پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
سختافزار با اهمیت توسط کاربر لمس نمیشود
بانکهای ما هر سال مبالغ هنگفتی برای خرید سختافزارهای بانکی هزینه میکنند. آیا خرید این ابزارها به این روش کار درستی است یا بهتر است ما این پولها را برای تقویت بخش نرمافزاری هزینه کنیم؟ آیا ما امکانات توسعه نرمافزاری را داریم یا اینکه باید دست به دامان شرکتهای بزرگ خارجی شویم؟ گفتوگو با سعید عسگری انارکی که میگوید بانکها برای جبران ضعفهای نرمافزاری ما سختافزارهای گرانقیمت میخرند
ماهنامه عصر تراکنش شماره ۳۸ / برای داشتن بانکی که خدمات مشتریپسند ارائه میدهد، ترکیبی از سختافزارها و نرمافزارها مورد نیاز است. در برخی نقاط دنیا بهدلیل دسترسی به سختافزارها، استفاده از این ابزارها توسعه یافته است. بعضی از کشورها مثل هند و چین چون زیرساختهای قوی نداشتند، به تقویت بخش نرمافزاری پرداختند تا ضعف سختافزارها را جبران کنند. در ایران وضعیت ما با هیچجای دنیا قابل مقایسه نیست، ما شرایط مختص خودمان را داریم که باعث شده برای جبران ضعف نرمافزاریمان دست به دامان خرید سختافزارهای گرانقیمت بانکی شویم.
در خرید سختافزارهای بانکی نقاط سیاهی وجود دارد که به نظام بانکی ما ضربه میزند. ما برای اینکه با فرایندهای خرید سختافزار توسط بانکها بیشتر آشنا شویم، از سعید عسگری انارکی که برخی او را پدر خودپرداز ایران مینامند، دعوت کردیم ضمن مروری بر تاریخچه ورود سختافزارهای بانکی نوین به ایران، از پشت پرده خرید این ابزارها به ما بگوید. عسگری معتقد است مدیران و کارشناسان امروز روحیه مقاومت و مسئولیتپذیری نسل اول بعد از انقلاب را ندارند و باعث هدر دادن سرمایهها میشوند.
او که در هفت بانک کشور تجربه فعالیت در بخش فناوری اطلاعات دارد، امروز در بازی هیچ بانکی راه داده نمیشود و میگوید هیچکدام از بانکها یک بار سراغش را نگرفتهاند که راز موفقیت طرحهایش را بشنوند و این برایش تبدیل به بغضی شده است. از گفتوگوی ما با این بازنشسته بانک مرکزی که یک ساعت و نیم طول کشید، تقریباً نیمی از آن قابل انتشار بود.
قرار است اول صبح میهمان ما در دفتر راه پرداخت باشد. چند روز قبل خبر میدهد که به خاطر مسابقه فوتبال هلند و ایتالیا در شب قبل از مصاحبه کمی دیرتر میرسد. سعید عسگری انارکی با وجود شرایط خاص دوران کرونا و با اینکه همین چند ماه پیش پسرخالهاش را که رابطه خوبی با او داشت، بر اثر ابتلا به این ویروس از دست داده است، خیلی سخت نمیگیرد، دعوت ما را قبول میکند و در حین مصاحبه از چای راه پرداخت مینوشد. میگوید این روزها بیشتر سرگرم نوهداری است و این را همان مردی میگوید که نامش با خودپرداز گره خورده و یکتنه برای راهاندازی این سختافزار بانکی کوشیده است.
همین که روی صندلی مینشیند، با شور و حرارت شروع میکند به گفتن از تجربههای گوناگونش طی 40 سال گذشته. از برگزاری کنکور اوایل دهه ۶۰ در سمت مدیرکلی دفتر خدمات ماشینی سازمان سنجش تا استعفا از آن سازمان و جذب در بانک مرکزی و خدمت در بانکهای کشور.
عسگری انارکی با جلیقه خبرنگاری خاکستریاش و نه با پیراهن مردانه سفید و کت و شلوار سرمهای، هیچ شباهت ظاهری به مدیران بانکی ندارد. صریحاللهجه است، خودش میگوید همین ویژگی بارها او را به دردسر انداخته است. او اکنون یک منتقد به نحوه پیادهسازی طرحهای جدید در حوزه فناوریهای بانکی است؛ با این حال هنوز امیدش را از دست نداده است.
