پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
حبابهایی از جنس نترکیدن
لطفاً به حرفهای من گوش کنید. میخواهم اوضاع را کامل برای شما توضیح بدهم. چند ماه پیش برای پسرم یک دستگاه حبابساز خریدم. او ابتدا خیلی با آن ارتباط برقرار نکرد اما با دیدن حبابهای ریز و درشت و ترکیدن آنها، رفته رفته نظرش به آن دستگاه جلب شد. او زمان زیادی از روز خود را با حبابساز میگذراند. کار به جایی رسید که پسرم حسابی از این دستگاه و سازوکارش کیف کرده بود و هرچه حبابها بزرگتر میشدند، بیشتر به وجد میآمد.
پسرم با دستگاه حبابساز حسابی سرگرم شده بود و دیگر از من خواستهای نداشت. نحوه کار دستگاه در یک بروشور خیلی قطور به صورت کامل توضیح داده شده بود اما من حوصله خواندن آن را نداشتم و قضیه را جدی نمیگرفتم. دامادمان به من گفت که تو اینکاره نیستی وگرنه حداقل یک نگاه به بروشور میانداختی. خندیدم و گفتم حباب آنقدرها که او فکر میکند، مکانیزم پیچیدهای ندارد. کارهای مهمتری داشتم و به ذهنم خطور نمیکرد که روزی چند حباب برایم حاشیه ایجاد کند.
همسرم گفت که پسرمان با همبازیهایش توپ، عروسک، تبلت و تمام اسباببازیهایشان را کنار گذاشتهاند و در کوچه مشغول بازی با حباب هستند. عدهای که خود را حبابباز معرفی میکردند، با دستگاههای عجیبی به بچههای ما نزدیک شدند و حبابهای بزرگتری ساختند. حبابهایی که از دستگاه آنها بیرون میآمد، آنقدر بزرگ میشد که پیر و جوان از دیدن آن تعجب میکردند. حبابهای کوچک بچههای ما به حاشیه رفته بود.
دیگر دستگاههای حبابساز بچههای ما اصل ماجرا نبود. هر روز صبح عده زیادی جمع میشدند تا نمایش بزرگ حباببازها را ببینند. کسبه محل مغازههایشان را بستند و به تماشا آمدند. رانندهها، محصلها و خانهدارها هم به این معرکه اضافه شدند. جمعیت غیرقابل کنترل شده بود. خبرهای حبابی روزنامه محلمان را فتح کرده بود. حسابی مضطرب شده بودیم. قرارمان این نبود.
پلیس محله وارد داستان شد و عده عجیب حبابباز بدون آن که کسی با آنها برخورد کند، از محل خارج شدند. پسرم داد و فریاد میزد: «دارن در میرن. بگیرینشون. اینها همونهایی هستن که حبابهای عجیب درست میکردن.» دست او را گرفتم و گفتم که نگران نباشد. میدانستم که آن افراد دقیقاً چه کسانی هستند.
خرید و فروش حبابساز را در محله ممنوع اعلام کردیم و افرادی که به صورت غیرقانونی مشغول به تجارت حباب بودند، تحت تعقیب قرار گرفتند. پسرمان و دوستانش شوکه شده بودند. به آنها و تمام مردم منطقه اعلام کردیم که نگران نباشند. تمام حبابها را میترکانیم و حباببازهای عجیب را به سزای اعمالشان میرسانیم.
من که از نخواندن بروشور پشیمان بودم، به دیدار حباببازها رفتم. حبابهای خیلی بزرگ تشکیل شده بود و آنها برخلاف من و دوستانم، میخندیدند و انگور میخوردند. از حباببازهای عجیب خواستم دستگاههای مخوفشان را تحویل دهند. در جواب گفتند: «تو اصلاً صلاحیت نداری. برو کنار بذار باد بیاد.» من به هیچ عنوان قصد کنار رفتن نداشتم و با عصبانیت از مکان آنها بیرون زدم.
تمام این قصه از چند ماه پیش تا امروز اتفاق افتاده. مردم محل پشت در خانهام صف بستهاند و از نظرشان من همه را به حبابسازی ترغیب کردهام. خانوادهام ناآرام و نگران در خانه نشستهاند. واقعیت این است که من گند زدم و در این لحظه در جایی ایستادهام که نمیتوانم چارهای برای این شرایط پیچیده پیدا کنم. به من فرصت بدهید. قول میدهم که همه چیز به حالت عادی برگردد. پشت خط هستید؟ الو؟