پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
مدیرعامل بانک اقتصاد نوین حسن معتمدی: رقابت تحول میآورد
مثلث اکوسیستم بانکی ایران از سه بخش تشکیل شده است، بانک مرکزی، بانک و سهامدار. ارتباط و وضعیت هر کدام از این بخشها به صورتهای مختلف بر وضعیت بخشهای دیگر هم تاثیرگذار است و هر تغییر و تحولی در هر کدام از این بخشها روی سایرین نیز اثر میگذارد. کارشناسان نظام بانکی معتقدند اگر نظام بانکی فعالیت خوبی ندارد برای این است که این اکوسیستم به عنوان یک موجود زنده خوب کار نمیکند. ارتباط بخشهای مختلف آن با یکدیگر برقرار نیست و هر کدام از این بخشها بهجای اینکه موجب تسریع حرکت بخشهای دیگر شوند، مانعی میشوند بر سر راه توسعه بخشهای دیگر. برای بررسی نقش و وضعیت بانکها در این اکوسیستم با حسن معتمدی مدیرعامل بانک اقتصاد نوین به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید:
بانک به عنوان یکی از مولفههای نظام اصلی کشور تقریبا با سه بخش در ارتباط است: 1. سهامدار 2. مقرراتگذار 3. مشتری. بانک برای انجام فرآیندهای بانکی به نوعی با هر کدام از این سه بخش در ارتباط است. بسیاری معتقدند ارتباط نامناسب میان این سه بخش و بانک موجب بروز مشکلات فعلی در نظام بانکی کشور شده است. برای شروع سراغ سهامدار میرویم، سهامدار به عنوان کسی که سرمایه را به بانک تزریق میکند، چه انتظاراتی از بانک دارد و بانک چگونه میتواند این انتظارات را برآورده کند؟
سهامدار چون به طور طبیعی در یک شرکت خصوصی سرمایهگذاری کرده است در نهایت در بلندمدت به دنبال کسب سود، افزایش درآمد و درآمد پایدار و ماندگار است و نهایتا حس کند سرمایهگذاری خوبی انجام داده است. در واقع سرمایهگذار مخصوصا سهامداران عمده به این قضیه به صورت کوتاهمدت نگاه نمیکنند. بلکه با یک افق زمانی میانمدت و بلندمدت آن را در نظر میگیرند. بنابراین برای اینکه سهامدار به سود و درآمد مورد نظرش برسد، چند اتفاق باید در بانک بیفتد. اتفاق اول اینکه بانک به اندازهای مناسب از سهم بازار برسد، زیرا اگر بانک به یک اندازه از سهم بازار به طور مناسب و حداقل نرسد، نمیتواند به نقطه مناسبی از پوشش هزینهها و سربهسر شدن درآمد و هزینه نیز برسد. اتفاق دوم این است که فعالیتهای بانک باید سودآور باشد تا سود مناسبی بین سهامداران تقسیم شود. بحث دیگری که به عنوان یک چالش و بحث در بین سیستم بانکی مطرح میشود، بحث ارتباط بین سیستم بانکی و مصرفکنندههای خدمات بانکی است و آن بحث کارمزد است. بالاخره بانکها برای اینکه خدماتی به جامعه ارائه دهند، باید به گونهای سرمایهگذاری کنند. سرمایهگذاری پایه، نوعا سرمایهگذاری گرانقیمتی است و شبکه عملیاتی بانکها هم هزینه دارد و این مجموعه را باید از محل این کارمزدها به دست بیاورند. در واقع به صورت کوتاهمدت بانکها ممکن است از محل دیگر بخشی از هزینهها را جبران کنند در صورتی که در بلندمدت مطمئنا نمیتواند تداوم پیدا کند. البته تفاوتی نیز میان سهامدار خرد و بزرگ وجود دارد. نگاه سهامدارهای خرد کوتاهمدت است. در صورتی که افق سهامداران بزرگ و سهامداران عمده بلندمدتتر است؛ آنها نگاهشان سودآوری است.
.
