پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
از صنعت فولاد تا بانک شهریار / درباره برادران رضایی که عطش سیریناپذیری برای گسترش قدرت اقتصادی و سیاسی خانواده داشتند
پس از بالا رفتن قیمت نفت چندین بانک مختلط به وجود آمدند و به تعدادی از صاحبان سرمایه نیز اجازه داده شد تا بانک مورد نظر خود را داشته باشند. یکی از این سرمایهداران علی رضایی بود. در آن دوران علی رضایی از این فرصت استفاده کرد و درصدد تأسیس یک بانک برآمد
ماهنامه عصر تراکنش شماره ۳۴ / آرزویی که رضاشاه با خود به گور برد، سالها بعد توسط علی رضایی احیا شد. ساخت و راهاندازی کارخانه فولاد، یکی از تلاشهای مستمر رضاشاه بود که با مخالفتهای غرب مواجه شد. با سقوط پدر، شاه پسر هنوز بر درخواست رضاشاه برای ساخت کارخانه فولاد در ایران اصرار میورزید. اقتصاددانان غربی و مقامات سفارتهای انگلیس و آمریکا ساخت و توسعه کارخانه فولاد را برای ایران انتخاب نادرستی برمیشمردند و این طرح را برای کشور قابل توسعه نمیدانستند.
آنها معتقد بودند که ایران میتواند با هزینه کمتری از تولیدات کشورهای دیگر استفاده کند؛ ولی هیچکدام از این نظریهها نتوانست نظر محمدرضاشاه پهلوی را در زمینه ساخت و راهاندازی کارخانه فولاد تغییر دهد. اوایل سال 1338 شاه به برنامهریزی برای ساخت یک کارخانه فولاد در ایران پرداخت. در آن دوران غرب از دخالتهای خود در این راستا دست نمیکشید و این در حالی بود که ایران مذاکرات خود را با اتحاد جماهیر شوروی آغاز کرده بود. علی رضایی از جمله افرادی بود که با حمایت شاه به سرمایهدار عمده فولاد در کشور تبدیل شد و توانایی بالایی در تولید فولاد از خود نشان داد.
علی رضایی مرد اقتصاد و سیاست
محمدرضا سلدوز (رضایی) و اشرف ماکویی که یک شاهزادهخانم قاجاری بهشمار میرفت، اولین فرزند خود را در سال 1300 در سبزوار به دنیا آوردند. شاهزادهخانم با 14 سال سن و 50 سال اختلاف سنی به عقد رضایی بزرگ درآمد. شوهر شاهزادهخانم از ملاکان و تجار سبزواری محسوب میشد که در سبزوار بسیار معروف بود. دارایی او در آن روزها از سه میلیون ریال تجاوز میکرد. علی بزرگترین فرزند این زوج بود و برادرش محمود دو سال بعد از او به دنیا آمد. شاهزادهخانم در 23 سالگی با چهار فرزند بیوه شد.
علی مدتی در سبزوار تحصیل کرد و پس از فارغالتحصیلی از مدرسه در رشته زبانهای خارجی به تحصیلات عالیه پرداخت و در کالج معلمان ثبتنام کرد. او علاقهای به تحصیلات عالیه نداشت، ولی این کار را برای مادرش انجام داد. بعد از این رویداد کارمند شرکت نفت شد، ولی چندی بعد به خاطر علاقهای که به تجارت داشت، وارد کار بازرگانی شد. همچنین بهخاطر حسن شهرت پدرش در سبزوار، خیلی زود کارش رونق گرفت و توانست املاک تازهای را خریداری کند.
علی رضایی بعد از مدتی کسبوکار خود را به تهران منتقل کرد. معادن زیادی را علاوه بر کسبوکار تجاری خود از دولت اجاره کرد و وارد معاملات آهن شد. بر این اساس بهتدریج در بازار تهران اسم و رسمی پیدا کرد و تلاش داشت در محافل سیاسی و تجاری نیز ارتباطات خود را پیدا کند. در دوره هجدهم کاندیدای مجلس شورای ملی از سبزوار شد، اما کرسی وکالت را به برادر کوچکتر خود محمود رضایی واگذار کرد.
