پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
حمله به نوآوری / از سنگپرانی به ماشین دود تا مبارزه با اسنپ
امیر ناظمی؛ ماهنامه آیندهنگر / هر نوآوری در حقیقت «تخریب خلاقانه» سیستم فعلی است؛ سیستمی که تا پیش از این مشغول به کار بوده است. زمانی که ویلیام لی نخستین ماشین نساجی را اختراع کرد (۱۵۸۹ م)، از ملکه الیزابت خواست تا به او پروانه ثبت اختراع (پتنت) این دستگاه را بدهد.
ملکه انگلستان تا آن زمان پروانههای اختراع را برای افراد نوآور صادر میکرد، تا مخترعان بتوانند برای مدتی از نوآوری خود به صورت انحصاری بهره ببرند و از این طریق نوآوری در کشور و جامعه تشویق شود و پرداخت هزینه آن امری عقلایی شود. این رویه دادن انحصارهای موقت، که همچنان نیز در جهان باقی مانده است، سازوکاری تضمینشده است تا از این طریق افراد تشویق به نوآوری و حاضر به قبول ریسک شوند.
اما این بار ملکه الیزابت از این کار سر باززد و چنین گفت: «تو بلندپروازی آقای لی!» ملکه الیزابت درست تشخیص داده بود: «میدانی این اختراع تو چه بر سر رعایای فقیر میآورد؟! آنان شغلهایشان را از دست خواهند داد و به گدایی خواهند افتاد!» این یک رویداد یکباره نبود، بلکه سرآغاز روندی بود که تاکنون نیز ادامه دارد. روندی که در آن نوآوریها تنها ایجادکننده یک فضای جدید نیستند، بلکه فراتر از آن قربانیکننده فضاهای پیشین نیز هستند.
نوآوریها چه دوست داشته باشیم و چه نه قربانی میگیرند. تمام کسانی که با فناوری قدیمی کار میکنند نخستین قربانیان هر نوآوری هستند. رانندگان تاکسیهای سنتی در ایران که با آمدن اسنپ و تپسی ناراضی شدهاند، تفاوتی با همکارانشان در فرانسه ندارند که با آمدن اوبر، به شکایت برخاستند.
به این ترتیب اگرچه تمایل رسانههای جهانی همواره بر روی خوشِ استقبال از هر نوآوری تاکید دارند، ولی رویه دیگری زیر پوست این استقبال و البته در جهتی وارون در جریان است. نوآوریها در جوامع مختلف و در نظامهای سیاسی- اجتماعی- اقتصادی مختلف به شیوههای مختلفی مورد استقبال قرار میگیرند. به همین دلیل است که «پذیرش نوآوری» تبدیل به معیاری قابل توجه برای موفقیت نوآوری میشود.
در این مقاله با مبنا قراردادن داستان ورود قطار به ایران تلاش میکنیم تا به نیروهای ۵گانهای اشاره کنیم که به صورت بالقوه میتوانند در گامهای نخستین مقابل نوآوری بایستند. هر چند در ادامه و با بالغ شدن نوآوری این مقابله میتواند کاهش یابد یا حتی تبدیل به پشتیبانی از نوآوری شود.
پس از معرفی این نیروهای ۵گانه به سراغ تحلیل اقتصادی- سیاسی عمیقتری میرویم که در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند؟» از آن زاویه به مسئله نگاه شده است. این نگاه جدید عجماوغلو به ما نشان میدهد که در پشت این تقسیمبندی اولیه میتوان به دلایل عمیقتری پرداخت. دلایلی که واقعیت این مقاومتها را نشان میدهد.
داستان قطار در ایران
اولین خط راهآهن ایران میان تهران و حضرت عبدالعظیم در شهر ری در سال ۱۲۶۱خورشیدی/۱۸۸۳ میلادی کشیده شد. مردم نخستین نامی که بر قطار گذاشتند، «ماشین دودی» بود؛ چرا که از دودکش قطار دود خارج میشد. این راهآهن توسط مهندس فرانسوی- بلژیکی به نام مسیو بواتال که نماینده یک شرکت بلژیکی بود ساخته شد.
