پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
فرمول جمعکردن بهجای حلکردن!
برخی میخواهند به جای حل مسائل بخشهای مختلف اقتصادی، آن را جمع کنند و این مسیر جز شکست برای کشور نتیجهای نخواهد داشت.
چند وقت قبل برای دیداری با وزیر اقتصاد، جناب آقای خاندوزی تماس گرفتند و گفتند مسائل اکوسیستم فینتک را فهرست کنید که در دیدار با وزیر مطرح کنید؛ این دیدار هرگز انجام نشد و زمان آن هم مربوط به روزهای قبل از اختلال در اینترنت بود.
مانند همیشه درخواستها برای طرح مسائل، در آخرین لحظه انجام میشود و انتظار بر این است که خیلی زود، تند، سریع و انقلابی بگوییم مسئله از چه قرار است و معمولاً هم انتظار میرود راهحل را در جیبمان داشته باشیم که مقامات مسئول با یک امضا و یک دستور و در نهایت یک بخشنامه و تصویب یک آییننامه همهچیز را حلوفصل کنند.
در نهایت این ما هستیم که معمولاً بدهکاریم که بخش خصوصی خوبی برای بخش دولتی نبودهایم و به اندازه کافی خوب کار نکردهایم و در مقایسه با کل اکوسیستمهای کسبوکاری دیگر نقاط جهان نه اثربخشی مطلوبی داشتهایم، نه کارایی مناسب!
آن جلسه کذا انجام نشد؛ ولی به پاس دستوری که داده شده بود سریع فکر کردم و برای اینکه تقصیری بر گردنمان نباشد، هر آنچه را که در آن زمان کم به ذهنم میرسید نوشتم؛ پیشنهادهای اولیه در راستای توسعه فناوریهای مالی ایران از نظر من در آن زمان این هفت مورد بود:
۱- توسعه اکوسیستم اعتباری و تنظیمگری فعالان این حوزه از جمله لندتکها؛
۲- توسعه فعالیتهای بانکی بدون شعبه از طریق تنظیمگری و مجوزدهی به نئوبانکها؛
۳- توسعه اکوسیستم دارایی دیجیتال از طریق تنظیمگری پلتفرمهای تبادل (رمزارز و…)؛
۴- توسعه شبکه پرداخت از طریق تسهیل فعالیتهای کسبوکارهای پرداخت؛
۵- رفع موانع مانند اینماد از طریق انحصارزدایی و مجوززدایی؛
۶- توسعه سواد مالی از طریق حمایت از کسبوکارهای محتوایی؛
۷- توسعه و ارتقای سطح تنظیمگری از طریق توسعه کسبوکارهای رگتک (احراز هویت، گزارش رگولاتوری و…).
الان هم که نگاه میکنم، اگر برگردم چیز خاصی به نظرم نمیرسد جز اینکه یک خط روی همه اینها میکشم و میگویم اجازه دهید در این کشور نفس بکشیم و کار کنیم! تصور میکنم فقط خواجه حافظ شیرازی باشد که نداند برای توسعه روی چه بخشهایی باید تمرکز کنیم و برای توسعه بخشهای گوناگون اکوسیستم چه کارهایی باید انجام بدهیم.
ولی نه در بخش دولتی، بلکه دیگر حتی در بخش خصوصی هم ارادهای بر حل مسائل و گام برداشتن در مسیر پیشرفت و توسعه وجود ندارد. چند ماه قبل تصور میکردم مسائل اینهایی است که گفتم و همین امروز هم تصور میکنم برای توسعه در بخش فینتک و فناوریهای مالی دست به نقد باید برای این مسائل چارهاندیشی کرد، ولی امروز به همه آن مسائل همیشگی مسائل دیگری هم اضافه شده است.
گویی مسائل حل نمیشود و فقط به آنها اضافه میشود. بهمرور حتی خودمان هم شبیه مسائل حلنشده روی هم انباشته شدهایم. از بخش دولتی مدتهاست که قطع امید کردهام و تصورم بر این است که بخش دولتی فقط به این فکر میکند که صندلیاش را حفظ کند.
چشم امید من همیشه به بخش خصوصی بوده است؛ بخشی که قاعدتاً برای سود خودش کار میکند و همین تلاش برای سود در نهایت به انجام حداقلها منجر میشود. مدتی است که دیگر چنین امیدی هم ندارم و تصور میکنم بخش خصوصی جدی دیگر وجود ندارد.
