راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

اسپایک لی برنده جایزه نوآوری وال‌استریت در بخش فیلم شد

اسپایک لی، فیلمساز کهنه‌کار بروکلین، امسال برای یک عمر مرزبانی‌اش میان هنر و سیاست، جایزه نوآوران وال استریت در بخش فیلم را دریافت کرده است؛ مردی که جهان را از خلال عنوان فیلم‌هایش می‌بیند و هنوز هم در ۶۸ سالگی، با همان جسارت قدیمی، روی مرز خطر زندگی و کار می‌کند. در ادامه، گفت‌وگوی ضمیمه مجله وال‌استریت ژورنال را با اسپایک لی می‌خوانید.

اسپایک لی جهان را از خلال عنوان فیلم‌ها پردازش می‌کند، در یک صبح دوشنبه در محله فورت گرین بروکلین؛ جایی که زندگی می‌کند، هنوز هم چیزهایی هست که ذهنش درگیر آن‌هاست.

«خطرناک»‌؛ چون لی، به‌عنوان کسی که درباره زندگی در آمریکا نظر می‌دهد، از زمان اولین حضورش در سال ۱۹۸۸ در برنامه Inside America، هیچ‌کس نمی‌دانست درباره آن فیلم درباره حریم خصوصی اخلاقی چه بگوید، یا اصلاً باید درباره‌اش چیزی گفت یا نه.

«خطرناک»‌؛ چون فیلم اول او که تنها ۱۷۵ هزار دلار هزینه داشت و از طریق کمک‌های دوستان و خانواده ساخته شد، حالا فیلمی دارد که با همکاری یکی از ثروتمندترین شرکت‌های فناوری ساخته شده است.

«خطرناک»‌؛ چون همان فیلم، که صنعت سینما را علیه او قرار داد، ورود هوش مصنوعی به روند خلاقیت را زیر سؤال می‌برد.

«خطرناک»‌؛ چون لی نمی‌تواند سه قدم در محله‌اش راه برود بدون اینکه کسی او را بشناسد. یک نفر در خیابان نزدیک شرکت فیلمسازی لی ۴۰ Acres and a Mule Filmworks فریاد می‌زند: «این مرد!» و اضافه می‌کند: «از زمان School Daze همین بوده است.»

لی بخش بزرگی از زندگی‌اش را در این محله گذرانده، و از زمانی که در اولین فیلمش She’s Gotta Have It در نقش اول ظاهر شد، حضور پررنگی در فرهنگ آمریکا داشته است. اگر بخواهیم با واژه‌های امروز توصیفش کنیم، باید گفت که «برند» شده است. در فیلم‌ها، خودش آنها را «اسپایک» می‌نامد؛ بسته‌هایی پر از کنایه و طنز که هم تحریک‌آمیزند و هم تاثیرگذار. و حالا لی آماده است توضیح دهد که چرا در ۶۸ سالگی هنوز هم به کشف چیزهای تازه ادامه می‌دهد.

او جایگاه عجیبی در هالیوود دارد. هم یکی از قدیمی‌ترین فیلمسازان سیاه‌پوست است و هم یکی از آخرین بازماندگان نسل کارگردانان مستقل؛ نسلی که شامل اسکورسیزی، کاپولا و لوکاس بود.

در آن صبح دوشنبه، لی لباسی از University Wear پوشیده، با یک کلاه یانکی‌ها با طرح ۱۹۱۰ و کت ورزشی با طرح Negro Leagues. با لحن کسی که عمرش را صرف موسیقی کرده، درباره پیوند عمیق میان فرهنگ‌های مختلفی که در آثارش وجود دارد حرف می‌زند.
خواهر و برادرهایش همیشه گروه‌های موسیقی مختلف را به خانه می‌آوردند؛ از جاز تا R&B. دوستان پدر و مادرش «باب» و «آرتی» بودند. اما وقتی پدرش برای کنسرت Newport Folk Festival 1965 رفت، لی علاقه‌ای به رفتن نداشت.

بعدها، رهبران یکی از گروه‌های مورد علاقه پدرش او را به استودیویی بردند؛ همان‌جا که مادرش، ژاکلین کارول، به‌عنوان معلم موسیقی کار می‌کرد. لی می‌گوید: «یادم هست ایستادم و فهمیدم پدرم چقدر اخلاقی و درستکار است. اصلاً نمی‌توانستم تصور کنم که باس الکتریک می‌زند.»

در این مرحله از زندگی‌اش، که ساخت فیلم جدیدش Highest 2 Lowest را شروع کرده، نوعی حس غرور دارد. او حالا با دیوید لی، فیلمبردار باسابقه، همکاری می‌کند. همکاری‌شان با انتشار آلبوم Better Blues شروع شد و بعد به BlacKkKlansman و Inside Man رسید.

