پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
جنگ بعدی جنگ داده است / قسمت دوم
یک) سه چهار هفته پیش نیما برای اولین بار اومد خونه ما. چند ساعتی با هم صحبت کردیم. آدم باحالیه. پرسید که ما شارژر اندروید تایپ سی داریم یا نه. نداشتیم. موبایلش خاموش شد. گفت: «طوری نیست. با موبایلم کاری ندارم». یه ساعت دیگه نشست و آخر شب رفت. حال نداشتیم خونه رو جمعوجور کنیم. فرداش تعطیل بود. داداشم نشست پای لپتاپ و فیسبوک رو باز کرد. با تعجب منو صدا زد. فیسبوک به داداشم تو لیست افرادی که ممکنه بشناسه، نیما رو پیشنهاد داده بود. حس خوبی به هیچ کدوم از ما دست نداد. زنگ زدم به نیما. هنوز خاموش بود.
دو) نرگس زنگ زد و گفت که یه اتفاق عجیبی افتاده. دیشبش با رفقاش نشسته بودن دور هم. تصمیم میگیرن که با هم برن سفر و به این نتیجه میرسن که برن گرجستان. نرگس میگه تا بحثشون تموم شده، یه اسنپ گرفته و تا نشسته تو تاکسی، قصد کرده در مورد تفلیس و باتومی بیشتر بخونه. قبل از اینکه شروع کنه به تایپ کردن، گوگل بهش تور گرجستان رو پیشنهاد کرده. پشت تلفن صداش خیلی ترسیده بود. پرسید یعنی تموم بحثهای ما با همین سرعت منتقل میشه این طرف و اون طرف؟
سه) تقریبا هر چیزی که در مورد هوش مصنوعی میدونم، از بهرنگ یاد گرفتم. دوستای نزدیکش بهش میگن «خوره». بهرنگ گفت وقتی یه نفر تو فیسبوک ۵ تا عکس یا نوشته لایک میکنه، برای فیسبوک کافیه تا یه سری اطلاعات دقیق در مورد طرف دستگیرش بشه. یه چیزهای عجیب و غریبی میگفت. اگه حق با بهرنگ باشه، ما با لایک کردن مطالب مورد علاقهمون تو شبکههای اجتماعی، داریم خودمون رو به صورت تقریبا کامل لو میدیم. میگفت اگه دوست ندارین که سلایق و اطلاعاتتون برای مشتریهای فیسبوک مشخص بشه، سعی کنین خیلی تو این شبکهها فعال نباشید. میگفت میتونه ساعتها در این مورد حرف بزنه که چه افراد و گروههایی مشتریهای فیسبوک محسوب میشن.
چهار) تابستون همین امسال، فینال لیگ اروپا تو باکو برگزار شد. پیش خودم داشتم فکر میکردم برم آذربایجان و این فرصت خوبیه برای دیدن بازی تیم مورد علاقهام از نزدیک. پیمان تو توییتر نوشت که بیاین با یه میدلباس و با قیمت مناسب بریم باکو. همون جا با پیمان در موردش صحبت کردم. گفتم بذار یه سرچی بزنم ببینم قیمت بلیت بازی چنده. گوگل بهم پیشنهاد داد: «تور ویژه باکو مخصوص فینال آرسنال- چلسی». یه لحظه جا خوردم.
پنج) احمد آدم معروفیه. خیلیها میگن که کارش خیلی درسته. یه دفترچه همیشه تو جیبش داره. شنیده بودم که موبایل نداره و هنوز به خریدنش تن نداده. یه ذره عجیب به نظر میرسید. ازش پرسیدم که وقتی با یکی کار داره چطوری پیگیری میکنه. یه خندهای زد و گفت آتیش روشن میکنه. گفت دود میفرسته. لبخند زد. خنده احمد از ته دل نبود. یه چیزی شبیه بغض تو قیافهاش مشخص بود.
شش) نوید عاشق سینماست. داشته یه فیلم تقریبا گمنام نگاه میکرده و از یکی از آهنگهای اون فیلم خیلی خوشش میاد. بعد از فیلم با یه لیوان چای تو دستش، به فکر دانلود این آهنگ نه چندان معروف از اون فیلم اروپای شرقی میفته. اولین کلمه رو که داشته تایپ میکرده، اولین پیشنهاد گوگل دقیقا همون چیزی بوده که نوید دنبالش میگشته. چشماش گرد شده بود وقتی داشت این رو برام تعریف میکرد.
هفت) بابام زنگ زد. خوشوبش کرد و پرسید: «میگم نظرت چیه بیتکوین بخریم»؟ یه چیزهایی در مورد بیتکوین شنیده بود. حدود ۱۰ دقیقه با هم صحبت کردیم. فرداش دیدم نحوه سرمایهگذاری مطمئن در دنیای کریپتوکارنسی داره بهم پیشنهاد میشه. به ذهنم فشار آوردم. مطمئن بودم که از دو ماه قبل تا اون لحظه در مورد قیمت و نحوه معامله بیتکوین و سرمایهگذاری تو این حوزه، هیچ سرچی نکرده بودم. فکرم درگیر شد.
هشت) رها داشت میگفت گوگل یه فیلم سهبعدی تقریبا آنلاین از اکثر جاهای دنیا داره. میگفت که درآمد اصلی خیلی از بزرگترین شرکتهای جهان از فروش داده و اطلاعاته. گفت بیش از ۹۵ درصد مردم دنیا نمیدونن که با استفاده از فناوری، چقدر خودشون رو در معرض خطر قرار میدن. ظاهرا تو این موقعیت خیلی از کسی کاری برنمیاد. گفت اگه معتقد باشین الان آب از سر گذشته و یک وجب و صد وجبش فرقی نداره که هیچی ولی اگه فکر میکنین ماهی رو هر وقت از آب بگیرین تازهست، بیاین با هم بشینیم و در این مورد صحبت کنیم. گفت با این فرمون، جنگ بعدی جنگ دادهست.
ادامه دارد…
ببینید: جنگ بعدی جنگ داده است / قسمت اول