پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
چه کسی لبخند میزند؟ / یادداشتی نسبتاً بلند درباره این روزهای ما و تصویر مغشوش آینده و راه برونرفت از این وضعیت آچمز
هفته گذشته با پیگیری نهادهای صنفی و فعالان حوزه فناوری، آقای امیرعماد میرمیرانی (جادی) از زندان آزاد شد. فعلاً قرار بازداشت او به قرار وثیقه تبدیل شده و امیدواریم در دادگاه حکم برائت او صادر شود. تصویری از او جلوی در زندان منتشر شد که با لبخند به دوربین نگاه میکرد. این تصویر بازتاب گستردهای در میان اهالی فناوری داشت؛ بسیاری این لبخند و این روحیه مثبت او را ستایش کردند.
در شرایطی هستیم که در ماههای گذشته به گفته شورای امنیت کشور بیش از ۲۰۰ نفر از مردم جان خود را از دست دادهاند. به روایت شاک، این طیف شامل «شهدای امنیت، شهدای مردمی در اقدامات تروریستی، افراد بیگناه قربانی پروژه کشتهسازی گروهکها، مردم بیگناهی که در شرایط بههمریختگی امنیتی جان باختهاند، اغتشاشگران و نیز عناصر ضدانقلاب مسلح عضو گروهکهای تجزیهطلب» است. از هر زاویهای که نگاه کنیم، دچار یک غم ملی هستیم و برخی با اهداف خود، از این غم سوءاستفاده میکنند.
خطر توقف زندگی و کار در ایران
به نظر میرسد طبق یک توافق نانوشته، همه آنهایی که در این کشور خلق ارزش میکنند، باید کارشان را متوقف کنند و در مرحله بعد تابع منویات و فرمانهای کسانی باشند که در خارج از ایران و بهطور خاص در لندن و نیویورک نشستهاند. آنهایی که در خارج از ایران و در شبکههای ماهوارهای فعالیت میکنند، در حال انجام اضافهکاری هستند و روان مردم را تحت تأثیر خود قرار دادهاند؛ آنها تلاش میکنند غم ملی را به فلجشدگی ملی تبدیل کنند.
در کنار همه مطالبات برحق مردم و خشم و عصبانیتی که بخش اعظمی از آن ناشی از نارضایتی موجه از شرایط اقتصادی-اجتماعی کشور است، عدهای برای پیشبردن اهداف خود تلاش دارند مطالبات مردم را مصادره کنند. این عده هم شامل برخی تندروهای داخلی میشوند و هم همانگونه که اشاره کردم خارجنشینانی که بر طبل توقف کامل زندگی و کار در ایران میکوبند.
در این شرایط سختترین کار، دعوت از مردم برای بازگشت به زندگی عادی است؛ چون شرایط عادی نیست. این کار سخت را وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، در همان روز انتشار تصویر لبخند زندانی تازه از زندان آزادشده انجام داد؛ او از خوانندگان کشور خواست کنسرتهای خود را برگزار کنند، شاید که شادی به میان مردم برگردد.
این درخواست در شرایطی مطرح میشود که تا پنج ماه پیش هر تلاشی برای برگزار نشدن کنسرتها انجام میشد؛ بهعنوان نمونه تقریباً پنج ماه پیش کنسرت سیروان در اهواز توسط بلندگوهای روی وانت لغو شد؛ کنسرتی که بلیتهای آن فروخته شده بود و مردم هم برای حضور در آن آمده بودند.
هرچند همان زمان نیز از این خواننده دلجویی شد، ولی در نهایت آن کنسرت برگزار نشد. چه شده است که حالا وزیر ارشاد از خوانندگان میخواهد کنسرتهای خود را برگزار کنند؟ آیا واقعاً وزیر و دیگر تصمیمگیران که چنین دعوتهایی میکنند، برنامهای برای مهار تندروهای داخلی که بانیان لغو کنسرتها و ایستادن در برابر شادی و زندگی بودند، در چنته دارند، یا باید اینها را مُسکنهای زودگذر قلمداد کنیم؟
گیر افتادن زندگی در موجی از تندرویها
در شرایطی قرار داریم که برخی بازیگران و مجریان سالهای اخیرِ پروژههای دارای بودجه بیتالمال، امروز در خارج از ایران چهره دیگری برای خود انتخاب کردهاند. کسانی که تا چند روز قبل از هیچ پروژه دولتی و حاکمیتی نمیگذشتند و تاکنون کوچکترین موضع انتقادی در برابر هیچ چیزی نگرفته بودند، ناگهان به یک مبارز تبدیل شدند و با تندترین ادبیات حرف میزنند.
در این شرایط که از زمین و زمان میخوریم، چه باید کرد؟ چه کار باید کرد که لبخند به لب مردم بازگردد و صدای آنهایی که راهکارهایشان رادیکال است، اینقدر بلند و گوشخراش نباشد. پاسخ سخت نیست؛ به مردم میدان بدهیم. کار را به مردم بسپاریم، در فضای اقتصاد هم به بخش خصوصی واقعی میدان بدهیم.
اگر میخواهیم روبیکا، بله، سروش و ایتا در میان مردم محبوب شوند و رشد کنند، راهش بستن واتساپ و اینستاگرام نیست. اگر میخواهیم آپارات و فیلیمو در ایران رشد کنند، راهش بستن یوتیوب نیست. اگر میخواهیم دیجیکالا و اسنپ در ایران رشد کنند، راهش بستن نیست؛ چهبسا مدیران این کسبوکارها هم موافق ایده بستن برای رشد کردن کسبوکارهای داخلی نیستند.