در دوره نوزدهم مجلس ملی ایران، صندلی وکالت به علی رضایی تعلق گرفت و در دوره بیستم مجلس شورای ملی نیز صندلی وکالت به برادر سومش قاسم رضایی رسید. فرزند ارشد خاندان رضایی در اقتصاد تشکیلات وسیعی را برای خود دستوپا کرده و بسیاری از سیاستمداران را از این راه، حمایت مالی میکرد که یکی از آنها جمشید آموزگار بود. همچنین بازار آهن در اختیارش قرار داشت و تولیدات و واردات آن در انحصار این مرد بود. شگردهای خاصی را برای خود در بازار آهن داشت که نه کمبود آهن احساس و نه بازار سیاه آهن از میان برچیده میشد. آهنی که در کارخانجات رضایی تولید میشد، توانست قیمت خود را به 1.5برابر آهنی برساند که ایران از ونزوئلا میخرید و پس از طیکردن مسیری طولانی توسط کشتی در بنادر تخلیه و کیلویی یک ریال عوارض گمرکی آن به جیب دولت میرفت.
در مقابل این محبت ملوکانه مجبور بود ارقامی نجومی را به دربار بهویژه اسدالله اعلم برای مخارج جشنهای تخت جمشید و خرید تابلوهای هنری برای دفتر شهبانو پرداخت کند. پرداخت مبالغی هنگفت برای تأمین مخارج اشرف پهلوی و… از دیگر هزینههایی بود که علی رضایی به دربار میپرداخت، این پرداختها گاهی از 20 میلیون تومان که قیمت یک کارخانه در آن دوران بود، تجاوز میکرد.
محمود رضایی نیز تاجر شد
محمود رضایی فرزند حاج محمدرضا سلدوز (رضایی) در سال 1302 هجری شمسی در سبزوار به دنیا آمد. فرزند دوم خانواده بود و همانند برادر بزرگترش به فعالیتهای تجاری علاقه خاصی نشان میداد.
محمود رضایی دیپلم خود را در سبزوار اخذ کرد و بعد از آن به فعالیتهای تجاری پرداخت و در زمینههای دیگری از جمله باغداری، کشاورزی و معدن فعالیت کرد. همچنین توانست در سبزوار برای خود موقعیتی دستوپا کند و در دوره هجدهم مجلس شورای ملی کاندیدا شود و در 30سالگی کرسی وکالت را از آن خود کند. در دوره نوزدهم مجلس شورای ملی صندلی وکالت را به برادر دیگر خود واگذار کرد و به تجارت ادامه داد. محمود رضایی به همراه برادرش خانوادهای کاملاً اقتصادی را تشکیل داده بودند. انقلاب که شد به اروپا سفر کرد و اموالش مصادره شد. او در تبعید از نظر مالی بسیار در مضیقه بود و نتوانست این وضعیت را تاب بیاورد؛ بنابراین در سال 1375 با اسلحه کمری خودکشی کرد.
قاسم رضایی؛ مرد سیاست خاندان
قاسم رضایی سومین فرزند خانواده رضایی در سال 1304 هجری شمسی در سبزوار متولد شد. علاقه خاصی به تحصیل داشت و بعد از اخذ مدرک دیپلم به آمریکا رفت و تحصیلات خود را در آن کشور ادامه داد. او فوق لیسانس خود را در رشته علوم تجاری از دانشگاه نبرسکا گرفت و از طرف دانشگاه تهران به دانشگاه کالیفرنیای جنوبی اعزام شد. از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی دکتری علوم اداری گرفت و از دانشگاه پاریس دکترای حقوق بینالملل عمومی را اخذ کرد. بعد از تحصیل به ایران مراجعت کرد و در دانشکده علوم اداری به تدریس مشغول شد. با کمتر از 30 سال سن توانست در دوره بیستم مجلس شورای ملی بهعنوان نماینده مردم سبزوار انتخاب شود.
در سال 1342 هجری شمسی در کابینه حسنعلی منصور به سمت نخستوزیری و رئیس سازمان جلب سیاحان منصوب شد. در کابینه عباس هویدا بهعنوان معاون نخستوزیر سازمان جلب سیاحان نیز حضور داشت. همچنین علاوه بر فعالیتهای سیاسی در کنار برادرانش به فعالیتهای تجاری نیز پرداخت. او چند واحد تولیدی را راهاندازی و به همراه برادران خود بانکی به نام بانک شهریار را تأسیس کرد. به کار استخراج معادن نیز همت گماشت و توانست در گروه تجاری برادران خود یکی از مهرههای اصلی شود.
