پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
زیر عَلَمِ چه کسی سینه میزنیم؟
این روزها، رخدادهایی در فضای مجازی رخداده که ظاهراً عجیب است. همزمان اتفاقهایی در عالم واقعی رخداده که اگر سرِنخ را بگیری میبینی منشأ آن به فضای مجازی برمیگردد. به نظر میرسد ما شاهد انفجاری هستهای در فضای مجازی هستیم که آثارش به دنیای واقعی هم سرایت کرده است. شاید هم برعکس؛ همه آن چیزی که در دنیای مجازی میبینیم چیزی بیشتر از انعکاس همهٔ بالا و پایینهایی دنیای واقعی نیست. انگار همه این اتفاقهای عجیبی که دارد میافتد، محتوم به افتادن بوده ولی آب بهاندازه کافی وجود نداشته که ما شاهد شنای شناگران ماهر باشیم.
.
1-
یکی از چندشترین و تهوع برانگیزترین ترفندهای برخی مجریان تلویزیونی، گیر دادن به استقلالی با پرسپولیسی بودن مهمان یا مصاحبهشوندهشان است. از همه بیمزهتر هم پاسخ برخی مهمانها با این مضمون که من نه استقلالی هستم و نه پرسپولیسی، بلکه طرفدار تیم ملی هستم است. انگار استقلال، پرسپولیس و تیم ملی سه رأس یک مثلث فرضی هستند و کسی نمیتواند همزمان پرسپولیسی و طرفدار تیم ملی باشد. متأسفانه به نظر میرسد، باید برای ورود به هر جمع و محفلی اول تیممان را انتخاب کنیم و برچسب آن را به پیشانی بزنیم و بعد یا الله بگوییم و وارد شویم. گویا نمیشود طرفدار هیچ تیمی نبود. گویا نمیشود طرفدار فوتبال نبود. دریکی از برنامههای طنز تلویزیونی جمله جالبی از زبان یکی از بازیگران گفته شد. جماعتی داشتند بازی فوتبال ظاهراً جذابی را میدیدند و جمع دیگری که نمیتوانستند بازی را ببیند در تبوتاب دیدن بازی بودند. صدای هیجان گروه اول برای گروه دوم غبطهانگیز بود و اوج این شرایط را یکی از بازیگران به کلام تبدیل کرد: خاکبرسر کسی که تماشای این بازی را از دست بدهد. انگار کسانی که به هر علتی نتوانسته بودند این بازی را ببینند، جماعتی بدبخت بودند که باید زد توی سرشان. متأسفانه به نظر میرسد دنیای مجازی ما پر از بازیهایی شده که باید بنشینیم پای آنها و تماشایشان کنیم و خاکبرسر کسی که این بازیها را دنبال نکند!
.
2-
متأسفم درباره شبکههای اجتماعی که قرار بود ما را به هم نزدیکتر کند، اما ابزاری شده برای بیرون ریختن دنیای پلشت درون ما. زمانی که ابزارهای رسانهای فرایندهای سختگیرانهتری داشتند و از ایده تا دیده، زمان زیادی طول میکشید، احتمالاً بسیاری از این پلشتیهای درون، فرصت بروز پیدا نمیکردند. وگرنه احتمالاً آن زمان هم بودند کسانی که با قلمشان سم پراکنی میکردند؛ اما وجود دبیر و سردبیر و بسیاری نقشهای دیگر این پلشتیها را پاک میکرد و درنهایت اتفاقی که میافتاد، تکثیر پلشتی نبود.
.
