام حباب «داتکام» در اقتصاد آمریکا ایجاد شد. حباب «داتکام» از دل شرکتهای فناوری اطلاعاتی به وجود آمد که حضور و انتظارات گسترده از آنها برای رشد این بنگاهها باعث ایجاد یکی از بزرگترین حبابهای اقتصادی در جهان شد. قبل از آن هم در اواخر دهه 90 بازار سرمایه آمریکا دچار یک بحران اقتصادی شد که کارشناسان اقتصادی یکی از علل ایجاد این بحران را عمومیشدن سرمایهگذاری در آمریکا میدانند. راغفر درباره این بحران و مقایسه آن با بحران بازار سرمایه در ایران میگوید: «بعد از اینکه این حباب ترکید، اغلب سهامداران زیانهای سنگینی متحمل شدند و بازار سرمایه بهشدت تحت تأثیر قرار گرفت. این حباب مثال خوبی برای حباب در بازار سرمایه ایران است، اگرچه علل ایجاد آن متفاوت است، اما رویکرد هیجانی سرمایهگذاران در هر دو مورد قابل بررسی است. حباب «داتکام» طبقه سرمایهگذار را دچار تغییرات جمعیتشناختی کرد و پایههای حضور مردم عامه را در بازار سرمایه فراهم ساخت. در ایران هم چنین اتفاقی افتاد؛ به یکباره حجم عمدهای از مردم که آگاهی اندکی با بازار سرمایه داشتند، سرمایههای خرد و کلان خود را وارد بازاری کردند که مکانیسمهای آن را نمیشناختند و از همین جا بود که عمده آسیب ریزش بازار سرمایه را کسانی متحمل شدند که به شکل عامیانه سرمایه خود را به بازار عرضه کرده بودند. البته باید گفت که اقتصاد ما بر خلاف آمریکا، مبنای تولیدی نداشت، به همین خاطر مدل بحران اقتصادی ما نیز متفاوت است.»
این استاد دانشگاه در ادامه در تحلیل ریشههای بحران اقتصادی 2008 میگوید: «ریشههای سرمایهگذاری عامیانه را نیز میتوان در آنچه در سال 2008 رخ داد، جستوجو کرد. ریشه بحران مالی 2008 عمدتاً در بازار مسکن و ابزارهای مالی بود که به تعبیری میتوان گفت که بانکها موجب بروز آن شدند، چراکه با مقرراتزدایی از بانکها این بحران ایجاد شد. بر این اساس بانکها توانستند وامهای بسیار پرریسک پرداخت کنند و این اتفاقی بود که متأسفانه در این دوره رخ داد و بسیاری زیان دیدند. در اینجا، هم عاملیت بانکها و هم هیجان کاذب مردم برای اخذ وام مسکن باعث شد اقتصاد اول دنیا یعنی آمریکا به زمین بخورد. در این بین بسیاری نتوانستند وام خود را پرداخت کنند و همین مسئله موجب شد بانک، مسکن آنها را توقیف کند. سپس بانکها با مشکلات جدی از جمله نقدینگی روبهرو شدند، چراکه تعداد زیادی خانه مصادره و به بازار عرضه شد، به همین دلیل قیمت مسکن بهشدت سقوط کرد. بحران 2008 بسیاری از بانکها و شرکتهای سرمایهگذاری را که به حوزه مسکن ورود کرده بودند، با ورشکستگی و بحران مالی مواجه کرد. البته با لحاظ اینکه اقتصاد آمریکا قدرتمندترین اقتصاد دنیا بود، این بحران تأثیر خود را روی اقتصاد جهانی نشان داد و بحران محلی به بحران ملی و بعد جهانی تبدیل شد.»
رمزارزها و بحرانهای جدید
سرمایهگذاری در رمزارزها هنوز جزء پرریسکترین سرمایهگذاریها محسوب میشود، چراکه هنوز دنیای کشفنشدهای است که قوانین آن پیچیدگیهای خاص خودش را دارد و به تبع بحرانهایی که رمزارزها میآفرینند، نسبت به بحرانهای پولی در گذشته، متفاوتتر و رادیکالتر خواهند بود. راغفر در رابطه با نحوه سرمایهگذاری در بازار رمزارزها میگوید: «در مورد اینگونه سرمایهگذاریها، مانند رمزارزها، اولاً باید توجه داشت که رمزارزها فعلاً پول محسوب نمیشوند و یک نوع دارایی ناملموس هستند، ضمن اینکه پشتیبان و حامی این رمزارزها اصلاً معلوم نیست، در حالی که صادرکننده پول مشخص است و معمولاً یک دولت آن را پشتیبانی میکند. اما درباره رمزارزها مشخص نیست چه کسانی آن را کنترل و پشتیبانی میکنند. البته بازیگرانی وجود دارند که میتوانند از نوسانات و تلاطمهای این بازارها استفاده کنند، ولی در این بین عدهای نیز با سرمایهگذاری غیرحرفهای متضرر میشوند. نکته قابل توجه این است که این بازارها در یک اقتصاد مولد معنادار هستند، اما در یک اقتصاد غیرمولد مانند ایران، عملاً نتیجه عکس میدهند. متأسفانه به دلایل متعدد، از جمله محدودیتهای ارزی، دولت بهطور رسمی وارد این بازارها و فعالیتها میشود. این نشان میدهد اقتصاد ما با بحران جدی روبهروست که دلایل آن کاهش شدید ارزش پول ملی و افزایش شدید قیمت ارز است و این امر سبب شده هر دلاری که از این رمزارزها حاصل میشود، برای بخش عمومی و خصوصی جذاب باشد. بنابراین این دست فعالیتها در کشور باید کنترلشده باشد تا این سرمایهگذاریها در محور اصلی اقتصاد کشور یعنی تولید قرار بگیرد، زیرا فقط از این طریق است که ارزش پول ملی تقویت میشود و به همان نسبت نرخ ارز کاهش مییابد.»
