پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
مردی برای تمام فصول / گفتگو با مسیح قائمیان
رضا قربانی، قاسم سرافرازی، رسول قربانی؛ ماهنامه عصر تراکنش / بعد از انقلاب زمانی که آمریکاییها رفتند کسی توانایی کار با سیستمهای آیبیام را نداشت تا اینکه بالاخره یک نفر آشنا به سیستمها پیدا شد. آن نفر کسی نبود جز مسیح قائمیان، مردی که بعد از سالها هنوز هم نقش موثری در فناوری ایران دارد.
مسیح قائمیان برای فعالان صنعت بانکداری و پرداخت ایران چهره ناشناختهای نیست. اگر بخواهیم از 5 نفر نام ببریم که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در حوزه فناوریهای مالی بانکداری و پرداخت کشور تأثیرگذار بودهاند، مسیح قائمیان به احتمال زیاد نفر اول این فهرست است. در طول چهل سال گذشته هر جا نامی از فناوریهای بانکی به میان آمده، اثری از مسیح قائمیان هم در آن مشاهده شده است. حضور در بانک مرکزی در آوان جوانی و در سالهای پس از پیروزی انقلاب مسیر زندگی او را از محیط دانشگاهی و آکادمیک وارد حوزه عملیاتی بانک و فناوریهای بانکی میکند و این تغییر مسیر زمینهساز اتفاقات بزرگی میشود که با همت و تلاش او پایهگذاری شده است. تأسیس شرکت دادهپردازی، شرکت ملی انفورماتیک، توسن، پروژه کارت هوشمند سوخت و دهها پروژه کوچک و بزرگ دیگر حاصل فعالیتهای قائمیان در طی سالهای گذشته است. مسیح قائمیان حرفهای زیادی برای گفتن دارد و ما ناگزیر میشویم در دو جلسه روایت زندگی وی را بشنویم. مسیح مرد روزهای سخت است و از اینکه کارهای سختی را انتخاب و انجام دهد، لذت میبرد. وی هنوز هم در سر ایدههایی تازه دارد. او اکنون و در 64 سالگی در بانک شهر در حال توسعه سامانههای جدید و نوآورانهای است که احتمالاً تا چندی دیگر خبرهایی از آن خواهیم شنید. او قصد ندارد به این زودی بازنشست شود. وی را میتوان مرد تمام نشدنی صنعت بانکداری و پرداخت کشور نامید. روایتی از زندگی او را در ادامه میخوانیم.
مسیح متولد میشود!
متولد 5 دی 1332 است اما گرد پیری همچنان بر چهره مسیح ننشسته است و به نظر نمیرسد که وی 64 بهار را پشت سر گذاشته باشد. پدرش از کارمندان وزارت صنایع بود و به عنوان حسابرس فعالیت میکرد. به واسطه شغل پدر که سرکشی به کارخانهها و صنایع در شهرهای مختلف را بر عهده داشت، هر یک از فرزندان در شهرهای مختلفی نظیر ساری، قائمشهر، بابل و تهران به دنیا آمدهاند. مسیح در قائمشهر متولد میشود که در زمان تولد وی «شاهی» خوانده میشد. توضیح جالبی نیز دلیل نامگذاری آن منطقه به «شاهی» میدهد: «آن موقع جوّ درگیری با رضاشاه وجود داشت و عدهای علیه وی شورش میکردند. رضاشاه هم میآمد، خیلیها را میکشت و میگفت: «هر کس ضد رضاشاه است باید کشته شود و فقط کسانی که شاهی هستند بمانند». بدین ترتیب اسم آن منطقه «شاهی» شد. در مورد «رامسر» نیز همین ماجرا وجود دارد. در گذشته به نام «سختسر» خوانده میشد ولی وقتی رضاشاه مردم سرسخت آنجا را شکست داد، شهر را گرفت و عدهای را کشت، اسمش را «رامسر» گذاشت؛ یعنی همه رام شدند! بعضی از اسامی، نتیجه کشتار هستند؛ گرچه شاید هیچ جای تاریخ ننوشته باشند! سابقاً میشنیدیم که رضاشاه بعضی جاها را گرفته و برخوردهای تند و شدید داشته و عدهای را کشته است؛ بخصوص اگر مربوط به محیطهای کارگری میشد!»
خانواده قائمیان تا 6 سالگی او در «شاهی» زندگی میکنند و به دنبال تغییر موقعیت شغلی پدر، به تهران نقل مکان میکنند. مسیح چندماهی از سال اول دبستان را در مدرسهای حوالی بولوار کشاورز فعلی که آن موقع به «آب کرج» معروف بود، سپری میکند و پس از آن به دلیل اینکه خانه پدری به سمت منطقه سیدخندان نقل مکان میکنند، بخش اعظم دوران دبستانش را در مدرسهای به نام «عباس اورومی» این منطقه میگذارند.
توصیف وی از محله سیدخندان تهران در 50 سال پیش جالب توجه است: «خانه ما آخرین خانه در سیدخندان بود. یادم هست که پدرم داشت زمینی که آنجا خریده بود را به صورت دوطبقه میساخت و موقعی که به خانه آمدیم هنوز تکمیل نبود ولی پدرم اصرار کرد که زودتر به آنجا برویم و در مدرسه همان منطقه نیز ثبتنام کردیم. آن زمان من و خواهرم مدرسه میرفتیم و اخوی دیگرم سن کمتری داشت و یکی هم هنوز به دنیا نیامده بود. در سیدخندان آبوهوا خیلی عالی بود. خانه ما در محلی قرار داشت که ژاندارمری آن را کنترل میکرد و رفتوآمد با اسب انجام میشد. برفی که در زمستان میآمد هوا را به قدری سرد میکرد که خیلی روزها وقتی به خانه میرسیدیم از سرمایی که به پایمان زده بود گریهمان میگرفت. تا زانوی ما یا حتی بالای زانو را برف میگرفت و به زور خودمان را از لای برفها به خانه میرساندیم.»
[mks_pullquote align=”left” width=”600″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]
مدرسه هدف
گروه فرهنگی هدف، متشکل از چهار دبستان دخترانه و پسرانه و چهار دبیرستان تا سال انحلال یعنی ۱۳۵۸ بیش از شانزده هزار دانشآموز دیپلمه تربیت کرد. گروه فرهنگی هدف از نظر تعداد دانشآموز یکی از بزرگترین مجتمعهای آموزشی ایران محسوب میشد. دکتر احمد بیرشک و تنی چند از یارانش (احمد دیانی – احمد رضاقلی زاده – سید محمد قاضی نوری – علی متمدن – دکتر تقی هورفر – احمد انواری) در تاریخ ۲ خرداد ۱۳۲۷ (برابر با ۲۳ ماه مه ۱۹۴۸ میلادی) با سرمایهای اندک (۳۵۰۰۰ تومان) اولین مدرسه هدف (مخفف هنر، دانش و فرهنگ) را بنیان نهادند.