3-
سالها پیش مدیری که از مدیران ارشد و پیشروی امروز ایران است و افتخار شاگردی او را دارم، من را به اتاقش خواند و دعوایم کرد. ازنظر او من با فعالیتهایم اشکالات سیستم او را بزرگنمایی کرده بودم و حتی اگر هم باهدف اصلاح این کار را کرده بودم، روش درست جار زدن آن نبود. او به من گفت اگر میتوانی درست کنی، ورود کن و اگر نمیتوانی حق نداری فقط منتقد باشی. مخاطب آگاه ممکن است ایراد بگیرد که نمیتوان مختصات یک شرکت را بهکل جامعه تعمیم دارد و مطمئنا همینطور است؛ اما به نظر میرسد جامعه هم قواعد خودش را دارد. ما حق نداریم نفرت پراکنی کنیم. حقداریم؟
.
4-
این روزها بازار شکایت از همدیگر داغ است. بسیاری از چهرههای معروف شروع کردهاند به شکایت از هم. در معروفترین مورد هم محمد مایلی کهن و علی دایی دو طرف یک دعوا بودند. علی دایی به دلیل اهانتهای مایلی کهن از او شکایت کرد و دادگاه هم او را به زندان محکوم کرد. بعدازاینکه مایلی کهن چند روزی به زندان رفت برخی از این گفتند که وامصیبتا و چه دنیای بدی شده است. البته همان زمان هم قلمهای آگاه نوشتند که چه اشکالی دارد یک چهره معروف و پرطرفدار به خاطر حرفهایش برود زندان. مگر سیستم قضای ماجرا را بررسی نکرده؟ مگر ما از قاضی آگاهتریم؟ به نظر میرسد که ما از قاضی آگاهتریم! تابهحال برای ما سؤال نشده که روند بررسیهای قضایی چرا آنقدر طولانی میشود؟ مگر برای قاضیها کار سختی است که آنها هم بهسرعت ما حکم دهند و نسخه هرکسی را بپیچند؟ کار سختی است؟ همه ما میدانیم که نیست؛ اما قضاوت کار سخت و طولانی است.
یا در آخرین مورد دعواهای بهاره رهنما و یک نویسنده و همسر و فامیل بهاره رهنما در رسانهها برجسته شد. نویسندهای کلمههایی درباره بدن یک زن منتشر کرد که شایسته انتشار نبوده، اما شبکههای اجتماعی فرصت فراوانی در اختیار هرکسی گذاشته و این باعث میشود ما هر چیزی که به ذهنمان میرسد را بهسرعت منتشر کنیم. زمانی یکی از رفقایم به من گفته بود که اگر میخواهی ببینی نوشتهات خوب است، بعدازاینکه آن را نوشتی بگذار کنار و چند روز بعد برو سراغش. اگر دیدی هنوز هم جذاب است، تازه میتوانی امیدوار باشی که ممکن است از دل این نوشته چیزی دربیاید؛ این روزها، چخوف و شکسپیر درون همه ما گل کرده و باقدرتی که از لایکهای دوستداشتنی میگیریم، میخواهیم یکشبه ره صدساله را طی کنیم و چقدر بد شده که در این مسیر پرتنش افتادهایم. سادهترین راه برای جذابیت ایجاد کردن، تمرکز بر مسائل حاشیهای است. بروید یک سایت از انبوه وبسایتهای سینمایی را ببیند. چقدر درباره حاشیهها در آن مطلب منتشرشده. نگاهی به مطالب پربازدید بیندازید. بیشترین مطالب جذاب برای مردم حاشیههای سینماست. انگار فیلمها کمتر مهم است تا حاشیههایی که برای ستارهها اتفاق میافتد.
.
5-
یکبار یکی از مدیران فنی این کشور که در توان فنی او شک ندارم، به من گفت اگر میخواهی موفق شوی، نود بانکداری راه بینداز. باید به حاشیهها پرداخت. واقعاً باید رفت سراغ حاشیهها. واقعاً اصل و بطن ماجرا کمتر برای ما مهم است تا حاشیهها؟ واقعاً حاشیهها برای ما مهمتر است؟ بگذارید اصلاح کنم. احتمالاً حاشیهها جذابتر است. برای خود من هم وبسایتهایی که آخرین تصاویر خاص هنرپیشههای خانم را منتشر میکنند جذابتر هستند. من هم اگر خودم را رها کنم ساعتها میتوانم در وبسایتها جذابی که در رتبهبندی الکسا هم بسیار بالا هستند بچرخم و خسته نشوم. من هم دوست دارم مطالب کوتاه بخوانم و همهچیزهای مهم و غیر مهم را بهصورت ساندویچ پیچ شده دریافت کنم؛ اما آیا این درست است که سیستم و نظام فرهنگی ما هم ما را به این سمت هدایت کند.
