راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

چه چیزهایی دنیای مبادلات اقتصادی بشر را تغییر داد؟ / از مهرهای سنگی تا کارت اعتباری

کتاب تاریخ جهان در یکصد شیء، تاریخ را نه با کلمات موجود؛ بلکه با اشیای کشف‌شده قضاوت کرده است؛ چیزی که به نظر می‌رسد عادلانه‌تر و در عین حال به واقعیت نزدیک‌تر باشد.

ماهنامه عصر تراکنش / اگر بخواهید کل تاریخ جهان را شرح دهید، یعنی تاریخی که بی‌جهت به یک بخش از بشریت امتیاز نمی‌دهد، نمی‌توانید این کار را فقط از طریق متن‌های تاریخی بکنید، برای اینکه فقط قسمتی از جهان همیشه متن داشته، در حالی که بیشتر جهان در بیشترین زمان، متنی نداشته است. کتابت یکی از دستاوردهای متأخر انسان است و نسبتاً تا این اواخر حتی خیلی از جوامع باسواد (یعنی دارای خط و کتابت)، دلبستگی‌ها و آرزوهایشان را نه فقط در نوشته؛ بلکه در اشیا ضبط می‌کردند.

علاوه بر مساله دریافت غلط متقابل، پای تحریف‌های تصادفی یا عمدی پیروزی هم در میان است. همان‌طور که می‌دانیم، فاتحان‌اند که تاریخ را می‌نویسند، خصوصاً وقتی که فقط فاتحان می‌توانند بنویسند. کسانی که در طرف بازنده قرار دارند، آن‌هایی هستند که جوامع‌شان مغلوب یا ویران شده، غالباً برای بازگفتن داستان‌هایشان فقط اشیایشان را دارند.

تاریخ‌گویی از طریق داستان‌گویی به‌وسیله اشیا، کاری است که موزه‌ها برای آن درست شده‌اند و از آنجا که موزه بریتانیا در لندن بیش از 250 سال است که اشیایی را از سراسر کره زمین جمع می‌کند، شما اگر بخواهید از طریق اشیا تاریخ جهان را شرح دهید اینجا جای بدی برای شروع نیست.

در واقع می‌شود گفت این کاری است که این موزه از اول تاسیس‌اش سعی کرده انجام دهد، یعنی از همان زمانی که پارلمان آن را در سال 1753 تأسیس کرد و خواست هدفش «جهان‌شمول بودن» باشد و درش هم به روی همگان باز باشد. کتاب «یک تاریخ جهان در یکصد شیء» گزارش یک رشته از برنامه‌هایی است که در سال 2010 از رادیو 4 بی‌بی‌سی پخش می‌شد اما این در واقع فقط جدیدترین بازگویی کاری است که موزه از زمان پایه‌گذاری‌اش می‌کرده، یا سعی می‌کرده انجام بدهد.

 

مهر سند، مهر سنگی، از هرپا، دره سند (پنجاب) پاکستان

2500-2000 قبل از میلاد

در حدود 5000 سال پیش رود سند از فلات تبت به دریای عرب (مکران) جاری بود، درست مانند امروز. تمدن سند که در اوجش تقریباً 200 هزار مایل مربع را شامل می‌شد، در دشت‌های سیلابی غنی حاصلخیز رشد کرد.

حفاری‌های آنجا نقشه کل شهرها و همین‌طور الگوهای پویای یک تجارت بین‌المللی گسترده را آشکار کرده است. مهرهای سنگی از دره سند تا دوردست‌ها در خاورمیانه و آسیای مرکزی کشف شده‌اند، اما این مهرها در خود دره سند پیدا شده‌اند. با این مهرها نقش مالکیتی را نشان می‌دادند، سندی را امضا یا بسته‌ای را علامت‌گذاری می‌کردند. همه آن‌ها تقریباً مربع‌اند، اندازه آنها در حد یک تمبر پستی امروزی است و از سنگ صابون ساخته شده‌اند، از این رو آسان‌تر می‌شد روی آنها کنده‌کاری کرد.

خود مهر در دهه 1850 کشف شد، نزدیک شهر هرپا، در حدود 150 مایلی جنوب لاهور در پاکستان کنونی. در جایی که آن زمان هند بریتانیا بود، طی 50 سال بعد سه مهر دیگر مانند این به موزه بریتانیا رسید. در سال 1906 آن‌ها توجه مدیرکل پژوهش باستان‌شناختی هند، جان مارشال را جلب کردند. او دستور داد آن ویرانه‌ها را در هرپا، جایی که اولین مهر آنجا پیدا شده بود، حفاری کنند. چیزی که آنجا کشف شد به بازنویسی تاریخ جهان منجر شد.

گروه مارشال در هرپا بقایای یک شهر عظیم را یافت و شهرهای متعدد دیگری را پس از آن در آن نزدیکی پیدا کرد که قدمت آنها به مابین 3000 و 2000 قبل از میلاد می‌رسید. این امر، تمدن هند را به زمانی بسیار عقب‌تر از آن برد که تصورش می‌شد.

مهرها غالباً سوراخ داشتند، بنابراین شاید صاحبانشان آن‌ها را به خودشان آویزان می‌کردند و احتمالاً از این مهرها جهت مهر کردن کالاها برای تجارت استفاده می‌کردند. این مهرها را در عراق، ایران، افغانستان و آسیای مرکزی پیدا کرده‌اند. بین 3000 و 2000 قبل از میلاد تمدن سند یک شبکه پهناور از شهرهای پیچیده سازمان‌یافته بود با پیوندهای تجاری پررونق با جهان فراسو و همه ظاهراً شکوفا.

 

سکه طلای کروسوس

سکه طلای ضرب‌شده در ترکیه در حدود 550 قبل از میلاد

کروسوس پادشاه سرزمینی بود که حالا ترکیه غربی است. قلمرو او لیدیا یا لیدی، از قدرت‌های نویی بود که در حدود ۳۰۰۰ سال پیش در خاورمیانه ظهور پیدا کرد و اینها چند سکه طلایی اصلی‌ای هستند که لیدیا و کروسوس را این همه پولدار کرد. این‌ها نمونه‌هایی از نوعی شیء جدیدند که سرانجام خودشان قدرتی شدند؛ یعنی ضرب سکه.

این سکه‌ها را در حدود 550 سال قبل از میلاد به نام کروسوس ضرب کرده‌اند. می‌گویند کروسوس طلایش را در رودخانه‌ای پیدا کرد که زمانی به میداس افسانه‌ای «زرین‌دست» یا «زرین‌لمس» تعلق داشت و مسلم است که این ناحیه، در مام‌شهر تجاری بزرگ پایتخت لیدیا، ساردیس، در ترکیه شمال غربی از نظر طلا غنی بود.