هيئت مدیره گروه فرهنگی هدف، از راست: دکتر حاج غفوری، دکتر رضا قلیزاده، دکتر احمد بيرشک (رئيس هيئت مديره)، هادی رهنما و جم نژاد.[/mks_pullquote]
ورود به دانشگاه
مسیح 6 کلاس را در مدرسه «عباس اورومی» در محله سیدخندان به پایان میرساند و سپس برای ادامه تحصیل به مدرسه «مروی» پایینتر از خیابان سعدی میرود. حساسیت پدر بر روی تحصیلات فرزندانش باعث میشود که دوره دبیرستان را در مدرسه «هدف» که مدرسهای غیرانتفاعی بود بگذراند تا بتواند به خوبی برای کنکور که آن روزها نیز سد محکمی به شمار میآمد، آماده شود. از مدیر مدرسه هدف به نیکی یاد میکند: «از اول مهر که به کلاس دوازده رسیدیم، مدیرمان هر روز صبح نیم ساعت سر کلاسها میآمد و راهنماییهایی میکرد که چطور درس بخوانیم و برای کنکور چگونه آماده شویم. دائم میگفت: «همه شما باید به بهترین دانشگاهها بروید». خیلی نگران بود که رتبه آن مدرسه در مقایسه با مدرسه «البرز» و «خوارزمی» که معروفترین مدارس تهران آن زمان بودند، پایین بیاید.»
تلاشهای مسیح برای موفقیت در کنکور نتیجه میدهد و سال 1351 وارد دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف فعلی) میشود. فضای دانشگاه صنعتی و جو حاکم بر آن به اندازهای خاص و ویژه است که بخشی از زمان گفتوگوی ما را با مسیح قائمیان به خود اختصاص دهد: «همه از رفتن به آن دانشگاه میترسیدند چون درسهای سنگینی داشت و ضمناً همه این تصور را میکردند که اگر به آن دانشگاه بروند باید وارد رشته برق شوند؛ علتش را نمیدانستیم. ده انتخاب میتوانستیم داشته باشیم. انتخاب اولم را «دانشکده برق» زدم و چون تعداد خیلی کمی در حد 20 یا 30 نفر در این رشته پذیرش داشت، فکر میکردم قبول نمیشوم. کل دانشگاه آن موقع 4000 نفر دانشجو در 20 رشته داشت. آن موقع کنکور یک غول به حساب میآمد. بعضیها ده سال پشت کنکور میماندند. خیلیها آرزو داشتند درس بخوانند چون مدرک تحصیلی ارزش غیرعادی داشت و اصلاً قابل قیاس با مدارک و شرایط امروزی نبود. رشته برق دانشگاه آریامهر 4 گرایش داشت: قدرت، دیجیتال، کنترل و مخابرات! نمیدانم چه شد که دیجیتال را انتخاب کردم.»
[mks_pullquote align=”left” width=”600″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]
مدرسه مروی
مدرسه علمیه مروی تهران از اولین مدارس علوم دینی شیعه قرن سیزده و چهارده هجری قمری است. تاریخ بنا در کتیبه، سال ۱۲۳۱ هجری قمری را نشان میدهد. مدرسه مروی بزرگ و کوچک، جمعاً به مساحت چهارهزار و پانصد متر مربع به پلاک ۴۷۳۰ در منطقه ۱۲ شهر تهران واقع است. صحن این مدرسه، مستطیل شکل است و شامل چندین حجره و سه مدرس و یک کتابخانه، مشتمل بر کتابهای مهم قدیمی و چند باغچه و حوض بزرگ است. اطاقهایش گنجایش اقامت و تحصیل دویست نفر طلبه شبخواب را دارد. محمد حسین خان واقف مروی از نزدیکان فتحعلی شاه بود اما هرگز به خدمات دولتی تمایلی نشان نداد و دعوت فتحعلی شاه را برای تصدی امر وزارت نپذیرفت ولی تا پایان عمر چونان مشاور صدیقی در خدمت فتحعلی شاه باقی ماند. محمد حسین خان مروی که ثروت بسیاری داشت آثار خیری چون مدرسه، مسجد، باغ و بازارچه مروی را در تهران از خود بر جای گذاشت و تمام املاک خود را برای مسجد و مدرسه خویش وقف کرد.
[/mks_pullquote]
آشنایی با کامپیوتر
انتخاب اتفاقی گرایش دیجیتال در رشته مهندسی برق زمینهساز آشنایی مقدماتی مسیح با کامپیوتر میشود و در ادامه علاقه زیادش به این فناوری که تازه قدمهای اولیهاش را در ایران برداشته بود، او را به سمت یادگیری سختافزار کامپیوتر سوق میدهد. علاقه مسیح به کامپیوتر به حدی زیاد است که در طول روز ساعتها وقت خود را با کار کردن با آن میگذارند و در مدت اندکی چموخم کار با این دستگاهها را به طور کامل یاد میگیرد. خودش در این رابطه میگوید: «دانشگاه ما یک قرارداد با شرکت نفت داشت. برای همین منظور کامپیوتر خیلی خوبی را خریدند و در دانشگاهمان گذاشتند تا ضمن این که کارهای شرکت نفت را انجام میدهد دانشجویان نیز استفاده کنند. به دلیل علاقهای که به آن دستگاه پیدا کردم، به قدری به سراغش میرفتم که تقریباً همیشه دست خودم بود. با این که تعداد زیادی اپراتور داشت، صبحها زود به دانشگاه میرفتم و شبها هم ساعت 11 یا دیرتر به خانه برمیگشتم. علاقه زیادی به کار با کامپیوتر پیدا کردم. کلاسم که تمام میشد دائم سراغ آن کامپیوتر میرفت. طوری شده بود که هر کدام از دانشجویان که مشکلی داشت به سراغ من میآمد.»
ممارست و پیگیری مسیح در کار با کامپیوتر و استعداد وی در یادگیری موجب میشود خیلی زود مورد توجه اساتید دانشگاه قرار گیرد و با پیشنهاد یکی از آنان و پس از گذشت تنها سه ترم از دانشگاهش، در دانشکده ریاضی و علوم کامپیوتر شروع به تدریس «برنامهنویسی فرترن» کند و به دانشجویان هم سن و سال خود برنامهنویسی یاد دهد.
نَه به MIT و ورود به دنیای حرفهای
«در دانشگاه آریامهر آن زمان وضعیت تحصیلی بدین گونه بود که همانطور که بعد از اتمام دبستان باید به راهنمایی و سپس دبیرستان بروی، پس از اتمام دوره کارشناسی هم باید به طور طبیعی به MIT در آمریکا مهاجرت کنی. از ترم سوم، دو استاد راهنما داشتیم که یکی در ایران و دیگری در MIT بود. یک اتاق هم برایمان در این دانشگاه آمریکایی در نظر میگرفتند و میگفتند: «فلان روز که درسهایت تمام شد باید از فلان جا بلیط بگیری و به آمریکا بروی». همه برای ادامه تحصیل به آمریکا میرفتند و حتی فرمهای وضعیت تحصیلی هم به صورت خودکار برای من فرستاده شد اصلاً لازم نبود از کسی تقاضا کنیم.»
