پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
حرکت در مِه / مسعود مرتضوی از مسیری که آمده میگوید
قاسم سرافرازی، رسول قربانی؛ ماهنامه عصر تراکنش / مرتضوی از بنیانگذاران یکی از مهمترین شرکتهای خصوصی فناوریهای بانکداری در ایران است؛ پویا که پرسابقهترین شرکت دانشبنیان کشور است مسیر پرپیچ و خمی برای رسیدن به جایگاهی که امروز دارد را طی کرده است. با مسعود مرتضوی مدیرعامل این شرکت درباره مسیری که طی کردهاند، گفتگو کردیم.
مسعود مرتضوی مدیرعامل شرکت پویا 27 سال است که سکان مدیریت این شرکت را در دست دارد. از مسعود مرتضوی طی این 27 سال کمتر شنیدهایم، او بیشتر اهل عمل بوده تا حرف. بهسختی میشود در سخنانش تعریف یا تمجیدی از خودش شنید و هر بار هم میخواهد از موفقیتها و عملکردهایش بگوید ضمیر جمع به کار میبرد و بهجای استفاده از واژه «من»، از عبارت «شرکت پویا» استفاده میکند. همین موضوع کار ما را بهعنوان مصاحبهکننده سخت میکند. اطلاعات پراکندهمان از موفقیتها و دستاوردهای شرکت پویا و شخص مسعود مرتضوی به یاریمان میآید و موجب میشود با اسم بردن از کلیدواژههایی در حین گفتوگو، او را ترغیب کنیم بیشتر از خودش بگوید. از نقش او و شرکت تحت مدیریتش در تولید اولین کامپیوتر ایران در سال 1356، اولین دستگاه کارتخوان تولید داخل، اولین دستگاه خودپرداز، اولین دستگاه صراف و… افتخاراتی که تنها یکی از آنها هم میتواند موضوع گفتوگو برای بسیاری از افراد باشد؛ اما اگر نام مسعود مرتضوی را در گوگل جستجو کنید، چیز زیادی عایدتان نمیشود. او به این گمنامی عادت کرده است؛ طوبی للغربا، خوشا به حال گمنامان.
روزی که برای گفتوگو به شرکت پویا واقع در خیابان قنبرزاده رفتیم دقیقاً 60 سال و شش روز از تولد مهندس مسعود مرتضوی میگذشت. او متولد 3 مرداد 1336 در شهر خوانسار است.
«پدرم رویکرد خیلی خاصی داشت. ایشان در دهه 10 وارد دانشکده نفت آبادان میشود ولی به دلیل جنگ جهانی دوم ازآنجا بیرون میزند. فکر میکنم یک سری مسائل عاطفی هم با مادرم داشته که به خاطر آن وارد خوانسار میشود و در «اداره فرهنگ» مشغول به کار میشود.»
مسعود تا قبل از دوره دبیرستان در شهر کوچک خوانسار به تحصیلات خود ادامه میدهد و بهواسطه حضور و تحصیل برادر بزرگترش در پایتخت، عازم تهران میشود. ازآنجاییکه پدر در رشته ریاضی مشغول به تدریس بود، همه فرزندان نیز از روی علاقه و یا به ناچار مجبور به انتخاب رشته ریاضی در دوران دبیرستان میشوند و مسعود هم از این قانون نانوشته تبعیت میکند.
«هیچوقت یادم نمیرود که در دوره دبیرستان باید انتخاب رشته میکردیم. خودم هم میخواستم به رشته ریاضی بروم چون ریاضی را واقعاً دوست داشتم. آن موقع سه حق انتخاب داشتیم: ریاضی، طبیعی و ادبی! رشته ادبی آن موقع جایگاه خوبی نداشت و میگفتند شاگردهایی که توانایی ندارند به رشتههای ادبی میروند درحالیکه الآن معتقدم باید خلافش اتفاق بیفتد. رشته «طبیعی» مطرح بود و هر کس وارد آن رشته میشد میخواست دکتر شود. سوم دبیرستان که بایستی انتخاب رشته میکردم به پدرم گفتم «من میخواهم بروم رشته طبیعی»، او هم خیلی قاطع و جدی گفت: «تو غلط میکنی!» البته من واقعاً نمیخواستم به رشته طبیعی بروم و فقط سر به سرش میگذاشتم. هرچند پدرم فردی جدی بود و اصلاً نمیشد با او شوخی کرد.»
همین جدیت پدر خانواده و توجه او به درس و تحصیلات فرزندان موجب میشود، همگی فرزندان راه دانشگاه را در پیش گیرند و به مدارج بالای علمی دست پیدا کنند.
«تمام خانواده من ازنظر تحصیلی و ذهنی شرایط خاصی داشتند. پدرم ما را از بچگی طوری بار آورد که هم روی پای خود بایستیم و هم مسئولیتهای زیادی بپذیریم. او شرایط ذهنی نسبتاً فعالی را در خانه رواج میداد. اینکه ما چقدر موفق بودهایم را نمیدانم. در خانوادهٔ ما اگر کسی میخواست رشتهٔ غیر ریاضی بخواند مسخرهاش میکردند. حرف خندهداری بود؛ بخصوص که پدرمان دبیر ریاضی بود. آن موقع برادر بزرگم وارد دانشگاه پلیتکنیک شد و بهنوعی مسیر بقیه را روشن کرد.»
مسعود دبیرستان را در تهران به پایان میرساند و در سال 54 که استثنائا کنکور برگزار نمیشد و مصاحبه و سوابق تحصیلی معیار قبولی در دانشگاهها بود، در مدرسه عالی کامپیوتر و رشته «آنالیز سیستم نرمافزار» پذیرفته میشود.