نخستین امتیاز ساخت راهآهن توسط ناصرالدینشاه اعطا شد، و به این ترتیب ماشین دودی نخستین خط قطار شهری یا تراموای تهران است. ماشین دودی دو ایستگاه داشت. نقطه آغاز این خط نزدیک خیابان دروازه خراسان (میدان قیام و پارک کوثر فعلی) و نقطه پایانی جلوی در شاه عبدالعظیم در شهر ری بود. مردم به ایستگاههای ماشین دودی «گار» میگفتند که واژه فرانسوی برای ایستگاه است.
در آغاز ورود قطار، هربار به هنگام راه افتادن ماشین دودی، بچههای سنگ به دست، نماد استقبال سرد مردم از این نوآوری شدند! پرتاب سنگ به قطار یادگاری است که تا چند دهه پیش همچنان متداول بود و تبدیل به یکی از شناختهشدهترین کلامهای قصار منتسب به شریعتی و مطهری شده است. جمله معروفی با این مضمون: «بچهها به سوی قطار در حال حرکت سنگ پرتاب میکنند، اما هیچ قطاری با سنگ زدن یک بچه متوقف نخواهد شد».
مطهری در کتاب «حق و باطل» این موضوع را با نام منطق «ماشین دودی» چنین آورده است:
«میبینید جامعه ما برای این [کسی که ساکن است و تحرکی ندارد] بیشتر احترام قایل است. این، علامت کمال مردگی یک اجتماع است، که هر انسانی هر اندازه بیخبرتر و ناآگاهتر باشد او را بیشتر میپسندد و با ذائقه او بیشتر جور درمیآید. یکی از دوستان ما که مرد نکتهسنجی است، یک تعبیر بسیار لطیف داشت، اسمش را گذاشته بود منطق ماشین دودی، میگفتیم منطق ماشین دودی چیست ؟ میگفت من یک درسی را از قدیم آموخته ام و جامعه را روی منطق ماشین دودی میشناسم . وقتی بچه بودم منزلمان در نزدیکی حضرت عبدالعظیم بود و آن وقتها قطار راهآهن به صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران – شاهعبدالعظیم بود. من میدیدم که قطار وقتی در ایستگاه ایستاده بچهها دورش جمع میشوند و آن را تماشا میکنند و به زبان حال میگویند ببین چه موجود عجیبی است. معلوم بود که یک احترام و عظمتی برای آن قایل هستند. تا قطار ایستاده بود با یک نظر تعظیم و تکریم و احترام و اعجاب به آن نگاه میکردند تا کمکم ساعت حرکت قطار میرسید و قطار راه میافتاد. همین که راه میافتاد بچهها میدویدند، سنگ برمیداشتند و قطار را مورد حمله قرار میدادند. من تعجب میکردم.»
به این ترتیب او ادامه میدهد: «این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هرکسی و هرچیزی تا وقتی که ساکن است مورد احترام است، تا ساکت است مورد تعظیم و تبجیل است، اما همین که به راه افتاد و یک قدم برداشت نهتنها کسی کمکش نمیکند، بلکه سنگ است که به طرف او پرتاب میشود و این نشانه یک جامعه مرده است، ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قایل است که متکلم هستند نه ساکت، متحرکاند نه ساکن، باخبرترند نه بیخبرتر».
درست به موازات سنگپرانی به ماشین دودی، نوعی از استقبال عمومی نیز مشاهده میشود. به همین دلیل بود که در شروع کار ماشین دودی، مردم کنجکاوتر تهران برای آشنایی با این نوآمده گروهگروه به گارماشین (ایستگاه ماشین دودی) میرفتند؛ ولی تنها به مشاهده اکتفا میکردند و هیچکس جرئت و تمایل سوار شدن بر آن را نداشت.
به این ترتیب نوآوریها در میان هر گروهی خوشامدگویان و نفرینکنندگان خاص خویش را دارد. مردم آمده به گارها کمتر سوار این ماشین دودی میشدند تا آنکه ناصرالدینشاه برای اولین بار با گروه زیادی از مقامات مملکتی با ماشین دودی به شهرری مسافرت کرد و همین مسئله باعث تشویق مردم به استفاده از ماشین دودی شد.