.
6-
صحبت کردن از حاشیهها کار سختی نیست. سخت این است که بخواهی جذاب باشی و از حاشیه دور بمانی و متأسفانه حاشیهها از تو دور نمیمانند. وبسایتهایی در همین مملکت هستند که مثلاً دارند درباره بانکداری اطلاعرسانی میکنند، اما وقتی بیشترین کلیدواژههایی که برای این وبسایتها ترافیک آوردهاند را بررسی میکنی میرسی به فروش کلیه. بعد که میروی در وبسایت پر از تبلیغات فلش موردنظر که مدتهاست در دنیا منسوخ شده میبینی بله، بخش زیادی از مطالب این وبسایت کپی پیستِ پر از اشکالِ خبرگزاریهای دیگر را مطالب جذابِ جنایی پرکرده که هیچ ربطی به بانکداری ندارد.
.
7-
برای این شماره گفتوگوی ویژهمان را با کریم خمسه انجام دادیم. او از قدیمیهای صنعت پرداخت ایران است. میگفت یکی از مهمترین مشکلات بانکهای ما این است که مشتریانشان را نمیشناسند و نمیدانند دقیقاً دارند برای چه کسی کار میکنند. اینطور میشود که میبینی چند بانک دارند روی یک مشتری کار میکنند درحالیکه در عمل این مشتری شاید فقط مشتری یکی از آنها باشد. آنهای دیگر دارند منابعشان را هدر میدهند؛ چون مشتریشان را نمیشناسند.
متأسفانه فضای مجازی فرصت برابری در اختیار همه گذاشته و این بد نیست. آنجایش بد است که باید بلوغ استفاده از این شرایط برابر را پیدا کنیم. تا رسیدن به آن زمان و پهن شدن ساختارهایی که زندگی مجازی را سهلتر کند، یک دوران گذار داریم. دوران گذار سختی داریم که با آبروی آدمها بازی خواهد شد.
.
8-
گاهی وقتها همهچیز لازم نیست موردبحث و بررسی قرار گیرد. مذاکرات یک شرکت با یک شرکت دیگر معمولاً محرمانه و پشت درهای بسته صورت میگیرد. چیزی که مثلاً درباره همین مذاکرات اخیر هستهای هم اتفاق افتاد. چه لزومی دارد که همهچیز برای همهکس روشن باشد. طبیعتاً داریم از پنهانکاری صحبت نمیکنیم. از این میگوییم که هرکسی به آن چیزهایی که لازم است باید دسترسی داشته باشد و بس. چه نیازی هست ما درباره همهچیز و همهکس قضاوت کنیم؟ چه باید کرد؟ اختصاصی نگاه کردن و اختصاصی کار کردن؟
.
9-
دوران بدی نشده. فقط ما در یک دوران گذار هستیم. دوران گذار هم سختیهای خودش را دارد. ما در دوران بینظمی هستیم. بیشتر چیزها سر جای خودش نیست. بانکها و شرکتها در مسیر پر از سنگلاخی که پیشرو دارند چارهای ندارند جز اینکه اولازهمه تکلیفشان را با خودشان معلوم کنند. وگرنه دیر یا زود آنها وارد دعواهایی میشوند که هیچکس برنده آن نیست. پیشازاین هم تجربه این دعواها را داشتیم. دیگر بس است. نیست؟
رضا قربانی
منبع: ماهنامه بانکداری و پرداخت عصر ارتباط؛ شماره 15