«هر دانشگاه بهصورت مستقل تعدادی را پذیرش میکرد. آزمونهای «هوش، انگلیسی و ادبیات» را بهصورت متمرکز برگزار کردند ولی هر دانشگاه فرمول خاص خودش را داشت که چهطور دانشجو جذب کند. در نتیجه آن موقع میبایست جاهای مختلف درخواست میکردیم. انتخاب رشتهٔ مستقل و متمرکز نداشتیم.»
مسعود علاوه بر قبول شدن در مدرسه عالی کامپیوتر از دانشگاه UCLA آمریکا که آن زمان برادرش نیز در آن دانشگاه درس میخواند، پذیرش میگیرد اما شخصاً تصمیم میگیرد در ایران بماند. پس از انتخاب رشته «آنالیز سیستم نرمافزار» در دانشگاه، تصمیم به ماندن، دومین تصمیم بزرگ مسعود است که باعث میشود در مسیر کاری امروزش قرار گیرد.
[mks_pullquote align=”left” width=”600″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]
جدیت پدر
سوم دبیرستان که بایستی انتخاب رشته میکردم به پدرم گفتم «من میخواهم بروم رشته طبیعی»، او هم خیلی قاطع و جدی گفت: «تو غلط میکنی!» البته من واقعاً نمیخواستم به رشته طبیعی بروم و فقط سر به سرش میگذاشتم. هرچند پدرم فردی جدی بود و اصلاً نمیشد با او شوخی کرد.»
[/mks_pullquote]
«من از ابتدا میخواستم به خارج کشور بروم و از یک دانشگاه خوب که همان موقع برادر بزرگم در آن درس میخواند، پذیرش گرفتم. هنوز هم پذیرش دانشگاه UCLA را دارم. بهصورت کاملاً بیهدف و برای اینکه سرگرم باشم به «مدرسه عالی کامپیوتر» رفتم تا به تدریج آماده خروج از کشور شوم. آن موقع «اعزام دانشجو» انجام میشد و میتوانستم از ترم دوم بروم. وقتی امتحان دادم ازنظر دولت وقت ایران میتوانستم اعزام شوم. یکترم گذشت و دیدم از رشته «آنالیز سیستم نرمافزار» خیلی خوشم آمده و شخصاً تصمیم گرفتم که بمانم. حتی از طرف خانوادهام برای این تصمیم زیر فشار بودم. البته بعداً که UCLA را دیدم از کار خودم خندهام گرفت چون علاوه بر جایگاه علمی که دارد، به نظرم یکی از زیباترین دانشگاههای دنیاست. آنجا فوقالعاده است. آن موقع تصمیم من قاطعانه بر ماندن شد. یادش به خیر، استادی به نام آقای ترکمانی داشتیم که واقعاً پدیدهای بود و در تصمیم من تأثیر گذاشت. فوقالعاده از او خوشم آمد و رابطه خیلی خوبی با هم داشتیم. به همین دلیل ماندم. ماندن همانا و خوردن به انقلاب همان! در کارنامهام فقط سال اول توانستم ترم نیمسال اول را به دانشگاه بروم و بقیه «ترمهای نیمسال اول» همگی منحل میشد.»
مدرسه عالی کامپیوتر و دانشگاه صنعتی شریف
حضور مسعود مرتضوی در مدرسه عالی کامپیوتر که به همت دکتر انواری پایهگذاری شده بود، زمینه بسیاری از فعالیتها و اقدامات کاری سالهای آتی را فراهم کرد. مسعود مرتضوی هم همانند مرتضی مقدسیان که در شماره قبل با او گفتگو کرده بودیم از شرایط خاص و ویژه مدرسه عالی کامپیوتر برایمان گفت. مدرسهای که بسیاری از افراد شناختهشده حوزه فناوری اطلاعات کشور در آنجا درس خواندهاند.
«جای عجیبوغریب و فوقالعادهای بود که اصلاً با استانداردهای آن روز نمیخواند. یک آدم مبتکر به نام «دکتر انواری که خود استاد شریف بود» با تأسیس آنجا خدمت بزرگی به مملکت کرد. او حرفهایی نو برای گفتن داشت. آن موقع مثل الآن نبود که «تحلیل سیستم» را بهعنوان یک دانش در جامعهٔ علمی بپذیرند ولی ایشان اساتید طراز اول این حوزه در دنیا را برای تدریس به ایران دعوت کرد. هنوز که هنوز است وقتی یادم میافتد که «چندلر» در مدرسه عالی کامپیوتر به ما درس میداد، حس خوبی پیدا میکنم. دکتر انواری 7 تا 10 استاد بسیار عالی به ایران آورد. بعدها که به دانشگاه صنعتی شریف رفتم تازه فهمیدم در مدرسه عالی کامپیوتر چه خبر بود. پایم را که در «دانشگاه صنعتی» گذاشتم و شروع به درس خواندن کردم، ارزش آنجا را فهمیدم. البته دانشگاه صنعتی هم استادان بسیار فرهیخته و استثنایی (مثل دکتر پرهامی) داشت ولی تازه متوجه شدم دکتر «انواری» بزرگ چه خدمتی به کشور کرد.
انقلاب و تحولات آن همانند بسیاری از افرادی که در آن دوران زیستهاند، بخش مهمی از زندگی مسعود مرتضوی را تشکیل میدهد و بهواسطه دانشجو بودنش در بطن تحولات سیاسی و اجتماعی آن دوران قرار میگیرد. حرفهایش در خصوص آن برهه زمانی شنیدنی است.