پیش از اولین سکه‌های لیدیایی، پرداخت‌ها بیشتر با فلزات گرانبها صورت می‌گرفت؛ به‌عنوان مثال، فقط با کلوخ‌های طلا و نقره. در حقیقت نه شکل فلز که فقط وزن و خالص بودنش مهم بود. اما اینجا یک مشکل وجود دارد. طلا و نقره در حالت طبیعی به‌صورت مخلوط با هم و با فلزات کم‌بها پیدا می‌شوند. سنجیدن خلوص فلز کار خسته‌کننده‌ای بود و احتمالاً هر تراکنشی را در دادوستد به تأخیر می‌انداخت.

همان زمانی که لیدیایی‌ها، در حدود یکصد سال پیش از کروسوس، ضرب سکه را اختراع کردند، این مشکل نیز وجود داشت. آن‌ها از ترکیب طلا و نقره که به‌طور طبیعی با هم مخلوط بودند، استفاده می‌کردند، نه از شکل‌های خالص فلزات. چطور می‌توانستند دقیقاً بدانند که یک سکه معین از چه ساخته شده است و بنابراین ارزشش چند است؟

لیدیایی‌ها بالاخره این مساله را حل کردند، به بازار شتاب بخشیدند و طی این جریان بی‌نهایت ثروتمند شدند. آن‌ها فهمیدند که جواب این است که دولت سکه‌های طلای ناب و نقره ناب ضرب کند، آن هم با اوزان ثابت که ارزش آن قابل اعتماد باشد. اگر دولت آن را تضمین می‌کرد، به پول رایجی تبدیل می‌شد که شما می‌توانستید کاملاً به آن اعتماد کنید و بدون محک زدن با خیال راحت آنها را خرج یا قبول کنید.

لیدیایی‌ها یاد گرفتند که چطور سکه‌های طلای ناب بسازند. بعد کار دیگری کردند که اهمیتش کمتر از این نبود و آن استخدام صنعتگرانی بود تا نمادهایی را که نشان‌دهنده وزن آنها و به این نحو ارزش آنها باشد روی سکه‌ها نقش کنند. این اولین سکه‌ها نوشته‌ای نداشتند ـ تاریخ‌ها و نقش‌های روی سکه‌ها خیلی بعد به وجود آمد ـ اما شواهد باستان‌شناختی به ما اجازه می‌دهد که تاریخ سکه‌هایمان را به حدود 550 قبل از میلاد، اواسط سلطنت کروسوس برسانیم.

مهری که برای نشان دادن سکه‌های کروسوس به کار می‌رفت، نقش یک شیر بود و همان‌طور که از اندازه و بنابراین از ارزش سکه کم می‌شد، از قسمت‌های کوچک‌تر اندام شیر استفاده می‌کردند. پس مثلاً روی کوچک‌ترین سکه فقط نقش یک پنجه شیر بود.

از آنجا که مردم می‌توانستند به سکه‌های کروسوس اعتماد کنند از آنها خیلی دورتر از مرزهای خود لیدیا هم استفاده می‌کردند و این به کروسوس نفوذ تازه‌ای داد؛ یعنی قدرت مالی. کروسوس بود که اولین پول رایج قابل اعتماد را به جهان ارائه داد. استاندارد طلا از اینجا شروع شد و پیامدش ثروت عظیمی بود.

امپراتوری خود او لیدیا بود که مغلوب شد و کروسوس را کوروش، شاه بزرگ ایرانی، اسیر کرد. در واقع، آخر و عاقبتش هم خیلی بد نبود. کوروش هوشمندانه او را مشاور خود کرد و ایرانی‌های فاتح، به‌سرعت مدل لیدیا را پذیرفتند، سکه‌های کروسوس را در طول جاده‌های تجاری مدیترانه و آسیا رواج دادند و بعد سکه‌های خاص خودشان را از طلا و نقره ناب در ضرابخانه کروسوس در ساردیس ضرب کردند. احتمالاً تصادفی نیست که ضرب سکه کم‌وبیش در همان زمان در چین و ترکیه اختراع شد.

 

سکه با سر اسکندر، سکه نقره اسکندر کبیر، ضرب‌شده در لامپساکوس (لاپسکی)، ترکیه

ضرب‌شده در 305- 281 قبل از میلاد

این سکه که در حدود 300 سال قبل از میلاد ضرب شده، یکی از قدیمی‌ترین سکه‌هایی است که تصویر یک رهبر را دارد. اسکندر کبیر که نقش سرش روی سکه است، خوش‌نماترین فرمانروای نظامی عصر خود بود ـ شاید هم همه زمان‌ها. ما هیچ راهی نداریم که بفهمیم آیا این تصویر دقیق اسکندر است یا نه، اما باید خود او باشد، برای اینکه این مرد هم موی انسان دارد و هم دو شاخ قوچ.

این نماد شاخ که در سراسر جهان کهن به‌خوبی معروف است، برای بیننده هیچ جای شکی باقی نمی‌گذارد که ما داریم به تصویر اسکندر نگاه می‌کنیم. شاخ‌ها مرتبط است با زئوس ـ آمون خدا ـ آمیزه‌ای از دو خدای پیشرو یونانی و مصری؛ زئوس و آمون. بنابراین، این سکه کوچک دو گزاره بزرگ را بیان می‌کند ـ هم بر سلطه اسکندر بر یونانی‌ها و مصری‌ها تاکید می‌کند و هم این نکته را القا می‌کند که به یک معنا، او هم انسان است و هم خدا.

پیروزی‌های اسکندر فقط به سپاهش متکی نبود. آن‌ها به پول نیاز داشتند ـ پول هنگفت. خوشبختانه، فیلیپ معادن غنی طلا و نقره تراس را فتح کرده بود و این ناحیه‌ای بود که مرزهای کنونی یونان، بلغارستان و ترکیه را دربر می‌گیرد. آن فلز گرانبها از لشکرکشی‌های اولیه حمایت مالی کردند، اما این میراث بعدها با ثروت عظیم اسکندر که در پارس (پرسیا / ایران) به چنگ آورد، افزایش یافت. فتوحات امپراتوری او با تقریباً پنج میلیون کیلو طلای هخامنشیان تأمین مالی شد.

روی دیگر سکه، بانو خدای آتنا نیکه فوروس را نشان می‌دهد که آورنده پیروزی است و نیزه و سپرش را به همراه دارد. او حامی الهی یونانیان و بانوخدای جنگ است. اما این اسکندر نیست که مورد لطف اوست، چون حروف یونانی کنار او به ما می‌گوید که این سکه لوسیماخوس شاه است.

لوسیماخوس یکی از سرداران و یاران اسکندر بود که از زمان مرگ اسکندر تا مرگ خودش در سال 281 قبل از میلاد بر تراس فرمان می‌راند. لوسیماخوس سکه‌ای ضرب نکرد که خودش را نشان دهد. در عوض تصمیم گرفت که شکوه و مرجعیت سلف خود را از آن خود کند. این دستکاری تصویری است ـ تقریباً دزدی هویت است ـ در یک مقیاس قهرمانانه.

