پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
NFC و دشمنانش
چالشهای اجرای یک نظام خدمات سیمکارتی NFC در جهان پرداختی جدید و دشمنان آن؛
فناوری NFC یا همان ارتباطات میدانی نزدیک (Near Field Communication) چند سالی است که در دسترس ماست و البته با ارائه کاربردهای تجاری برای ویرایش مبتنی بر سیم کارت آن، حدود یک سال است عملا وارد بازار خدمات شده است. تمامی شواهد از در راه بودن حجم انبوهی از کارکردهای جدید برای این فناوری حکایت دارد که NFCها را در آستانه یک رشد تصاعدی قرار داده است.
در این میان بدون شک یکی از بزرگترین چالشهای پیش راه ترسیم کردن راهبردی است که از طریق معماری آن بتوان سرویسهای مبتنی بر NFC را در سراسر چرخه ارائهدهندگان خدمات وارد کرد. نگاهی به نمونههای موفق در زمینه ارائه خدمات مبتنی بر سیمکارت NFC در سراسر جهان آشکارا حاکی از آن است که در تکمیل چرخه خدمات همسویی و همکاری میان اپراتورهای تلفن همراه و ارائهدهندگان خدمات نقشی کلیدی در موفقیت این نمونهها بازی کرده است. مولفههای این موفقیتها را هم باید در مثالهایی مانند قابل دسترس بودن خدمات NFC در میان اپراتورهای مختلف و البته میزان پذیرش آنها در برابر طرحهای گسترشی آینده جستجو کرد. اتحادیه خدمات تلفن همراه یا همان GSMA در یکی از گزارشات اخیر خود به تحقیقی پیرامون مزیتهای اقتصادی -اجتماعی استفاده از خدمات NFC بر مبانی سیمکارت پرداخته است که بیشتر از این رو حایز اهمیت است که توانسته راهکارها و الگوهایی عملی نیز برای به حقیقت پیوستن این رویا ارائه دهد.
برای آنکه ابعاد مزیتهای اجتماعی -سیاسی خدمات NFC را درک کنید ضروری است که درک کنید که حجم تبادلات مالی که میتواند بر حسب استفاده از یک نظام NFC سیمکارتی انجام شود در چه مقیاسی است، چرا که همین پتانسیلهای مورد انتظار میتواند موتوری برای ایجاد همکاریهای آتی میان اپراتورها و فعالان صنعت خدمات باشد.
GSMA در تحقیق یادشده کشورها الگویی را در این زمینه در نظر گرفته است که شامل ژاپن و کره، برزیل، کانادا، استرالیا و البته ۵ کشوره قدرتمند اقتصاد اروپایی موسوم به E۵ (متشکل از اسپانیا، فرانسه، آلمان، ایتالیا و بریتانیا) است تا نشان دهد پتانسیل نهفته در خدمات NFC میتواند چه دامنهای را شامل شود.
برای مثال در جمع پنجتایی اروپاییها به وضوح سرعت رشد علاقه به خدمات NFC بسیار فراوان است چون اپراتورهای این کشورها علاقهای مضاعف را به راهاندازی خدمات NFC از خود نشان دادهاند ولی گرایش ارائهدهندگان سرویسهای مبتنی بر سیمکارت هنوز وارد فاز ارائه خدمات خود در سطح بازار نشده است. تصویر شماره یک به خوبی نشان میدهد که چگونه این گرایش اپراتوری در سراسر منطقه منتخب اروپایی در حال گسترش است.