بوتیک پیکان و اولین تجارت علی رضایی
آگهی بوتیک پیکان با کلماتی رازآلود در یکی از روزنامههای تهران به چاپ رسید که وعده بازگشایی فروشگاهی شیک را میداد. این شگرد علی رضایی بود که با ایجاد ابهام و به چالشکشیدن اندیشه مردم فعالیتهای پیشروی خود را بیشتر در اذهان عمومی جا بیندازد.
بوتیک تهران بهعنوان اولین گزینه تجارتش در یکی از خیابانهای شیک و پررفتوآمد تهران افتتاح و به پاتوق بسیاری از مردم تبدیل شد. او به همراه برادرانش خیلی خوب از عهده اداره بوتیک تهران برآمدند و این مساله توانایی آنها را در تجارتهای بعدیشان بهخوبی نمایان کرد. این اتفاق زمانی رخ داد که علی بهعنوان یک کارمند از دولت حقوق میگرفت و در کنار آن به فکر فعالیتهای تجاری افتاد. در پی گذر از 18سالگی به همراه برادرانش سهم ارث پدری خود را زنده کرد که این مبلغ برای آنها مبلغی هنگفت محسوب میشد. با سهمالارث خود یک مرسدس بنز آخرین سیستم خرید؛ ولی مادرش از این کار او ناراضی بود. در سال 1320 و در پی جنگ جهانی دوم به سربازی رفت و در سال 1322پس از پایان سربازی بوتیک خود را در ازای مبلغ کمی فروخت، چراکه ارثیه خود را در راه قمار بر باد داده بود.
بازگشت ثروت با حق انحصاری توزیع تنباکو
علی و محمود رضایی بعد از ورشکستگی تصمیم گرفتند بار دیگر خود را از نظر مالی از زمین بلند کنند. بنابراین با رشوه به دولتمردان حق انحصاری توزیع تنباکو در سبزوار را از آن خود کردند. آنها در این زمینه تنها به سبزوار اتکا نکردند و بهتدریج حق انحصاری توزیع تنباکو را در بسیاری از شهرهای ایران گرفتند. دو برادر ادعا داشتند که درآمد قانونی آنها نزدیک به نیممیلیون تومان بوده است.
این فعالیتشان تا سال 1330 ادامه داشت تا اینکه در این سال هیات دولت اعلام کرد انحصار تنباکو و توزیع سیگار در دست دولت خواهد بود. علی و محمود رضایی با اینکه توانسته بودند پول خوبی را ذخیره کنند، یکشبه بیکار شدند.
بعد از ماجرای انحصار تنباکو دو برادر تصمیم گرفتند که به سمت علایق خود بروند؛ بنابراین سهامدار گروه تئاتر مایاک شدند. این گروه خانههای فیلم زیادی را در سراسر کشور در اختیار داشت. سهام عمده تئاتر مایاک متعلق به یک ژنرال روس بود که در پی حمله ارتش سرخ به ایران اعدام شد؛ بنابراین مدعی سهام او ارتش سرخ بود. بر این اساس برادران رضایی شریک سفارت شوروی محسوب میشدند.
علی رضایی در سوم آذر 1328 به نیویورک رفت تا فرصتهای جدیدی را برای تجارت به دست بیاورد. سفر او موفقیتآمیز بود و در این سفر توانست، تعدادی فیلم ارزانقیمت درجه 2 را برای مجموعه تئاتر خود خریداری کند. همچنین در همان سفر مقداری پارچه ارزانقیمت وارد ایران کرد که خیلی زود در میان مردم طرفدار پیدا کرد و آنها به سود کلانی دست یافتند.
علی رضایی در سفر نیویورک، طی یک اتفاق تصادفی با یک تاجر صادرکننده کرومیت از ترکیه آشنا شد. رضایی تا قبل از این هیچ اطلاعی از این نوع فلز و طرفدارانش نداشت و احتمال داد ایران ذخایر زیادی از این فلز را داشته باشد.
معدن کرومیت؛ تجارت تازهای برای خاندان رضایی
پیدا شدن یک معدن کرومیت در اطراف سبزوار جان تازهای برای تجارت برادران رضایی محسوب میشد؛ چراکه کشمکشهای سیاسی دوران مصدق، بار دیگر آنها را در تجارت پارچه زمینگیر کرده بود. در مقابل تحریم اقتصادی انگلستان برنامه ریاضت اقتصادی در دوران مصدق پیاده شد که ورود اقلام لوکس به ایران را ممنوع اعلام میکرد. پارچه نیز جزء این اقلام بهشمار میرفت.