اسکندر در سال‌های آغازین دهه 30 عمرش درگذشت و امپراتوری‌اش به‌سرعت در آشفتگی قلمروهای متغیر سرداران ستیزنده او تجزیه شد که لوسیماخوس فقط یکی از آنها بود. همه سرداران او مدعی شدند که وارثان حقیقی اسکندر هستند و بسیاری از آنها سکه‌هایی با نقش او ضرب کردند تا این موضوع را ثابت کنند. این ستیزی بود که در آن نه فقط در میدان نبرد؛ بلکه در میدان پول هم می‌جنگیدند. این یک نمونه بسیار خوب آغازین است از یک نیرنگ سیاسی بی‌زمان: مهار اقتدار در فریبندگی یک رهبر بزرگ گذشته تا خود را در حال تقویت کنند.

 

سکه‌های طلای کوماره‌گوپته اولیه

سکه‌های طلا از هند، ضرب‌شده در 450-415 میلادی

هندوئیسم دینی است که اگرچه وجه ریاضت‌کشانه خود را دارد، اما شادی‌های حاصل از وفور مادی را هم می‌پذیرد و خدایان بسیاری دارد که می‌شود آنها را در معابد پوشیده از آرایه‌ها، گل‌ها و حلقه‌های گل پیدا کرد. خدایان بزرگ، شیوا و ویشنو به‌آسانی قابل تشخیص‌اند، شیوا با همسرش پاروتی و نیزه سه‌شاخه‌اش و ویشنو با چهار دستش نشسته، یک قرص (دیسک) و یک گل نیلوفر به دست دارد.

غالباً همان نزدیکی خدایی هست که خصوصاً برای شاهان گوپته در تقریباً ۱۶۰۰ سال پیش مهم بود و او کوماره پسر شیوا است. همه این خدایان هندو کم‌کم شکل‌هایی را که ما امروزه می‌شناسیم، در معابد نویی که شاهان گوپته هند شمالی در حدود ۴۰۰ میلادی ساختند، به خود گرفتند.

در بخش سکه‌ها و مدال‌های موزه بریتانیا دو سکه از کوماره‌گوپته اول شاه هند داریم که از ۴۱۴ تا ۴۵۵ میلادی پادشاهی کرد. این‌ها وجوه بسیار مختلف زندگی دینی این شاه را نشان می‌دهند. هر کدام دقیقاً به اندازه یک سکه یک پنی است اما از طلای ناب، از این رو به سنگینی توی دست می‌نشیند.

روی سکه اول، جایی که معمولاً انتظار دارید نقش شاه را ببینید، یک اسب هست، یک نریان ایستاده باشکوه. او را با نوارهایی آراسته‌اند و یک پرچم بزرگ بالای سرش در اهتزاز است. دور سکه، به سنسکریت، نوشته‌ای هست با این ترجمه که «کوماره گوپته‌شاه، خداوندگار والا که بر دشمنانش پیروزی یافته است.»

خدایی که گوماره‌گوپته انتخاب کرد که حضورش را عمیقاً جشن بگیرد، از نام خودش پیداست؛ او کوماره، خدای جنگ را انتخاب کرد و این کوماره است که ما او را روی سکه طلای دوم می‌بینیم؛ تا کمر برهنه است، نیزه‌ای در دست دارد و پشت طاووس مقدسی نشسته است ـ نه آن طاووس خودپسند سنت غربی، بلکه پرنده‌ای پرخاش‌جو و هراس‌انگیز که کوماره سوار بر او به جنگ می‌رود.

در روی دیگر سکه خود کوماره‌گوپته شاه است، همچنین با یک طاووس، اما به خلاف کوماره، او سوار آن نیست. در عوض، او به زیبایی به پرنده مقدس خدایش انگور می‌دهد. شاه، تاج به سر و هاله‌ای دور سر دارد، گوشواره‌های سنگین به گوش و گردنبندی پرکار به گردن آویخته و نوشته این را به ما می‌گوید: «کوماره‌گوپته، پیروز بر حق با فضایل بسیار.»

این سکه طلا کاری می‌کند که همیشه سکه‌ها به‌خوبی انجام داده‌اند؛ به هر که آنها را در دست می‌گیرد، می‌گویند فرمانروایشان از لطف خاص آسمان و در این مورد، لطف خاص سردار آسمان، برخوردار است، برای اینکه او با یک شیوه خاص به کوماره خدا متصل است. شکلی از ارتباط جمعی است که حدود مرگ اسکندر اختراع شد که حکومتگرها از آن به بعد از آن بهره‌برداری کرده‌اند؛ لطف خداوند که روی هر پنی بریتانیایی برای ملکه ادعا شده، به همان سنت سکه کوماره‌گوپته است.

 

سکه‌های طلای عبدالملک

سکه‌های طلا، ضرب‌شده در دمشق، سوریه، ضرب‌شده در 697-696 میلادی

در 50 سال بعد از وفات پیامبر، سپاه اعراب وضع سیاسی موجود را در سراسر خاورمیانه به هم ریخت و مصر، سوریه، عراق و ایران را فتح کرد. قدرت اسلام طی چند دهه تا آن حد گسترش یافته بود که مسیحیت و آیین بودا طی قرن‌های بسیاری تا آنجا گسترش یافته بودند. در دمشق در اواسط دهه 690 ساکنان شهر باید قویاً حس کرده باشند که جهان‌شان تماماً در حال دگرگون شدن است.

دمشق را که هنوز در ظاهر یک مام‌شهر (متروپولیس) رومی‌مسیحی بود، سپاه مسلمان در سال 635 فتح کرد و این شهر پایتخت امپراتوری اسلامی نو شد. سر این امپراتوری به‌سرعت رو به رشد، یعنی خلیفه، در قصرش دور از دسترس بود و سپاه اسلام در پادگان‌هایشان از مردم بریده بودند، اما مردم در بازارها و خیابان‌های دمشق در آستانه درک واقعیت نو از طریق آن چیزی بودند که هر روز آن را به دست می‌گرفتند، یعنی پول.

در آغاز دهه ۶۹۰ تاجران دمشق شاید متوجه نشده بودند که جهان‌شان برای همیشه عوض شده است. با وجود دهه‌ها حکومت اسلامی آنها هنوز از سکه‌های حکومت‌گران قبلی‌شان، امپراتورهای مسیحی بیزانس، استفاده می‌کردند و آن سکه‌ها پر بود از نمادگرایی مسیحی. کاملاً معقول بود که فکر کنند دیر یا زود، امپراتور برمی‌گردد و دشمنانش را شکست می‌دهد؛ همان‌طور که قبلاً چند بار این اتفاق افتاده بود. اما اینطور نشد. دمشق تا امروز یک شهر مسلمان باقی مانده است و شاید مشهودترین نشانه اینکه رژیم اسلامی نو می‌خواست پایدار بماند، تغییر در ضرب سکه بود.

