پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
بانکداری از تبار رستم
گشتی در زادگاه محمود بهمنی
با درگذشت گرشاسب و پایان سلسله پیشدادیان،افراسیاب بار دیگر طمع حمله به ایران را در سر میپروراند. زال، لشکری با ساز و برگ جنگی آماده کرده است تا به مقابله با افراسیاب رود اما چون شاهی بر تخت نیست لشکر را چون بدن بی سر میبیند. فرزند خود رستم را به البرز کوه گسیل میکند که قباد را دریابد و او را به زابلستان آورد تا ردای شاهی بر تن کند و بر این پیکر بی سر، سروری کند. رستم به البرز کوه روانه میشود در مسیر رسیدن به قلعه الموت در محلی به نام “پشند” اطراق میکند. رستم که در آن زمان نوجوانی بوده صاحب فرزندی میشود به نام “شاهین”. شاهین در همان منطقه البرز کوه میماند و بزرگ میشود از او چند فرزند بر جای میماند: “بهمن،سلطان،شاپور،انوش،ارمند.”
هر کدام از اینها صاحبان فرزندانی میشوند که شهرت آنان به نام اجدادشان است. فرزندان بهمن،بهمنی میشوند،فرزندان شاپور، شاپوری و…..این روایت نه در شاهنامه فردوسی که در نقل قولهای مردم روستای فشند دهان به دهان میشود؛ روستایی در 75 کیلومتری غرب تهران و در دامن کوههای سر به آسمان کشیده البرز. روستایی که مردمانش برای خود قدمتی چندین هزار ساله متصور هستند و جد خود را به رستم دستان میرسانند. فشند، پشند بوده است اما با هجوم اعراب به ایران حرف”ف”به جای”پ”مینشیند و پشند، فشند میشود. این روستا به دو ناحیه اصلی پایین محله و بالا محله تقسیم میشود، پایین محلهها کشاورز بودند و بالا محلهها دامدار. تاریخ و فرهنگی که اهالی برای خود قائلند به قدمت ایران است. فشندیها تاریخ خود را با ملیت و مذهب آمیختهاند. امامزاده دارند و هم شهریانی که مدعیاند با امام زمان دیدار کردهاند.”ملا محمد زمان فشندی” و “ملا محمد علی فشندی” دو همشهری آنان هستند که مدعیاند به این دیدار نائل آمدهاند. در کنار تاریخ پر سابقهای که برای خود متصورند فهرستی از اولینها و ترینها را نیز در سابقه روستای خود ثبت کردهاند. از نخستین تولیدکننده سیگارت گرفته تا نخستین سازنده دستگاههای چاپ. از “دکتر خدیو”، ابداعکننده بهداری ارتش تا “پروفسور ساعدی” پیش گام جراحی قلب باز ریشه در این روستا دارد. در میان رهبران مشروطه فشندی هست در سازمان فضایی ناسا هم. از دارالفنون تا محضر استاد کمالالملک را فشندیها از نزدیک چشیدهاند.اما این فهرست بلند و بالا و پر افتخار فشند را سوژه این گزارش نکرده است. فشند سوژه شد زیرا زادگاه محمود بهمنی رییس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران است. کسی که نامش در پس نامهای پر طمطراق فشندیها میآید. بهمنی در محله راسته کوچه فشند به دنیا آمد و تا دوره ابتدایی را در آنجا درس خواند. مدرسهای که قدمت آن به سال 1308 باز میگردد و از نظر فشندیها جزو اولین مدارس شکل جدید در ایران است.
داستان یک زندگی
پدر محمود بهمنی «احمد علی» بوده است مردم روستا او را با اتوبوس به یاد میآورند که صبحگاهان از فشند به سمت تهران حرکت میکرد و در گرگ و میش شبانگاهی از تهران به شهر بازمیگشت. احمد علی از معتمدان روستا بوده و کشاورزی را رها کرد تا راننده روستا شود. صبح که حرکت میکرد، ظهر تهران بود به گاراژی در میدان قزوین میرفت. دو ساعتی استراحت میکرد و ساعت دو از تهران به سمت فشند حرکت میکرد. یکی از اهالی محله میگوید زمانی که احمد علی اتوبوس داشت راکب بسیاری از مردم، الاغ و قاطر بود. این گفته او بیشتر در بالا نگه داشتن منزلت حاج محمود بیان میشود تا احمد علی چون هم روستایی حاج محمود در حال شرح اصل و تبار آقای رییس کل بود. بنابراین مهم بود که مخاطب او تصور نامربوطی به گذشته رئیس کل نداشته باشد. محمود که ابتدایی را تمام میکند احمد علی شهر و دیار را رها میکند و به تهران میرود.