با این حال به دلیل فوت ناگهانی پدر، مسیح که پسر ارشد خانواده است، از رفتن به آمریکا منصرف میشود و در همان دانشگاه آریامهر در رشته موردعلاقهاش یعنی «مهندسی نرمافزار» در مقطع فوق لیسانس ادامه تحصیل میدهد و برای کمک به معیشت خانواده در شرکت یکی از اساتیدش با نام سمسارزاده مشغول به کار میشود. حضور او در این شرکت و همکاری با شعبه ایرانی بزرگترین شرکت فناوری اطلاعات آن دوران یعنی «آیبیام» زمینهساز آشنایی او با پروژهها و سیستمهای مختلف کامپیوتری میشود و به تدریج تجربه و مهارتش در این حوزه بیشتر و بیشتر میشود.
«در شرکتی که با استادمان آقای سمسارزاده داشتیم، کارهای پیمانکاری انجام میدادیم. اسم شرکت را به خاطر نمیآورم. آن موقع دانشگاه آریامهر اجازه میداد استاد از بیرون کار بگیرد و به دانشگاه بیاورد ولی 50 درصد از درآمد هر پروژه به دانشگاه اختصاص مییافت. دانشگاه هم در عوض به او اتاق و دانشجو میداد ولی بایست حقوق دانشجویان را از آن 50 درصد خودش میپرداخت. آقای سمسارزاده بدین ترتیب چند پروژه گرفت و بعد هم شرکت درست کرد. بعضی پروژهها را بیرون انجام میداد و برخی را در دانشگاه! آن موقع ما طرف قرارداد شرکت «آیبیام» در ایران شدیم.
[mks_pullquote align=”left” width=”600″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]
آیبیام
آیبیام یک شرکت فنآوری آمریکایی است که در سال 1911 شکل گرفت. آیبیام از مجموعه 5 شرکت تشکیل شده است و در زمینه تولید و فروش سختافزار و نرمافزار، زیرساختهای کلان، هاستینگ، مشاوره در حوزههای کامپیوترهای مینفریم و فنآوری نانو فعالیت میکند. تا پایان سپتامبر سال 2011 این شرکت دومین شرکت فنآوری بزرگ دنیا از نظر ارزش در بازارهای جهانی بودهاست. براساس فهرست شرکتهای برتر به انتخاب مجله فورچون در سال 2011، آیبیام هجدهمین شرکت بزرگ آمریکایی و هفتمین شرکت آمریکایی از نظر سودآوری بودهاست. این شرکت در رتبهبندی جهانی سال 2011 مجله فورچون سی و یکمین شرکت بزرگ جهان است.
[/mks_pullquote]
تیم 6 یا 7 نفره ما با آنها قرارداد داشتند که کار را به انجام برسانند. آیبیام پروژه را میگرفت، قرارداد میبست و ما اجرا میکردیم. قیمتهایی که به آیبیام میدادند شاید ده برابر رقمی بود که به ما میپرداختند. میفهمیدیم که مبلغ قرارداد چقدر است و چه اندازه به ما میدهند ولی همین یک دهم هم رقم خوبی برایمان بود. قبل از انقلاب، چندین بار به ساختمان شرکت آیبیام رفتم و از چیزهایی که میدیدم تعجب میکردم. یک ماشین تحریر داشتند که دارای کارت مغناطیسی بود. هر چیزی که تایپ میکردند اول روی این کارت میرفت و روی صفحه نمایش هم نشان میداد که چه چیزی تایپ کردهاند. سپس یک دکمه میزدیم و پرینت میشد. از نظر ما این وسیله پیچیدهترین چیزی بود که میشد در آن زمان ساخت.»
حضور قدرتمند شرکت آیبیام در ایران باعث شده بود که این شرکت آمریکایی تقریباً بازار کامپیوتر در ایران را به صورت انحصاری در اختیار بگیرد. این شرکت تقریباً با اغلب دستگاهها و ارگانهای دولتی از جمله بانک مرکزی قرارداد بسته بود و مسیح قائمیان نیز که همچنان در شرکت استادش کار میکند ارتباط زیادی با آیبیام دارد و پروژههای مربوط به این شرکت را با یک گروه 6-7 نفره به انجام میرساند و طی چند سال به عنوان یک کارشناس فنی خبره در بانک مرکزی و وزارت دارایی آن زمان شناخته میشود.
«چند سال در آیبیام پروژههای سنگین را در قالب شرکت استادمان انجام میدادیم. به بانک مرکزی و دارایی هم وقتی میرفتم مرا میشناختند. وقتی در بانک مرکزی بودم، معاون و رئیس اداره کامپیوتر، زیر نظر من کار میکردند. آنها آدمهای بزرگ و مسنی بودند ولی من یک جوان با لباس دانشجویی و شلوار لی! قدری «ریش» هم میگذاشتم. گاهی وارد یک حوزه خیلی سیستماتیک و رده بالا در زمان شاه میشدیم و میدیدیم معاون و رئیس کامپیوتر آنجا زیر نظر ما هستند و ما پروژه را پیش میبریم؛ آن هم نه طوری که احساس کنند ما نمیفهمیم و تحمیل شدهایم. ما راهی برای تحمیل نداشتیم بلکه بغل دستشان مینشستیم و طرز کارها را توضیح میدادیم و وقتی تجربهمان را میدیدند احساس میکردند ما بهتر از آنها میفهمیم و پروژه را به سرعت به جواب میرسانیم. به من میگفتند: «اینها را چطور یاد گرفتهای؟ به سن تو نمیخورد تجربه زیادی داشته باشی» قبل از انقلاب، در بانک مرکزی و وزارت دارایی پوزیشن فنی خوبی داشتم و قبولم داشتند. حتی وقتی خودم نمیرفتم زنگ میزدند و سؤال میپرسیدند. ما تحت عنوان شرکت آیبیام با ایشان همکاری میکردیم، نه تحت عنوان دانشگاه!»
[mks_pullquote align=”left” width=”600″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]
قائمیان در کارخانه بنز آلمان
بازدید مهندس قائمیان از کارخانه بنز آلمان در سال 1363. مرسدس بنز، شرکت خودروسازی آلمانی است که در زمینه طراحی و ساخت انواع خودرو، کامیون، اتوبوس و موتورهای درونسوز، همچنین ارائه خدمات مالی (لیزینگ و بیمه اتومبیل) و نیز تعمیر خودرو فعالیت میکند. شعار این شرکت «یا بهترین یا هیچ» است.
[/mks_pullquote]
انقلاب
«به قدری در فضای درسی بودیم که از سیاست چیزی نمیفهمیدیم. امام را دوست داشتیم ولی نه به این معنا که اسلحه به دست بگیریم، بجنگیم یا دعوا کنیم! گاهی در راهپیماییها شرکت میکردیم. در بعضی راهپیماییها از میدان انقلاب به سمت آزادی میرفتیم و یک عالمه بلندگو در مسیر نصب میکردیم که شعارها از بلندگو پخش شود. اول خیلی خوشحال بودیم که کار خوبی کردهایم؛ ولی 5 دقیقه بعد از شروع تظاهرات ساواکیها آمدند و سیمهایش را بریدند. هر چه تلاش کردیم دوباره درستش کنیم نمیشد. دفعات دوم و سوم طوری بلندگوها را کار گذاشتیم که نتوانند قطع کنند. اگر یک بلندگو را قطع میکردند خودبهخود یکی دیگر فعال میشد. مکانیزمهای آلترناتیو گذاشته بودیم. تعداد زیادی رادیو، بیسیم و تجهیزات گذاشتیم که باعث میشد هر سیمی را قطع کنند هیچ اتفاقی نیفتد و باز هم دیتا به آن برسد. ساواکیها میدیدند هر بلندگویی که قطع میشود دو دقیقه بعد وصل میشود و متعجب میماندند که چه اتفاقی دارد میافتد. پای هر کدام از تیرها یک نفر را میگذاشتیم و میگفتیم: «با کسی درگیر نشوید. اگر قطع کردند اهمیت ندهید ولی موقعی که رفتند دوباره وصلش کنید». ساواکیها میآمدند، قطع میکردند و میدیدند 2 دقیقه بعد دوباره وصل شد! دوباره قطع میکردند و 1 دقیقهای وصل میشد. از اینجور کارها انجام دادیم ولی باز هم میگویم چندان سیاسی نبودم.»