مردم باید مرکز همهچیز باشند
ما باید تمرکز را به داخل ایران و کسانی بیاوریم که همین جا کار میکنند. کانون توجه باید مردمی باشند که همین جا زندگی میکنند. همه دنیا مسائلی دارند که باید بر آنها تمرکز کرده و آن را حل کنند. هیچ شهر و هیچ کشوری در دنیا نیست که مسئله نداشته باشد. مسئلهداشتن آنها به معنای مسئلهنداشتن ما نیست.
شهرهای دنیا به کمک رسانه، تصویری زیبا و دوستداشتنی از خودشان میسازند، ولی همه این شهرها لایههای پنهانی دارند که در انبوه محتواهای جذاب درباره این شهرها گم میشود. برای دیگران زیباییها را نشان میدهند و خودشان به مسائل خودشان میپردازند.
این موضوع در خصوص ما برعکس شده است؛ در میان انبوه مطالب منفی، اندک مطالب مثبت هم گم میشود؛ بنابراین نمیتوان انتظار داشت در شرایطی که صدا به صدا نمیرسد، نجوا شنیده شود. در مورد مسائل اجتماعی چیزی که برخی فراموش میکنند این است که نمیتوان با روشهای قهری، دفعتی و ضربتی مسئله اجتماعی را حل کرد.
اگر امروز به این نقطه رسیدهایم که پیامهای منفی درباره ایران و زندگی در ایران با این شدت رزونانس میشود، تقصیر شبکههای اجتماعی و اینترنت نیست؛ این نتیجه سالها درکنکردن منطق جهان و اصرار بر منطق خودمان است.
دسترسی آزاد راهحل است نه محدودیت
حالا اگر متوجه شدهایم این منطق اشتباه است، پس راه درست چیست؟ اگر متوجه شدهایم که باید با راهکار نوینی به سراغ مسائل برویم، شرط اول ایجاد دسترسی آزاد به همه آن چیزهایی است که تصور میکنیم با بستنشان مسئله حل میشود. با بستن یک خیابان رفتوآمد به تعلیق درنمیآید، فقط مردم را روانه خیابانهای دیگر میکنیم و اگر خیابانهای دیگر را هم ببندیم، مردم به سراغ کورهراهها میروند.
ما در شرایطی میتوانیم در ایران خلق ارزش کنیم که مردم انگیزه کار کردن و خلق ارزش داشته باشند؛ زمانی که کارشان دیده میشود. کسانی که در این آلودگی هوا نفس میکشند و همه این شرایط بد را تحمل میکنند، قهرمانهای این کشور هستند و همه نگاهها باید به سمت آنها باشد، نه آن کسانی که در لندن و نیویورک نشستهاند و برای دیگران نسخه میپیچند؛ دغدغه آخر هفته این افراد حتی از کشتهشدن مردم ایران برایشان مهمتر است.
چه باید کرد؟ دسترسی آزاد به اینترنت، تقویت رسانههای بخش خصوصی، توسعه دانش و علم روزنامهنگاری نوین، اجازهدادن به خبرنگاران داخل ایران برای فعالیت در تمام حوزهها و مصونیتدادن به آنها. باز کردن سرویسهایی که بسته شدهاند و همزمان تقویت کسبوکارهای داخلی.
در میان کسبوکارهای داخلی، هم خصوصی و خصولتی و دولتی، همه را باید به یک چشم دید. از ابر آروان و دیجیکالا گرفته تا روبیکا و ایتا و بله، از اسنپ و تپسی گرفته تا شاتل و آسیاتک، از همراه اول گرفته تا ایرانسل و رایتل، همه و همه باید با یک چشم دیده شوند. تنظیمگر و رگولاتور باید تمام تلاششان را به کار گیرند تا کسبوکارهای داخلی رشد کرده و بتوانند در چهارچوب قانون فعالیت کنند.
بخش خصوصی واقعی را دریابیم
قاعدتاً در شرایط برابر بخش خصوصی واقعی میتواند رشد کند و از بازار سهم بگیرد. اگر بخش خصوصی واقعی رشد کند، لبخند به لبها بازمیگردد، آن هم بعد از گذراندن این روزهای سخت. خصم ما بهدرستی متوجه شده که نقطه کانونی امید کجاست و اگر در این مدت در میان همه فعالیتهای خود کسبوکارهای داخلی، خصوصاً بخش خصوصی را آماج حملات قرار دادند، از این رو بود که میدانستند در سالهای گذشته چه امیدی در دل بسیاری کاشته شده است؛ آنها امید را هدف گرفتهاند و میخواهند آنهایی که در ایران کار میکنند، هیچ تصویر روشنی از آینده نداشته باشند.
برای عبور از این روزهای سخت باید تصویر روشن ملی برای همه خلق کرد و این تصویر با دستور و از بالا خلق نمیشود؛ این تصویر زمانی کارایی خواهد داشت که همه مردم نقششان در ساختهشدن آن را ببینند و درک کنند.
اگر وزیر ارشاد میخواهد خوانندگان کنسرت برگزار کنند، نباید به نقطهای برسد که درخواست کند؛ وقتی کنسرتی لغو میشود، باید محکم بایستد تا آن کنسرت برگزار شود. حالا که دیگر خیلی دیر شده، ولی ماهی را هر وقت از آب بگیرید، میمیرد!
کسی لبخند میزند که تصویر روشنی از آینده دارد؛ فرصتها را از دست ندهیم، کانون توجه را به داخل کشور برگردانیم و اجازه دهیم فرزندان این کشور بدون ترس و لکنت زبان آینده را بسازند.
اتفاقات اخیر هرچند همه رو در غم و افسردگی فروبرد، لااقل باعث شد این جامعهای که دچار رخوت سیاسی شده بود کمی از جاش تکون بخوره.