بحثی که در مورد سهامدار مطرح میشود این است که به دلیل سرمایهگذاری انجامداده در بانک فشار زیادی به منظور دخالت در مدیریت و همچنین استفاده از تسهیلات بانک به بانک میآورد، همین موجب از بین رفتن توازن در رابطه میان سهامدار و بانک میشود.
بانک یک شرکت است مثل همه شرکتها با یک تفاوت عمده، شرکتها معمولا با یک ماموریت مشخص تشکیل و هدایت میشوند و سعی میکنند از توسعه فعالیت شرکت کسب درآمد کنند. در مورد بانک منابعی که سهامدار میآورد، موجب دریافت مجوز از بانک مرکزی میشود اما چندین برابر این منابع، منابع مردمی است که بانک به صورت وکالت این منابع را در اختیار دارد و این سپردهها، سرمایهگذاری مردم است. در ابتدا در غرب هم همین اتفاق افتاد، به همین دلیل استانداردهای نظارتی درست شد. سهامدارهای عمده دو هدف را تعقیب میکردند؛ یکی اینکه بانک کسب درآمد کند و سود را تقسیم کند و از سودش استفاده کنند. ولی نوعا با حضور و نفوذ در مدیریت بانکها سعی میکردند از محل امکانات و ظرفیتهای موجود در بانک بهرهمند شوند و تسهیلات بگیرند، بیش از حدی که مردم عادی می-توانند دریافت کنند و با نرخهای بهتر از آنچه مردم میتوانند دریافت کنند. در واقع در این ارتباط سهامدار با بانک ارتباطی غیر از ارتباط مجمعیاش برقرار میکند، از همین روست که بحثهای نظارتی بانک مرکزی و مقرراتی که در این راستا صادر شده، مطرح میشود.
.
اما واقعا از این مقررات پیروی می شود یا نه؟
باید صد درصد پیروی شود. بازرسهای بانک مرکزی و حسابرسهای آنها باید از طریق بانک مرکزی نظارت و بررسی کنند و گزارش بدهند. این امر حتما باید رعایت شود و اگر رعایت نشود کار درستی نیست.
.
در اصل بحث این است که قیمت تمامشده پول در ایران بسیار بالاست و سهامدار نیز طبیعی است که دوست دارد از سرمایهاش کمال بهره را ببرد، از همین روست که شاید در برخی موارد به فشارهایی روی میآورد یا سعی میکند از گردونه خارج شود. برای اینکه سهامدار به شرایط مطلوبش برسد در سیستم بانکی باید چه اتفاقاتی بیفتد؟
نظام بانکداری ما سنتی است و این فرصتها را خیلی محدود میکند. ولی به هر حال ساختار سیستم بانکی ما خودش یک چالش است. ما یکسری بانک دولتی باسابقه داریم و شبکه گستردهای نیز در اختیار دارند، سود و زیان برایشان مهم نیست چون سهامدارشان دولت است، البته به سودآوری هم فکر میکنند ولی سیاستهای دولت را نهایتا باید کمی تعقیب کنند. همچنین امکانات و منابع مناسبتری هم در اختیارشان قرار دارد، از جمله منابع دولتی که مجموعه سیستم پولی ما را تشکیل میدهد در اختیار این یک گروه است. نوع دوم بانکهایی هستند که نه دولتیاند و نه خصوصی، بلکه بانکهایی هستند که پشتوانه نهادی دارند، اینها برنامهها و اهداف خاص خود را دارند و ممکن است در کوتاهمدت سودآوری مثل سهامدارهای بانکهای خصوصی برایشان ملاک اول نباشد. گروه سوم بانکهای خصوصی هستند که باید در این فرآیند بازار رقابت فعالیت کنند و حتما هم باید در سر سال سود را بین سهامدارهایشان تقسیم کنند. یک گروه دیگر بازار غیرمتشکل هستند که آنها اصلا در قواعد بازرسی به لحاظ رعایت مقررات در چارچوب قواعدی که باید فعالیت کنند، نیستند. ما محدودیتهای زیادی داریم ولی