داستان فیلم جدید، نسخه‌ای بازسازی‌شده از رمانی است که الهامش را از فیلمی در سال ۱۹۶۳ از آکیرا کوروساوا گرفته؛ فیلمی درباره اختلاف طبقاتی، ماجرای دزدیدن مدیرعامل و راننده‌ای که درگیر این ماجرا می‌شود. اما در نسخه لی، شرکت روباتیکِ «کینگ دیوید» هدف آدم‌ربایی قرار می‌گیرد اما آدم‌رباها اشتباهی پسر فرد دیگری را می‌دزدند. این فیلم جدید درست مثل آثار قبلی لی، از فرهنگ روز تغذیه می‌کند و لحظاتی که همه درباره‌شان حرف می‌زنند را در داستان می‌گنجاند.

او می‌گوید که اسپایک لی چند دهه است در همین محله زندگی می‌کند و فیلم‌هایش آن را به نمادی فرهنگی تبدیل کرده است.

فقط کافی است چند قدم در خیابان بردارید تا به یکی از نقاطی برسید که در فیلم‌هایش حضور داشته‌اند. همین هم باعث شده که اینجا حال و هوایی شبیه یک موزه زنده داشته باشد؛ جایی که در آن آثار و شخصیت‌های لی هنوز جریان دارند.

از یک طرف، محله فورت گرین با خانه‌های قدیمی، مغازه‌های محلی و ساکنان قدیمی‌اش، هنوز همان شکل گذشته را حفظ کرده؛ از طرف دیگر، جوان‌ها، دانشجوها و علاقمندان به سینما به‌طور مداوم برای دیدن «لوکیشن‌های اسپایک» به اینجا می‌آیند.
ترکیب این دو باعث شده محله یک نوع انرژی تازه داشته باشد؛ انگار گذشته و حال کنار هم زندگی می‌کنند.

در یکی از بعدازظهرهای پاییزی، یک زوج جوان از خانه‌ای بیرون آمدند و چند عکس کنار دیواری گرفتند که روی آن نقاشی بزرگی از فیلم کار درست را انجام بده کشیده شده بود. کمی جلوتر، مرد مسنی روی پله‌های خانه‌اش نشسته بود و می‌گفت: «این چیزها برای ما عادی شده. سال‌هاست مردم از همه‌جا برای دیدن این خیابان‌ها می‌آیند.»

در همین محله، وقتی مغازه‌داری تصمیم گرفت دکور قدیمی‌اش را عوض کند، مشتری‌ها اعتراض کردند. بعضی‌ها گفتند: «این محله باید مثل قبل بماند. همین حال و هواست که برای ما مهم است.»

اما نسل جوان‌تر، علاوه بر تاریخ محله، سبک زندگی جدید خودش را هم به همراه آورده؛ نوشیدنی‌های جدید، موسیقی جدید و سلیقه‌های تازه. این دو نسل گاهی با هم اختلاف دارند، اما هنوز کنار هم زندگی می‌کنند. همین تضادهاست که محله را زنده نگه داشته است.


اسپایک لی و محله‌ای که روی پرده سینما جاودانه شد


عده‌ای از ساکنان می‌گویند حتی اگر بعضی ساختمان‌ها عوض شده باشد، چیزی در فضای محله تغییر نکرده؛ چون «روح» آن هنوز همان است. روحی که اسپایک لی در فیلم‌هایش آن را ثبت کرده؛ آن حس بی‌پرده و صادقانه از زندگی سیاهپوستان در بروکلین.

یک روز عصر، وقتی خورشید داشت غروب می‌کرد، راننده پیک با اسکوتر از خیابان رد شد، صندوق عقبش را باز کرد و چند پیتزا را جلوی در یک خانه گذاشت. زن صاحبخانه با لبخند آنها را برداشت و گفت: «اینجا همیشه همین‌طور است. روزهای شلوغ، آدم‌ها، صداها… همه چیز مثل قبل است. فقط پیتزاها را حالا با اسکوتر می‌آورند.»

در همین لحظه، پسر بچه‌ای که از کنارشان رد می‌شد، به پوستر فیلم روی دیوار اشاره کرد و گفت: «این همون‌جاییه که فیلم گرفته شد؟»

مادرش جواب داد: «نه دقیقاً، ولی نزدیکه. اما داستانش واقعی بود. برای همین هنوز درباره‌اش حرف می‌زنند.»

ساکنان محله معتقدند فیلم‌های لی فقط سرگرمی نبودند؛ بخشی از تاریخ اجتماعی محله شدند. یکی از اهالی که سال‌ها در همان خیابان زندگی کرده، می‌گوید: «فیلم اسپایک لی ما را ثبت کرد. صدای ما را به دنیا رساند. برای همین است که هنوز هم مردم به اینجا می‌آیند. این فقط یک خیابان نیست؛ یک خاطره جمعی است.»

در غروب آن روز، چند نفر روی پله‌های خانه‌ها نشسته بودند و موسیقی آرامی از یکی از پنجره‌ها شنیده می‌شد. محله کم‌کم آرام شد، اما آن حس زنده و جاری، همان چیزی که سال‌ها پیش در فیلم‌ها ثبت شده بود، هنوز در هوا بود.