«به نظر من در سال 57 خیلی خوب میدانستیم که «چه نمیخواهیم؟» ولی اینکه «چه چیزی میخواهیم؟» برای خیلیها مشخص نبود. شرایط احساسی خاصی حکمفرما بود. در زمان انقلاب، جنبوجوشها و پتانسیلهای عظیمی راه افتاد که تمام مردم را با خودش همسو کرد. این شرایطی استثنایی است که حتی تصورش را نمیکنید. در آن وضعیت، مردم بهواسطه همدلی و اتحاد میتوانستند حتی کوه را هم از جا بکنند. دوران انقلاب و دوران جنگ، مقاطع و شرایط خیلی خاصی در زندگی من است که امیدوارم هرگز تکرار نشود. 2500 سال این مملکت حکومت شاهنشاهی داشت ولی ناگهان از بین رفت. این یک حادثهٔ نادر در تاریخ نهتنها ایران بلکه دنیا به شمار میرود. ناگهان میراث 2500 ساله شاهنشاهی را فرو میریزیم و «جمهوریت» را جایش میآوریم. این تغییر، کوچک نیست و تأثیر خود را در جای جای اجتماع میگذارد.
آن موقع نوعی «کعبه آمال» یا «مدینه منوره» در ذهن همهٔ دانشجوها شکل گرفته بود و میپنداشتند با خراب کردن رژیم پیشین، همه چیز درست میشود. خراب کردن کار سادهای است ولی سازندگی دشوار است. آن موقع در سالهای 56 و 57 اکثر همدورهایهای ما در دانشگاه، در تمام جریانها مشارکت میکردند تا وضعیت را برگردانند و رژیم را مغفول کنند. اینکه چه چیزی بهجایش بیاید، کمتر کسی برایش جواب داشت. دانشجوهای آن موقع با الآن خیلی فرق میکردند؛ یک اعلامیه میخواندند و سیاسی میشدند. با عرض معذرت از تمام دوستان، به نظر من آگاهی سیاسی دانشجویان آن موقع عمیق نبود و بیشتر، حالت احساساتی داشتند لذا عکسالعملهای احساسی نشان میدادند. بزرگترین مشکل همین بود. بهواسطه همین فضای احساسی در آن دوران برخوردهای بدی با برخی افراد شد. آن موقع، حتی یک نفر دلال را نگرفتند، ولی هر چه صنعتگر در کشور داشتیم را اذیت کردند. نمیدانم کسانی که انقلابیها آنها را زدند آدمهای خوبی بودند یا بد، ولی میبینم حتی یک نفر دلال را هم نگرفتند بلکه فقط کسانی مثل «حاج برخوردار» و برادران «خیامی» را زدند.
من به دلیل شغل برادر بزرگم که چند سال مدیر بخش تحقیق و توسعه پارس الکتریک بود میدانم در بخش تحقیق و توسعه «حاج برخوردار» چه اتفاقهایی قبل از انقلاب در حال رخ دادن بود. شاید باور نکنید که آن موقع تحقیق و توسعه آنها در ایران به آلمانیها طرح میداد. آن هنگام، کارهای بزرگی میکردند که اگر به همان روال پیش میرفت، شاید الآن حداقل در حوزه الکترونیک و لوازمخانگی که در «پارس الکتریک» زیاد مطرح بود از جایگاه بسیار مناسبی برخوردار میبودیم.»
[mks_pullquote align=”left” width=”600″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]
محمدتقی برخوردار
حاج محمدتقی برخوردار معروف به «حاجی برخوردار» از کارآفرینان موفق پیش از انقلاب بود. او به پدر صنایع خانگی ایران معروف است. عباس میلانی او را جزو ۱۰۰ ایرانی تأثیرگذار معاصر برشمرده است. او در ابتدا واردکننده باطری و تلویزیون شاوب لورنس بود ولی پسازآن با تأسیس کارخانجات قوه پارس (اولین تولیدکننده باطری در ایران)، پارس الکتریک (اولین تولیدکننده تلویزیون در ایران) و کارخانجات متعدد دیگر پا در راه تولید نهاد. تمامی کارخانجات و اموال او پس از انقلاب مصادره و در اختیار بنیاد مستضعفان قرار گرفت. در کارخانجات متعلق به برخوردار بیش از ۲۰۰۰۰ تن کار میکردند.
[/mks_pullquote]
شکلگیری گروه هماهنگ
مسعود مرتضوی در دوران دانشگاه، دانشجویی فعال است که ارتباط خوبی با اساتید دانشگاه پیدا میکند و به تدریج جایگاه قابلقبولی در دانشگاه مییابد. همین موضوع باعث میشود با پیشنهاد یکی از همین اساتید وارد پروژه متهورانهای با نام «M1» شود.
«در بهمن 56 گروه هماهنگ شکل گرفت. من آن موقع سال دوم دانشگاه بودم. آن موقع به خاطر کارهایی که انجام میدادم بین استادانم نسبتاً شناخته شده بودم. یک روز آقای «محمد میرزاعبداللهی» که آن موقع به ما سختافزار درس میداد و تازه از آمریکا آمده بود، مرا به اسم کوچک صدا کرد و گفت: «مسعود میآیی بریم کامپیوتر درست کنیم؟» ابتدا عقبنشینی کردم. آن موقع سطح کارم اینطور بود که در آزمایشگاه درس ایشان توانستم یک Processor چهاربیتی بسازم. همین الآن به دانشگاه بروید و بگویید «یک پروسسور چهاربیتی» بسازید. به شما قول میدهم که نمیتوانند چراکه خودم در دانشگاه مدرس بودهام و وضعیت را میدانم. اول کار، حرفش برایم عجیب بود. میدانستم این آدم تئوریهای خیلی خوبی در ذهن دارد ولی در عمل، بار را بر دوش ما خواهد گذاشت. ما هم جوان بودیم و سرمان درد میکرد برای این کارها و قبول کردم. بعدها یک گروه 9 نفره شدیم. هسته اولیه گروه را بنده، آقای «محمد میرزاعبداللهی»، خانم «افسانه ایزدگشسب»، آقای «علی سجادیان»، برادران قاسمی، آقای «محمدحسن محوری»، آقای «همایون تاجبخش» و خانم «زهره ملک» تشکیل دادیم.»