رقابت انتخاباتی در دوران مصدق بسیار داغ بود و در همین زمان، برادران رضایی نیز به هواداری از شاه وارد رقابت انتخاباتی شدند. همچنین در آن دوران تلاش زیادی برای خرید معدن کرومیت به خرج دادند؛ ولی موفق نشدند آن را خریداری کنند. بنابراین بهدنبال یافتن معدن خودشان بودند.
درهمان زمان دولت نیز دستور داد که هر ایرانی تنها حق دارد با یک شناسنامه در زمینی به ابعاد 40 کیلومتر مربع اکتشاف کند. بنابراین برادران رضایی درصدد برآمدند تا شناسنامههای زیادی را از دوستان و آشنایان خود فراهم کنند تا بتوانند معدن کرومیت خود را پیدا کنند.
آنها بدون اطلاعدادن به صاحبان شناسنامه توانستند درخواست 200 قطعه زمین را بدهند. این زمینها در همان محدودهای قرار داشت که آنها تخمین زده بودند در آن کرومیت یافت میشود. بنابراین از روی علائم و نشانهها توانستند به بزرگترین معدن کرومیت آنجا دست پیدا کنند. آنها از روی مجلاتی که علی رضایی از نیویورک آورده بود، برای معدن خود مشتری پیدا میکردند.
مس سرچشمه کرمان؛ داستان دیگری برای رضاییها
چوپانی از کرمان، سنگهای سبز و آبیرنگی را برای محمود رضایی به همراه خود آورده بود؛ همان زمانی که علی رضایی به توسعه صنعت فولاد خود مشغول بود و برادر دومش به سراغ استخراج معادن رفته بود. بنابراین در سال 1345 محمود رضایی حق امتیاز خرید معدنی مس متروکهای را از یک استاد دانشگاه به دست آورد.
با پیدا شدن سنگهای آبی و سبزرنگ در آن منطقه، معلوم شد که توانسته به هدف بزند و سرچشمه معدن مس را در ایران پیدا کند. معدن توسط شرکتهای انگلیسی و آمریکایی برای استخراج مورد بررسی قرار گرفت و پاسخ آنها منفی از آب درآمد. این شرکتها اعلام کردند استخراج از این معدن امکانپذیر نیست؛ ولی او این مساله را نپذیرفت. طی بررسیهایی که انجام گرفت، معلوم شد که استخراج این معدن هزینه زیادی بهدنبال خواهد داشت. بنابراین بهدنبال سرمایهگذاران اروپایی به راه افتاد که هم دانش استخراج این معدن را با داشتند و هم حاضر به مشارکت در این قضیه بودند.
سرانجام شرکت «سلکشن تراست» انگلیس حاضر شد با محمود رضایی قرارداد مورد نظر را منعقد کند. کمکهای این شرکت انگلیسی در ازای 30 درصد از سود معدن، ارزآوری کلانی را برای دولت بهدنبال داشت. این معدن بعد از شیلی دومین معدن بزرگ مس در ایران بود. چندی بعد شرکت «سلکشن تراست» چندین چاه اکتشافی زد و متوجه شد که این معدن آنقدر وسیع است که این شرکت بهتنهایی از عهده هزینههایش برنخواهد آمد. این شرکت انگلیسی گریزی به بانکهای انگلیس و آمریکا برای سرمایهگذاری زد، ولی هیچکدام حاضر به انجام چنین ریسکی نبودند. قیمت نفت در حالی در جهان بالا رفته بود که این شرکت انگلیسی فعالیت خود را بر اثر کمبود منابع مالی متوقف کرده بود. در آن دوران ایران که یک کشور نفتخیز محسوب میشد، ثروتمند شده بود.
بنابراین برادران رضایی برای تأمین هزینههای استخراج معدن مس خود دست به دامن هویدا شدند. هویدا این موضوع را با محمدرضاشاه پهلوی در میان گذاشت و محمدرضاشاه از رضایی خواست تا کار را به دولت تحویل دهد تا دولت خود عملیات استخراج را انجام بدهد. آنها به ناچار پیشنهاد شاه را قبول کردند و پرداخت هزینههای آنها و شرکت انگلیسی به رضا نیازمند، مدیرعامل شرکت دولتی مس سرچشمه (بهتازگی تأسیس شده بود) سپرده شد. برادران رضایی هزینهها را دریافت کردند، ولی از این بابت رضایتی نداشتند؛ چراکه احساس میکردند مبلغی از بابت کشف این معدن به آنها اختصاص نیافته است. در پی اعتراض به شاه موضوع مورد نظر بررسی و مبلغی دیگر به برادران رضایی در این زمینه پرداخت شد. معدن مس سرچشمه در بهمن 1349 ملی اعلام شد.