مردی که فرمان ضرب این سکه‌ها را صادر کرد، عبدالملک بود؛ نهمین خلیفه یا امیرالمؤمنین که به‌عنوان جانشین پیامبر حکومت کرد. هر دو سکه در دمشق در مدت ۱۲ ماه، طی سال‌های ۷۶ و ۷۷ هجری ضرب شد، یعنی 697-696 میلادی. هر دو از طلا و به یک اندازه‌اند، به اندازه پنی بریتانیایی، اما کمی سنگین‌تر. ولی طرحشان کاملاً متفاوت است.

یک سکه خلیفه را نشان می‌دهد؛ اما روی سکه دیگر اصلاً تصویری نیست. این تغییر معلوم می‌کند که اسلام چطور، در این سال‌های بحرانی آغازین، داشت خود را نه فقط به‌صورت یک نظام دینی؛ بلکه به‌صورت یک نظام سیاسی هم تعریف می‌کرد. روی اولین سکه، جایی که روی یک سکه بیزانسی نقش امپراتور بود، پیکر تمام‌قد خلیفه عبدالملک هست. این قدیمی‌ترین تصویری است که از یک مسلمان می‌شناسیم و پشت سکه، جایی که سکه‌های بیزانسی یک صلیب دارد، اینجا یک میل آمده که بالایش یک گوی هست.

عبدالملک تمام‌قد نمایش داده می‌شود، ایستاده با ریش و لباس عربی و دستار شال‌مانند بدوی به سر دارد، دستش روی شمشیری است که به کمر دارد. نگاه جذابی است، یک منبع یگانه برای دانش ما از لباس و نشانه‌های خلیفه‌های اولیه. حالت تهدیدکننده‌ای دارد و اینطور به نظر می‌رسد که می‌خواهد شمشیر بکشد. غرض از خطوط زیر کمرش به احتمال زیاد برای نشان دادن تازیانه است. تصویری است که موجب ترس و احترام می‌شود؛ تصویری که این امر را روشن می‌کند که مدیترانه شرقی حالا یک ایمان نو و یک فرمانروای نوی هراس‌انگیز دارد.

یکی از راه‌حل‌های اداری که عبدالملک از امپراتوران بیزانس قرض گرفت، این بود که چطور پول رایج را اداره کند. تا حالا، امپراتوری اسلامی نو از سکه‌های قدیمی عصر پیش از فتوحات، یا از سکه‌های وارداتی طلا، خصوصاً سکه‌های بیزانس، استفاده می‌کرد. اما عبدالملک فوراً متوجه شد که بی‌ثباتی اقتصادی خواهد بود اگر کم و کیف موجودی پول کنترل نشود.

او فهمید که سکه‌ها واقعاً مهر اقتدارند و قدرت غالب را در جامعه‌ای که از آنها استفاده می‌کند اعلام می‌کنند – و او می‌دانست که قدرت حالا قدرت اوست. در جهان پیشامدرن، سکه‌زنی معمولاً تنها قلم تولید انبوه‌شده در مصرف روزمره بود و بنابراین عنصر بسیار مهمی در فرهنگ بصری یک جامعه بود.

پس خود عبدالملک را روی این اولین سکه‌های آشکارا اسلامی نقش کردند. امیرالمؤمنین امپراتوران بیزانس را کنار گذاشته و جایشان را گرفته بود. اما چیز غیرمنتظره‌ای برای سکه‌هایی که عبدالملک روی آنها ایستاده بود، اتفاق افتاد. آن سکه‌ها بعد از چند سال ناپدید شدند.

طی سال ۷۷ هجری (۶۹۷ م)، ناگهان جای سکه خلیفه ایستاده را طرحی گرفت که به‌سختی می‌توانست متفاوت‌تر از این باشد؛ نه خلیفه‌ای در کار بود نه پیکری، فقط کلمات بود. لحظه تعیین‌کننده برای هنر عمومی اسلامی بود. از آن زمان به بعد تقریباً برای بیش از هزار سال است از هیچ تصویر انسانی در یک چنین حوزه عمومی استفاده نمی‌شود.

سکه بعدی دقیقاً به همان اندازه و وزن سکه قبلی است و این هم از طلای ناب ساخته شده است. اما این سکه می‌گوید که در سال 77 ساخته شده، درست یک سال بعد از سکه اول و حالا چیزی جز متن دیده نمی‌شود. در روی سکه آمده: لا اله الا الله، لا شریک له؛ محمد رسول‌الله… که با کمی دستکاری برگرفته از قرآن است. در پشت سکه متن دیگری از قرآن هست: «الله احد، الله صمد، لم یلد و لم یولد».

نوشته‌های روی این سکه دو نکته جالب را مطرح می‌کنند. اول اینکه تقریباً قدیمی‌ترین متن قرآنی است که در هر جایی باقی مانده است. پیش از پیامبر، عربی به‌ندرت زبان مکتوب بود، اما حالا یک نیاز حیاتی بود که کلام خدا با امانت ثبت شود و از این رو اولین خط توسعه‌یافته عربی؛ خط «کوفی» پدید آمد. این خطی است که روی سکه ما دیده می‌شود.

اما دوم اینکه این سکه چیز دیگری هم به ما می‌گوید. اگر سکه‌ها قدرت غالب را در جامعه‌ای اعلام کنند، روشن است که قدرت غالب در این امپراتوری، حالا نه امپراتور که کلام خداست. نگارگری یا هنر نقش‌بندی در اسناد رسمی یک چنین دولتی جایی ندارد. سنت گذاشتن تصویر فرمانروا روی سکه که از روزگار اسکندر، تقریباً هزار سال پیش، در سراسر خاورمیانه آشنا بود، به‌طور قطع کنار گذاشته شد و سکه فقط نوشته‌دار هنجار همه دولت‌های اسلامی تا جنگ جهانی اول شد. عربی زبان خدا، نوشته‌شده روی سکه‌های اسلامی، یک ابزار بنیادی برای یکپارچگی و بقای اولین دولت اسلامی شد.

 

گنج دره یورک

اشیای وایکینگ، یافته نزدیک هروگت، انگلستان، دفن‌شده در حدود 927 میلادی

تاریخ‌نگارها، وایکینگ‌ها را در یک مرحله کم‌وبیش متمدن می‌بینند که بیشتر تاجرپیشه و مسافرند تا غارتگر، کشف اخیر گنج دره یورک آنها را کمی کمتر دوست‌داشتنی نشان می‌دهد و به نظر می‌رسد که می‌خواهد وایکینگ‌های پرخاش‌جوی سنت عامیانه را از نو زنده کند، اما حالا با کمی جاذبه جهان‌وطنی.

انگلستان اوایل دهه 900، به قلمروهای تحت اشتغال وایکینگ‌ها ـ بیشتر شمال و شرق ـ و قلمرو بزرگ آنگلوساکسن وسکس، در جنوب و غرب تقسیم می‌شد. فتح مجدد قلمروهای وایکینگ به دست آنگلوساکسون‌ها رویداد کلیدی بریتانیای قرن دهم بود و گنج ما هم بخش کوچکی از این حماسه ملی را مشخص می‌کند و هم آن را به جهان عظیم دادوستد وایکینگ ربط می‌دهد.