به عبارت دیگر در درگیری میان گروههای پیشرویی که مایل به استفاده از فناوری هستند و آنان که در مقابل فناوری میایستند، مدام به یارگیری اقدام میکنند تا آنکه این موازنه با تغییراتی روبهرو شود. اما نهایتا چرخهای این ماشین آنگونه که انتظار میرفت نچرخید و این خط در سالهای دهه ۱۳۳۰ تعطیل شد. به عبارت دیگر مخالفان فناوری جدید بودند که در این نبرد پیروز میدان بودند.
در ادامه بر اساس برخی از شواهد تاریخی به جنبههای ۵گانهای از مخالفان قطار به عنوان نمونهای قابل توجه در ورود یک نوآوری اشاره خواهد شد.
یکم: گاریچیها، نماد فعالان اقتصادی فناوری پیشین
آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» بیان میکند که «گاریچیها به دلیل ترس از پدید آمدن رقیبی ارزانقیمت» نخستین گروه از مخالفان نوآوری جدید یعنی ماشین دودی بودند. نوآوریها محصولات و خدمات را یا با قیمت ارزانتر یا با کیفیت بالاتر ارائه میدهند؛ یا به نیازهایی پاسخ میدهند که اساسا پیشتر پاسخی برای آنها نبوده است.
نوآوریهای نوع اول که قیمت پایینتر یا کیفیت بالاتر ارائه میدهند، همواره نخستین دشمنانشان کارگزاران فناوری قدیمی هستند که با قیمت بالاتر یا بیکیفیتتر نمیتوانند به رقابت نوآوری بپردازند. به این ترتیب تنها راه باقیمانده پیش روی آنان، مخالفت و متوقف ساختن نوآوری است.
اما آن دسته از نوآوریهایی که به نیازهایی میپردازند که پیش از آن پاسخی برایشان نبوده است، مشکلشان بیشتر با پذیرش اجتماعی است. اگر مردم به آنها اعتماد کنند، نوآوریها سرنوشت مطلوب خواهند یافت.
دوم: زائران، نماد استفادهکنندگان
آبراهامیان در ادامه بیان میکند: «زائران نیز به دلیل هراس ناشی از مرگ یکی از زائران در زیر موتوربخار، دست به دست هم دادند تا خطآهن را ویران کنند».
کاربران فناوری نوین، در نوآوریهایی که کیفیت بهتر و قیمت ارزانقیمتتر ارائه میدهند، به سادگی تبدیل به کاربران هوادار نوآوری میشوند؛ تنها کافی است تا نخستین استفادهها همراه با تجربیات ترسآور نشود. به همین دلیل است که نخستین استفادهکنندگان، نقشی کلیدی در موفقیت یا شکست فناوریها ایفا میکنند.
اما در نوع دوم نوآوری، یعنی نوآوریهایی که به پاسخگویی تقاضایی میپردازند که پیشتر یا وجود نداشته یا کسی پاسخی برای آن نداشته، کاربران پیشرو و جسور سدشکنان استفاده از نوآوری هستند. به همین دلیل است که این نوآوریها در جوامعی که از نرخ پذیرش اجتماعی بالا برخوردار هستند، شانس بیشتری برای توسعه و بهکارگیری دارند.
شاید مرگ یکی از زائران، پیشامد شوربختانهای برای ورود قطار به ایران بوده است.
سوم: روحانیون، نماد دغدغهمندان ارزشها
در ادامه داستان قطار، آبراهامیان به روحانیونی اشاره دارد که «به دلیل مخالفت با نفوذ اجنبی» همراه با دغدغهای ارزشمحور با این نوآوری مواجه میشوند. هر نوآوری ترس ورود مجموعهای از بدیلها است.
نوآوری نهتنها میتواند زمینهساز ورود تولیدکنندگان و توسعهدهندگانش شود، بلکه بیش از آن میتواند نماد ارزشهای بدیلی شود که عمدتا در رقابت با ارزشهای موجود و مستقر هستند.
