پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
روایتی از زندگی شخصی و حرفهای وحید والی مدیرعامل هلدینگ نیکاندیش / در پی خلق ارزش
عصر تراکنش ۶۰ / وحید والی، مدیرعامل هلدینگ نیکاندیش است؛ فردی که رؤیایش در دوران نوجوانی، تحصیل در رشته نرمافزار و تبدیلشدن به یک مهندس کارکشته نرمافزار بود، اما با ورودش به دانشگاه متوجه میشود که دانشگاه نمیتواند او را به فردی تبدیل کند که همیشه رؤیایش را در سر داشته؛ در نتیجه از سال ۱۳۸۸ شروع به فعالیت در حوزه کسبوکارهای آنلاین میکند. تا قبل از آن نیز در حوزههای مختلف دیگری فعالیت میکرد؛ برای مدتی راننده تاکسی، نگهبان و کارگر ساختمان بود. والی میگوید تا مدتها دچار سردرگمی بود و دقیق نمیدانست که میخواهد در نهایت چه حوزه فعالیتی را انتخاب کند و آن را ادامه دهد؛ تا اینکه بهتدریج با دنیای اینترنت و بعدتر با حوزه رمزارزها آشنا میشود و پایه کسبوکار خود را روی آنها بنا میکند. یکی از ویژگیهای والی که در صحبتهایش نیز بسیار روی آن تأکید دارد، این است که تابهحال در هر حوزهای که فعالیت کرده، صددرصد توان خود را برای آن کار به خرج داده و همیشه برایش خلق ارزش مهمترین موضوع بوده است. در گفتوگویی که با وحید والی داشتیم، به مسیری که او از کودکی تاکنون پیموده، پرداختهایم؛ مسیری که میگوید از آن راضی است و با توجه به اینکه در این سالها، تمام تلاش خود را کرده است، پشیمانی ندارد. او میگوید همیشه بیش از آنکه به گذشته بیندیشد، به این فکر میکند که از مشکلات و گرفتاریها پلکانی برای جلو رفتن و ساختن آینده بسازد.
از نگهبانی و گارسونی تا ورود به حوزههای جدید
وحید والی در سال ۱۳۶۵ و در دوران بمباران به دنیا میآید. پدر و مادرش، هر دو متولد رودبال، یکی از روستاهای استان فارس هستند. پدرش در اوایل نوجوانی و در ۱۲، ۱۳سالگی تصمیم میگیرد به شیراز و به مدرسه شبانهروزی برود و درس بخواند. او ادامه میدهد: «بعد هم با مادرم که نسبت فامیلی دوری داشتند، ازدواج کرد. من فرزند اول هستم که در سال ۱۳۶۵ زیر بمباران به دنیا آمدم. همین موقع عمویم هم از روستا به شیراز آمد و به آنها گفت «شما اینجا زیر موشک هستید». تمام وسایل مادر و پدرم را جمع کرد و به روستا برگرداند. من متولد کازرون هستم، صادره از شیراز.»
وحید والی، تا ۲۳سالگی در شیراز بود و در مدارس دولتی درس خواند. همیشه به کامپیوتر علاقه داشت و یکی از رؤیاهایش این بود که در رشته نرمافزار تحصیل کند: «فکر میکردم وقتی به دانشگاه بروم، یک مهندس کارکشته نرمافزار بیرون میآیم؛ از این رؤیا خیلی لذت میبردم. اوایل سردرگم بودم. میدانستم آرزوهایی دارم، ولی دقیقاً نمیدانستم چه میخواهم؛ پس وارد هر کاری که میشدم صد درصد انرژی خود را رویش میگذاشتم. مثلاً در یک دوران باغبانی میکردم، یک دوره نگهبان باغ بودم، گارسونی هم خیلی زیاد انجام دادم. در نانوایی خیلی عرق ریختم. هیچوقت نمیدانستم در آینده چه مسیری پیش رویم خواهد بود. مثلاً بهعنوان شاگرد نانوا تصور میکردم بعد از مدتی شاطر میشوم و بعد نانوایی میزنم. در ۱۴ یا ۱۵سالگی نیز در یک رستوران کبابکوبیده میزدم؛ در کل سردرگم بودم.»