آنها دستشان باز است و در هر حوزهای میتوانند سرمایهگذاری و فعالیت و کسب درآمد کنند. به هر حال آنها هم در بازار هستند. حال در این شرایطی که از لحاظ مسائل ساختاری سیستم بانکی کشور این همه چالش وجود دارد، بانکها به خصوص بانکهای خصوصی باید فعالیت کنند و باید بهگونهای این نواقص را جبران کنند. از جمله اینکه باید بهرهوری را بالا ببریم. برای اینکه به این اتفاق برسیم مجبوریم به مشتری (شاید سوال بعدی شما هم در مورد مشتری باشد) به عنوان یک عنصر محوری نگاه کنیم. یعنی زمانی سیستم سنتی بانکی ما وظیفهمحور بود، یعنی ما در داخل شعبمان حوزهها و مسئولیتها را مشخص کرده بودیم، یک مسئول دریافت، یک مسئول پرداخت و یک مسئول ضمانتنامه بر اساس وظایف تقسیمبندی میکردیم. در فاز بعدی گفتیم ما مشتریمداریم. یعنی مشتری چون عنصر مهمی است به او احترام میگذاریم و رفتارمان را با او تنظیم میکنیم. الان در فاز جدید نگاه به بانکداری نگاه مشتریمحوری است. مشتریمحوری یعنی ما برای نیاز مشتری برنامهریزی کنیم و متناسب با نیاز هر گروه مشتری امکانات در اختیارش قرار دهیم، برای همین بحث بانکداری شرکتی مطرح میشود و مشتریهای شرکتی با مشتری عمومیمان فرق میکند.
.
شما گفتید ما در حال گذر از بانکداری سنتی به بانکداری مدرن هستیم. و این اکوسیستم را دچار تغییر کرده است و تاکید روی خدماتی است که از بانک باید دریافت شود. با توجه به آن چالشهایی که در بخش اول صحبتتان به آن اشاره کردید، بانک و سهامدار با چالش کسب سود مواجه نمیشوند؟ آیا واقعا میتوانیم به آن داستانی برسیم که مشتریمحوریم؟
این یک کسب و کار است. بانک هم مثل سایر شرکتها به دنبال کسب و کار است و در امر کسب و کار وقتی با مشتری مواجه میشود، باید یک بازی برد-برد تعریف کند. اگر این بازی را برد-برد تعریف کند، جواب همه سوالات درمیآید. به طور مثال کسی را برای انتقال پول مثلا به میزان 30 هزار تومان به بانک بکشید و چهار تا پنج ساعت او را نیز هدر دهید؛ طبیعی است باید این مسیر را برای او کوتاه کرد و او حاضر است هزینهاش را نیز بپردازد. در بحث کارمزد هم واقعیت این است که کسی که نمیخواهد کارمزد بدهد، مشتری نیست، مشتری اگر سرویس خوب دریافت کند کارمزدش را هم میپردازد. کمااینکه بسیاری از بانکها همین الان این کارمزدها را از مردم دریافت میکنند، در قبال ضمانتنامه، اعتبار اسنادی، حوالهها و صدور کارت کارمزد دریافت میکنند. شاید ما در نظام بانکداری الکترونیکی اشتباه عمل کردیم و از ابتدا کارمزد دریافت نکردیم. به گونهای جلوه دادیم که انگار خدمات رایگان است. در واقع کار مدیریت یکدست کردن این موضوع است. ایجاد تعادل بین اینکه من به مشتریام سرویس بدهم و ایجاد رضایت کنم و جاذبه ایجاد کنم و از آن طرف هم حتما باید ایجاد درآمد کنم. یعنی مدیریت اصولا باید این بالانس را ایجاد کند.
.
میگویید روی سرویسهای سنتی توانستهایم کارمزد دریافت کنیم ولی روی سرویسهای نوین نتوانستهایم کارمزد دریافت کنیم؟
در واقع بخشی از بانکداری نوین را با کارمزد کم شروع کردهایم.
.
شاید این به نگاه سنتی که در مدیران بانکی ما وجود داشته است، برمیگردد. به طوری که هنوز فکر نمیکردند آن بخش از خدمات سودآور است.