از درک مفاهیم تا پیادهسازی
انارکی همان کسی است که قدیمیهای فناوریهای بانکی وقتی میخواهند خاطراتشان از ورود سختافزارهای بانکی به ایران را تعریف کنند، محال است نامی از او نیاورند؛ کسی که در روزهای ابتدایی ورود خودپرداز به ایران صندوق عقب ماشین شخصیاش را پر از اسکناس میکرده و شخصاً کار پولگذاری در خودپردازها را انجام میداده است. در ذهن آنهایی که او را بهخوبی میشناسند، عسگری یک سنتشکن است.
خودش از پروژه راهاندازی خودپرداز در ایران در سال 1371 با افتخار یاد و داستانش را اینطور تعریف میکند: «آن زمان من اصلاً نمیدانستم خودپرداز چیست. یک روز که آقای جمشیدی، مدیرعامل بانک سپه میهمان شرکت ایرانارقام بود، آنجا آقای حقانی، مدیرعامل این شرکت میگوید ۱۲ تا خودپرداز برای بانک ملت آوردهاند که بانک از خرید آنها منصرف شده است.
همانجا آقای جمشیدی این ۱۲ تا را میخرد. صبح فردا که من طبق معمول حدود ساعت 9، 10 رسیدم بانک، دیدم نگهبان میگوید کجایی که آقای جمشیدی از اول صبح دارد دنبالت میگردد، سریع برو بالا. من هم گفتم اول دو تا چایی بخورم، بعد میروم. آقای جمشیدی تا من را در اتاقش دید، شاکی شد که بانک از ساعت 7.5 صبح باز است، تو چرا الان میآیی؟ من هم گفتم هر شب تا ساعت ۱۲ اینجا هستم و معلوم است که صبح دیرتر میرسم.»
به این ترتیب همان روز مسئولیت راهاندازی این ۱۲ خودپرداز را میپذیرد؛ با اینکه تا به حال نه چیزی از این ماشینها شنیده، نه جایی دیده است. خودش میگوید: «وقتی آقای جمشیدی گفت برایت خودپرداز خریدهام و من با تعجب پرسیدم چیست. او پرسید مگر تا به حال خارج نرفتهای؟ من هم گفتم تا الان پنج سال است که در این بانک مشغولم و کسی من را به مأموریت خارج نفرستاده است. گفت تا حالا در فیلمها ندیدهای که کارت را میگذارند در دستگاه و پول میگیرند؟ گفتم من در عمرم ۳۰-۲۰ بار بیشتر سینما نرفتهام و به تماشای تلویزیون هم نمیرسم.»
عسگری فروتنانه میگوید که من درباره این دستگاهها چیزی نمیدانستم، پرسوجو کردم، کاتالوگها را خواندم و چهارماهه این ۱۲ خودپرداز را راه انداختم. او معتقد است امروز این روحیه در مدیران بانکی ما وجود ندارد که وقتی دانش موضوعی را ندارند، درباره آن از کارشناسانشان سؤال کنند. باورش این است که امروز درصد بالایی از مدیران فناوری اطلاعات بانکی کشور و اغلب بانکهای دولتی دقیقاً نمیدانند کربنکینگ چیست. همین عدم درک درست هم مانع پیادهسازی درست کربنکینگ و تحمیل هزینههای سنگین به بانکها میشود. «شما وقتی یک مفهومی را درست درک نکرده باشید، درست هم نمیتوانید آن را پیادهسازی کنید.»
این سالها و خصوصاً این ماهها زیاد از دیجیتالیشدن هر چیزی و از جمله بانکها میشنویم. برخی از نئوبانکها میگویند و برخی از بانک دیجیتال، اما همهچیز در سطح واژهها مانده است و حتی یک تعریف درست از این مفاهیم وجود ندارد. قطعاً همانطور که عسگری میگوید، درک مفاهیم اولین قدم در پیادهسازی آنهاست، اما مرحله بعد قبول مسئولیت است.