[mks_pullquote align=”left” width=”600″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]
دانشکده علمی-کاربردی داده پردازی
این مرکز در سال 1371 با کسب مجوز برگزاری دو دوره کاردانی (نرمافزار کامپیوتر) برای کارکنان دولت و ضمن برگزاری آزمون اختصاصی از طریق سازمان امور اداری و استخدامی کشور، 81 دانشجو پذیرفت. متعاقبا از سال 1373 با مجوز مستمر از وزارت علوم، تحقیقات و فناوری از طریق آزمون سراسری که توسط سازمان سنجش و آموزش کشور برگزار میگردد، همه ساله نسبت به پذیرش دانشجو در زمینه کاربرد کامپیوتر اقدام میکرد. ضمنا از سال 1380 نیز از طریق دانشگاه جامع علمی-کاربردی در مقطع کاردانی، از سال 1384 در مقطع کارشناسی ناپیوسته و از سال 1391 در مقطع کارشناسی ارشد نسبت به پذیرش دانشجو اقدام نموده است.
[/mks_pullquote]
رئیس اداره کامپیوتر بانک مرکزی
پیروزی انقلاب اسلامی دست بسیاری از شرکتهای آمریکایی را از بازار ایران دور کرد و در همین راستا شرکت آیبیام نیز که مسیح قائمیان چندین سال با آن همکاری داشت، فعالیتهایش متوقف شده بود. این موضوع بعلاوه علاقه ذاتیاش به تدریس او را مجدداً به محیط دانشگاه سوق میدهد و به تدریس مشغول میشود؛ اما حضور او در دانشگاه دیری نمیپاید و به دلیل دانش فنی و مهارتهای تخصصیاش در حوزه فناوری و کامپیوتر به سرعت مورد توجه مسئولینی قرار میگیرد که نگران وضعیت سیستمها در ارگانهای حساس دولتی نظیر بانک مرکزی و وزارت نفت بودند. «پس از انقلاب و با قطع همکاری آیبیام این نگرانی به شدت در مسئولین وقت به وجود آمد که اگر کامپیوترها خراب شود چه میشود. از روز اول دعوای بین ایران و آمریکا وجود داشت و تمام دستگاهها آمریکایی بودند. همه میترسیدند که از فردا صبح، آمریکاییها سیستمها را عمداً از کار بیاندازند و ما هم نفهمیم چطور باید دوباره راه بیندازیم. خیلیها دانش فنی هم از کامپیوتر نداشتند و احساس میکردند وسیله پیچیدهای است که اگر نزدیکش بروید زلزله میشود به همین دلیل از من خواسته شد که به بانک مرکزی بروم و به عنوان رئیس اداره کامپیوتر برای من حکم صادر شد.»
[mks_pullquote align=”left” width=”600″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]
علیرضا نوبری
علیرضا نوبری مهندس و اقتصاددان ایرانی است. او از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ دومین رییس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران بود. نوبری مدرک مهندسی خود را از اکول پلی تکنیک، فوق لیسانس ریاضی را از دانشگاه سوربون، فوق لیسانس اقتصاد و فوق لیسانس تحقیق در عملیات را از دانشگاه استنفورد دریافت کرد و دروس پی اچدی را در دانشکده سیستمهای مهندسی اقتصادی دانشگاه استنفورد گذراند. وی در اواخر سال ۱۹۷۹ پس از استعفای مهدی بازرگان و دولت موقت ایران و به دست گرفتن قدرت اجرایی توسط شورای انقلاب، توسط ابوالحسن بنیصدر نخستین رییس جمهور ایران به این سمت منصوب شد. از جمله اقدامات نوبری کاهش سود بانکی به ۴ درصد و تلاش برای مصادره اموال شاه در خارج از کشور بود. نوبری سردبیری روزنامه انقلاب اسلامی را پیش از تصدی ریاست بانک مرکزی بر عهده داشت. وی بعدها با دختر بنی صدر ازدواج کرد. نوبری در سال ۱۹۸۲ مجبور به ترک ایران شد و هماکنون در سوئیس زندگی میکند.
[/mks_pullquote]
هر چند قائمیان در زمان ریاست «علیرضا نوبری» به بانک مرکزی وارد میشود اما با تشدید اختلافات بین محمدعلی رجایی نخستوزیر و ابوالحسن بنیصدر رئیس جمهور وقت، «محسن نوربخش» که از جمله منتقدان نظریات اقتصادی بنیصدر و تیم او بود، از سوی رجایی به عنوان رئیس بانک مرکزی انتخاب شد. حضور محسن نوربخش در بانک مرکزی و آشناییاش با مسیح قائمیان زمینه همکاری طولانی مدت این دو با یکدیگر را فراهم میکند. مسیح قائمیان روزهای اولیه حضور محسن نوربخش در بانک مرکزی را اینطور توصیف میکند: «زمانی که آقای نوربخش به بانک مرکزی آمد خیلی جوان بود؛ کمتر از 30 سال سن داشت. آن موقع میانگین سن اعضای دولت به 24 یا 25 سال میرسید و همه جوانهایی بودند که تحصیل کرده آمریکا بودند. واقعیت این است که آقای نوربخش آدمی بسیار فهمیده و استاد دانشگاه بود. از همان اول که آمد احساس کردیم خیلی باسواد است؛ گرچه جوان بود. هر چه جلوتر رفتیم این احساس بیشتر شد. در برخوردهای خارجی میدیدم این شخص نسبت به روسای بانک مرکزی کشورهای دیگر قویتر است و آنها نیز قبولش میکردند. دیگران میآمدند و از وی مشورت میگرفتند.»
نظام جامع کنترل ارز؛ اولین مأموریت جدی
دکتر نوربخش از همان ابتدا حساب ویژهای روی مسیح قائمیان باز میکند و مأموریت ساماندهی وضعیت تعهدات ارزی و قراردادهای السی را به او واگذار میکند. در آن سالها نه تنها وضعیت درآمدهای ارزی کشور مشخص نیست بلکه هیچ ارگان و سازمانی نیز کنترلی بر اعتبار اسنادی باز شده و السیها نداشت. جزیرهای عمل کردن وزارتخانههای مختلف و نبود آمار و اطلاعات دقیق و جامع کار را سخت کرده بود و به همین منظور مسیح قائمیان به دستور نوربخش کلیه کارهای مربوط به انفورماتیک بانک مرکزی را رها کرده و تمام وقت خود را صرف نظام جامع کنترل ارز میکند.