آنچه هست بخش دولتی است و خصولتی و اندک کسبوکارهایی با مالکان غیردولتی؛ مالکانی که آنها هم در چنبره تکراری تولید نکردن گرفتار آمدهاند. کسبوکارهایی که چشمانداز ندارند؛ گویی بسیاری از آنهایی که در این کشور فعالیت میکنند، به این وضع عادت کردهاند و ترک عادت برایشان مرض است. به همین خاطر دست به چیزی نمیزنند.
در ماههای گذشته فضای اجتماعی بسیاری را تحت تأثیر خودش قرار داده و بسیاری فراموش کرده بودند هدف غایی کسبوکارها چیست. برخی از کسانی که در کسبوکارها فعالیت میکنند، یادشان رفته که کسبوکارها آن بخشی هستند که رفاه را برای جامعه ایجاد میکنند.
برخی از آنها در قامت یک فعال سیاسی ظاهر شدند و یادشان رفت که کسبوکار وظیفهاش توسعه اقتصادی است و بس. رفتارهای سینوسی و نداشتن استمرار، آفت کسبوکارها و در یک چشمانداز بزرگتر آفت اقتصاد و کل کشور شده است. گویی همه منتظریم. منتظریم که اتفاقی رخ دهد و بسیاری از ما هم مسافریم. مسافری که خودش را در این دیار موقتی میبیند و به هیچچیز دل نبسته جز منافع مادی که میتواند از این سرزمین با خود به جای دیگر ببرد.
تجربه جهان نشان داده هر کشوری مسائل خودش را دارد و ما هم مسائل خودمان را. نه آنهایی که این کشور را ترک کردهاند میتوانند و ارادهای برای حل مسائل کشور دارند و نه آنهایی که اینجا نشستهاند و اصرار دارند همه جهان بدبخت هستند؛ آنهایی که با تصاویر سیل و زلزله و حوادث طبیعی و حتی اعتصاب و اعتراض در کشورهای دیگر از نظر روحی ارضا میشوند و فکر میکنند اگر تصاویر خشونت پلیس در فرانسه را نشان دهند، آنهایی که اینجا نشستهاند تصور میکنند آنها بدبخت هستند و ما خوشبخت، عجیب بر طبل اشتباه میکوبند! امان از این دو گروه. گروهی که آن سوی آبها نشسته و اعتراضات آخر هفتهشان به چیزی مانند ارضای روحی کاری برای وطن کردن تبدیل شده و آنها که این سو نشسته و تخم نفرت و نفاق میکارند.
ما استمرار را فراموش کردهایم؛ ما دچار خوشخیالی شدهایم که اتفاق بزرگ در یک لحظه تاریخی رخ میدهد. نگاه ما به جهان دچار آفت فرش قرمز پنداری شده است و تصور میکنیم با یک بشکن و رقصی در میانه میدان همهچیز دگرگونه میشود. ما تصور میکنیم مشکلات ما کلیدی دارد و کلید آن دست دیگری است. ما نقش خودمان را فراموش کردهایم.
اخیراً بازیگری از ایران رفته که سالها پیش فیلمی بازی کرده بود به نام گشت ارشاد؛ دیالوگی داشت که در آن انسانها را تشویق به گرگ بودن میکرد؛ چیزی میگفت در این مایهها که اگر نخوری، میخورندت! امروزِ ما حاصل آن روزهایی است که باد کاشتیم و حالا توفان درو میکنیم.
نتیجه سالها آموزش گرگ بودن چیزی بهتر از آنچه امروز به آن رسیدهایم نیست؛ امروز هرکسی تلاش میکند سهم خودش را بردارد. یکی از سفره انقلاب و دیگری با ناخنکزدن به هر چیزی که به دستش میرسد. ما دچار خودخوری شدهایم و با خوردن خودمان ارتزاق میکنیم. این راهی است که پایانش تیره و تار است. آیا جایی عقل میکنیم و از این مسیر برمیگردیم؟
اخیراً شنیده بودم فردی گفته بود بانکهای خصوصی را با اقتدار تعطیل کنیم که همه مشکلات کشور حل شود؛ به نظرم رسید چقدر درست میگوید! بهتر نیست همه بخش خصوصی کشور را جمع کنیم؟ اینگونه همه مشکلات یکباره جمع میشوند؛ دقت کنیم؛ جمع میشوند، نه حل!