از راسته کوچه تا پا چنار
محمود به همراه خانواده از “راسته کوچه”به محله پاچنار تهران میرود.احمد علی اتوبوس را میفروشد و توزیعکننده شیر میشود. یکی از اهالی محل که در آن زمان نوجوانی بوده میگوید به همراه احمد علی هر روز صبح شیر، از فشند جمع میکرده و به تهران میبرده است. مشتریان شیر احمد علی بستنی فروشیها تهران بودند. روستاییها از محمود، تصویر یک کودک با هوش را در ذهن دارند و از جوانی و نوجوانیاش تصویری یک همولایتی که تابستان سری به دیار آبا و اجدادی میزده است. نسل جدید هم او را به ویلا و سمتش میشناسند. ویلایی که شیروانی قرمز رنگ آن از ورودی فشند پیدا است. درختان تنومند و دیوارهای بلند آن، درون ویلا را از نگاه بیرونیها محفوظ کرده است. یک سوی ویلا به دشتی میرسد که پر از درخت و سوی دیگر به رودخانهای که از میان ده میگذر
روزگار سپری شده یک ده سالخورده
روستایی که میگویندقدمتش به سه هزار سال میرسد اکنون جمعیتی به تعداد سه هزار نفر ندارد. ده پر است از پیرمردان و پیرزنانی که همانند آفتاب نیمه جان فشند در زمستان، قوت و حدتی برایشان باقی نمانده است. از آفتابنشینی پیرمردان و زنان هم نشانی نیست. ساعتی در ده باید گشت زد تا فردی را یافت. سرمای استخونسوز فشند مردم را به زیر کرسی خانهها فراری داده است. جوانان یا به تهران میروند یا با ظهور شهر جدید هشتگرد در بیخ گوش آنان، ترجیح دادهاند به جای زندگی در خانههای روستایی در آپارتمانهای شهر جدید سکونت کنند. برخی زمینهای اجدادی را که تا قبل از پیدایش شهر جدید، متری 500 تومان نمیارزید حال متری 250 هزار تومان میفروشند. پولش را میگیرند و برای خود کسب و کاری راه انداختهاند. بنگاه داری، خرید و فروش آپارتمان در هشتگرد، باغ در فشند پیشه جدیدی مردمانی است که روزی “سیب زمینی” آن شهرت جهانی داشت. اما نه کاشتی است و نه برداشتی کی از فشندی ها میگوید سیبزمینی قصه پر غصهای دارد اما آنقدر قصه میگوید که غصه سیبزمینی را فراموش میکند.برای خبرنگاری هم که در جست و جوی نام و نشان رییس کل بانک مرکزی سیبزمینی فشندی آن قدر اولویت ندارد که در جست و جوی کشف ریشه انقراضش باشد حتی اگر خبرنگار حوزه اقتصادی باشد یافتن نشانی تازه از مرد اول ساختمان فیروزهای میرداماد بر این داستان اولویت دارد. این روحیه توسعهنیافتگی البته ریشهای به قدمت همان تاریخ ادعایی فشند دارد که همیشه به جای جست و جوی ریشهها در ظاهر گرفتار ماندهایم.
رییس کل از نگاه همولایتیها
پس از ساعتی که سرگردان در فشند چرخ میزنیم جوانی را مییابیم که اصالتا اهل فشند است. از او میخواهیم ویلای رییس کل را به ما نشان دهد او همراه ما میآید راسته محله را که کمی پایین میرویم به ویلای دکتر میرسیم. ویلایی که دیوارهای بلند آن 5 هزار متر زمین را احاطه کرده است. ساختمانی کاملا متفاوت از خانههای فشند. بلد روستایی اصرار دارد که میتوان از درون ویلا عکس گرفت. زنگ در را میزند تا سرایدار در باز کند زنی در را باز میکند. اضطراب در نگاهش موج میزند و تقلا دارد به گونهای در آستانه قرار گیرد که بلد محلی نتواند به اندرون راه یابد. اصرارهای جوان فشندی راه به جایی نمیبرد. سرایدار اجازه ندارد ما را به درون خانه راه دهد. جوان روستایی میگوید «اگر از اهالی فشند بود به راحتی میگذاشت از جای جای ویلا عکس بگیرد اما اینها چون افغانی هستند و ما را نمیشناسند هیچ کس را به درون خانه راه نمیدهند.» سرایدار ویلای رییس کل بانک مرکزی یک مهاجر است. مهاجران تا روستایی در دل کوه نفوذ کردهاند. روستایی که برخی مردمانش به واسطه نوید کار پیشهای نگرانند سالهای دیگر خالی از سکنه شود. جوان روستایی میگوید تمام خانههای فشم را او برقکشی کرده است. از او میپرسم کار ویلای دکتر بهمنی