«باید میفهمیدیم چقدر اعتبار اسنادی باز شده و برای چه بوده! حجم کالاهایی که داشت به کشور میآمد با ظرفیت گمرکهای ما نمیخواند. میدیدیم مثلاً یک گمرک میتواند صد تُن کالا ترخیص کند ولی ما هزار تن کالا برایش میفرستیم. طبیعتاً گیر میکرد. یک روز با معاون وزارت راه صحبت کردم و گفتم: «بنادر شما تا یکی دو ماه دیگر کاملاً مختل میشود چون حجم کالایی که میآید بیش از قدرت ترخیصتان است». گفت: «غیرممکن است. من این همه سال اینجا بودهام. هیچ وقت چنین اتفاقی نیفتاده». گزارشها را نگاه میکردیم، میدیدیم تعداد زیادی السی باز شده و به زودی کالا حمل میشود و به ایران میرسد. یک روز در خانه نشسته بودم که تماس گرفتند و گفتند: «کشتیها در بنادر معطل ماندهاند و حتی اگر به آنها بگوییم «جنس را در آب بریز و برو حاضر نمیشوند. طبق قانون موظف هستیم تا وقتی که بار را تخلیه نکرده پولش را بپردازیم پس به نفعش است که همین جا بایستد و منتظر تخلیه بماند. ادارات گمرک کشش ترخیص این همه کالا را ندارند. دقت نکردهایم که این حجم کالا نباید بیخودی وارد شود». آنجا بود که همه وزارتخانهها فهمیدند باید سیستم کنترل ارز جدیتر گرفته شود و پشت سر بانک مرکزی ایستادند تا سیستم کنترل ارز را به شدت تقویت کنیم. اولین سیستمی که تأثیر وسیع در کشور گذاشت شماره 8 رقمی ثبت سفارش بود که هنوز هم کار میکند.»
موفقیت قائمیان در این پروژه و تأثیرگذاری وسیع آن در سطح ملی، وی را به مرد شماره یک کمیته تخصیص ارزی بانک مرکزی تبدیل میکند و حال که او دهه سوم از زندگی خود را پشت سر میگذارد، به یکی از نفرات اثرگذار بانک مرکزی تبدیل شده است.
مذاکره با آیبیام
از دیگر ماموریتهای مسیح قائمیان در سالهای اولیه انقلاب، مذاکره با شرکت آیبیام است که قصد خروج از ایران را داشتند و میخواهند با وضعیت اموال و کارمندانشان را در ایران تعیین تکلیف کنند. مسئولیت تیم مذاکره کننده ایرانی با قائمیان است. آیبیام در آن زمان 60 میلیون دلار در ایران سرمایه دارد و از طرف مسئولین وقت این اختیار به قائمیان داده میشود که تا سقف 20 میلیون دلار را به آنها بازگرداند. بر خلاف برخی شرکتهای آمریکایی که علیه کشورمان در دادگاههای بینالمللی اقامه دعوا کرده بودند، شرکت آیبیام به مذاکره مستقیم با ایران روی آورده بود و میخواست بدون طرح در دادگاه وضعیت اموال و کارمندانش در ایران را مشخص کند. طرفهای آمریکایی نگران قیمت سهامشان در بازار بورس آمریکا هستند و به همین دلیل نمیخواهند واژه مصادره در مورد شعبه ایرانیشان به کار برده شود. قائمیان و سایر اعضای تیم موفق میشوند به ازای پرداخت 3 میلیون دلار، کلیه اموال شرکت آیبیام در ایران را تحویل بگیرند؛ اما نمایندگان شرکت آمریکایی 3 شرط را برای طرف ایرانی میگذارند.
«آنها به ما گفتند هر نوع کامپیوتری بخواهید بدون محدودیت به شما میدهیم ولی خودمان تعمیر نمیکنیم. تعمیر بر عهده خودتان است. اگر هم آموزش لازم داشتید به اروپا بیایید تا به شما آموزش دهیم». دوم این که «کامپیوترها در بعضی زمینهها نباید استفاده شوند». میگفتند «کامپیوترها را در زمینه بمب اتم استفاده نکنید» گفتیم «طبیعی است و میپذیریم». بعد گفتند «در زمینه تغییرات ژنتیکی هم نباشد». ما علتش را نمیفهمیدیم. از کجا بدانیم وزارت بهداشت با این کامپیوترها چه کاری انجام میدهد؟ شاید بخواهد تحقیقات ژنتیکی انجام دهد. مگر من میتوانم جلویشان را بگیرم؟ حرف زشتی است. بههرحال پذیرش این هم سخت نبود. سوم این که گفتند «در زمینه مغناطیس و ریختهگری در فضا هم استفاده نکنید» که من هیچ وقت معنایش را نفهمیدم. «در زمینه ریختهگری در فضا هم نباشد». دو مورد آخر را خوب نفهمیدیم. آمریکاییها اصرار داشتند که «اگر اینها را نپذیرید همه قطعات را نمیدهیم». بالاخره مجوز گرفتیم و امضا کردیم. آنها میدانستند کجاها جاهای حساسی است. خواسته آخرشان هم این بود کارمندانشان در ایران را با استاندارد شرکت آیبیام بازنشسته کنید» که این یکی برایمان خیلی سخت بود. به آنها گفتیم اجازه این کار را نداریم چون شما میخواهید حقوقهای سنگینی بدهید. آن موقع قدری هم تندرو بودیم.»
شرط آخر طرف آمریکایی برای قائمیان خیلی گران تمام میشود. در حالی حقوق مدیرعامل شرکت آیبیام در ایران حدود 24 هزار تومان است که حقوق خود قائمیان به عنوان ریس اداره کامپیوتر بانک مرکزی حدود 5300 تومان است و لذا سازمان برنامهوبودجه زیر بار پرداخت چنین حقوقهای نجومی نمیرود. با این حال قائمیان برای حفظ کارمندان ایرانی و متخصص شرکت آیبیام تمام تلاش خود را میکند تا بتواند مسئولین وقت را راضی کند که حقوق بیشتری به آنان بپردازد. استدلال او این است که اگر حقوق این افراد کم شود، یکی از آنها هم در ایران نمیمانند و به آمریکا میروند و این مسئله خلاء جدی در حوزه فناوری اطلاعات کشور پدید میآورد. تلاشهایش نتیجه میدهد. «بالاخره با 14 هزار تومان موافقت شد. توانستیم اولین مدیرعامل را با حقوق 14 هزار تومان بیاوریم. مصوبهاش هم در هیئت مدیره شرکت انجام نمیشد بلکه شورای عالی انفورماتیک بایست تأیید میکرد. به هر کدام از پرسنل یک چک میدادیم و میگفتیم «شما بازخرید شدید». یک قرارداد استخدام هم در اختیارش میگذاشتیم. اسم شرکت جدید را eX.IBM یعنی «آیبیام سابق» گذاشتیم. هنوز ساختار حقوقی و اسم خاصی هم برایشان طراحی نکرده بودیم. 250 نفر بودند؛ حتی یک نفرشان هم نرفت. احساس موفقیت زیادی کردیم که توانستیم جوّی بسازیم که حتی یک نفرشان را از دست ندهیم؛ چون آنها وقتی که کارت آیبیام را در جیب دارند به هر کشوری میتوانستند بروند.»