انحصار فولاد در دست رضاییها
علی رضایی صنعت فولاد ایران را پایهریزی کرد. او در سال 1340 بود که وارد صنعت فولاد شد و با حمایت شاه توانست به سرمایهدار عمده فولاد در ایران تبدیل شود.
در اوایل سال 1338محمدرضاشاه پهلوی شروع به برنامهریزی برای ساخت یک کارخانه فولاد در ایران کرد. ایران مذاکرات خود را با اتحاد جماهیر شوروی در این زمینه آغاز کرده بود و سفارت آمریکا این مذاکرات را از نزدیک دنبال میکرد. در سال 1343 هفت عضو هیات شوروی برای بازرسی شهرهای ایران وارد کشور شدند و اصفهان را محل مناسبی برای ساخت کارخانه فولاد دانستند. در پی امضای توافق ایران و شوروی در راستای ساخت کارخانه فولاد، محمدرضاشاه پهلوی اعتراف کرد که دو یا سه پیشنهاد از جانب غرب برای ساخت کارخانه فولاد داشته، اما این پیشنهادها دیر به دست او رسیده است.
اتحاد میان ایران و شوروی در این زمینه برای غرب بسیار نگرانکننده بود؛ بنابراین برای خودکفایی ایران در زمینه فولاد، علی رضایی برای ساخت یک کارخانه فولاد دیگر فراخوانده شد. شرکت آلمانی DEMAG که قرار بود در دوران نازیها در ایران کارخانه فولاد تأسیس کند، در فروردین 1344 برای ساخت بخشی از کارخانه فولاد قرارداد بست. کارخانههای متعدد «نورد» اهواز محصولات متعددی را تولید کرده بودند و شاه پیمانکاران را مجبور کرده بود که از محصولات داخلی خرید کنند. شاه در دیداری با کارکنان کارخانه نورد به آنان گفته بود که کارگران باید در تولید کارخانهای که در آن کار میکنند، مشارکت داشته باشند؛ بنابراین علی رضایی مجبور شد نیمی از سهام کارخانه را به کارکنانش بفروشد. انحصار آهن در ایران در اختیارش بود و عواید میلیاردی آن به جیب خانواده پهلوی میرفت.
بانک شهریار
رژیم پهلوی با یکسری اقدامات عجولانه خود به نیت راضی نگهداشتن مردم، سیستم بانکی کشور را بر هم زد. پس از کودتای 28 مرداد و از دوران دولت اعلاء و اقبال، الگوی جهان سرمایهداری در ارتباط نزدیک با سرمایهگذاران خارجی رشدی حیرتآور داشت. دولت از راههای مختلفی بانکداری را ترغیب میکرد.
پس از بالا رفتن قیمت نفت چندین بانک مختلط به وجود آمدند و به تعدادی از صاحبان سرمایه نیز اجازه داده شد تا بانک مورد نظر خود را داشته باشند. یکی از این سرمایهداران علی رضایی بود. در آن دوران علی رضایی از این فرصت استفاده کرد و درصدد تأسیس یک بانک برآمد. قوانینی که بانکداری را در اختیار دولت قرار داده بود، دچار تغییرات زیادی شد و این مساله دلیل بر رشد قارچگونه بانکها در کشور بود. علی رضایی توانست از این فرصت استفاده و بانک شهریار را تأسیس کند. بانک شهریار توسط علی رضایی و گروه صنعتی شهریار با همکاری تعدادی از صاحبان صنایع تأسیس شد.
سرمایه بانک شهریار در سال 1355 بالغ بر پنج میلیارد و کل داراییهای بانک، بالغ بر 29 میلیارد ریال بود. در ابتدای راهاندازی بانک، جلیل شرکاء، مدیرعامل بود و علی رضایی بهعنوان رئیس هیاتمدیره انتخاب شد. فرزندان علی رضایی، شاهین و شهریار نیز جزء هیاتمدیره بانک محسوب میشدند. علی رضایی با گرفتن وام از سایر بانکها توانست بانک شهریار را راهاندازی کند. او برای تأسیس بانک شهریار، چندین وام هم از بانکهای خارجی دریافت کرد. سرانجام وامهای کلان رضایی از بانکهای مختلف، بانک او را در معرض انحطاط قرار داد، اما بانک مرکزی با ایجاد محدودیت در سهام برادران رضایی بانک شهریار را نجات داد.