پروژه M1 در سال 1356 آغاز شد. هدف از اجرای این پروژه این بود که یک پروسسور 32 بیتی برای اولین بار در کشور تولید شود؛ اما انقلاب، جنگ تحمیلی و انقلاب فرهنگی و تحولات مربوط به آنها هر پروژه و اقدامی را در آن سالها تحتالشعاع خود قرار میداد. مسعود در آن سالها با عشق و علاقه ویژهای کار را پیش میبرد.
«شخصاً با انگیزهٔ زیادی در گروه و برای به ثمر رسیدن پروژه کار میکردم؛ نه ساعت میشناختم و نه به اطراف توجه میکردم! تمام زندگیام را روی کار گذاشتم. هر جا در یک قسمت لَنگ میماندیم، تمام راهها را شخصاً میرفتم تا انجام شود؛ اینطور نبود که منتظر بمانم تا دستیار انجام دهد. با عشق و علاقه تمام، آن پروسسور را ساختیم و تجربه خیلی خوبی برای کار بعدی شد.»
مسعود و همکارانش پروژه را در سال 1360 تحویل میدهند. آقای «برات قنبری» که آن روزها در مرکز تحقیقات مخابرات حضور داشت پروژه را تحویل میگیرد. مرتضوی خاطره جالبی هم از آن دوران دارد: «آن موقع چاپگر لیزری و پرینترهای باکیفیت وجود نداشت و فقط ماشینهای تایپ خوشخط وجود داشت. با چاپگر کامپیوتر اصلاً امکان نداشت که بتوانید یک نامه با خط خوب بنویسید. ما یک ماشین تایپ را به پرینتر تبدیل کردیم، چون کیفیت خط مناسبی برای نامهنگاری داشت. یادم نمیرود روزی که آقای قنبری آمد کار را از ما تحویل بگیرد شعر حافظ را که میگوید «ما ز یاران چشم یاری داشتیم» جلوی چشم ایشان به پرینتر فرستادم تا روی کاغذ بیاید و ببیند.»
پس از تحویل پروژه دوره خدمت سربازی مسعود نیز فرامیرسد و او بهرغم اینکه میتواند به دلیل کار کردن روی پروژه ملی، دوران خدمتش را بدون رفتن به جبهه بگذارند (کما اینکه برخی از دوستانش در گروه هماهنگ از این موقعیت استفاده کردند) اما احساس میکند حضورش در جبهه ضرورت دارد، لذا دو سال از زندگی مسعود در جنگ میگذرد. با پایان یافتن دوره خدمت، مسعود و همکارانش به فکر ایجاد یک شرکت مستقل میافتند.
با اینکه پروژه «M1» بهعنوان یک کار تحقیقاتی با موفقیت به پایان رسیده بود و از جانب مسئولان وقت نیز موردتوجه قرار گرفت اما تولید این پردازشگر به تولید انبوه نرسید. مرتضوی دراینباره از سختی رقابت با شرکتهای کامپیوتری بزرگ دنیا و همچنین برخی بیمهریها و مانعتراشیها سخن به میان میآورد که باعث میشود گروه 9 نفره آنان در خارج از فضای دانشگاه «گروه هماهنگ» را بهصورت مستقل شکل دهند.
ساخت پویا 1
مسعود مرتضوی حال با گرفتن مدرک لیسانسش بهصورت رسمی مهندس مرتضوی خطاب میشود. با پایان پذیرفتن پروژه M1، تیم 9 نفره هماهنگ با هزینه شخصی و بدون کمک هیچ نهاد و ارگان دولتی دست به انجام پروژه جدیدی به نام «پویا 1» میزند که درواقع یک کامپیوتر پیشرفتهتر نسبت به M1 بود. این پروژه نیز با موفقیت به پایان میرسد و جایزه اول شورای عالی انفورماتیک را از آن خود میکند.
«آن موقع پدیدهای به نام «لپتاپ» و «دسک تاپ» وجود خارجی نداشت. در دوران دانشجویی خودم اولین بار که یک «مایکرو کامپیوتر» دیدم چیزی به اسم PET بود که رم آن به 2 کیلوبایت میرسید. اولین مایکرو کامپیوتر IBM سال 1983 یا 1984 به بازار آمد. ما یک مینی کامپیوتر ساختیم. کامپیوتر اول از نوع «هاردوایر» بود ولی دومی را به روش Microprogram ساختیم. با این که شرایط آن دوره بسیار ویژه بود، رؤیاهای خاصی را در سر میپروراندیم.»
شرکت پویا رسماً در 30 آبان سال 1361 به ثبت میرسد. نحوه ثبت شرکت پویا با یک هجا و مشکلاتی که در آن دوره وجود داشت نیز از زبان مسعود مرتضوی شنیدنی است: «آن موقع وقتی اسم «ثبت شرکت» میآوردیم به ما میخندیدند چون نوعی فضای ضد انفورماتیک و ضد کامپیوتر شدید در ایران وجود داشت. بعضی از دولتمردان میگفتند: «حتی قبضهای آب و برق و گاز را بهصورت دستی بنویسید». آن موقع دوره عسر و حرج کامپیوتر بود و جو شدید ضد کامپیوتری وجود داشت. در سال 61 تصمیم به ثبت شرکت گرفتیم. پروژه «پویا 1» همچنان در حال انجام بود. آن موقع 7 یا 10 اسم برای شرکت پیشنهاد شد که اولینش «پویا» بود. شخصاً به سازمان «ثبت شرکتها» رفتم. خانم یکی از فامیلهایمان آنجا کار میکرد و مرا راهنمایی کرد که چه مراحلی باید طی شود. یک لیست کامپیوتری پرینت شده داشتند که جلویم گذاشتند و دیدم اسم پویا از قبل گرفته شده ولی جلویش دو تا ستاره زده! فوراً پیش آن خانم رفتم و پرسیدم «دو تا ستاره یعنی چی؟». گفت: «یعنی استثنا است». بعضی از اسمها هیچچیزی جلویش نبود، برخی یک ستاره داشت و برخی نیز دو ستاره! گفتم «خانم صانعی، این یعنی چی؟». گفت: «یعنی آن شرکت 15 سال پیش (یا بیشتر) منحل شده و اگر رئیس موافقت کند، اسمش را به شما میدهند». آن موقع سال 61 بود و فهمیدم شرکت مذکور قبل از 46 منحل شده! آن خانم لطف کرد، با من پیش رئیس اداره آمد و موافقتش را گرفت. هرگز یادم نمیرود که آقای رئیس، حتی سرش را بلند نکرد که به من نگاه کند. آن خانم به او گفت «میخواهیم اسم پویا را بگیریم»، فوراً امضا کرد و بدین ترتیب اسم شرکت شد، پویا.»