رویای نوربخش به حقیقت میپیوندد
حضور در تیم مذاکره با شرکت آمریکایی آیبیام و سرانجام موفقیتآمیز آن، او را ترغیب میکند که به عنوان عضو هیئت مدیره به همکاری خود با شرکت که حال «دادهپردازی» نام گرفته است، ادامه دهد. انحلال شرکت آیبیام سابق و پرداخت بدهیها و تأسیس شرکت دولتی جدید زمان زیادی را میگیرد؛ اما حال دیگر نوبت عمل است. دغدغه اصلی دکتر نوربخش به عنوان رئیس کل بانک مرکزی در آن زمان اتصال حساب همه شعبههای یک بانک به یکدیگر بود.
حضور دکتر الهی نیز که در ابتدا به عنوان مشاور محسن نوربخش در بانک مرکزی فعالیت میکرد، مزید بر علت شده بود تا نوربخش رویای خود را در این زمینه تحقق ببخشد. سه گانه نوربخش، الهی و قائمیان به کمک یکدیگر پروژه بزرگی را آغاز میکنند تا این رؤیا به حقیقت بدل شود. شرکت ملی انفورماتیک تأسیس میشود تا پروژه سیبای بانک ملی در آن انجام شود. «آن موقع اگر به یک شعبه بانک میرفتید بالای گیشهها نوشته شده بود: «از حساب 1 تا 100»، گیشه دیگر نوشته بود «از 101 تا 200؛ از 201 تا 300». شما مشتری یک بانک یا حتی مشتری یک شعبه نمیشدید بلکه مشتری یک باجه خاص به حساب میآمدید. آرزوی آقای نوربخش این بود کاری کنیم افراد، مشتری کل بانک بشوند. بدین ترتیب بود که کانسپت Core Banking حائز اهمیت شد. تصمیم گرفتیم وارد بیزنس تولید Solution شویم. بزرگترین مشتری ما بانک ملی بود. یک شرکت ساختیم به اسم «ملی انفورماتیک» که کلمه «ملی» از «بانک ملی» میآمد و انفورماتیک را هم از «دادهپردازی» آوردیم. مخصوصاً سهم خود را %51 و سهم آنها را 49% کردیم تا فضای خصوصی بر شرکت حاکم گردد. نمیدانم کار درستی بود یا نه ولی این کار انجام گرفت. در آنجا تصمیم گرفتیم سرویسهای یکپارچه به وجود آوریم. تولید چنین سیستمهایی آسان نبود زیرا در کشور تجربه قبلی از این نداشتیم که 4000 شعبه بانکی، مثلاً بانک ملی را به هم وصل کنیم. قبلاً دفاتر بسیار قطوری داشتند که تمام تراکنشها را داخلش ثبت میکردند. اساس کار بانک ملی، بانکداری انگلیسی است که روش بسیار گران و سختی به شمار میرود. همه تصور میکردند که باید کار از یک بانک خیلی کوچک آغاز گردد ولی من و دکتر الهی تصمیم گرفتیم ابتدا مشکل بانک ملی را حل کنیم و موقعی که در بانک ملی حل شود بقیه هم خودبهخود ترسشان میریزد ولی اگر در یک بانک کوچک انجام گیرد بقیه میگویند «در بانکهای بزرگ جواب نمیدهد». حدود 10 سال طول کشید تا حسابهای جاری را تبدیل به «سیبا» کردیم. کار بسیار سختی بود. برای اولین بار تعدادی دستگاه خودپرداز آوردیم و به حسابهای بانکی وصل کردیم. نرمافزارهای موردنیاز آنها را به تدریج توسعه دادیم. هر کدام از این سافتورها (software) یک بیس خارجی داشت و در ایران توسعه میدادیم. سافتوری که الآن داریم به قدری عوض شده که عملاً ربطی به آن نسخه خارجی ندارد. «سوئیچ» از جمله نرمافزارهای خریداری شده بود که بعداً در مرکز «شتاب» نیز نصب شد. اینها نسخههای دولوپ شده نرمافزارهای خارجی هستند. دکتر الهی سالها به عنوان رئیس هیئت مدیره و مهره کلیدی آن دو شرکت کار کرد.»
مثلث نوربخش، الهی و قائمیان پس از کشوقوس فراوان و در ظرف 10 سال پروژه سیبای بانک ملی را به سرانجام میرسانند. موفقیت پروژه سیبای بانک ملی و اتصال 4000 شعبه به یکدیگر کار را برای انجام پروژههای بعدی نیز هموار میکرد. پروژه بعدی «سپهر بانک صادرات» است که با استفاده از تجارب اندوخته شده در پروژه سیبا، آن را یکساله به پایان میرسانند. در واقع بزرگترین بانکهای کشور یعنی ملی و صادرات توانسته بودند، شعبههایشان را یکپارچه کنند و این تحول عظیمی در صنعت بانکداری کشور بود. حال دغدغه اصلی، انتقال وجه بین بانکی است. هر چند طرح جامع اتوماسیون بانکی در سال 1372 به تصویب مجمع عمومی بانکها رسیده بود و اجرای آن هم به بانک مرکزی سپرده شده بود، اما با وقفه زیادی همراه شده بود. با اجرای موفق پروژههای سیبا و سپهر، پایه و اساس مناسبی برای راهاندازی شبکه بین بانکی با نام «شتاب» فراهم شده بود. در ابتدا زیرساخت انتقال وجه بین بانکی در بانکهای صادرات، کشاورزی و صنعت و معدن آماده میشود اما به دلیل حضور بانک صادرات و رقابتی که بین بانکهای بزرگ کشور وجود داشت، تسری این شبکه به سایر بانکها با مخالفت بانکهای بزرگ رو به رو میشود. مسیح قائمیان نقش بزرگی در متقاعد کردن روسای بانکها ایفا میکند و برای کاهش حساسیتها، مرکز شتاب را از بانک صادرات جدا کرده و به بانک مرکزی منتقل میکند. محوریت پیدا کردن بانک مرکزی در پیشبرد شبکه شتاب بسیار مؤثر است و به فراگیرتر شدن شبکه شتاب کمک شایانی میکند.
دانشکده دادهپردازی
مسیح قائمیان همواره ایدههای جدیدی را در سر دارد، تأسیس دانشکدهای که بتواند نیروهای متخصص در حوزه بانکداری تربیت کند از جمله ایدههایی است که در اوایل دهه 70 آن را با موفقیت به مرحله عمل میرساند.