علی و محمود رضایی در آغوش سیاست
علی و محمود رضایی در حادثه کودتای 28 مرداد 1332 حضوری فعال از خود نشان دادند. این دو برادر در کنار بخشی دیگر از جامعه از به قدرت رسیدن کمونیستها وحشت فراوان داشتند. آنها از دهه 1330 در زمینه سیاست بسیار فعال بودند. در هیاهوی دوران مصدق علی رضایی بهعنوان نامزد سلطنتطلب از سبزوار کاندیدای انتخابات شد.
این دو برادر حضور در پای صندوقهای رأی را به شکلی متفاوت در سبزوار برگزار کردند؛ بهطوری که رایهای این شهر در دوران انتخابات عادلانه محسوب نشد و دولت مصدق آنها را باطل اعلام کرد. علی و محمود رضایی پس از جریان کودتای 28 مرداد بهدلیل کمکهای شایانی که کرده بودند، به خاندان پهلوی بسیار نزدیک شدند. علی رضایی برای شرکت در انتخابات مجلس سنا بهعنوان نمایندهای از تهران رشوه زیادی را پرداخت تا نام او در میان اسامی کاندیداها قرار گیرد. او توانست در این انتخابات به کمک اشرف پهلوی انتخاب شود.
در اوایل سال 1356 او شروع به بررسی مشکلات کرد؛ چراکه سرعت اقتصاد کاهش یافته بود. علی رضایی باور نداشت که انقلابی در راه است؛ بنابراین حاضر به فروش اموال خود در پی اصرار خانواده نشد. در نیمه دوم سال 1357 بالاخره متوجه وضعیت نابسامان کشور و تغییر دولت شد و خود را متقاعد کرد تا از کشور بیرون برود. او سرانجام توانست هواپیمای اختصاصی خود را در فرودگاه آماده رفتن کند. در همان روز غلامعلی اویسی یکی از دوستانش تلفنی به او خبر داد که حکم بازداشتش صادر شده و طی چند ساعت آینده عوامل مربوطه برای دستگیریاش اقدام خواهند کرد؛ ولی علی رضایی بالاخره از کشور خارج شد.
بر خلاف علی، برادر دومش حاضر به خروج از کشور نبود؛ چراکه اعتقاد داشت کاری نکرده است. بعد از انقلاب محمود رضایی دستگیر شد و به زندان افتاد. بعد از دو ماه خانوادهاش برای آزادیاش تلاش بسیاری کردند و بعد از آزادیاش بهصورت غیرقانونی از کشور خارج شد.
مصادره اموال رضاییها
دکتر جواد صدر در بخشی از خاطراتش درباره مصادره اموال علی رضایی مینویسد: «در ماههای اول ورودم به بند 3، یکی از هماتاقیها صادقی نام داشت. او مردی کوتاهقد با سر بزرگ و شکم برآمده بود. میگفتند شغل او ماستبندی بوده و اول انقلاب خود را به دادسرای انقلاب انداخته و بدون آنکه سواد داشته باشد، از بازداشتشدگان بازپرسی میکرده است.
روزی اطلاع پیدا کرد که دستور ضبط اموال یکی از ثروتمندان رژیم شاه، بهطوری که میگفتند علی رضایی، سناتور و صاحب چندین کارخانه بزرگ و کوچک، صادر شده بود. صادقی با سمت بازپرس دادگاه انقلاب به خانه رضایی در تجریش که میگفتند پر از اشیای قیمتی بود، رفته و با همان عنوان اثاث و اشیای قیمتی منزل رضایی را در کامیون ریخته و برده بود. بعد که ماموران اجرای حکم ضبط اموال به محل مراجعه کرده بودند، ملاحظه کردند که اموال قبلاً برده شده است. نتوانستم صحت یا خلاف این گفتهها را در آن حد که میگفتند، کشف کنم، ولی در صحبتهای خودش قرائنی از اینکه دستبرد بزرگی به اموال شخص متهمی با استفاده از عنوان مجعول زده، به دست میآمد.» اموال دو برادر پس از انقلاب، در تیرماه 1358 مصادره شد.