این استاد دانشگاه در ادامه میافزاید: «یک ضرورت تام برای تحول فناوری در جهان صورت گرفته و چشمانداز آینده آن بسیار روشن و مشخص است؛ بنابراین باید در این زمینه سرمایهگذاریهایی انجام شود، از این رو این مسئله باید مورد توجه سیاستگذاران در بخش تولید قرار بگیرد.»
مخاطرات عمومیشدن سرمایهگذاری در ایران
بازار سرمایه در ایران طی دو سال گذشته به شکل هیجانی رشد عمدهای داشت و بعد از آن با یک ریزش ناگهانی جایگاه خود را از دست داد. در این بین بسیاری از مردم برای آنکه بتوانند سرمایه مالی و ریالی خود را حفظ کنند، وارد این بازار شدند، اما همانطور که شاهد بودیم، سرمایه اکثر آنان در این میان از بین رفت. این حضور گسترده مردم در بازار بورس را میشود با قرائت مخاطرات عمومیشدن سرمایهگذاری تحلیل کرد. راغفر در توضیح مخاطرات عمومیشدن سرمایهگذاری در ایران میگوید: «همانطور که بازار سهام به شکل غیرمنطقی رشد میکرد، خیلیها به سرمایهگذاران تذکر دادند که بورس مخاطرات خاص خودش را دارد، یک فعالیت اقتصادی پرریسک است، هیچ تضمینی برای دائمیبودن این وضعیت سوددهی وجود ندارد و ممکن است ارزش سهام ریزش ناگهانی و زیادی داشته باشد. این نکات با توجه به شرایط اقتصادی ما بیان میشد، کمااینکه این ریزش هم در سطح گستردهای رخ داد. نه مردم، نه دولت و نه بخش خصوصی هیچکدام به توصیه کارشناسان و متخصصان این حوزه توجه نکردند و مردم با سرمایهگذاری هیجانی و پرریسک و دولت با دمیدن بر رونق کاذب این بازار و بخش خصوصی هم با خروج منفعتطلبانه از بازار بورس، اقتصاد کشور را با یک بحران جدی روبهرو کردند که هنوز تبعات اقتصادی ـ اجتماعی آن محل بحث است.»
راغفر در ادامه با تأکید بر آسیبپذیری اقتصاد کشور در مواجهه با بحرانهای سرمایهگذاری میافزاید: «ما بنیانهای اقتصادی قوی و مؤثری نداریم و ترمیم این حوزه بسیار پرهزینه و زمانبر است، این در حالی است که ما میتوانستیم با رویکرد علمی ـ اقتصادی به رشد مؤثر سرمایهگذاری در اقتصاد کشور برسیم، اما با هیجانیساختن بازار سرمایه، آن را نابود کردیم و عملاً طبقه جدید سرمایهگذاران بورسی را شکلنگرفته، به حاشیه راندیم.»
او همچنین در پاسخ به نقش پاپفایننس در ایجاد بحران بورسی میگوید: «اصطلاح پاپفایننس دقیقاً اتفاقی بود که با شکلی جدید این بار در اقتصاد بیمار ما رخ داد و فاجعه بورسی سال گذشته را رقم زد. عمومیشدن سرمایهگذاری اساساً تجربه موفقی نبوده است، مثالهایی که پیشتر آوردم، همگی بهنوعی به رشد هیجانی سرمایهگذاری اشاره دارد که به رابطه دوسویه دولت ـ مردم و جدیداً هم فناوری ـ مردم اشاره دارد. این نوع سرمایهگذاری ماهیتی شکننده دارد و چون غایتی خیالین و کاذب در پس آن است، معمولاً عده زیادی باید زیان ببینند تا این شبکه سودده باشد و بتواند بنیانهای حیاتی خود از جمله گردش مالی یا گردش رمزارزیاش را حفظ کند.»
در آخر باید گفت عمومیتیافتن سرمایهگذاری یکی از دلایل عمدهای بود (و بازمیتواند باشد) که سرمایهگذاری در ایران را پرمخاطره ساخت و توسعه بازار سرمایه را نیز متوقف کرد. این در حالی است که این بازار میتوانست عقبماندگیها و تحریمها را جبران کند و چرخه تولید را پررونق سازد. اما عملاً با رشد هیجانی و کاذبش یک اتفاق مبتنی بر فناوری اقتصادی را ورشکست کرد. تجربه بحران بورس در ایران در صورتی میتواند در آینده راهگشا باشد که ما الزمات زیستن در زمانه سرمایهگذاریهای فناورانه را بیاموزیم و به جای فرصتسوزی، از هر اتفاق فناورانه در کشور استقبال کنیم و آن را بازار مکارهای ندانیم که فقط چند روز پابرجاست و در آن میشود دست به هر کاری زد، بلکه باید آن را بهعنوان بازاری دائمی و مستقل و جدید به رسمیت بشناسیم و با آموزش و تسری سرمایهگذاری منطقی، شکل هیجانی سرمایهگذاری را به حاشیه برانیم.»