والی که شوق رشته نرمافزار را داشت، سال ۱۳۸۴ در مقطع کاردانی رشته کامپیوتر در دانشگاه بیرجند قبول شد: «در دبیرستان رشته ریاضی خوانده بودم. مدتی به رشته ریاضی علاقه داشتم، ولی بعد سردرگم شدم؛ دقیقاً نمیدانستم که دوست دارم چهکاره شوم. همان موقع که در رستوران بودم، تصور میکردم اول باید کبابزن خوبی باشم، بعد صندوقدار خوبی شوم، بعد هم کبابی باز کنم. همیشه در هر مسیری که قرار میگرفتم، تصور میکردم باید تا انتها در همان مسیر بمانم. در دانشگاه شروع به انجام پروژههای کوچک نرمافزاری کردم، اما بعد از مدتی متوجه شدم دانشگاه نمیتواند من را به آدمی تبدیل کند که دوست دارم. در آنجا با همسرم آشنا شدم و از سال ۱۳۸۴ شروع به همکاریهایی با یکدیگر کردیم. در ادامه، این همکاری به ازدواج و زندگی مشترک بدل شد. شراکت کاری ما از سال ۱۳۸۴ شکل گرفت و در سال ۱۳۹۳ ازدواج کردیم و اکنون ایشان یکی از شرکای هلدینگ نیکاندیش هستند. همان جا بود که کمکم فهمیدم میخواهم وارد حوزههای فناورانه شوم و از این مسیر لذت میبرم.»
راهاندازی یک شرکت هاستینگ
او که دانشجوی رشته کامپیوتر بود، کار خود را با طراحی سایت و انجام پروژههای ساده برنامهنویسی برای شرکتهای کوچک محلی آغاز میکند: «اغلب کارهای کوچک بکاِند را انجام میدادم و خانم درودگر، کارهای طراحی را به انجام میرساند. در سال ۱۳۸۸-۱۳۸۷ که ۲۳ سالم بود، پروژههای مربوط به مارکتینگ را، هم برای ایرانیها و هم خارجیها انجام میدادم. آن زمان تحریمها اینچنین شدید نبود و میتوانستیم بعضی کارها را با خارج از کشور به انجام برسانیم. در آن زمان توانستیم درآمد دلاری داشته باشیم.»
در سال ۱۳۸۶ تحصیل در مقطع کاردانی دانشگاه بیرجند به اتمام میرسد و دوره کارشناسی او نیز تا سال ۱۳۸۸ در دانشگاه آزاد شیراز ادامه پیدا میکند: «در همین مدت کار میکردم، ولی کارهای دانشجویی کفاف زندگی را نمیداد. همیشه در کنارش بنایی هم انجام میدادم. هر وقت پول کم داشتم، میرفتم بنایی میکردم و اکنون که مرتب در وبلاگ خودم راجع به کمردرد مینویسم، به خاطر عوارض همان کارهای سخت است. مسافرکشی هم زیاد انجام دادم و همین حالا هم اگر کار خود را از دست بدهم به سراغ همان دو شغل میروم. در نهایت در سال ۱۳۹۰ یک شرکت هاستینگ در شیراز راه انداختیم. در این سال یک دامنه برای فردی در یکی از شهرهای استان اردبیل ثبت کردم که حرکتی شبیه به فیشینگ روی آن دامنه انجام شد. دقیقاً نمیدانستیم چه اتفاقی افتاده است، ولی یک روز پلیس آمد و من را به بازداشتگاه برد. آن موقع پلیس فتا تازه تأسیس شده بود. یک شب در بازداشتگاه آگاهی بودم و همان موقع بود که احساس کردم همهچیز دیگر تمام شد. احساس کردم شوقی که در دلم داشتم، مُرد. بعد از آن با خودم عهد بستم تا وقتی که زندهام با تمام وجودم بجنگم.»