این گنج را در زمستان 2007 پیدا کردند؛ زمانی که پدر و پسری، دیوید و اندرو ویلن، در مزرعه‌ای در جنوب هروگت، در شمال یورک‌شر فلزیابی می‌کردند.

گنجی که آنها پیدا کردند در یک کالسکه زیبای کارشده نقره، حدوداً به اندازه یک طالبی کوچک قرار داشت. حیرت‌آور اینکه بیش از 600 سکه در آن بود، همه نقره و کم‌وبیش با قطری مثل یک سکه یک پوندی جدید، اما نازک. بیشتر آنها از قلمرو آنگلوساکسون‌اند، اما چند تایی سکه وایکینگ هم هست که در یورک تولید شده‌اند، همین‌طور واردات بیگانه از اروپای غربی و آسیای مرکزی.

همراه با این سکه‌ها یک بازوبند طلا و پنج بازوبند نقره هم بود و بعد چیزی که به قطع و یقین نشان می‌دهد که این گنج آنگلوساکسون نیست؛ بلکه وایکینگ است، چیزی است که باستان‌شناسان آن را تکه نقره می‌خوانند، یعنی تکه‌های خردشده سنجاق سینه‌ها و انگشترها و میله‌های نازک نقره که بیشترشان چند سانتی‌متر طول دارند که وایکینگ‌ها به جای پول از آن استفاده می‌کردند.

این گنج ما را به یک لحظه کلیدی تاریخ انگلستان می‌برد؛ به زمانی که یک شاه آنگلوساکسون، اثلستن، سرانجام مهاجمان وایکینگ را شکست داد و سرآغازهای قلمرو پادشاهی انگلستان را بنا نهاد. گذشته از اینها، دامنه تماس‌هایی را به ما نشان می‌دهد که وایکینگ‌ها، زمانی که انگلستان شمالی را می‌گرداندند، داشتند.

گنج دره یورک این را روشن می‌کند که انگلستان وایکینگ در واقع در یک مقیاس فراقاره‌ای عمل می‌کرد. یک درهم از سمرقند هست و سکه‌های اسلامی دیگر از آسیای مرکزی. کی‌یف مثل یورک یک شهر وایکینگی بزرگ بود و آنجا تاجرانی از عراق، ایران و افغانستان کالاهایشان را از راه روسیه و دریای بالتیک به تمام اروپای شمالی دادوستد می‌کردند. در این فرایند، مردم اطراف کی‌یف بسیار ثروتمند شدند.

اگرچه کی‌یف و یورک هر دو شهرهای وایکینگی بودند، اما تماس بین آنها به‌ندرت مستقیم بوده است. معمولاً راه تجاری از طریق یک سلسله از جایگزین‌ها و بده‌بستان‌ها ساخته می‌شد، با ادویه و سکه‌های نقره و جواهرات که به شمال می‌رفت و کهربا و خز که در جهت دیگر می‌رفت و در هر مرحله‌ای سودی در میان بود، اما این راه تجاری آن روی تاریک آوازه وایکینگ‌ها را هم با خودش می‌برد. در تمام اروپای شرقی، وایکینگ‌ها مردم را اسیر می‌کردند تا به‌عنوان برده در بازارهای بزرگ کی‌یف بفروشند.

این گنج همچنین چیزهای خیلی زیادی از آنچه در یورک رخ می‌داد، به ما می‌گوید. آنجا وایکینگ‌ها داشتند مسیحی می‌شدند؛ اما مثل غالب اوقات، نوکیشان در رها کردن نمادهای دین قدیمی‌شان دودل بودند. خدایان «نورس» (نروژی‌ها یا اسکاندیناویایی‌ها در زمان‌های باستان یا میانه) کاملاً نمرده بودند. از این رو، روی سکه‌ای که در حدود 920 در یورک ضرب شد، شمشیر و اسم پطروس، قدیس مسیحی را می‌بینیم اما بسیار جالب است که حرف i کلمه Petri ـ پیتر (پطروس) ـ به شکل چکش است که نشان خدای نورس کهن، تور بود. ایمان نو جنگ‌ابزارهای کهن را به کار می‌برد.

می‌شود کم‌وبیش مطمئن بود که این گنج را کمی بعد از ۹۲۷ چال کرده‌اند. این سال همان سالی است که اثلستن، پادشاه وسکس، بالاخره وایکینگ‌ها را شکست داد، یورک را فتح کرد و احترام فرمانروایان اسکاتلند و ویلز را به دست آورد. این بزرگ‌ترین رویداد سیاسی در بریتانیا از زمان رفتن رومی‌ها بود و این گنج حاوی یکی از سکه‌های نقره‌ای است که اثلستن برای جشن پیروزی‌اش صادر کرد.

روی آن او به خودش لقب جدیدی می‌دهد که پیش‌تر هیچ‌گاه فرمانروایی از آن استفاده نکرده بود؛ «اثلستن، شاه همه بریتانیا». اندیشه جدید یک بریتانیای متحد از اینجا شروع می‌شود، اگرچه 800 سال پیش از آن بود که واقعیت پیدا کرد. اما حسی در آن هست که اثلستن سازنده انگلستان است.

با این همه این لحظه تا اندازه‌ای ناجور بود و گنجینه نشان می‌دهد که تنازع بین وایکینگ و آنگلوساکسون هنوز تمام نشده بود. این گنج باید به یک وایکینگ ثروتمند و قدرتمند تعلق داشته باشد که تحت رژیم نوآنگلوساکسون در یورک‌شر اقامت داشت، چون بعضی سکه‌های گنجش از سوی اثلستن در یورک در ۹۲۷ ضرب شده بود. بعد باید اتفاق بدی برای وایکینگ ما افتاده باشد که باعث شده او گنجش را چال کند اما او این کار را با چنان دقتی انجام داده که حتماً قصدش این بوده که برگردد.

 

اسکناس مینگ

پول کاغذی از چین، 1425- 1375 میلادی

مورد پول کاغذی را در نظر بگیرید؛ قرن‌ها پیش کسی در چین مقداری را روی یک تکه کاغذ چاپ کرد و از بقیه خواست قبول کنند آن کاغذ عملاً آن ارزشی را دارد که می‌گوید دارد. می‌توانید بگویید که اسکناس‌های کاغذی، مثل بچه‌های دارلینگ در پیتر پن، فرضاً «به خوبی طلا» بودند، یا در این مورد، به خوبی مس؛ یعنی به معنای واقعی کلمه به اندازه آن تعداد سکه‌های مسی که روی اسکناس چاپ شده بود، ارزش داشتند. کل نظام بانکی مدرن کاغذ و اعتبار بر پایه این عمل ساده ایمان بنا شده است. پول کاغذی واقعاً یکی از اختراعات انقلابی تاریخ بشر است.

