پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
گفتوگو با مارک مولیتور؛ نوه مستشار بلژیکی: لامبرت یک پارسی بود
نمایشگاه اسناد و تصاویر «لامبورت مولیتور» از ایران در سالهای 1902 تا 1928 میلادی- 1281 تا 1307 خورشیدی با عنوان ایران در آغاز قرن بیستم، در ساختمان آرشیو ملی ایران گشایش یافته است و تا 28 خرداد از ساعت 9 تا 16 دایر است. روزنامه ایران، به این بهانه گفتوگویی با نوه این مستشار بلژیکی انجام داده است که در ادامه آورده میشود.
آقای مولیتور! چه شد که پدربزرگ شما بهعنوان مستشار اقتصادی برای ساماندهی و سازماندهی گمرک و پُست، به ایران آمد؟
دولت ایران مشکل داشت. از بلژیک کمک خواستند و تصمیم گرفته شد تا اشخاصی برای انجام بهتر کارها و سرآمد کردن درآمد گمرک و پست ایران بیایند که در سیستم مالی، گمرکی و پستی باتجربه بودند. چون ایران بدهی سنگینی به روسیه و انگلیس داشت و آنها تضمین میخواستند که اقراض خود را پس بگیرند، باید سیستمی برقرار میشد که درآمدزایی داشته باشد. شاه و دولت ایران نگران بودند. بلژیکیها اما کارنامه خوبی داشتند و چون کشور کوچکی بود، بهلحاظ سیاسی و اقتصادی نمیتوانست به منافع روسیه و انگلیس در ایران صدمه بزند. چون آنها بسیار قدرتمندتر بودند و مدام ایران را با ترفندهای مختلف بدهکار میکردند.
برادران مولیتور پیش از سفر به ایران، در بلژیک به چه کاری مشغول بودند؟
پدربزرگ من (لامبرت) مأمور گمرک بود، آگوست در وزارت دارایی کار میکرد و کامیل در کار دولتی بود.
آیا پیش از این، نامی از ایران شنیده بودند؟
خیلی کم چون آنها تا پیش از این، حتی از پایتخت (بروکسل) هم بیرون نرفته بودند زیرا از نظر وضعیت مالی، کاملاً معمولی بودند.
آنها مأمور دولت بلژیک بودند؟
اینها داوطلب بودند که به ایران بروند. آنها قراردادی داشتند که بهطور مستقیم با دولت ایران بود و در نتیجه کارمند دولت ایران بودند. آگوست در سال 1901، لامبرت در 1902 و کامیل در سال 1903 به ایران آمدند. لامبرت که به جنوب ایران آمد، خود را به دریای مدیترانه رساند و از راه کانال سوئز، شهرهای عدن، بمبئی و کراچی، به بندرعباس و بعد بوشهر رفت. آگوست و کامیل که به شمال ایران رفتند، از دریای مدیترانه به استانبول و از دریای سیاه به تفلیس و باکو رفتند و بعد، راهی گرگان و مشهد شدند.
بلژیکیها مشخصاً چه برنامهای برای اصلاح نظام مالی و گمرکی ایران به انجام رساندند؟
آنها یک برنامه جدید کامل برای گمرک نوشتند. چون وقتی آمدند اساساً ایران گمرکی نداشت. هر حاکمی در هر مرزی، هر میزان که مالیات میخواست میگرفت و بعضاً، حتی به دولت مرکزی هم پولی نمیدادند، درصورتی که باید مالیات به دست دولت میرسید. اما برادران مولیتور موفق عمل کردند. همچنین پست را سر و سامان بخشیدند. کیلومترها و فاصلهها را مشخص کردند، جعبه پست تعبیه شد، اداره پست در هر شهری برقرار کردند، مُهرها را درست کردند، تعرفهها را مشخص و همه ادارات پست را به هم متصل کردند و بدین ترتیب پست ایران را سازماندهی و یکپارچه ساختند. آنان اما در موقعیتهای سختی هم قرار گرفتند و بلایایی چون درگیری، غارتگران، قحطی، وبا، حصبه و طاعون که برای مردم ایران اتفاق افتاد را از نظر گذراندند. همچنین چون آنان متصدی گمرک و پست بودند، باید که از پول ملی حفاظت میکردند. برای همین در ابتدا حدود 25 نفر نظامی مسلح به همراه یک آجودان در اختیارشان بود که البته همه ایرانی و از مأموران گمرک بودند. هرچند تعدادشان زیاد نبود و خیلی هم قوی نبودند.
برادران مولیتور چه زمانی به وطن خود بازگشتند؟
آگوست مولیتور سال 1908 برگشت. او مأمور اخذ مالیات گمرک در مرزهای شرقی ایران بود. اما تنها 30مأمور او را همراهی میکردند که اکثراً با حکام محلی زد و بند داشتند و بعد او را متهم کردند که بیعرضه است، درنتیجه استعفا داد چون خودِ حکومتیها هم با او مشکل داشتند زیرا خودشان در این آشفتگی نقش داشتند. کمیل مولیتور تا سال 1921 میماند. هرچند در سال 1920 به کنفرانس مادرید که مربوط به پست جهانی میرود و نام ایران را ثبت میکند و اعلام میکند که ایران کشوری مستقل است و چرا باید گمرک جنوب آن دست انگلیسیها باشد. اجماع جهانی علیه انگلیسیها صادر میشود که آنان باید جنوب ایران را ترک کنند. اما خیلیها او را متهم میکنند. هیأت تحقیق در ایران تشکیل میشود و نتیجه آن میشود که کار کمیل درست بوده و از او عذرخواهی میکنند، اما کمیل دیگر حاضر نبود در ایران فعالیت کند. لامبرت اما خیلی باهوش و زیرک بود. انگلیسی و فرانسه و آلمانی را میدانست و فارسی را بسرعت یاد گرفت و فهمید باید چگونه با ایرانیها تعامل و مدارا کند و در مسئولیت خود ماند. در سال 1920 رئیس کل گمرکات ایران شد و چنان محبوب بود که وقتی در سال 1928 اعلام کرد میخواهد ایران را ترک کند چون فرزندانش بزرگ شدهاند و باید به مدرسه بروند، حتی نمایندههای تندرو مجلس هم حضور او را تحسین کردند و خواستند تا قراردادی تازه تنظیم شود و او با حقوق بیشتر در ایران بماند اما لامبرت در سال 1928 از ایران رفت. جالب آنکه او هیچ وقت برای کسی از 26 سال اقامت در ایران نگفت و وقتی مُرد، همه فهمیدند دفتر خاطراتش را نوشته است. او حتی وقتی به وطنش برگشت، نگفت که در ایران رئیس کل گمرک بوده و متواضعانه در شغلی سطح پایین مشغول شد.
لامبرت چگونه تصویری از ایران در نوشتههای خود ترسیم کرده است؟
هم منفی و هم مثبت. ایران را دوست داشت و همیشه نگران مردم ایران بود. غذای ایرانیها و فرهنگشان را دوست داشت و البته متنفر بود از رشوه و چاپلوسی و دروغ اما یاد گرفته بود چطور روابط و کارهای خود را با این شرایط تنظیم کند. لامبرت یک پارسی بود، 26 سال در ایران ماند و کارش را به بهترین شکل انجام داد.