کسی مسئولیت قبول نمیکند
از مصائب راهاندازی خودپردازها میگوید که یک روز برق رفت و تمام ماشینها از کار افتاد. بانک هم 10 هزار کارت صادر کرده بود و مدام به آنها زنگ میزدند که چرا اینها خوابیده؟ میگوید: «آقای عبدالله کسرایی که آن زمان مدیرفروش بانک سپه بود و دانش خیلی خوبی داشت و من مدام از او میپرسیدم، به ما گفت یک چیزهایی هست به اسم یوپیاس که اگر بگذارید، برق خودپردازها قطع نمیشود. ما هم خریدیدم.» خیلی خونسردانه میگوید: «خرید این یوپیاسها هم یکی از جرمهای من بود.»
عسگری در هر بانکی که بود، هر وقت احساس میکرد نیاز به اقدامی خاص است، بدون فوت وقت آن کار را انجام میداد؛ حتی اگر بعدها برای او هزینه میداشت. یک نمونهاش وقتی بود که مدیر انفورماتیک بانک مسکن شد. آن زمان بانک یک مینفریم قدیمی مربوط به ۲۰ سال قبل داشت. تصمیم گرفت یک مینفریم بهروزتر بخرد. از شرکت دادهپردازی پرسوجو کرد و قرار شد یک R14 بخرد. خودش اینطور تعریف میکند: «فردای آن روز از دادهپردازی زنگ زدند که نگهبانی اجازه ورود کامپیوتر به بانک را نمیدهد. به نگهبانی گفتم تو باید جلوی خروج را بگیری، نباید جلوی ورود را بگیری. زنگ زدم به آقای فرشیان، گفتم یک کامپیوتر خریدم.
با تعجب پرسید چطور خریدی؟ گفتم از دادهپردازی خریدم. گفت پس کمیسیون معاملات چه؟ گفتم اینطور باید یک سال صبر میکردم. بعد گفت پس با مسئولیت خودت و اینطور شد که مینفریم را وارد بانک و نصب کردیم. بعد نامهها را زدیم و فاکتور را برای کمیسیون معاملات فرستادیم.»
این نوع ساختارشکنیها امروز در نظام بانکی ما دیده نمیشود که کسی شخصاً مسئولیتی را به این شکل بپذیرد. عسگری معتقد است امروز با وجود تمام این نوع نظارتها در درصد بالایی از خریدها حتماً بحث رشوه وجود دارد.
وقتی از او میپرسیم ریشه این روحیه ساختارشکنی در سالهای ابتدایی بعد از انقلاب چیست، به دورانی برمیگردد که در مدرسه ارمنیها تدریس میکرده است. از روش تدریسش تعریف میکند و از چهار دانشآموز ارمنیاش که به واسطه او مسلمان شدند و دو تای آنها در جنگ به شهادت رسیدند. میگوید آن زمان یک روحیه ایثارگری وجود داشت و ادامه میدهد: «ما روحیه و خصوصیات کارمندی نداشتیم. فضای انقلاب نسل خاصی را ساخته بود که تصمیم میگرفت، میرفت جلو و برای مملکت تاوان میداد. ضمن اینکه خود من همیشه مأمور بودم و کارمند جایی نشدم.»
عسگری برای ادعایش شاهد میآورد و از بانکهایی میگوید که سالهاست در حال نوشتن کربنکینگ هستند یا بعد از ۲۰ سال تازه به نتیجه رسیدهاند یا هنوز هم درگیر هستند. میگوید آیا در این بانکها کسی نیست که بپرسد این پروژهها به کجا کشید؟
یکی دیگر از ویژگیهای مدیران امروز که از نظر عسگری جلوی پیشرفت و توسعه فناوری در بانکها را میگیرد، ریسکپذیر نبودن آنهاست. مثال بانکی را میزند که یوپیاسهای آن خیلی قدیمی و خرید سال 1369 بود. میگوید: «بعد از ۲۰ سال قطعات این یوپیاسها گیر نمیآمد و تمام زاروزندگی بانک هم روی آن کامپیوترها بود. ۱۲ سال طول کشید تا در بانک تصمیم بگیرند که یوپیاس جدید بخرند یا نخرند. من دلم میسوخت، ولی مدیرانشان میگفتند نامه نوشتهاند و دیگر به آنها ربطی ندارد.»