این شیء یکی از این اسکناس‌های کاغذی اولیه است که چینی‌ها آن را فی‌چی‌ان (پول پرنده) می‌خواندند و از زمان مینگ، در حدود سال ۱۴۰۰ باقی مانده است.

در نگاه اول این اسکناس اصلاً شبیه پول کاغذی جدید نیست. به اندازه کافی مشخص است که کاغذی است و بزرگ‌تر از یک ورق 4A است. به رنگ خاکستری مخملی ملایم است و از پوست درخت توت درست شده که ماده‌ای است که در آن زمان از لحاظ قانونی برای پول کاغذی تأیید شده بود. الیاف پوست درخت توت طویل و انعطاف‌پذیرند، برای همین این کاغذ حتی امروز هم که حدوداً ۶۰۰ ساله است، هنوز نرم و قابل انعطاف است.

تماماً فقط در یک رو چاپ شده است، یک مهر چاپ چوبی با جوهر سیاه با واژه‌نگاره‌های چینی و مشخصات تزیینی که در ردیف‌ها و ستون‌ها چیده شده‌اند. در بالای آن، شش واژه‌نگاره سیاه اعلام می‌کنند که این «گواهی گنج در گردش مینگ بزرگ» است. زیر آن، حاشیه تزیینی چند اژدهاست که دور ورقه را گرفته‌اند؛ آن‌ها البته یکی از نمادهای سنتی چین و خاقان آن هستند. درست داخل این حاشیه دو ستون متن هست، ستون سمت چپ باز اعلام می‌کند که این «گواهی گنج مینگ بزرگ» است و ستون سمت راست می‌گوید که این «برای همیشه در گردش خواهد بود».

این واقعاً ادعای بزرگی است. برای همیشه، چقدر می‌تواند دوام داشته باشد؟ با مهر این قول روی خود اسکناس، به نظر می‌رسد که دولت مینگ تاکید می‌کند که خودش هم برای همیشه حضور خواهد داشت که آن قول را حفظ کند.

در واقع این دقیقاً همان چیزی است که در چین در حدود ۱۳۵۰ اتفاق افتاده بود، زمانی که امپراتوری مغول از هم پاشید. پس یکی از چالش‌های سلسله نوی مینگ که در ۱۳۶۸ قدرت را به دست گرفت، فقط این نبود که دوباره نظم را در دولت برقرار کند، بلکه پول رایج را هم دوباره تثبیت کند. اولین امپراتور مینگ یک سردار جنگی خشن شهرستانی، ژو یوان‌ژنگ بود که به‌عنوان فرمانروا برنامه بلندپروازانه‌ای را شروع کرد که یک جامعه چینی بسازد که باثبات و بسیار تحصیل‌کرده باشد.

به‌عنوان بخشی از این برنامه سیاسی چشمگیر امپراتور جدید مینگ تصمیم گرفت پول کاغذی را دوباره به جریان بیندازد. او می‌دانست یک نظام پولی درست اما انعطاف‌پذیر جامعه‌ای باثبات را ترغیب خواهد کرد. بنابراین دیوان استیفای خاقانی را تأسیس کرد و بعد در ۱۳۷۴ «دیوان کنترل خزانه اسکناس» را. سال بعد هم چاپ اسکناس شروع شد.

اولین چالش، مبارزه با جعل بود. همه پول‌های کاغذی در معرض خطر جعل شدن بودند، علتش شکاف عظیم بین ارزش واقعی پایین تکه کاغذ و ارزش تضمینی بالایی بود که روی آن دیده می‌شود. روی این اسکناس مینگ یک قول دولتی هست که هر کسی که یک جاعل را معرفی کند جایزه می‌گیرد.

چالش بزرگ‌تر دست‌نخورده نگه داشتن ارزش پول جدید بود. اینجا تصمیم پولی کلیدی مینگ اطمینان از این بود که اسکناس کاغذی همیشه می‌تواند به سکه تبدیل شود ـ ارزش کاغذ برابر می‌شد با ارزش تعداد معینی سکه. اروپایی‌ها به‌سادگی به این سکه‌ها «کش یا سکه» می‌گفتند ـ

آنها سکه‌های گردی هستند با سوراخی مربعی در وسط که چینی‌ها به‌راحتی بیش از هزار سال از آنها استفاده کرده بودند. یکی از چیزهای دیگر درباره اسکناس مینگ این است که درست در وسط آن تصویری از سکه‌های واقعی است که آن اسکناس، نمایانگر آن است. 10 توده سکه هست با صد سکه در هر دسته، پس جمعاً هزار کش یا چنان که روی اسکناس نوشته شده یک گوآن.

در اینجا هزار کش به تصویر در آمده: 5/1 متر سکه مسی که همه روی یک رشته هستند. وزنشان در حدود سه کیلو است، در دست گرفتنشان شدیداً پرزحمت است و تقسیم کردن به قسمت‌های کوچک‌تر و پرداخت کردنش بسیار مشکل است. این اسکناس باید زندگی را برای بعضی‌ها خیلی راحت‌تر کرده باشد.

تبادل کاغذ با مس؛ مس با کاغذ هرگز به آرامی جریان نداشت و مثل بسیاری از حکومت‌های آن زمان، مینگ هم نمی‌توانست در برابر وسوسه چاپ پول بیشتر مقاومت کند. ارزش پول کاغذی‌اش سقوط کرد و 15 سال بعد از اینکه اولین اسکناس مینگ چاپ شد، یک مقام رسمی گفت که یک اسکناس هزار کشی مثل این صرفاً به ارزش مبادله ۲۵۰ تنزل پیدا کرده بود. چه اشتباهی شده بود؟ مروین کینگ توضیح می‌دهد:

آن‌ها بانک مرکزی نداشتند و بیش از حد پول کاغذی چاپ کردند. در اصل پشتوانه پول کاغذی سکه مسی است. این اندیشه پشت آن بود. اما در واقع این ارتباط قطع شد و وقتی مردم فهمیدند که ارتباط قطع شده، این سؤال که ارزش این چقدر است واقعاً قضاوت در این‌باره بود که آیا دیوان آینده حتی بیش از آن چاپ خواهد کرد و از نظر قدرت خرید، ارزش واقعی آن را از بین خواهد برد. سرانجام این پول بی‌ارزش شد.

 

سکه‌های هشت

سکه‌های اسپانیایی، ضرب‌شده در پوتوسی، بولیوی، ضرب‌شده در 1598 ـ 1573 میلادی

پسو ده‌اوچو رئالس، سکه اسپانیایی هشت، اولین پول حقیقتاً جهانی بود. به تعداد بسیار زیادی تولید می‌شد و طی بیست‌وپنج سال از اولین ضرب که در دهه 1570، در سراسر آسیا، اروپا، آفریقا و آمریکاها پراکنده شده بود، یک سلطه جهانی بنا نهاد که همچنان باید تا قرن نوزدهم حفظ شود.