را نیز او انجام داده است. با حسرتی معصومانه میگوید: از این شانسها ندارد، کار این ویلا به غریبهها رسیده است. البته عرق محلیاش اجازه نمیدهد پیش یک غربیه بد همولایتی را بگوید از او تعریف میکند و میگوید هر گاه به فشند آمده با مردم محل جوشیده، ساده و صمیمی با آنها همکلام شده و به همه احترام گذاشته است. روحیهای که دیگر هم ولایتیها نیز بر آن صحه میگذارند. یکی از اهالی دستی در شعر و عرفان دارد. با حاج محمود بهمنی خویشاوندی دور دارد بازشستهای است که دور از خانواده در دامنه ییلاق در جست و جوی خلوتی عارفانه است. خانواده حاج محمود را خوب میشناسد. اقوام پدریش بنیانگذار صنعت چاپ در ایران بودهاند. منصور بهمنی با حاج محمود بهمنی، نبست دوری دارد. او معتقد است شهرت بهمنیها بیش از آنکه به منصور باز گردد به محمود باز میگردد. زیرا او بود که با ریاست بر بانک مرکزی این فامیلی را معروفیت داد. عارف به خلوت نشسته در دامنه البرز از تورم و پرواز قیمتها مینالد نگران است. گرچه به آینده خوش بین. وقتی به او میگویم مسئول تورم در این کشور، بچه محل آنان است میخندد و میگوید اتفاقا در انتقاد از او شعری سروده است. روایت میکند زمانی که سکه پانصد تومانی ضرب شد رییس کل تورم را 9 درصد بیان کرد. در حالی که احساس او میگفت تورم بیش از این ارقام است. شعری بلند سروده که در آن گرانی و بالا بودن قیمت داد سخن داده است. مدعی است در سال 88 پیشبینی شرایط امروز سکه و افزایش قیمت آن را کرده است. شعر خود را میخواند تا صحت این ادعا را اثبات کند. از او میپرسم سال 91 سالی چیست؟میگوید دلار. چرا؟من شاعرم با احساسم میگویم دلیل نخواه. جوانی را مییابیم که در ابتدای ده، دکهای دارد روبهروی قبرستانی که پدر حاج محمود در آن آرامیده است. او از حاج محمود یک کار به یاد دارد برای دهی که بانک نداشته، بانک اورده است. تیر ماه 89 بهمنی یک شعبه بانک ملی را در فشند افتتاح میکند تا در این روستا پس از سالها بانکی شروع به فعالیت کند. البته بانک صادرات پیش از انقلاب، شعبهای در فشند داشته اما در ابتدای انقلاب جمع شده است. جوانی دیگر که بنگاه املاک دارد معتقد است حاج محمود دست خیر دارد. میپرسم چرا؟ میگوید برای اکثرا فشندی وام خرید خودرو ردیف کرد. مرد میان سالی که بازنشسته نیروی انتظامی است همولایتی خود را شایسته ریاست کلی بانک مرکزی میداند، اما او بلافاصله میگوید این سخن را در انتخاب بین بد و بدتر میگوید. معتقد است اگر این گونه نگاه کنید بهمنی رییس کل اصلحی برای بانک مرکزی است. یاد حرف بهنی در اتاق تهران افتادم که در جمع بازرگانان گفت انتخابهایش برای بانک از میان بد و بدتر است زیرا در چنین شرایطی کسی حاضر نیست پست دولتی قبول کند. مرد میانسال دیگری که او نیز بنگاهدار است رییس کل را در دوران جوانی بهیاد دارد. میگوید: «تابستان به فشند میآمدند. سرش در کار خودش بود.» میگویم مدیریتش را چگونه میبینی؟ می گوید:«نرخ سود را که بالا برد کار ما را خراب کرد. زمین دو هفته بود در فشند و هشتگرد بازار پیدا کرده بود مشتری میآمد. داشت پول به این سمت میآمد که آقای بهمنی نرخ سود را بالا برد و دوباره شرایط به حالت قبل بازگشت.»از او که جدا میشویم همراهم میگوید اگر چنین بوده خدا پدر رییس کل را بیامرزد چون پول سمت زمین میرفت دهکهای متوسط درآمد بیچاره بودند. من سکوت میکنم و فقط یاد این جمله محمود بهمنی میافتم که در حاشیه گفت و گوی چند هفته پیش مطرح کرد. یادم میآید که گفت: «من آدم اهل مدارایی هستم اگر قرار باشد همان اول زیر همه چیز زد کار پیش نمیرود باید ماند و ساخت.» آن روز به این جمله رییس کل زیاد فکر کردم. به این که آیا ماندن او میتواند به ساختن منجر شود؟
مهدی نوروزیان
منبع: آسمان