سالهای تاریک فناوری اطلاعات بانکی
عسگری از سالهایی میگوید که فناوری اطلاعات بانکی در کشور جدی گرفته نمیشد و وضعیت واحدهای انفورماتیک در بانکها بسیار بد بود. او از بانکی میگوید که واحد فناوری اطلاعات آن در یک زیرزمین و در شرایط بد از نظر بهداشتی قرار داشت، طوری که هزار لیتر فاضلاب طبقات، زیر سقف این زیرزمین و در یک سینی جمع میشد و بر اثر این شرایط کارکنان آنجا دچار بیماری پوستی شده بودند. از سالهایی میگوید که عدم توجه جدی به بخش فناوری اطلاعات سبب شده بود بین کارکنان این واحدها یک کینهتوزی و رقابت ناسالم وجود داشته باشد.
میگوید آن زمان ما با امکانات محدود کارهای بزرگ انجام میدادیم. درباره راهاندازی حساب جاری طلایی بانک سپه تعریف میکند که سالهای 13۷۰ و 13۷۱ در این بانک در حال برنامهریزی برای یک حساب گسترده برای خودپرداز بودند. میگوید: «برای راهاندازی خودپرداز و بعد حساب جاری طلایی سراغ شبکهسازی بانک رفته بودیم و تجهیزاتی را هم خریده بودیم که بتوانیم مثلاً ۲۰ تا استان را بهصورت متمرکز تست و عملیاتی کنیم. آن موقع خطوط ارتباطی ما بسیار ضعیف بود.
ما از خطوط لیزلاین استفاده میکردیم که این خطوط در داخل شهر و در حالت عادی که هیچ نویزی وجود نداشت، ۲۴۰۰ بیت در ثانیه بود. حتی اواخر دهه ۷۰ که تعداد خیلی محدودی X25 آمده بود، تازه سرعت به ۲۶۰۰ بیت رسیده بود. با این محدودیتهای فیزیکی ما خودپرداز را راه انداختیم. بعد رفتیم سراغ جاری طلایی و طراحیهایش را انجام دادیم که تا همین الان هم همان جاری طلایی طراحیشده سال 1372 کار میکند.»
عسگری درباره کمبود منابع انسانی متخصص در آن زمان میگوید: «آن زمان ما خیلی بیشتر از الان دچار کمبود نیروهای متخصص بودیم. نیروها را باید خودمان تربیت میکردیم و نمیتوانستیم نیروی کارآزموده جذب کنیم و مجبور بودیم نیروهای باهوش را جذب کنیم، شانس میآوردیم اگر کسی تجربهای در شرکت یا دانشگاهی داشت و بعد از دو سال آموزش و کسب تجربه تازه به بهرهوری میرسید. آن زمان حتی بر سر اینکه چه نوع رشتههایی جذب شوند، با کارگزینی اختلافنظر داشتیم. آنها میگفتند حتماً باید کامپیوتر خوانده باشد، ولی من قبول نداشتم و میگفتم کامپیوتر علم تئوریک نیست و علم تجربه است. اگر نیروهایی با تحصیلات غیر از کامپیوتر جذب میکردیم، کارگزینی به آنها کارشناسی نمیداد. من برایشان استدلال میکردم که پس اگر بیل گیتس که اخراجی دانشگاه است هم بیاید، شما استخدامش نمیکنید یا در بانکی کسی بود که نمره عینکش ۴ بود و پزشک او را رد میکرد. ما آن زمان چنین درگیریهایی هم داشتیم.»
او معتقد است امروز محدودیتهای مالی و نیروی انسانی کمتری نسبت به آن سالها وجود دارد. بانکها منابع مالی فراوانی را خرج میکنند. مثالش هم خودپرداز است که برای راهاندازی آن پاداشی که به منابع انسانی میدادند، یک پاداش کمتر از ۵۰ هزار تومان و در قالب اضافهکاری بود. این در حالی است که امروز پروژههای فناوری اطلاعات بانکی توسط شرکتهایی انجام میشود که ۵۰۰ نفر منابع انسانی در اختیار دارند، اما مشکل اینجاست که این شرکتها به حیاط خلوت بانکها تبدیل شده و در آن روابط فامیلی شدیدی حکمفرماست که مانع از پیشرفتن درست کارها میشود.