بنا به معیارهای جدید، سکه هشت یک سکه بزرگ است. در حدود چهار سانتی‌متر عرض و وزن خوبی دارد ـ تقریباً هم‌وزن سه سکه یک پوندی است. این سکه خاص رنگ نقره‌ای تیره دارد که ناشی از فرسودگی سطح آن است، اما وقتی سکه هشت تازه ضرب شده بود، می‌درخشید و برق می‌زد. در حدود 1600 با این سکه هشت احتمالاً، با اصطلاحات جدید بگوییم، به ارزش 500 پوند جنس خرید می‌کردند و عملاً در هر جای جهان می‌شد آن را خرج کرد.

اسپانیایی‌ها را جاذبه طلا به آمریکا کشاند، اما چیزی که آنها را آنجا ثروتمند کرد، نقره بود. آن‌ها سریعاً معادن نقره را در مکزیک آزتک پیدا و از آن بهره‌برداری کردند، اما در پرو، در دهه 1540 بود که آن‌ها واقعاً بانک نقره را بردند، در انتهای جنوبی امپراتوری اینکا در محلی کوهستانی به اسم پوتوسی که حالا در بولیوی است و به‌سرعت به نقره‌کوه معروف شد.

ظرف چند سال بعد از کشف معادن پوتوسی، نقره از آمریکای اسپانیایی به سراسر اقیانوس اطلس سرازیر شد و از مقدار کم 148 کیلو در سال، در دهه 1520 به تقریباً سه میلیون کیلو در سال، در دهه 1590 رسید. در تاریخ اقتصادی جهان، هیچ چیزی در این مقیاس عظیم یا با چنین پیامدهای بزرگی، هرگز پیش از این اتفاق نیفتاده بود.

نقره آمریکا بود که شاهان اسپانیایی را نیرومندترین فرمانروایان اروپا کرد و هزینه ارتش‌ها و آرماداهای آن‌ها را پرداخت. نقره آمریکا بود که به پادشاهی اسپانیا اجازه داد که با فرانسوی‌ها و هلندی‌ها، انگلیسی‌ها و ترک‌ها بجنگد و الگویی از صرف هزینه بنا بگذارد که در نهایت خانه خراب‌کن بود.

با این همه دهه‌ها جریان نقره اعتبار سفت و سختی برای اسپانیا در شدیدترین بحران‌ها و ورشکستگی‌ها فراهم آورد؛ فرض بر این بود که سال بعد همیشه ناوگان گنج دیگری خواهد بود و همیشه هم بود. «در نقره امنیت و قدرت سلطنت من قرار دارد.» شاه فیلیپ چهارم این را گفت.

تولید این ثروت به قیمت گزاف جان انسان‌ها تمام شد. در پوتوسی مردهای بومی جوان آمریکایی را به بیگاری می‌بردند و مجبورشان می‌کردند که در آن معادن کار کنند. کار اجباری در معادن نقره پوتوسی به‌عنوان نماد تاریخی حکومت ظالمانه استعماری اسپانیایی باقی مانده است.

معادن پوتوسی ماده خامی را تولید می‌کردند که اسپانیا را ثروتمند کرد، اما آنکه شالوده‌های پول جهانی را ریخت، ضرابخانه پوتوسی بود که سکه‌های نقره هشت را ضرب می‌کرد. از پوتوسی سکه‌ها را برای یک سفر دور و دراز دوماهه روی آند به لیما و به ساحل اقیانوس آرام بار لاماها می‌کردند. آنجا ناوگان گنج اسپانیایی نقره را از پرو گرفته به بالا تا پاناما می‌بردند و از آنجا آن را از خشکی روی برزخ می‌بردند و بعد هم در سراسر اقیانوس اطلس با کاروان‌های دریایی حمل‌ونقل می‌کردند.

اما این تجارت نقره فقط روی اروپا متمرکز نبود؛ اسپانیا یک امپراتوری آسیایی هم داشت که پایگاهش مانیل در فیلیپین بود و سکه‌های هشت به‌زودی در تعداد بسیار زیاد از اقیانوس آرام عبور کردند. در مانیل، سکه‌های هشت معمولاً با تاجران چینی، برای ابریشم و ادویه، عاج و لاک و مهم‌تر از همه، چینی‌آلات مبادله می‌شدند. ورود نقره اسپانیایی – آمریکایی اقتصادهای آسیای خاوری را بی‌ثبات کرد و باعث آشوب مالی در چین عهد مینگ شد. در واقع مشکل می‌شود گفت جایی در جهان بود که تحت تأثیر این سکه‌های همه جا حاضر قرار نگرفته باشد.

در بخش کلکسیون سکه موزه بریتانیا مجموعه‌ای به نمایش درآمده که تصور روشن شگفت‌انگیزی از نقش جهانی سکه‌های هشت که در ضرابخانه‌های اسپانیایی – آمریکایی تولید شده‌اند، به ما می‌دهد. یک سکه را یک سلطان محلی در اندونزی دوباره مهر کرده، حال آنکه سکه‌های دیگر را خود اسپانیایی‌ها برای استفاده در استان بربنت خودشان، حالا در بلژیک کنونی، مهر کرده‌اند. سکه‌های دیگری اینجا مهر تاجران چینی را خورده‌اند و سکه‌ای از پوتوسی نزدیک توبرموری در جزایر هبرید در ساحل غربی اسکاتلند پیدا شده است؛ متعلق به کشتی‌ای بود که یک وقتی جزئی از آرمادای اسپانیایی بود و در سال ۱۵۸۸ غرق شد.

سکه‌های هشت در قرن نوزدهم حتی به استرالیا هم رسید. وقتی موجودی ارز مقامات بریتانیایی در آنجا ته کشید، سکه‌های هشت اسپانیایی خریدند، صورت شاه را از روی آنها پاک کردند و از نو نقش انداختند که خوانده می‌شد پنج شیلینگ، نیو ساوث ویلز. حضور این سکه‌ها از هبریدز تا نیو ساوث ویلز نشان می‌دهد که سکه‌های هشت، هم به‌عنوان کالا و هم در کاربرد سکه یک تغییر بنیادی در تجارت جهانی به وجود آوردند، همان‌طور که ویلیام برنستاین، تاریخ‌نگار مالی وصف می‌کند:

این نقره پرویی و مکزیکی خداداده بود و خیلی سریع صدها میلیون و شاید حتی میلیاردها از این سکه‌ها ضرب شد و آنها نظام پولی جهانی شدند. این‌ها ویزا و مسترکارت و آمریکن‌اکسپرس قرن‌های شانزدهم تا نوزدهم بودند. آن‌ها تا آن حد فراگیر بودند که مثلاً موقعی که شما درباره تجارت چای در قرن‌های هجدهم و نوزدهم در چین که تجارت وسیعی بود، می‌خوانید، می‌بینید قیمت‌ها را به دلار، با علامت دلار، حساب می‌کنند و البته آنچه از آن حرف می‌زدند، دلار اسپانیایی بود، یعنی این سکه‌های هشت.