در این بین دلایل متعددی وجود دارد. یکی از این دلایل نظام مدیریت سنتی است که بر اساس یک رفتار یا عادات یا برنامه از پیش تعیینشده بانکها فعالیت میکردند؛ اگر دورههای گذشته و زمان بانکداری ما را ملاحظه کنید، بانکها وضعیت عملکردیشان نوسان هم دارد، زمانی درآمد و فروش زیاد است و زمانی هم این رشدها نیست و زیان میشود.
دلیل دیگر اینکه بانکها نگاهشان به درآمد کارمزدی، برعکس نظام بانکداری در دنیا، کم بوده است. تفاوت بین سود تسهیلات و سود سپردهها بالا بود، از همین رو دست بانکها در این زمینه باز بود. اما به تدریج سیاستها تغییر کرد و دست بانکها در این بخش محدودتر شد. در واقع مطالعه تطبیقی هم نشان داد اصولا بانکها از محل کارمزدها بیشتر کسب درآمد میکنند. از سویی هنوز هزینههای شعبهداری ما بسیار بالاست و باید به سمت کنترل این هزینهها برویم.
.
تمامی این بحثهایی که مطرح شد ما را به این نتیجه میرساند که هزینه اداره بانک بالاست و هر کدام از بانکها با چالشهای متفاوتی مواجهند که این چالش سود سهامدار و بانک و مشتری را به مخاطره میاندازد؛ اینجا بانک مرکزی به عنوان رگلاتور در این اکوسیستم تا چه اندازه تاثیرگذاراست؟
رگلاتور دو نوع نقش دارد. حوزه نظارت بانک مرکزی که در واقع کار نظارت را انجام میدهد، دو نوع نقش دارد. یکی نقش تدوین مقررات، راهبردها، راهنماییها و نگاه به فضای کسب و کار است. چون اصولا بانک مرکزی به عنوان ناظر بانکها، مسئول حفظ و حراست از سلامت سیستم بانکی است و این حفظ و حراست سلامت بانکی از دو منظر است؛ هم خود بانک و منافع سهامدارها حفظ شود- از این بابت از بعد حاکمیت شرکتی باید نگاه کند- و هم سپردهگذارهایی که به این تابلو اعتماد میکنند و میآیند پولشان را میسپارند به این امید که اصل پولشان حفظ شود و از آن طرف درآمد خوبی هم برایشان کسب شود. به این اعتبار رگلاتور، به فضای کسب و کار نگاه میکند. یکسری مقررات راهنماییکننده به عنوان رهنمود به ما میدهد، یکسری مقررات بازدارنده. از اینجا به بعد رگولاتور تماشا و نظارت میکند؛ این مدیریتها هستند که خودشان باید بالاخره در داخل هر موسسه و بانک برنامهریزی کنند و از امکانات و ابزارها استفاده کنند و نهایتا سرویس بدهند و ما بگوییم ذینفعهای ما سه گروه هستند. هم سرویس بدهند به سهامداران که سرمایهگذاری کردهاند، هم سرویس بدهند به مشتری برای اینکه بدون وجود مشتری هویت اصلی این شرکت و کسب درآمدش از دست میرود و هم نهایتا به هر دو کارکنان خودش، برای اینکه هر چقدر بانک خوب کار کند، آنها هم در این بانک خوب منتفعتر هستند.
.
برخی معتقدند نظارت بانک مرکزی در برخی مواقع موجب عدم توسعهیافتگی شبکه بانکی میشود.
دو نوع رگلاتور در بانکهای خصوصی بسیار زیاد موثرند. یکی بانک مرکزی است که بیشترین نقش را ایفا میکند ولی بورس هم هست. شما یک سازمانی هستید که تحت نظارت بورس هم کار میکند، در بحثهای حاکمیت شرکتی، نظارتی، تهیه صورتهای مالی و سیاستهای تقسیم نقش ایفا میکند. یک جاهایی بانکها دچار چالش میشوند که البته در حال حاضر بهتر شده است و در واقع از این دو نهاد باید مجوز داشته باشیم. اول باید بروید و مجوز یکی را بگیرید و بعد باید بروید مجوز دیگری بگیرید. مثلا یک پروسه افزایش سرمایه برخی اوقات سه الی پنج ماه طول میکشد. در حالی که پروسه افزایش سرمایه اتفاقی است که برای بانک باید سریع بیفتد. افزایش سرمایه اتفاق خوبی است، اگر در واقع توجیه شده باشد، وقتی با دو رگولاتور طرفیم، باید جوری هماهنگ باشند که اگر این اتفاق افتاد با یکدیگر همسو باشند.