بزرگترین دانشگاه زندگی
مسعود مرتضوی و همکارانش پس از پروژه موفق M1 موردتوجه دستگاهها و ارگانهای دولتی برای انجام پروژههای مختلف فناوری اطلاعات قرار میگیرند. با تأسیس شرکت پویا فعالیتهای آنان منسجمتر میشود و دانش تخصصی، تلاش و پشتکار و نیروی جوانیشان سبب میشود دست به انجام کارهای بزرگی بزنند. یکی از این کارها حضور در طرح سازمان برنامهوبودجه با موضوع استفاده از ماهواره برای دریافت اطلاعات منابع زمینی بود که در قبل از انقلاب کلید زده شده بود.
قبل از پیروزی انقلاب، با شرکت «جنرال الکتریک» قراردادی امضا کرده بودند که طی آن ایران پوشش ماهوارهای کل منطقه را از حیث منابع زمینی انجام دهد و اطلاعات آن را به کل منطقه بفروشد. پس از پیروزی انقلاب و قطع روابط سیاسی و تجاری با دولت آمریکا، این پروژه نیز متوقف شده و به یکی از موضوعات محل مناقشه ایران و آمریکا در دادگاه لاهه تبدیل شده بود. تکنولوژی بسیار پیشرفته دستگاههای وارد شده از آمریکا که در آن زمان، معدود کشورهایی به آن دسترسی داشتند موجب شده بود مسئولان وقت مرکز سنجش از دور ایران که دیگر نمیتوانستند از حضور کارشناسان آمریکایی شرکت جنرال الکتریک بهره ببرند، دست به دامان جوانان متخصص حوزه فناوری اطلاعات داخل کشور شوند.
[mks_pullquote align=”left” width=”600″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]
برادران خیامی
میگویند احمد و محمود خیامی در دوران کودکی، در خیابان اتومبیلهای مردم را میشستند. ماجرای زندگی این دو برادر همچون بسیاری دیگر از کارآفرینان ناکام ایرانی شرحی از تلاشهای طولانی مدت است. این دو برادر در مشهد تعمیرگاهی به نام برادران خیامی داشتند. احمد برادر بزرگتر مدتی بعد راهی سفری طولانی مدت برای پیدا کردن شغلی تازه در اروپا و امریکا میشود. محمود همزمان راهی تهران میشود تا مقدمات تأسیس تعمیرگاهی در تهران را هم فراهم کند. همزمان احمد به او اطلاع میدهد که در لندن موفق به امضاء قراردادی با هیلمن هانت شده است. محمود هم در تهران مقدمات تأسیس کارخانهای برای مونتاژ خودروی انگلیسی را فراهم میکند. احمد و محمود مدتی بعد کارخانه ایران ناسیونال را در تهران تأسیس میکنند. کارخانه باید پیکان تولید میکرد، همان خودرویی که تا ۲۸ سال پس از انقلاب هم همچنان تولید میشد. آیین گشایش تولید خط پیکان بر عهده هویدا نخستوزیر وقت گذاشته شده بود. آیین پایان کار پیکان هم توسط محمد خاتمی رئیسجمهور وقت ایران برگزار شد. احمد و محمود در میانه فعالیتهایشان فروشگاههای زنجیرهای کوروش را هم راهاندازی کردند. نقل میکردند این دو با زاهدی ارتباطی نزدیک داشتند. همین ارتباط هم به مصادره اموال آنها در سالهای بعد از انقلاب کمک مؤثری کرد. محمود هم راهی لندن شد. او در لندن مدیریت کارخانه بنز را بر عهده گرفت و بنیاد خیریهای را به نام خیامیها تأسیس کرد. حاج محمود اعتقاداتی داشت که آنها را تحت تأثیر پول و قدرت قرار نمیداد. برای همین، زمانی که تمام اموالش را از او گرفتند، باز هم بر سر اعتقاداتش باقی ماند. او با ثروتی که از فروش «مرسدس» در آمریکا به دست آورد، شروع به ساخت مدرسه در مناطق روستایی استان خود خراسان کرد و آنقدر به این کار ادامه داد تا به یکی از بزرگترین مدرسهسازان تاریخ کشور تبدیل شد.