قائمیان در خصوص جرقه اولیه تأسیس دانشکده دادهپردازی توضیحات جالبی میدهد: «یک روز آقای روغنیزنجانی که در آن زمان رئیس سازمان برنامهوبودجه بود را دیدم. ایشان از همکلاسیهای من در دوران دبیرستان بود و رفاقت دیرینهای با هم داشتیم. به او گفتم آقای زنجانی ما سالانه این همه مالیات میدهیم، امسال دیگر نمیخواهیم مالیات بدهیم. گفت مگر میشود مالیات ندهید اگر میخواهی مالیات ندهی باید شرکت را بفروشی! گفتم نه شرکت را نمیفروشم ولی به صورت قانونی پولی که بابت مالیات هر ساله میپردازم را خرج میکنم، گفت چه کار میخواهی بکنی مثلاً حقوق کارمندهایت را زیاد میکنی؟ گفتم نه، میخواهم دانشکده تأسیس کنم، گفت دانشکده به تو چه ربطی دارد؟ گفتم من این پولها را میدهم دارایی، دارایی از من میگیرد میرود دانشگاه میسازد دیگر، من میخواهم همینجا در دادهپردازی یک دانشکده تأسیس میکنم که هم به درد خودم بخورد و سایر بانکها نیز بتوانند از آن استفاده کنند و نیروی متخصص تربیت کنم. بالاخره موافقت او را گرفتیم و یک سرمایه هنگفت هم هیئت مدیره مصوب کرد و ما کار ساخت دانشکده را آغاز کردیم و از طریق کنکور سراسری نیز به جذب دانشجو اقدام کردیم.»
بدین ترتیب قائمیان اولین دانشکده غیرانتفاعی و غیردولتی کشور که از وزارت علوم، تحقیقات و فناوری مجوز دارد را تأسیس میکند.
شکلگیری توسن
دکتر نوربخش را میتوان معمار بانکداری ایران پس از انقلاب دانست. خارج کردن بانکداری از دست دولت و تأسیس بانکهای خصوصی از جمله دغدغههای وی در میانه دهه هفتاد است. اولین مجوزها برای تأسیس بانکهای خصوصی هم توسط وی صادر میشود و سختگیری چندانی هم در این زمینه نشان نمیدهد. اقتصاد نوین، پارسیان و سامان از جمله اولین بانکهایی بودند که با مجوز بانک مرکزی و با سرمایهای در حدود 20 تا 25 میلیارد تومان تأسیس میشوند. سرمایه اندک و هزینههای هنگفت خرید شعبه و استخدام کارمند و مسائلی از این جنس، دست بانکها را برای اجرای برنامههای توسعهایشان بسته نگه داشته بود. مجوز بانک سامان که توسط بانک مرکزی صادر میشود، دکتر نوربخش از قائمیان میخواهد که به موسسان آن کمک کند. معضل اصلی بنیانگذاران بانک سامان در آن مقطع زمانی نداشتن کوربنک بود. «یک روز من در دفتر کارم نشسته بودم که آقای نوربخش زنگ زد و گفت آقای رجاییسلماسی میآید پیش شما. آقای رجایی کارمند بانک مرکزی بود و بعدها رئیس بورس شد. آقای رجایی آمد و گفت آقای نوربخش به ما اجازه داده بانک تأسیس کنیم و مجوزش را گرفتیم و در حال حاضر کربنک میخواهیم. گفتم بروید از خارج بخرید، گفت خیلی گران است همه پولمان را هم بدهیم نمیتوانیم بخریم. خلاصه کمی با هم بحث کردیم و پیشنهاد داد که شرکتی را تأسیس کنیم که بتواند کربنک تولید کند. همین جلسه نقطه آغازی بود برای شگلگیری شرکت توسن»
[mks_pullquote align=”left” width=”600″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]
توسن
شرکت توسن در سال ۱۳۷۸ با هدف ایجاد بستری مستقل و بومی جهت طراحی و تولید محصولات و راهکارهای نوین در عرصههای مختلف فناوری اطلاعات کشور مانند بانکداری و دولت الکترونیک، تاسیس و تا سال ۱۳۸۷ تحت عنوان کیش وِیر و پس از آن با نام توسن به ارائه خدمات متنوع فناوری اطلاعات در صنعت بانکداری کشور و ارگانهای دولتی پرداخته است.در حال حاضر بیش از ۷۰۰ نفر پرسنل و کارشناس فنی سرآمد، با تخصصهای متنوعی در راستای خلق ارزش در کسبوکار مشتریان توسن مشغول به فعالیت هستند.
[/mks_pullquote]
مسیح قائمیان با همکارانش اپلیکیشن محدودی را برای یک شعبه بانک سامان که در طبقه دوم ساختمان آجری در چهارراه جهان کودک بود، طراحی میکنند و پس از این پروژه شرکتی با نام اولیه «کیشویر» که بعدها به «توسن» تغییر نام داد، تأسیس میشود. این نرمافزار محدود بعدها گسترش پیدا میکند و تا 200 شعبه را ساپورت میکند و مسیح قائمیان هم به تدریج سهام خود را واگذار میکند. درحال حاضر شرکت توسن با بیش از 700 کارمند یکی از شرکتهای دانشبنیان موفق در زمینه تولید نرمافزارهای بانکی ایرانی است.
کارت هوشمند سوخت
سهمیهبندی سوخت یکی از سیاستهای اصلی دولت اول محمود احمدینژاد بود. تهیه زیرساخت فنی این پروژه عظیم در طی یک مناقصه به شرکت «ایتیآی» واگذار شده بود. این شرکت پس از گذشت 4 سال و مصرف بیش از 97 درصد بودجه تنها توانسته بود 3 درصد پیشرفت داشته باشد و این پروژه به معضلی برای دولت وقت بدل شده بود و هیچ کس حتی مسئولین وزارت نفت نیز امیدی به موفقیت آن نداشتند. محمدرضا نعمتزاده که در آن زمان معاون وزیر نفت است و برای به سرانجام نرسیدن این پروژه تحتفشار زیادی است، از کارشناسی غربی برای بررسی روند این پروژه و اینکه اعلام کند همچین پروژهای در ایران قابل انجام است یا خیر کمک میگیرد و در جلسهای که قرار است این کارشناس نظر خود را اعلام کند از مسیح قائمیان هم دعوت میکند که در جلسه حضور داشته باشد. «جلسه که شروع شد کارشناس سوئیسی داشت مقدماتی را میگفت که آقای نعمتزاده حرفش را قطع کرد و گفت تمام گزارش خودت را در یک خط به من بگو. یکطوری میخواست با صحبتهایش به ما بفهماند که من نمیتوانم این پروژه را انجام دهم پس هیچ کس دیگری هم نمیتواند انجام دهد. این عبارت را چندین بار در جملاتش تکرار کرد «you can never ever operate this project». پس از پایان صحبتهایش من گفتم ایشان راست میگوید. خیلی خوشحال شد و منتظر تأیید سخنانش از جانب من بود و گفت یعنی پروژه غیرقابل اجراست؟ گفتم نه شما نمیتوانید اجرا کنید؛ که با این حرف من یک مقدار چالش هم در جلسه به وجود آمد. به هر ترتیب نظر کارشناس خارجی در جلسه این بود که پروژه غیرممکن است و مشخص بود چه میگوید میگفت اینجا زیرساخت ارتباطی ندارد و درست هم میگفت، همان مشکلی که ما 20 سال پیش در خدمات به آن رسیده و با همه محدودیتها چند پروژه را انجام داده بودیم و میدانستم مشکل کشور کجاست. بعد من به صراحت گفتم صد روزه این کار انجام میشود.»