با نگاهی به این تصویر پاشنه آشیل NFC در اروپا خود را به کمال نشان میدهد، چرا که از یک سو سرعت شتاب اپراتورها برای عرضه خدمات مبتنی بر سیمکارت NFC بسیار فراوان است و از سوی دیگر هنوز مهمترین بازیگران این عرصه یعنی بانکها، موسسات ارائه دهنده خدمات کارت اعتباری و در یک نگاه کلی تامینکنندگان اعتبار هنوز به صورت گسترده وارد بازی شکل گرفته نشدهاند نتیجه آنکه در نهایت تعاملات در خصوص NFC بیشتر در حد تعاملات درون صنعت مخابرات باقیمانده است و هنوز وارد فاز بین صنایع نشده است که سبب شده زیرساختهای موجود بیشتر به ارائه خدمات مقطعی به شکل آزمایشی در یک یا چند بازار اکتفا کنند.
شاید مهمترین عامل بازدارنده در این میان در بازار اروپایی رویکردها و تعاریف مختلف از رویکرد تجاری به NFC باشد. برای مثال از یک سو اپراتورها به NFC به عنوان یک سرویس متعلق به کاربر نهایی نگاه میکنند که ارزش افزودهای را به عنوان راهحل خرید کالاها ایجاد میکند ولی برای گروهی دیگر این جریان فقط محدود به کارکردهای اپراتوری نیست و باید در این میان شرکتهای ارائهکننده سیمکارت به فراهم کردن زیرساخت فنی بسنده کننده و زمام توسعه آن را به کانالهایی بفروشند که قادرند بازیگران بیشتری را وارد بازار خدمات مبتنی بر سیمکارت NFC کنند.
این مبحث که چقدر باید راهبری خدمات NFC از بازار تلکام خارج شود و در اختیار بازیگران جدید مالی یا تجاری قراربگیرد محدود به اروپا نیست و در سایر بازارهای مواجه با فناوری NFC میتوان این دغدغهها را درباره مدل تجاری این رویکر مشاهده کرد. برای مثال در استرالیا مثلث درگیر با NFC از سه راس اصلی تشکیل شده است؛ اپراتورهای استرالیایی مانند تلسترا، بانکهای این کشور مانند بانک ملی استرالیا (NAB) و البته شرکتهای ارائهکننده خدمات کارتهای اعتباری مانند همان ویزای معروف.
جریان در استرالیا از آگوست ۲۰۰۸ رسما کلید خورد که یک دوره سه ماهه آزمایش درباره خرید با موبایل آغاز به کار کرد و یک فروشگاه خاص برای استفاده از پروتکل سادهتر SWP که به نوعی تک منظوره است مورد استفاده قرار گرفت. مشتریان فروشگاه اگر سیمکارت اپراتور پیشتاز استرالیایی یعنی تلسترا را داشتند و گوشیشان مجهز به NFC بود، کافی بود به راحتی از طریق اینترنت بیسیم نرمافزار ی که ویزا برای بانک ملی استرالیا طراحی کرده بود را دانلود کنند و از طریق آن خریدهایشان را انجام دهند. کالاهایی هم که مورد پشتیبانی این طرح آزمایشی بودند همگی زیر ۳۵ دلار قیمت داشتند.
در ۲۰۱۰ طرح با محک خوردن برای ورود به بازار مشتری انبوه محکی جدیتر خورد، برای مثال طرحی به صورت آزمایشی اجرا شد که دیگر نیازی به دریافت نرمافزار و نصب آن نباشد و مشتریان با خرید یک کارت حافظه برنامهریزی شده به راحتی وارد فاز عملیاتی خرید میشدند، استفاده از تراشههای NFC که نیاز به تماس نداشته باشند هم به سرعت در گوشیها همهگیر میشد.