[/mks_pullquote]
پردازش اطلاعات خامی که توسط ماهوارهها ثبت میشد و تبدیل آن به اطلاعات قابلاستفاده و تصحیح هندسی و رادیومتری تصاویری که ماهوارهها از مناطق مختلف تهیه میکردند، مهمترین دغدغهای بود که به لحاظ فنی وجود داشت. مهندس مرتضوی و همکارانش در شرکت پویا در آن سالها جزو شناختهشدهترین گروهها بودند و با پیشنهاد یکی از مسئولان وقت حوزه فناوری اطلاعات (مهندس حسین رضوی)، بهعنوان مشاور وارد این کار میشوند. مهندس مرتضوی ابعاد و جوانب مختلف پروژه را چنین توصیف میکند:
«آن موقع یک جوان 25 ساله بودم و درست وسط پروژهای قرار گرفتم که تکنولوژی آن در دنیا تک بود. بهطورقطع و با اطمینان کامل میگویم که آن سایت، بزرگترین دانشگاه زندگی من بود. چیزهایی که آنجا یاد گرفتم قابل قیاس با هیچ جای دیگر نیست. موقعی که من را وارد سایت کردند به دستگاهها خیره مانده بودم؛ نمیدانستم اینها فیل هستند یا دستگاه. آنجا دستگاههایی وجود داشت که هیچ جای دیگر یافت نمیشد. مثلاً یک دستگاه بود که صرفاً 5 عدد از آنها در دنیا وجود داشت. وزن پروسسور آن نزدیک به 3 تن بود. خنککنندههای چندتُنی داشت که کارشان فقط باد زدن به دستگاهها بود. وقتی وارد آن سایت شدم بهقدری مطلب خواندم و چیز یاد گرفتم که واقعاً برایم غیرقابلتصور بود. برای بنده آنجا بزرگترین دانشگاه زندگیام ازنظر تخصصی بود.»
این پروژه عظیم از پنج فاز مختلف تشکیل شده بود که فاز 1 آن را آمریکاییها راهاندازی کرده بودند و شرکت پویا راهاندازی فاز 2 را بر عهده گرفته بود و روزهای سخت و پرفشاری را سپری میکردند چرا که در دوران جوانی با سیستمها و دستگاههایی مواجه شده بودند که هیچ شناختی از آنها نداشتند. پس از پردازش اولین تصویر بعد از دو سال کار مداوم در پوست خود نمیگنجیدند. مرتضوی در خصوص اینکه چطور شرکت پویا توانست این کار عظیم را بدون داشتن دانش فنی و تخصصی اولیه با موفقیت به سرانجام برساند میگوید: «هیچکس به ما چیزی آموزش نداد. ما ابتدا حجم عظیمی مطلب که متعلق به خود طرح بود، خواندیم. تمام نرمافزارها را با سعی و خطا دیباگ اساسی کردیم. سپس سختافزارها را راه انداختیم. مرتب تحلیل میکردیم. آمریکاییها، تکنسینهای ایرانی آنجا را طور خاصی تربیت کرده بودند. یکبار رفتم که دستگاهی را باز کنم و تکنسین قدیمی که آنجا بود پرید جلو و به من گفت: «مهندس دست نزن!». گفتم: «چرا دست نزنم؟». گفت: «آمریکاییها گفتهاند این جعبه را هیچوقت باز نکنید». هیچوقت یادم نمیرود. باز کردم و یک IC خراب پیدا کردم و دستگاه را تعمیر کردیم و دستگاه راه افتاد. خرابیهای سختافزاری و نرمافزاری مختلفی داشتیم. بعضی دوستان ما در آنجا فعالیتهای طاقتفرسای نرمافزاری انجام دادند. یاد آقای یزدیپور به خیر که با ما همکاری میکرد. برایم جای تأسف دارد که او دیگر فعالیت حرفهای نمیکند. مطمئن باشید او جزء برترینهای نرمافزار در ایران است. یاد مهندس فیض و سایر دوستان هم به خیر. اینها مردانه آنجا خیمه زدند و کار را به نتیجه رساندند. فکر نکنید کار راحتی بود. ساعتها مینشستند تا یکی از باگهای نرمافزار را از داخل سورس بیابند و بیرون بکشند. در مورد سختافزار نیز همینطور.»
ورود به حوزه بانکداری
شرکت پویا که با ورود به پروژه مرکز سنجش از دور و درآمد حاصل از آن توانسته بود تا حد قابلقبولی خود را سر پا نگه دارد و حیات خود را استمرار ببخشد، به تدریج وارد بازار میشود و پروژههای دیگری نیز متقبل میشود. طراحی و تولید سامانههایی برای بسیاری از کارخانهها و شرکتها ازجمله مرکز تهیه و توزیع فلزات ساختمانی، کاشی اصفهان، مرکز تهیه و توزیع قطعات و لوازمیدکی ایرانخودرو (ساپکو)، شرکت گواه، شیشه قزوین، شهاب یدک، قرقره زیبا، ایران یاسا، پارس یدک، شرکت درخشان، آزمایشگاه بقراط و… ازجمله این پروژهها بود. سال 65 نقطه عطفی برای فعالیت شرکت پویا است.
سالی که اولین قرارداد بانکی این شرکت با بانک ملت منعقد میشود و شرکت پویا طراحی سیستم مکانیزاسیون سامانههای شعب ریالی بانک ملت را بر عهده میگیرد. آنگونه که مرتضوی توضیح میدهد شرکت پویا این پروژه را با مبلغ 6 میلیون تومان در سال 1365 به انجام میرساند؛ اما این پروژه در آن سالها کار بسیار سنگینی محسوب میشود و برای شرکت نهتنها سود ندارد بلکه زیان مالی نیز به همراه میآورد.
«در بانکها در مقابل اتوماسیون مقاومت شدیدی در آن سالها وجود داشت. اگر حمایت مدیرعامل وقت نبود، نمیگذاشتند پروژه راه بیفتد. به همین دلیل بود که وقتی ایشان رفت و مدیرعامل بعدی آمد، پروژه را زیر و رو کرد. سه تا از بزرگوارانی که الآن در سطوح بالای فناوری اطلاعات مملکت هستند آن موقع گزارشی نوشتند و گفتند: باید این کار را به خارجیها بسپاریم.»
این پروژه با این که به لحاظ مالی برای شرکت دستاوردی ندارد اما پایه و اساس آشنایی شرکت پویا با حوزه بانکداری را شکل میدهد. مهندس مرتضوی و همکارانش بهرغم ضرر مالی پروژه را با موفقیت تحویل میدهند. این سامانه تقریباً تا سال 1380 در چند شعبه بانک ملت استفاده میشد.