با این ادعای قائمیان مبنی بر انجام صدروزه پروژهای که 4 سال است روی زمین مانده و کارشناسان خارجی نیز غیرعملیاتی بودن آن را اعلام کرده بودند، محمدرضا نعمتزاده از قائمیان میخواهد که مسئولیت پروژه را بر عهده بگیرد. اولین شرط او افزایش بودجه مصوب این پروژه به 150 میلیون دلار است. شرطی که هر چند در ابتدا مورد تأیید وزارت نفت قرار میگیرد اما در ادامه نزدیک به 40 میلیون دلار از بودجه مزبور اختصاص پیدا نمیکند و مشکلات عدیدهای برای قائمیان و شرکت آیتیآی به وجود میآورد. قائمیان هیچ فردی را با خود به این پروژه نمیآورد و سعی میکند با استفاده از کارشناسان موجود شرکت آیتیای و همچنین کارشناسان شرکت نفت پروژه را به پیش ببرد. ساختار و برنامهریزی دقیقی را طراحی میکند و رهبری این پروژه بزرگ را بر عهده میگیرد.
او تقریباً هزار نفر را درگیر این پروژه میکند و با مدیریتی مثالزدنی ظرف 110 روز پروژهای که بزرگترین پروژه نرمافزاری منطقه لقب میگیرد را با موفقیت به سرانجام میرساند. پروژهای که به لحاظ امنیتی به قدری قدرتمند است که به رغم تهدیدات و حملات گسترده سایبری و ویروسی در طی 10 سال گذشته، همچنان پرقدرت به کارش ادامه میدهد. او در این رابطه میگوید: «خانم رایس، سخنگوی کاخ سفید در همان زمان گفته بود که ظرف دو ماه این سیستم را نابود خواهیم کرد. زمانی که این گزارش را دیدم، متعجب شدم که چگونه آمریکا درباره پروژه ملی کشوری اینچنین واکنشی نشان داده است. آقای نعمتزاده نصف شب به من زنگ گفت بیا اینجا، چنین چیزی خانم رایس گفته، گفتم غلط کرده خودش که هیچ پدرش هم نمیتواند سیستم را هک کند، گفتم فردا ساعت 8 میآیم گرفتم خوابیدم. گفت اینقدر خیالت راحت است؟ گفتم بله. صبح رفتم خدمت ایشان، گفت بیا برو تلویزیون، تبلیغ کن، گفتم من تلویزیونی نیستم، تبلیغات هم نمیکنم، گفت چه بگویم؟ گفتم هر کس بتواند یک کارت تقلبی بدهد من 1 میلیون تومان به او جایزه میدهم!»
شهید عیسی قائمیان
برادر کوچکتر مسیح قائمیان در سال 1360 به فیض شهادت نائل میشود. به اینجای گفتگو که میرسیم لحن صحبتش عوض میشود و در کلامش نوعی حس افتخار توأم با تأثر موج میزند. او از هوش غیرعادی برادرش میگوید و از ابداعاتی که با سن کماش در زمینه ادوات نظامی داشت.
«عیسی با معدل غیرعادی داشت فارغالتحصیل میشد. میانگین معدل در دانشگاه شریف 5/12 بود یعنی کسی که 5/12 میشد میگفت «نمرههای خوبی گرفتهام» ولی او معدل نزدیک به 19 داشت. نمره پایین نمیگرفت و تمام نمرههایش تقریباً 20 بود. خط و نقاشی او هم خیلی خوب بود و زبان عربی را طوری صحبت میکرد که در نگاه اول کسی متوجه نمیشد که عرب نیست. انگلیسیاش هم خیلی خوب بود. وقتی اسناد موشک تاو را پیدا کردند خیلی راحت راهش انداخت و طرز کارش را فهمید. موشک نسبت به RPG خیلی بهتر بود ولی کسی فکر نمیکرد چنین موشکی دست گروه چمران بیفتد و بتوانند از آن استفاده کنند؛ چون دانش فنی آن پیچیده و متعلق به آمریکاییها بود. برادرم گفت: «کاری نداره، نصب میکنم و راهش میاندازم» و این کار را کرد. یک جور «کنترل از راه دور» هم ساخت که با آن میشد تیربار را از راه دور کنترل کرد. دستگاههای دیگری هم با ابزارهای ساده داخلی ساخت. او موتورهای برف پاککن پیکان را کنار مدارهای برقی دیجیتال میگذاشت و با کمک آنها، یک مسلسل را از 7 یا ده کیلومتر دورتر کنترل میکرد. میخواستند این سلاح را به خط تولید برسانند ولی برادرم به جبهه رفت و بر نگشت.»
مسیح قائمیان همه تلاش خودش را میکند که مانع از رفتن برادرش به جبهه شود اما موفق نمیشود. «قاعدتاً کسانی مثل او نمیبایستی به خط مقدم میرفتند. خود من دخالت کردم تا اجازه ورود چند نفر از بچههای باهوش را به جبهه ندهند. فشار زیادی آوردم که «شما حیف هستید. باید عقب بایستید و مملکت به شما نیاز دارد». همان موقع از طریق آقای نوربخش به سراغ آقای رفسنجانی هم رفتم که جلوی ورود این اشخاص را به جبهه بگیرد؛ اما استدلالش این بود که امام فرمودهاند جبههها را پر کنید. ما نمیتوانیم عقب بایستیم و ببینیم چه میشود.»
[mks_pullquote align=”left” width=”600″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]
شهید عیسی قائمیان
شهید عیسی قائمیان در تاریخ 28 اردیبهشتماه 1337 به دنیا آمد. بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه در رشته مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد. همزمان با تحصیل، در جبهههای حق علیه باطل نیز حضور داشت. ایشان در تاریخ 8 آذرماه 1360 در عملیات کربلای یک به فیض عظیم شهادت نایل آمد و 46 روز پیکر پاکش بر خاک تبدار جبهه ماند.
[/mks_pullquote]
دکتر نوربخش
نوربخش نفوذ کلام زیادی داشت، یک چیزی که میگفت درست است همه آن را باور میکردند و حتی خارج از کشور و در همایشهای مختلف هم این را زیاد دیدم، رئیس کل بانک مرکزی مالزی به آقای نوربخش مانند امامزاده نگاه میکرد، میگفت هر وقت مشکلی پیدا کنیم زنگ میزنیم به ایشان و هر دستوری بدهند ما اجرا میکنیم. نفوذ و کلام نوربخش غیرعادی بود. اشتباه هم خیلی کم میکرد و سوادش هم خیلی خوب بود و توانایی قانع کردن افراد را داشت. شاید روزهای نخست ورودش به بانک مرکزی اینطوری نبود. آرام آرام یک پختگیِ خاصی پیدا کرد، وقتی آمد کارمندان بانک ملی 60 ساله بود و او بیست و چند ساله بود یک نگاهِ از بالا به پایین هم به او میکردند، من هم آن زمان این احساس را داشتم چون سنم کم بود، بعد آرام آرام نوربخش خودش را جا انداخت نه به اجبار یعنی داخل جلسات مشخص میشد نسبت به دیگران بهتر نظر میدهد و پختهتر است، دستور نمیداد و چیزی که میگفت همه میپذیرفتند.