عسگری چندین بار در گفتوگویمان به جذب اعضای فامیل در شرکتها یا بانکها اشاره کرد. او درباره خودش و پسرخالهاش مثال میزند: «آقای ابوالقاسم رحیمی انارکی، پسرخاله من بودند. زمانی که ایشان مدیرعامل بانک مسکن شد، من قبلش مشاور انفورماتیک او بودم و بارها به او درباره مسائل انفورماتیک مشاوره داده بودم. یک بار به ایشان پیغام دادم که من هم بیایم بانک مسکن. ایشان گفت نه، اگر شما بیایی اینجا برای من مشکل ایجاد میشود، این در حالی بود که بعد از آن هم من مدام به ایشان مشاوره میدادم.»
عسگری به جذب اعضای فامیل بهعنوان منابع انسانی منتقد نیست، او به نحوه این جذبها منتقد است، میگوید یک سقف درصدی از منابع انسانی را باید برای اینگونه جذبها گذاشت و قبل از استخدام باید اینها دورههایی را بگذرانند، آموزش ببینند و در صورتی که در آزمون قبول شدند، جذب شوند. میگوید: «من همیشه روشم این بود. میگفتم این نیروها باید مستقل از مدیرعامل یا مدیران ارشد در سازمان حضور داشته باشند و نباید وابسته به آنها باشند تا اگر این مدیران ارشد تغییر کردند، آنها بهعنوان یک متخصص یا کارشناس در سازمان دوام بیاورند. الان در بعضی از شرکتها و بانکها طوری شده که حتی مدیران هم حریف این نیروها نیستند و حرفشنوی ندارند.»
دوره سختافزارهای تعاملی با کاربران نهایی پایان یافته است
عسگری انارکی در صف اول شیفت پارادایمی بود که ارائه خدمات بانکی را در خارج از زیربنای شعبه ممکن میساخت. تغییراتی که به مشتریان طعم تعامل با ماشین به جای انسان، در هفت روز هفته و در ۲۴ ساعت شبانهروز را چشاند. با این حال دنیا در این سالها و خصوصاً در ماههای اخیر شاهد یک پارادایم جدید بوده است که آن انجام تقریباً هر کاری از منزل و بهصورت غیرحضوری است. از این پیشگام ورود سختافزارهای متعامل با مشتری درباره آینده این ابزارها میپرسیم.
عسگری میگوید: «اهمیت سختافزار همچنان پابرجاست، ولی دیگر توسط کاربر نهایی که میتواند مشتری بانک یا خود شعبه باشد، لمس نمیشود. امروز اهمیت سختافزار بهعنوان مثال در دیتاسنتر است، حتی درباره آن هم الان میتوان از فضای ابری استفاده کرد. ما آن زمان دغدغهمان این بود که چند سرور برای بانک خریداری کنیم، ولی امروز بانک حتی نیازی به خرید سرور هم ندارد و بسته به نوع تفکر و اندازه بانک میتواند این نیازش را با فضای ابری تأمین کند.»
شیرینی خرید سختافزار
با اینکه کشورهای در حال توسعه امروز کمتر به سمت خرید ماشینهای گرانقیمت بانکی میروند، بانکهای ما همچنان مشتری این ماشینها هستند. عسگری برای توصیف چرایی این رفتار بانکها از عبارت «شیرینی خرید» استفاده میکند و میگوید: «دلیل دارد که بانکها خود را درگیر سختافزار میکنند و آن شیرینی خرید است. یادم میآید زمانی که از یکی از این بانکها بیرون میآمدم، تعداد ۲۰ دستگاه کامپیوتر AS400 در بانک بود. من آن زمان بهشان میگفتم اگر از این تجهیزات مینفریمی استفاده نمیکنید، بفروشیدشان.» با خنده ادامه میدهد: «میگفتند ما مکانیسم خرید داریم، ولی مکانیسم فروش نداریم. این ماشینها هنوز بعد از ۲۸ سال در انبار بانک بهصورت آکبند مانده و فقط به این درد میخورد که یک روز بیایند و طلاهایش را درآورند.»