در مارس ۲۰۱۱ کل ماجرا با اجرای طرح روی ۵۰ مشتری آزمایشی برای چهار هفته یک گام جلوتر رفت، این بار همان کارتهای حافظه SD به گونهای برنامهریزی شده بودند که علاوه بر نرمافزار حاوی اطلاعات بانکی مشتریان هم بودند و با همکاری ویزا این بار کسانی که در بانک ANZ صاحب حساب بودند میتوانستند تا سقف ۱۰۰ دلار خریدهای خود را از طریق NFC انجام دهند. در همان ماه یک سری پایانه فروش یا همان POS هم نصب شده که این بار نیازی به لمس گوشی هم نداشت و کسانی که از حساب ویژه ویزا موسوم به PayWave استفاده میکردند میتوانستند حتی تا سقف ۲ هزار دلار هم خرید اعتباری کنند. تا ژوئن ۲۰۱۱ مسترکارت هم وارد بازی شده بود و علاوه بر دارندگان حساب PayWave، آنهایی که PayPass هم داشتند میتوانستند در محدودههای آزمایشی خریدهای نقدی یا اعتباری انجام دهند ولی در پس پرده جریان به این روشنی هم نبود.
هرچند انگیزهها و تلاشهای اولیه در بازار استرالیا برای بهرهگیری از خدمات مبتنی بر سیمکارت NFC بسیار فراوان بود اما در عمل و در ورای طرحهای آزمایشی متعدد و اتحادهای گوناگونی که در این زمینه شکل گرفت هیچگاه بهرهگیری از NFC از فاز آزمایشی خود خارج نشد و به بازار مصرفکننده عمومی نرسید. دلیل آن هم بسیار آشنا بود؛ بازیگران متعدد این عرصه یا همان رئوس مثلث خدمات بر پایه NFC به توافقاتی ملموس نرسیدند و در عمل رسیدن به همگرایی بین این بازیگران بانکی، اعتباری و مخابراتی بسیار دشوار از آب درآمد. جالب آنکه در این میان همه بازیگران یاد شده و به ویژه بانکها و اپراتورها انگیزهای مضاعف برای دستیافتن به بازاری بکر و جدید دستکم در قالبی جدید داشتند ولی در نهایت فقط یک طرح تجاری مورد توافق و همهگیر منجر به ناکام ماندن پروژههای NFC در ورود به عرصه عمومی شد.
دست کم بازار استرالیا این مزیت را در خصوص NFC دارد که رقابت میان بانکها و موسسات مالی سبب شده آگاهی عمومی مناسبی در این خصوص میان کاربران نهایی و تجارتهای کوچک پدید بیاید که عاملی محسوس در موفقیت هر طرح آینده میتواند باشد. در این میان لزوم جهش در زمینه زیرساختهای مخابراتی استرالیا هم بیش از پیش خودنمایی میکند که میتواند نقش محرک برای اقدامات بعدی را بازی کند.
در ادامه همین روند کانادا و برزیل هم اسیر چرخهای هستند که طی آن باید تواناییهای فنی در زمینه زیرساخت با همکاری بازیگرانی از بازارهای دیگر تکمیل شوند تا به نتیجه برسند. شمار این بازیگران مکمل و محرک در دو مثال آتی هم به نحو محسوسی اندک است. در کانادا الگوی در حال توسعه بسیار شبیه اروپاست و مشخصا زمینههای فنی فراهم شده فقط در زمینههای آزمایشی خود را نشان دادهاند در حالی که در برزیل نه زیرساخت و نه بازیگران بازار چندان جهشی به سمت خدمات NFC مبتنی بر سیمکارت از خود نشان ندادهاند. البته برزیل با تکیه بر راهبردهای دولتی در این قسمت دست کم این مزیت را دارد که سایر شیوههای پرداخت الکترونیکی در آن در قیاس با ضریب نفوذ تلفن همراه و ابزارهای دیجیتالی بسیار ضعیف هستند. نتیجه آنکه در برزیل بازار قابل توجهی در انتظار هرگونه خدمت پرداختی مبتنی بر NFC پیشبینی میشود.