چهارم: ناصرالدینشاه، نماد حاکمیت
اعتمادالسلطنه (ص۴۶۲) در خاطرات روزانهاش خاطرهای دارد، که پیش از ورود قطار موضعگیری ناصرالدینشاه را نشان میدهد:
«موسیو بوآتال بلژیکی نمونه کوچکی از تراموا آورده بوده که ناصرالدینشاه فرموده بودند: «گُه خورده بود، شتر و قاطر و خر صدهزار مرتبه از راهآهن بهتر است. حالا [که] چهل پنجاه فرنگی در تهران هستند ما عاجزیم، اگر راهآهن ساخته شود هزار نفر بیایند چه خواهیم کرد!»
ناصرالدینشاه در پشت ناسزاهایش به خوبی میداند که قطار تنها اسباب رفاه شهروندان نیست، بلکه میتواند راهی برای ورود بیگانگان باشد. بیگانگانی که میتوانند بدیل حاکمیت ناصرالدینشاه باشند.
تنها ناصرالدینشاه نبود که با راهآهن مخالفت میکرد. فرانسیس اول (آخرین پادشاه امپراتوری روم) نیز تا سال ۱۸۱۱ با راهآهن به عنوان یکی از فناوریهای کلیدی انقلاب صنعتی مخالفت میکرد. زمانی که طرحی برای ساخت یک خطآهن شمالی به فرانسیس اول ارائه شد او پاسخ داد: «نه، نه، من هیچ کاری با آن ندارم. چون ممکن است یک انقلاب وارد کشور شود»!
در حقیقت هر دو پادشاه با یک موضوع مخالفت داشتند: توسعه اقتصادی مدرن و پیامدهایی که میتوانست به همراه داشته باشد.
نیکلای اول تزار روسیه نیز از توسعه راهآهن هراس داشت. او زمانی که بحث توسعه خطوط راهآهن بود بیان میکند: «خطوط راهآهن همیشه از ضرورت طبیعی ناشی نمیشوند، بلکه بیشتر یک تجمل یا نیاز مصنوعی هستند. راهآهن مسافرتهای غیرضروری از این مکان به آن مکان را، که در این دوران کاملا معمول شده است، تشویق میکند».
پنجم: کتابچی، نماد روشنفکران
اعتمادالسلطنه در ادامه خاطرهاش ذکر میکند: «خانه کتابچی رفتم. صحبت راهآهن شد. گفت امینالسلطان صورت راهآهن انگلیس را به من داده که انتقاد کنم.
من صریح نوشتم که «راهآهن مضر است برای استقلال شما. این بود که موقوف شد.» کتابچی، که روشنفکر دوران خود است نیز هراس دارد از راهآهن. او از راهآهن هراس دارد چون آن را عامل نفوذ بیگانگان میداند.
تعمیق هراس در رویکردی اقتصادی- سیاسی
اما در واقعیت تمامی گروههای مخالف نوآوری در یک نقطه مشترک هستند: برهم خوردن نظم موجود! سیستمهای مستقر موجود، در وضعیت خود تعادلی دارند که در آن بازیگران مختلف جایگاه خود را یافتهاند. جایگاهی که در آن میتوانند موقعیت خود و سایر بازیگران را در آن بیابند. موقعیتی که صرفنظر از مطلوبیت یا عدم مطلوبیت بازیگران تا اندازهای تقسیم شده است. در حقیقت اصلیترین مدافعان وضع موجود، نوآوری را برهمزننده وضع موجود میدانند.
شومپیتر به خوبی دریافت که نوآوری «تخریب خلاق» وضع موجود است. اما دامنه نوآوریها برخلاف نگاه نخستین، تنها معطوف به اقتصاد و فناوری نیست. در واقعیت فناوریهای جدید، یعنی زمینه ورود بازیگران جدیدی که پیش از این حضور نداشتهاند!
عجماوغلو و رابینسون در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند؟» به فهرست بلندی از نمونههای تاریخی اشاره دارند. نمونههایی که در تمامی آنها هر فناوری نو یا نوآوری، منجر به تغییر در آرایش نیروهای سیاسی و قدرت میشده است.