او از بانک دیگری مثال میزند که هنوز راوترهایی را که سال ۱۳۸۳ خریدهاند و محصول باکیفیت آمریکایی هم هست، در انبار بلااستفاده نگه داشتهاند، ولی بعد از آن برای بانک 10 بار دیگر راوتر خریدهاند. میگوید: «من حتی به مدیرعامل بانک هم زنگ زدم که بدهید یک حسابرسی کنند که چرا این راوترها در انبار ماندهاند، ولی باز دارند خرید میکنند، در حالی که قابل استفاده است، اما باز هم تأثیری نداشته است.»
در مثال دیگری میگوید: «یا مثلاً برای شعبه بانکی هزار تا فایروال خریدند که قیمت هر کدام ۱۰ هزار دلار بود. مگر برای شعبه بانک فایروال میخرند؟ دیگر هر کسی این را میداند که فایروال را برای دیتاسنتر میگذارند. آن هم برای بانکی که کمتر از هزار شعبه دارد. بعد هم فایروالها را باز کردهاند و دیدند که فایروال یونیکس استفاده شده است. چرا کسی دنبال نمیکند که این خریدها چطور انجام میشود و بعد چه استفادهای از آنها میشود؟ ریشه همه این رفتارها فساد ساختاری، مشکل بوروکراسی و حاکمشدن روابط فامیلی در شرکتها و بانکهاست.»
او میگوید اهمیت سختافزار خیلی پایین آمده، ولی روش بانکها این نیست که از تجهیزات بهصورت بهینه استفاده کنند. وقتی از عسگری میپرسیم با توجه به دیدگاهش امروز مدیران فناوری اطلاعات بانکی به جای تمرکز بر خرید تجهیزات، روی چه چیزی باید متمرکز شوند، از «ارتقای سیستم» میگوید.
او از ماشینهای ریسایکل مثال میزند که اخیراً بانکها بهدنبال خریدش هستند و میگوید: «من میتوانم برایتان استدلال کنم که این ماشینها اصلاً مقرونبهصرفه نیستند؛ چه به لحاظ قیمتی، چه اعتباری و چه از نظر پرفورمنسی. 10، 12 سال پیش یکی از بانکها میخواست ریسایکل بخرد، هر دستگاه به قیمت حدود ۷۰ هزار دلار. من مخالف بودم و استدلالم این بود که ما مشکل اسکناسهای داخلی، مشکل تنوع اسکناس و شناسایی اسکناس را داریم و ضمناً اگر دستگاه خودپردازش کار کند، خوددریافتش کار نمیکند.»
ضعف سختافزار در ایران
چرا با وجود اینکه ما تحریم هستیم و بهراحتی نمیتوانیم محصولات سختافزاری باکیفیت را از هر شرکتی در دنیا که اراده کنیم، بخریم، به سمت تقویت بخش نرمافزاری نرفتهایم؟ عسگری در اینباره معتقد است که اولاً ارادهای برای آن وجود ندارد و ثانیاً نیروی متخصص به اندازه کافی در بخش نرمافزار نداریم.
او اینگونه توضیح میدهد: «ما ضمن اینکه تحریم هستیم، در نرمافزار هم مهارت کافی نداریم. در دنیا شرکتهایی هستند که تجربهها و قدمت طولانی در بخش نرمافزار دارند. شما شرکت آیبیام را ببینید که هنوز هیچ شرکتی نتوانسته روی دست آن بلند شود. اینها ۷۰ سال سابقه سیستمعامل دارند. اصلاً چند سیستمعامل در دنیا میشناسید که غیرآمریکایی باشد؟ ۹۰ درصدشان آمریکایی هستند. حتی در جایی مثل چین هم که خیلی توسعه یافته، هنوز هم با یک تلنگر ترامپ و یک تهدید به ندادن پروسسور، شرکتی مثل هوآوی تنش میلرزد و اگر این وضعیت چند ماه دیگر هم ادامه داشته باشد، باید خط تولید موبایلش را بهکل تعطیل کند.»
او ادامه میدهد: «ما که وضعیتمان از چین هم بدتر است. ما اگر نیروی متخصص هم داشته باشیم، بعد از چند سال این نیروها به دلایل گوناگون مهاجرت میکنند. خصوصاً از دهه ۸۰ این مهاجرتها شدت بیشتری گرفته است. قبلاً نیروهای متخصص تعصب و دلبستگی داشتند. در نبود نیروی متخصص ما ضعف نرمافزار داریم.»