همانگونه که در همین برداشت شتابزده از گزارش GSMA مشخص است هرچند در سراسر جهان کشورهای مختلف شرایط متفاوتی از نظر میزان آمادگی زیرساخت خود برای به کارگیری NFC دارند ولی در نهایت فارغ از فراهم بودن زمینههای فنی همکاری میان اپراتورها و بازیگران بازار خدمات همچنان یک فاکتور حیاتی است و استثنایی در این زمینه در میان مثالهای موجود وجود ندارد. همچنین نگاهی به این بازارها نشان میدهد که اساسا در هر بازار فناوری NFC به دست گروه کوچکی از پیشروان فناوری و تجارت همراه معرفی شده و زمینهچینی برای آن انجام گرفته است. برای مثال در ژاپن قسمت عمدهای از این پیشرفت در فرهنگسازی و معرفی محصولات و خدمات مبتنی بر NFC مدیون اپراتور اول این کشور یعنی NTT DoCoMo است که ظرف هفتسال گذشته این شیوه پرداخت را به مشتریان خود در سراسر کشور معرفی کرده و تبدیل به یکی از زمینههای رقابتی کرده است. در قیاس با این دستاوردهای DoCoMo کانادا و برزیل بسیار عقبتر از ژاپنیها در ایجاد آگاهی عمومی هستند.
در چارچوب این گزارش به هیچ وجه نباید و نمیتوان نقش ایجاد زیرساخت مخابراتی لازم برای ارائه خدمات سیمکارتی با استفاده از NFC را نادیده گرفت چرا که هرگونه خدمات برای واردکردن شرکای تجاری جدید یا ایجاد آگاهی عمومی بدون آنکه زیرساخت لازم در اپراتورها ایجاد شده باشد بیهوده و محکوم به شکست است. این محدودیت نه تنها امکان در تماس بودن واقعی مشترکان یک اپراتور با خدمات NFC را از میان میبرد بلکه مهمتر از آن نگاه موجود به پتانسیلها و کارکردهای NFC را هم محدود میکند. مشخصا فناوری NFC یک فناوری در حال رشد و تحول است و با پذیرفتن این اصل لازم است زیرساخت آن هم به گونهای طراحی و پیادهسازی شود که توانایی ارائه خدمات جدید و در یک کلام انعطلاف لازم برای رشد را داشته باشد.
در این میان درباره ساختاری که از سوی ژاپنیهای برای موفقیت در زمینه NFC ارائه شده است هم حتی تردیدهایی اساسی وجود دارد. ژاپن بدون شک دارای پیشرفتهترین بازار موجود برای خدمات NFC است که همانگونه که جلوتر اشاره شد صرفا به پرچمداری یک اپراتور انجام شده است. DoCoMo برای دست یافتن به اینجایگاه رویکردی منحصر به فرد را برای توسعه خود در نظر گرفته است که در آن خود اکوسیستم مورد نیاز برای توسعه خدمات NFC را ایجاد کرده و چندان معطل همراهی بنگاههای مالی، اعتباری یا خردهفروشی نشده است.
اپراتور ژاپنی برای ایجاد این بومزیست در کنار توسعه زیرساخت خود به سراغ سرمایهگذاری در موسسات موردنیاز مالی یا خدماتی رفته است تا آنها را با سهام مدیریتی وارد چرخه ارائه خدات NFC کند. طبیعتا این الگو مزیت سرعت رشد فراوان و همگرایی مناسب میان بازوهای مختلف را به دنبال داشته است ولی در اثر بسته بودن این اکوسیستم جامعه کاربران NFC هم به همان نسبت محدود به جمع بستهای مانده است که DoCoMo توانسته است با خریدن شرکای جدید به خود اضافه کند. برای مثال عمده تمرکز دوکومو در ژاپن محدود به مناطق پرجمعیت و شلوغ شهری است و استفاده از خدمات NFC نتوانسته است جنبه عام لازم را پیدا کند.