به زبان آنان: «تخریب خلاق نهتنها درآمد و ثروت، بلکه قدرت سیاسی را نیز بازتوزیع میکند»! آنان به خوبی نشان میدهند که به موازات گسترش اقتصاد صنعتی بود که کارخانهداران جدید و طبقه متوسطی که در اطرافشان پدید آمد، در ادامه حقوق جدیدی را نیز مطالبه کردند. آنان نسبت به محرومیت از حقوق خود و سیاستهای دولت برعلیه منافعشان دست به اعتراض زدند.
به عنوان مثال زمانی که در انگلستان واردات گندم برای حفظ منافع زمینداران بزرگ ممنوع شد، حالا این طبقه جدید صنعتی بازیگران نوآمدهای شده بودند که برخلاف بازیگران سابق و دارای قدرت سابق یعنی زمینداران، اقدام مقابل انجام میدادند.
دومین جنبه مهم آن است که صنعت، وابسته به نوآوری است. هرچه نوآوریها محدود شوند، در حقیقت توسعه صنعتی است که متوقف شده است. به این ترتیب مقابله با نوآوری در واقعیت مقابله با صنعتی شدن است.
واقعیت تاریخی نشان میدهد در حقیقت هرچه یک حکومت بیشتر مطلقگرا باشد، از گسترش صنعت بیشتر واهمه دارد. ترس از صنعتیشدن یعنی «ترس از واگذاری قدرت به تازهواردان»!
یک حاکمیت مطلقگرا توسعه صنعتی را تنها تا حدی میپذیرد که منجر به هیچگونه تغییری در بازتوزیع قدرت نشود؛ این همان نکتهای است که منجر به رشد صنعتی و اقتصادی در کوتاهمدت و شکست در بلندمدت میشود. مطلقگرایی در ذات در تعارض با حقوق مالکیت فکری نیز هست، چرا که این حقوق زمینهساز بازتوزیع قدرت میشود. عجماوغلو میگوید: «کشورهای دارای حکومت مطلقه بخت کمی برای بهرهگیری از اختراعات و فناوریهای انقلاب صنعتی داشتند».
نمونه حکومت مطلقه فرانسیس اول (آخرین پادشاه امپراتوری روم) است که در دوران صنعتیشدن جهان، همچنان میگوید: «من احتیاج به دانشمند ندارم، بلکه شهروندان خوب و صادق میخواهم.
وظیفه شما این است که جوانان را اینچنین تربیت کنید. کسی که به من خدمت میکند باید آنچه را من دستور میدهم آموزش دهد. اگر کسی نمیتواند این کار را انجام دهد، یا نظریات جدیدی دارد، میتواند برود، یا من او را برکنار خواهم کرد».
فرادستان سنتی همواره ترجیح میدهند تا وضع موجود سیاسی و اقتصادی را در همان حالی که هست حفظ کنند. حفظ وضع موجود به کمک ابزارهای مختلفی انجام میشود. به عبارت دیگر حاکمیت را اگر تسخیرشده فرادستان یک جامعه بدانیم، دیگر نمیتوان میان ۵ دسته فوق تفاوتی قایل شد. ۵ دسته فوق در یک نبرد عمیقتر با یکدیگر هستند: نبرد حافظان وضع موجود و نوآمدگان!
نوآمدگان کسانی هستند که با شیوههای جدید تولید، خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه در سهمبندی قدرت تغییر ایجاد میکنند. نوآمدگان میتوانند نوآورانی باشند که تغییرات اجتماعی پیامد فناوریهای جدید و شیوههای نوین خلق ثروتشان باشد.
در حقیقت سرنوشت نوآوری و توسعه صنعتی همیشه در میانه نبرد شدید میان این دو گروه تعیین میشود. حافظان وضع موجود بلندمدت را در پیشگاه کوتاهمدت قربانی میکنند و به همین دلیل است که فروپاشیها و شکستها ایجاد میشوند.