عسگری یک دلیل دیگر علاقه بانکها به خرید سختافزار را هم همین ضعف نرمافزار و پرفورمنس پایین آنها میداند که بانکها مجبورند این ضعف را با سختافزار جبران کنند. میگوید: «شما همین حالا دست روی هر بانکی که بگذارید و با خارج از کشور مقایسه کنید، شاید تعداد تراکنشی که بانک پروسس میکند، در خارج به یکسوم سختافزاری که ما استفاده میکنیم، نیاز دارد. علاوه بر این، بانکهای ما چون سختافزارهایشان را بزرگ میکنند، مجبورند از جاهای دیگر بزنند. بهعنوان مثال در بکآپ و میرورینگ ضعیف هستند.»
عسگری معتقد است مسیری که بانکها برای جبران ضعف سختافزاری انتخاب کردهاند، مسیر اشتباهی است و میگوید: «ما ضمن اینکه بهدلیل تحریمها ضعف سختافزاری داریم و بهدلیل ضعف نرمافزاری هم هزینههای سختافزاریمان خیلی بالا رفته، باید بگویم که گاهی این ضعفهای نرمافزاری هم عمدی است تا سختافزارهای گرانقیمتتر خریداری شود و نظارتی هم روی این مسائل وجود ندارد.»
حرف او این است که ما هر چقدر هم که در بخش نرمافزار رشد کرده باشیم، از بسیاری از شرکتهای دنیا عقب هستیم، در حالی که میتوانیم از آنها مشاوره بگیریم و ببینیم مشکل کجاست. او از بانکهایی مثال میزند که قراردادهای چند میلیون دلاری با شرکتهای خارجی برای مطالعه و تجزیهوتحلیل عملکردشان بستهاند، ولی نتیجهای نداده است. میگوید: «این شرکتها بعد از مطالعه و آنالیز به اندازه دو تا وانت کتاب و داکیومنت تحویل بانک دادند، ولی آیا کسی نشست این داکیومنتها را بخواند که ببیند داخلش چه نوشته شده است. در ادامه چه شد؟ کسی اصلاً نپرسید نتیجه این آنالیزها چه بود.»
رگولاتور شرکتهای خصوصی را نابود کرد
در حالی که نقش رگولاتورها در دنیا مشخص است و یکی از وظایف آنها نظارت بر عملکرد اجزای صنعت است، عسگری معتقد است رگولاتور ما نهتنها کار نظارت را بهخوبی انجام نداده است؛ بلکه خود وارد بازیای شده که شرکتهای خصوصی بازیگران اصلی آن بودند. از انتقادهایش به مصطفی الهی، بنیانگذار شرکت خدمات انفورماتیک اینگونه میگوید: «یک بار به دکتر الهی گفتم با شرکتهای خصوصی رقابت نکن. این رقابت به شرکتهای خصوصی لطمه میزند و آنها را نابود میکند و واقعاً هم اینها روند تکامل حوزه بانکی ما را نابود کردند و به شرکتهای خصوصی ما که خیلی خوب داشتند کار میکردند، ضربه زدند و بازارهایشان را گرفتند.»
پیشنهاد عسگری به الهی این بود که با امکاناتی که در اختیار دارند، گروههای متخصص قوی ایجاد کنند، از بانکها برنامههای تحولشان را بخواهند و با کمک این گروهها برای برنامه بانکها چارچوب تعیین کنند و به بانکهایی که برنامه ندارند نیز کمک کنند تا بتوانند برنامه بدهند. صرفاً به آنها از نظر کارشناسی کمک کنند. «من بهشان گفتم بانکها این نیروهای متخصص را ندارند و نمیتوانند نیروهای کارشناسشان را نگه دارند. واقعاً هم اگر بانکهای مختلف را آنالیز کنید، از نظر مدیریتی در بخش انفورماتیک وضعیت وحشتناکی دارند. به آنها گفتم که اصلاً نباید وارد بازار شوند. متأسفانه رفتند سراغ انحصار و بانکها و شرکتها را فلج کردند و ضربه زدند.»