.
به نظر شما با برداشته شدن تحریمها اکوسیستم بانکی ما با چه تغییراتی مواجه میشود؟
سوال شما را به گونهای میخواهم تغییر دهم. ما فعالیتهایی داریم که اسمش فعالیت بانکی است، برای انجام فعالیتهای بانکی زیاد گرفتار تحریم نیستیم، ما دانشش را داریم، مطالعه تطبیقی را انجام میدهیم، تا آنجایی که ابزارهای انفورماتیکی و امکانات شبکه در اختیارمان هست، به فعالیت میپردازیم. البته محدودیتهایی هم داریم، مثلا امروز اگر بخواهیم نرمافزار بخریم باید از کسانی بخریم که ما را تحریم نکنند، یعنی مثلا اگر بخواهیم تاسیسات سختافزاری بخریم باید کمی دور بزنیم و هزینهمان بالا میرود. در این حد که به جاهای دیگر سرایت میکند، به ما هم سرایت میکند. ولی در بحث دانش بانکی و در بحث ادبیات بانکی محدودیت نداریم و میتوانیم نفر بفرستیم آموزش ببیند یا میتوانیم از خارج نفر بیاوریم و آموزش بدهند. از این بابتها مشکلی نداریم آن چیزی که ما را آزار میدهد، بحث تحریم فعالیتهای بینالمللیمان است؛ یعنی آنجایی که باید از این دنیا نصیبمان را ببریم با محدودیت مواجه هستیم. بخشی از محدودیتها خود بانک را محدود کرده، همین امر بر فعالیتها و درآمدهای ما تاثیر میگذارد. وقتی تحریمها برطرف شود ما هم فعالیتمان توسعه پیدا میکند، هم حجم کارمان بیشتر توسعه مییابد.
.
در واقع این چالشی که شما میفرمایید تحریم ایجاد کرده، بیشتر بر جنبه اقتصادی بوده است؟ اما همین نگاه در مورد بانکداری الکترونیکی نیز وجود دارد. در واقع بخشی از سنتی ماندن نظام بانکداری ما به دلیل فاصله ارتباطی با نظام بانکداری دنیاست.
تا حدی. به اعتقاد من تا حدی است و حدش هم تا اندازهای است که هزینه مبادله ما را بالا برده و بعضی جاها محدود کرده است. ولی واقعیتش این است که ما محدودیتی برای تامین و تهیه امکانات شبکه نداشتیم. در مورد نرمافزار نیز واقعیت این است که الان هم حاضرند با خارجیها کار کنند اما هزینه بومی کردن و آماده کردنش با نظام بانکداری ما نوعا آنقدر زیاد میشود که ترجیح میدهیم کار خودمان را انجام دهیم.
.
شاید اگر تحریمها برداشته شود، حضور بانکهای خارجی بتواند در این زمینه موثر باشد.
رقابت همیشه میتواند موجب تحول و حرکت شود. ما باید اجازه دهیم بانکهای خارجی وارد کشور شوند و بتوانند تحول ایجاد کنند.
.
اگر فضای رقابتی درستی ایجاد نشده باشد آنها نیز نمیتوانند فعالیت کنند.
بله آنها هم خرد میشوند، اصلا در این فضا آنها هم نمیتوانند کار کنند. آنها هم فضای رقابتی میخواهند، فضای خصوصی میخواهند، فضایی که انگیزهها، انگیزههای مشخصی باشد، هدایتها مثل هم باشد؛ نگاه دستگاه رگولاتور به همه یکسان باشد.
منبع: ماهنامه پیوست، ویژهنامه اختصاصی چهارمین همایش سالانه بانکداری الکترونیکی و نظامهای پرداخت