در سراسر اروپا، گنج اسپانیایی – آمریکایی یک عصر نقره را آغاز کرد؛ «ثروتی که در همه کشورهای اروپا این طرف و آن طرف می‌رود.»

اما همان وفور نقره یک سلسله از مشکلات تازه ایجاد کرد؛ موجودی پول را افزایش داد – بسیار شبیه حکومت‌هایی که در دوره‌های جدید اسکناس چاپ می‌کنند. پیامد این کار تورم بود. در اسپانیا سردرگمی به وجود آمد، چون ثروت امپراتوری از هر دو نظر سیاسی و اقتصادی غالباً بیشتر صوری بود تا واقعی. از عجایب روزگار اینکه، سکه نقره در خود اسپانیا کمیاب شد، چون پول زیادی را برای خرید کالاهای خارجی از دست می‌دادند؛ در حالی که فعالیت اقتصادی بومی هم رو به زوال رفته بود.

 

سکه از ریخت انداخته

سکه ادوارد هفتم، از انگلستان، 1918- 1903 میلادی

پیش‌تر تا حد زیادی در جهان شاهد اشیایی بوده‌ایم که مردها آنها را ساخته، سفارش داده یا صاحب آن بوده‌اند. این شیء روی خودش نقش یک شاه را دارد، اما این نمونه خاص مال زن‌هاست ـ آن را با یک شعار از شکل انداخته‌اند، به‌عنوان اعتراض زنان به قوانین کشور. یک سکه پنی بریتانیایی است با نیمرخ باوقار شاه ادوارد هفتم، اما چهره او را روی این سکه از ریخت انداخته‌اند؛ کاری که آن زمان یک عمل مجرمانه بود.

روی تمام سر شاه با حروف بزرگ ناشیانه‌ای کلمات رأی برای زنان را مهر کرده‌اند. این سکه طرفدار حق رأی برای زنان نمودگار تمام کسانی است که برای حق رأی دادن می‌جنگیدند. اشیای اخیر درباره تولید انبوه و مصرف همگانی قرن نوزدهم بوده‌اند، این یکی درباره ظهور تعهد سیاسی همگانی است.

نظام مستقر بریتانیا از دیدن زن‌های بسیار محترمی که عمداً دست به اعمال محرمانه می‌زدند مبهوت مانده بود. این گام بزرگی ورای پوسترها، جزوه‌ها، تظاهرات و سرودهایی بود که تا آن موقع رسم بود. از ریخت انداختن نقش سکه کشور جرم نامحسوس‌تری است، جرمی بدون قربانی‌های آشکار، اما شاید حمله موثرتری به مرجعیت دولتی بود که زن‌ها را از زندگی سیاسی کنار می‌گذاشت. به‌عنوان یک استراتژی کارزاری، این یک حرکت نبوغ‌آمیز بود.

در روی دیگر نیمرخ ادوارد هفتم است، با سر بی‌مو، ریش و با نگاه به سمت راست، در اوایل دهه 60 عمرش – تاریخ این سکه ۱۹۰۳ است. پیرامون او را یک نوشته لاتین گرفته که دور لبه سکه می‌گردد و ترجمه‌اش این است: ادوارد هفتم، به عنایت خداوند، شاه همه بریتانیا، مدافع ایمان، امپراتور هند؛ عنوان قدرتمندی که یادآور حقوق باستانی و قدرت امپراتوری نو هر دو است – یک نظم سیاسی کامل که طی قرن‌ها ساخته شده، با تأیید الهی.

اما بالای گوش شاه و درست روی صورتش با حروف بزرگ کج و کوله آمده Votes (رای‌ها)، زیر گوش او For (برای)، و در طول گردنش Women (زنان). کارزارگری (کمپینر) آن حروف را یکی‌یکی روی سطح سکه چکش کاری کرده و برای هر حرفی پرچ جداگانه‌ای به کار برده است. باید نیروی زیادی برده باشد و نتیجه کاملاً خام است، همان‌طور که فلیسیتی پوول وصف می‌کند:

این به معنی واقعی کلمه از صورت انداختن تمام شاه است و آنچه برای من جالب است، شیوه‌ای است که گوش خیلی مرکزیت پیدا می‌کند. همان‌طور که حروف تا ته کوبیده شده، گوش کم‌وبیش دست‌نخورده باقی مانده و این کمی شبیه است به «داری گوش می‌کنی؟» این آن نیروی واقعی را دارد.

سکه پنی مفرغی ادوارد هفتم، در سال تشکیل اتحادیه سیاسی و اجتماعی زنان (Wspu) ضرب شد. پنی‌های مفرغی پیش از سیستم‌دهی در حدود همان قطر سکه دو پوندی جدید، به قدر کافی بزرگ بودند تا به آسانی حروف قابل خواندن را حمل کنند، اما خیلی زیاد و از نظر ارزش خیلی پایین بودند؛ به‌طوری که بانک‌ها عملاً نمی‌توانستند آنها را جمع کنند، بنابراین همین امر تضمین می‌کرد که پیام روی این سکه وسیعا و به طرز نامعینی در گردش باشد.

در سال 1918 به زنان بریتانیایی بالاتر از 30 سال حق رأی داده شد و در سال 1928 قانون حق رأی مساوی، حق رأی را به همه زن‌های بالاتر از 21 سال تسری داد، با همان شرایط مردان و یکصد سال بعد از آنکه روی پنی ما مهر رأی برای زنان زده شد، یک سکه 50 پنی جدید ضرب شد تا یکصدسالگی اتحادیه سیاسی و اجتماعی زنان را مشخص کند.

روی سکه، ملکه، یک زن، و در پشت آن یک زن، یک سافرجت زنجیرشده به نرده با بیلبوردی در کنارش که روی آن نوشته شده: به زنان حق رأی دهید، البته این بار این جمله قانونا روی سکه نقش بسته است.

 

کارت اعتباری

صادرشده از امارات متحده عربی، 2009 میلادی

کارت اعتباری مدرن یک مخلوق آمریکایی است، جانشین طرح‌های اعتباری خرده‌فروشی که در اوایل قرن بیستم پیشگام بودند. بعد از پایان جنگ جهانی دوم، محدودیت‌های زمان جنگ در زمینه وام دادن برداشته و رونق اعتبار شروع شد. اولین کارت شارژی مصرف عمومی کارت داینرزکلاب بود که در سال 1950 معرفی شد.

در سال 1958 با ظهور اولین کارت اعتباری واقعی قدم بعدی برداشته شد، صادرشده از طرف یک بانک و عموماً پذیرفته‌شده از سوی شمار بزرگی از کسب‌وکارها. این بنک امریکارد بود، جد (کارت) ویزا، و اولین کارت اعتباری جهان‌شمول که از پلاستیک ساخته شد. اما فقط در دهه 1990 بود که کارت‌های اعتباری حقیقتاً جهانی و بیرون از آمریکای شمالی و بریتانیا متداول شدند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.