کانکرین وزیر مالی نیکلای اول بود. کانکرین همان سیاست اشتباهی را پیش میگرفت که سایر حافظان وضع موجود پیش میگیرند. او به صورت سرسختانهای به تقویت فعالان سنتی اقتصاد میپرداخت. او در سیاستهای بانکی، به گونهای برنامهریزی میکرد که وامها در اختیار فعالان سنتی قرار گیرد. کانکرین در مقابل رویدادهای مرتبط با توسعه صنعتی نیز میایستاد. او نمایشگاههای صنعتی را که اصلیترین زمینه ورود نوآوری در دنیای آن زمان بود با محدودیت روبهرو میساخت.
به عنوان نمونه او زمین و رعایای زمین را به عنوان وثیقه قبول میکرد و این دقیقا به این معنا بود که منابع بانکی در اختیار زمینداران و فئودالها قرار خواهد گرفت. نیکلای اول و کانکرین فکر میکردند با ایجاد موانع برای نوآوریها و صنایع نوپای آن سالها میتوانند خود را از مصائب تغییرات اجتماعی برهانند. آنان به همین دلیل زمینههای فروپاشی امپراتوری روسیه را رقم زدند، چون منافع کوتاهمدت طبقه حاکم را بر منافع بلندمدت جامعه برتری میدادند. نیکلای از تغییرات اجتماعی که به همراه نوآوریها پدید میآمد هراس داشت.
نتیجهگیری
توسعه نوآوری و فناوری بیش از آنکه تابع سیاستهای نوآوری و فناوری باشد، تابع سیاستهای اقتصادی- سیاسی است. نوآوریها تغییردهنده سهم قدرت و بازیگران موجود هستند. بازتوزیع قدرت پیامد کلیدی هر نوآوری و فناوری جدید است.
به همین دلیل است که کشورهایی که توسعههای صنعتی و ارتقای نوآوری یافتهاند، تنها از اتخاذ سیاستهای مناسب صنعتی و نوآوری به آن دست نیافتهاند. ترکیب دوگانه وضعیت سیاسی- اقتصادی از یک سو و سیاستهای صنعتی و نوآوری از سوی دیگر است که میتواند منجر به توسعه صنعتی شود.
پشتیبانی واقعی آن است که حوزه سیاسی، موانع ورود برای نوآمدگان را از میان بردارد. مادام که سیاستمداران همان حافظان وضع موجود باشند و مادام که سیاستها در جهت حفظ انحصارهای چندگانهای باشند که در پشت آن گروههای دارای قدرت موجود هستند، انتظار توسعه صنعتی بنا به شواهد تاریخی امکانناپذیر است.
جوامعی که حاضر به گسترش دایره بازیگران نیستند و ترجیح میدهند تا قدرت در انحصار بازیگران پیشین و قابل اعتماد قرار گیرد، در حقیقت نوآمدگان را پذیرا نیستند. نوآمدگانی که از تغییر سهم قدرت و به اتکای نوآوریها تمایل به ورود به عرصه صنعت دارند، توسط بازیگران پیشین پذیرفته نمیشوند.
به این ترتیب پیش از هر گونهای از توسعه صنعتی نیاز است تا پیشفرضهای محدودکننده ورود بازیگران نوآمده از میان برداشته شود. در حقیقت با وجود گروههای غالب اقتصادی- سیاسی که همزمان از یک سو بخشی از اقتصاد و از سوی دیگر بخشی از عرصه سیاست را در اختیار دارند، ورود هر بازیگر جدید اقتصادی به معنای بر هم خوردن سهم قدرت نیز هست.
در این وضعیت نوآمدگان نهتنها مورد استقبال قرار نمیگیرند، بلکه با تبانی مشترک گروههای مختلف از صحنه بازی حذف میشوند. هیچ نوآوری به سادگی و سریع نمیتواند وارد بازار شود و گروههای سیاسی که همان گروههای اقتصادی اصلی هم هستند تا زمانی که آن فناوری نو تبدیل به یک فناوری قابل حصول برای خودشان نشود، امکان ورود فناوری نوین را مسدود میکنند.