پیانیست باید همراه یک راننده سفیدپوست به تور برود؛ حالا این مضمون در فیلم BlackKklansman هم تکرار شده. او آن زمان گفته بود: «هر وقت کسی یکی را جابه‌جا می‌کند، من می‌بازم.»

بااین‌حال، تعداد کمی از کارگردانان مثل لی توانسته‌اند چنین کارنامه‌ای بسازند، چه برنده اسکار بهترین فیلم شده باشند چه نه: تب جنگل، مالکوم ایکس، تابستان سم، ساعت بیست‌وپنجم، پنج خون. او می‌گوید کمدی سال ۱۹۸۷ او School Daze و نیز مستند ۴ دختر بچه درباره بمب‌گذاری کلیسای خیابان شانزدهم برمینگهام که چهار دختر نوجوان سیاه‌پوست را کشت، بزرگ‌ترین دستاوردش است؛ چون FBI را تشویق کرد که تحقیقات این پرونده قدیمی را ادامه دهد.

او اخیراً ۴ دختر بچه را برای کلاسش در دانشگاه نیویورک که هر پنجشنبه آنجا تدریس می‌کند نمایش داده است. لی اوایل دهه ۱۹۸۰ وارد مدرسه فیلم‌سازی شد و از همان زمان با پایان‌نامه‌اش آرایشگاه جو در بد-استای که در ۲۵سالگی با ۱۲هزار دلار ساخت، مورد تحسین قرار گرفت. اولین فیلم بلندش او باید داشته باشد تقریباً نابود شده بود، چون آزمایشگاه ظاهرکننده فیلم بابت ۲ هزار دلار بدهی، فیلم را گرو گرفته بود.

این فیلم با کمک دوستانی مثل ارل اسمیت تأمین مالی شد؛ کسی که چک ۵ هزار دلاری بیمه عمر مادرِ تازه‌فوت‌شده‌اش را به لی داد. همین پول باعث شد لی فیلم را تمام کند و آن را در سال ۱۹۸۶ به جشنواره کن برساند، جایی که نخستین‌بار نمایش داده شد. نگاه لی به زنی که با سه دوست‌پسر درگیر است، برای او لقب «وودی آلن سیاه‌پوست» را آورد. لی ابتدا گفت: «ما هر دو اهل بروکلینیم و هر دو بامزه‌ایم»، اما کم‌کم از این مقایسه خسته شد.

فیلم از نظر منتقدان موفق بود و با فروش ۷ میلیون دلاری، بسیار سودآور شد. همان ۵ هزار دلار برای لی سرمایه‌گذاری بزرگی شد؛ او امروز دو خانه براون‌استون در بروکلین دارد که یکی از آن‌ها با همان فیلم کمدی خریداری شد.

حالا که دوباره در نقش استاد به دانشگاه برگشته، گاهی متن کامل یک صحنه یا فیلم قدیمی مثلاً چهره‌ای در میان جمع درباره شخصیت تلویزیونی که شهرتش به قدرت سیاسی خطرناکی تبدیل می‌شود را برای دانشجویان پخش می‌کند. سپس در ساعات اداری یادداشت‌های آن‌ها را بررسی می‌کند. او خودش را «استاد سخت‌گیر» توصیف می‌کند و می‌گوید: «شُل‌کاری؟ وقت‌تلف‌کردن؟ خب حسابی نصیحت‌شان می‌کنم.»

اگر دانشجویی جمله‌ای را خیلی بلند بگوید، لی جیغی کوتاه اما چنان بلند می‌کشد که دستیار تدریس آن‌طرف دیوار هم آن را می‌شنود. خودش می‌گوید این تقلید از یوداست؛ همان جمله معروف «یا انجام بده یا نده، امتحان کردن نداریم.» او می‌گوید: «دلم می‌خواهد دانشجویان بفهمند. این جدی است.»

با اینکه لی جدی است، اما سبک‌سری و شوخی هم در او دیده می‌شود لباس‌هایی می‌پوشد مثل «اسپایز لی». مثلاً شوخی درباره ساعت‌های تقلبی: «این ریچارد میل هست یا نولِک؟» وقتی واقعاً از شوخی خوشش بیاید، پاهایش را بالا و پایین می‌کوبد.

مثل یک کارگردان در صحنه خودش، وارد اتاق که می‌شود قبل از نشستن نور را تنظیم می‌کند. در طول سه ساعت گفت‌وگو، کتاب‌های مختلفی را که به آن‌ها اشاره می‌کرد روی میز می‌گذاشت: مجموعه عکس‌های جمال شباز، کتاب دورانی پیش از کراک، بیوگرافی تازه جیمز بالدوین، و نسخه امضاشده کتاب جدید کامالا هریس.

وقتی آهنگی در ذهنش پدید می‌آمد، صحبت را متوقف می‌کرد تا آن را روی گوشی‌اش پیدا کند و کامل پخش کند.

منبع WSJ Innovators Awards
نویسنده همکار اریچ شوارتزل
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.