در برزیل بانک برادسکو رهبری NFC را با همراهی ویزا در اختیار دارد که چند طرح پایلوت را هم توانسته با شراکت اپراتور Oi Paggo به نتیجه برساند ولی در نهایت چون اپراتورهای برزیلی آمادگی مجهز شدن به NFC را ندارند هر تلاش کوتاه مدتی در این زمینه محکوم به شکست است. جریان اپراتورهای کانادایی هم در این زمینه بیشباهت به اپراتورهای ایرانی نیست. چون چندان رغبتی از سوی بازیگران بانکی برای حضور در بازار خدمات NFC عرضه نشده است برخی اپراتورهای خود به سراغ ارائه خدمات مالی رفتهاند برای مثال اپراتور خدمات بیسیم اینترنت در این کشور یعنی راجرز برای آنکه بتواند کل چرخه NFC را در اختیار داشته باشد از وزارت اقتصاد این کشور خواسته است یک پروانه خدمات مالی و اعتباری را در اختیار این اپراتور بگذارد. هرچند بعید است که اپراتوری مانند راجرز وایرلس بخواهد کلی خدمات مالی را عرضه کند ولی این جریان نمادی از خواست باطنی و عمیق اپراتورها به ورود در بخش پرداختهای همراه است. چنین الگوهایی دست کم این مزیت را دارند که علی رغم متزلزل بودن میتوانند بازیگران خاموش عرصه NFC را ترغیب به حضور در بازار جدید کنند.
یکی از نگرانیهایی که در گزارش GSMA به درستی خود را نشان داده است نادیده گرفته شدن نقش تجارتهای خرد و متوسط در فرآیند چینش ساختار تجاری برای NFC است چرا که خدمات پرداخت همراه تنها هنگامی میتوانند در قیاس با شیوههای موجود خود را مطرح کنند که بیرون ساختار یک اپراتور یا حتی شرکایش تجاریش باشند و در آن نفع جدیدی برای فروشندگان و خادمین کوچک و متوسط دیده شده باشد در غیر این صورت خدمات مبتنی بر NFC حتی در صورت ورود با بازار عرضه عمومی هم هرگز از شکل محدود و گلخانهای خود خارج نخواهند شد.
در تمامی این بازارها چند مولفه اساسی در کنار یکدیگر باعث موفقیت و پیشبرد خدمات مبتنی بر NFC شدهاند که مهترین آنها عبارتند از:
- گسترش همهگیر و ضریب نفوذ بالای استفاده از گوشیهای هوشمند
- گسترش همهگیر و ضریب نفوذ بالای استفاده از پایانههای پرداخت (POS) غیر تماسی
- فرهنگسازی و آشنایی عمومی در به کارگیری شیوههای الکترونیکی پرداخت به ویژه موبایل بانکینگ
- ارائه عمومی کالاهایی که از NFC میتوان برای خرید آنها استفاده کرد
- درگیر شدن بخشهای خصوصی در توسعه زیرساختهای مخابراتی لازم برای ارائه NFC
توجه به این نکته هم ضروری است که رشد و توسعه زیرساختهای NFC در گروی تنها یکی از موتورهای محرک آنچه مخابراتی و چه مالی یا اعتباری نیست و اگر برآیند همه این نیروهای پیشبرنده در یک سمت نباشد در نهایت توسعه خدمات مبتنی بر NFC ناکام یا بسیار کند خواهد بود. NFC به عنوانی یک خدمت جدید بر مبنای سیمکارت نیازمند آن خواهد بود که علاوه بر همگرایی از استانداردهای واحدی نیز دست کم در سطح ملی استفاده کند که همین اهمیت دستیابی یه یک اتحاد همهگیر را بیش از پیش پررنگ میکند. (تصویر شماره ۲)
مجموعه حساسیتهای ذکر شده در این زمینه نشان میدهد پرداخت موبایل با توسل به NFC نیازمند ساختاری کاملا مدرن از لحاظ رگولاتوری نیز هست چرا که در این چارچوب نه فقط اپراتورهای موبایل بلکه نهادهای مالی، شبکه خرده فروشی و بازرگانی و مشتری نهایی هم درگیر هستند که امر تنظیم مقررات بین این شاخهها را تبدیل به فرآیندی حیاتی اما بسیار دشوار میکند.
منبع: عصر ارتباط