پویا در دوران مدیرعاملی مسعود مرتضوی
تجربه مسعود مرتضوی روزبهروز بهواسطه پروژههای سنگین و متنوعی که انجام میدهد رو به افزایش است و همین تجربه کاری بعلاوه دانش فنی بالا موجب میشود در سال 1369 به سمت مدیرعاملی شرکت پویا منصوب شود. تا سال 1371 تقریباً از تیم 9 نفرهای که هسته اولیه شرکت پویا را تشکیل میدادند بهتدریج همه از گروه جدا شده و برای کار و ادامه تحصیل به خارج از کشور رفته بودند و مسعود مرتضوی از نعمت دوستان و همکاران سابق محروم شده بود؛ اما شرکت پویا تحت مدیریت وی تازه روزهای شکوفایی خود را آغاز کرده و پروژههای بزرگی را که بسیاری از آنها برای اولین بار در کشور انجام میگرفت با موفقیت به سرانجام میرساند. خلاقیت، نوآوری و حرکت به سمت ایدههای جدید در حوزه فناوریهای بانکی را میتوان مشخصه اصلی شرکت پویا در 27 سال مدیریت مسعود مرتضوی بر این شرکت دانست. طراحی سامانه ارزی پویا برای بانکهای صادرات و ملت، تولید سامانههای مبنی بر کارت هوشمند در نمایشگاه سال 1379، اولین کارتخوان تولید داخل در سال 1376، اولین خوددریافت تولید داخل، طراحی و تولید دستگاه صراف، طراحی سامانه جامع ارزی پویا، سامانه تسهیلات پویا و دهها پروژه کوچک و بزرگ دیگر را میتوان نام برد که شرکت پویا به جامعه بانکی کشور ارائه کرده است.
بهرغم همه این موفقیتها اما مسعود مرتضوی گلایههای زیادی دارد. دلش از بیمهریها، از رقابتهای نابرابر و اقتصاد مبتنی بر رانت و سفارش پر است. زبانش باز میشود به انتقاد و گلایه از افرادی که اکنون دم از اقتصاد مقاومتی میزنند ولی در آن دوران سنگ جلوی پای شرکت پویا قرار میدادند. انتقاد از افراد و شرکتهایی که صرفاً با استفاده از رانت و بودجههای بادآورده دولتی سعی میکردند در مسیر فعالیت شرکتهای خصوصی مانعتراشی کنند.
«کار کردن در ایران در 30 سال گذشته خیلی سخت بود. کسانی که الآن دائم دم از بخش خصوصی میزنند، پدر بخش خصوصی را آن موقع درآوردند؛ وقتی ما بچه بودیم، اگر یک کار به نظرمان خیلی بزرگ و غیرممکن میرسید میگفتیم: «این را فقط شاه میتواند انجام بدهد»؛ در همهٔ زمینهها، نهفقط مملکتداری. وقتی میخواستیم از روی حوض بپریم، اگر حوض بزرگی بود همه میگفتند: «حتی شاه هم نمیتواند از روی این حوض بپرد»؛ یعنی شاه در ذهن مردم بهمثابه موجود بالغ و عاقلی بود که در همه زمینهها سرآمد به شمار میآمد. این را از بچگی در ذهنمان جا انداخته بودند و برخی از تصمیمگیران کنونی نیز همین کار را میکند. خیلیها باور ندارند که خودشان از عهده کارها برمیآیند و همواره منتظرند رانتی در اختیارشان بگذارد. همان ذهنیت «شاه باید بکند» هنوز هم وجود دارد و مردمباور کردهاند که از دست خودشان کاری برنمیآید.»
همچنین از بیگانهپرستی مسئولان و تصمیمگیران دولتی و عشق و علاقه به کالاهای خارجی و نادیده گرفتن توانایی شرکتهای داخلی نیز خاطرات تلخ و شیرین زیادی دارد که یکی از آنها بسیار جالبتوجه و مایه عبرت است:
«موقعی که در حوزه غیربانکی هم کار میکردیم ایجاد یک سیستم را به «بیمه ایران» پیشنهاد دادیم. کارمان تا جاهای خوبی پیش رفت ولی پس از چندی مرتب مانعتراشی میکردند. من اواسط راه فهمیدم که دنبال خرید سیستمهای خارجی هستند. آن موقع گاهی به کانادا میرفتم و رفیقی داشتم که هم بر نرمافزار خیلی مسلط بود وهم ازلحاظ فیزیکی با دو متر قد و چشمهای آبی و موی بور، یک کانادایی تمامعیار به شمار میرفت. همان چیزهایی که برخی مدیران عاشقش هستند و بسیار هم خوب محصولات و سیستمها را پرزنت میکرد. وی را به ایران آوردیم و حدود یک هفته در مورد سیستمی که قرار بود برای بیمه ایران پیاده کنیم به او آموزش دادیم. سپس به سراغ «بیمه ایران» رفتیم. همان سیستمی که ما قبلاً به فارسی ارائه کرده بودیم را این شخص به انگلیسی پرزنت کرد و مدیر مربوطه میگفت: «Oh,Wow». آب از لبولوچهشان راه افتاده بود. البته آن پروژه به دلیل تغییر مدیریت هیچوقت به انجام نرسید. دو نوع تفکر بسیار خطرناک است یکی اینکه ما هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم و دیگر آنکه ما همه کارمان را خودمان میکنیم و به فناوری دنیا احتیاج نداریم. ما باید با سیاستگذاری کلان دقیق تکلیف خودمان را با تولید داخلی روشن کنیم.»
یکی دیگر از مسائلی هم که مسعود مرتضوی روی آن خیلی حساس است و نمیتواند در مورد آن سکوت کند ادعای چندین شرکت ایرانی در خصوص داشتن سیستم «کربنکینگ» است. وی بهشدت بر این نکته تأکید دارد که هیچکدام از شرکتهای ایرانی بهرغم داشتن ادعا، نتوانستهاند تکلیف خود را با بازار روشن کنند.
«در شرایط کنونی بعضی مفاهیم مطرح میشود که از جنبهٔ اجرایی و علمی فاصله دارد و تبدیل به چماقِ بازاریابی شده؛ یعنی «بازاریابیِ نامردی» است، نه «بازاریابیِ مردانه»! این چماق، همان Core است. میگویند «فلانی کُر دارد و فلانی کُر ندارد». دوستانی که اینقدر مدعی کُر هستند باید یکبار مفهوم و حداقلهای آن را تعریف کنند تا بدانند چه چیزی را بهعنوان کر بشناسیم. اگر بخواهم برای ایران تعریف کنم میگویم: «بانکی که چهار نوع سپردهاش، تسهیلاتش، امور بینالمللش و مدیریت مالیاش» را بهصورت یکپارچه داشته باشد، یکجور کر مینیمم دارد. اینیک تعریف مندرآوردی است. هر کسی میتواند تعریف دیگری هم بیاورد. باید به تعریف واحدی برسیم تا بدانیم اینکه میگویند «فلان بانک کُر دارد» یعنی چه؟! همین الآن در بوق و کرنا کردهاند که «کُر یکی از بانکهای دولتی عوض شده»! اخیراً متوجه شدم اصلاً ماژول مالی ندارد و ماژول بینالملل آن را هم بروید و ببینید که چیست. استفادههای تبلیغاتی زیادی ازجمله «ما کُر داریم، ما همه چیزمان یکپارچه است» میشود. باید یکبار یک ارگان و یا سازمان مستقل تعریفی از کُر بیاورد که همه تبعیت نمایند تا جلوی سوءاستفاده تبلیغاتی گرفته شود.»
خاطرات نوستالژیک
مدیرعامل شرکت پویا فعالیتهای صنفی زیادی هم کرده و سابقه دو دوره ریاست انجمن شرکتهای انفورماتیک و یک دوره نایبرئیسی سازمان نظام صنفی رایانهای را در کارنامه خود دارد. زمانی که این مسئولیتها را بر عهده داشته تلاش زیادی میکند تا اقدامات اثربخشی برای بهبود وضعیت صنفی همقطاران خود در حوزه فناوری اطلاعات انجام دهد و با پیگیری بسیار موفق میشود مجوز استقرار شرکتهای کامپیوتری در املاک مسکونی را از شهرداری بگیرد. او در این رابطه میگوید: «باور کنید برای کار شرکت خودم هیچوقت ساعتها پشت درب اتاق مدیری ننشستم ولی برای گرفتن مجوز استقرار شرکتهای همکار در محلهای مسکونی ساعتها پشت درب مدیران شهرداری و شهردار تهران نشستم تا بالاخره موفق شدم.»
خاطرههای او از کپی کردن کارت ثمین مربوط به شرکت «ایزایران» نیز شنیدنی است: «در سال 79 وقتی مشغول تولید کارتخوان بودیم، مجبور شدیم کارتهای هوشمند را خوب بشناسیم متوجه شدیم که کارت ثمین که آن موقع رواج داشت ازنظر امنیتی مشکل دارد. حال بعد از 17 سال فاش میکنم که آن کارت را ما کپی کردیم و به اطلاع مسئولان مربوطه رساندیم. کاری که بهسادگی امکانپذیر نبود، من امروز برای اولین بار سند مربوط به کپیسازی را به شما نشان خواهم داد. یادآوری میشود این کارتها آن زمان یعنی سال 79 دو میلیون ریال ارزش داشت.»
عوامل موفقیت
مدیرعامل شرکت پویا ده سال اخیر را بدترین دوران حرفهای خود قلمداد میکند و میگوید حتی در دوران جنگ نیز وضعیت بهتری حکمفرما بود. بااینحال شرکت پویا توانسته بدون وابستگی به هیچ ارگان، نهاد و یا بودجه دولتی روی پاهای خود بایستد. مرتضوی از دلایل موفقیت و ماندگاری شرکت پویا میگوید: «اگر توانستیم بمانیم دلیلش این است که از رانت استفاده نکردیم بلکه از زور تخصص خودمان استفاده کردیم. به همین دلیل است که خیلی جاها وقتی مدیریت عوضشده همچنان باقیماندهایم. بهطورکلی دو مدل رقابت وجود دارد؛ یکی این حالت که من و شما هردو بدویم تا ببینیم چه کسی بهتر میدود! این شیوه خیلی مردانه و عالی است و از دلش بهترینها درمیآید. حالت دوم این است که موقع دویدن، من کاری کنم که شما بیفتید و خودم حتی اگر یواش هم بروم اول شوم. در بازار ایران متأسفانه، این روشها وجود دارد ولی قطعاً میگویم جایی که توانستیم خوب میخ خود را بکوبیم جایی بود که دیگران قادر نبودند جلویمان را بگیرند. پروژههای نرمافزاری ما هیچوقت کارهای سبک نبود؛ بهقدری سخت بود که هیچکسی حاضر نبود به خاطر چندرغاز پول اینقدر زحمت بکشد؛ ولی ریشهمان را بسیار سفت کرد.
ما طی چند سال گذشته سعی کردیم با آوردن ایدههای نو، یک سری راههای جدید جلوی خودمان بازکنیم. در 35 سال گذشته که من در شرکت بودم، هرسال ایده جدیدی پیاده کردیم و امسال هم در حوزه نرمافزار از ایده جدیدی رونمایی میکنیم؛ یعنی تا دیگران بخواهند به ما برسند ما جلوتر میرویم. پروراندن ایده و رفتن به سمتی که بقیه به صرافت آن نیفتادهاند کار سختی است. خیلی ایده به بازار ایران دادیم؛ خیلی! بعضی جاها ایده از ما بود و دیگران سودش را بردند.»