فردای آن روز مشخص میشود که یکی از مشتریان آن دامنه، کلاهبرداری کرده است: «اکنون در موارد مشابه پلیس فتا فقط استعلام مشتری را میگیرد، ولی آن موقع ابتدا به سراغ صاحب سایت میرفتند. به نظرم هر کس که کسبوکاری دارد، باید یک بار تجربه زندانرفتن هم داشته باشد؛ اگر غیر از این باشد اشتباه است.»
والی در سالهای ۱۳۹۰ و ۱۳۹۱ یک تجربه شکست با دو تن از شرکا را نیز پشت سر میگذارد: «آن موقع یک فروشگاه اینترنتی راهاندازی کرده بودیم و بیش از ۳۰ هزار دلار در سال ۱۳۹۰ از دست دادیم. این شکست یک نقطهعطف در زندگی من بود که به این فکر بیفتم تا تمام تخممرغهایم را در یک سبد نچینم و در حوزههایی که هیچ سررشتهای ندارم، با افرادی شراکت کنم که در آن حوزهها تخصص دارند.»
تغییر مسیر از حوزه خودرو به رمزارزها
وحید والی پس از آن، مدتی شروع به فعالیتهای بینالمللی میکند و به واسطه همین کارها با مجموعه پیمنت ۲۴ آشنا میشود: «در سالهای ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۶ رسماً در پیمنت ۲۴ بهعنوان یکی از مدیران حضور داشتم. در سال ۱۳۹۶ از آنها جدا شدم، چون میخواستم یک کسبوکار در حوزه خودرو راهاندازی کنم که دقیقاً همزمان با ممنوعیت واردات خودرو شد. ما برنامه خود را تغییر دادیم و به سمت رمزارزها رفتیم. چیزی که من را به وجد میآورد، فناوری بلاکچین بود. چیزی که برایم هیجان ایجاد میکرد، پول درآوردن نبود. میخواستم در کنار پول درآوردن، خلق ارزش نیز کنم؛ وگرنه اگر صرفاً پول درآوردن هدف باشد، از یک جا به بعد، آدم دیگر رغبتی برای ادامهدادن نخواهد داشت. باید اهدافی در ذهن آدم باشد که ارزش جنگیدن داشته باشد و برایش تلاش کند.»
شروع فعالیت نیکاندیش با پنج بیتکوین
در سال ۱۳۹۷ هلدینگ نیکاندیش توسط وحید والی، افسانه درودگر، محمدجواد اسدپور و سعید نیکزاد با پنج بیتکوین شروع به فعالیت میکند: «ما چهار نفر روی هم پنج بیتکوین داشتیم و آنها را به قیمت هر عدد ۵۰ میلیون تومان فروختیم. من در اینستاگرام یک ویدئوی یکدقیقهای از اولین دفترمان گذاشتهام؛ یک آرایشگاه بود که روی آینههایش MDF نصب کردیم و چون میزهایش بلند بود، بچهها اذیت میشدند، ولی هفت یا هشت نفر توانستند دور هم بنشینند و شروع به کار کنند. بعد بهتدریج کار را گسترش دادیم و یک دفتر، به دو دفتر و سه دفتر تبدیل شد و سپس به این ساختمان آمدیم و واحدهای بیشتری را گرفتیم و توانستیم بچهها را در یک دفتر کنار هم بنشانیم. آن پنج تا بیتکوین را اگر اکنون داشتیم شاید ۵ میلیارد تومان میارزید، ولی ارزشی که آن زمان برای ما خلق کرد، خیلی بیشتر از چنین ارقامی است؛ ارزش کارآفرینی را نمیشود با عدد و رقم مقایسه کرد. کارهایی که بر مبنای علم انجام شد و کارهایی که در حوزه بلاکچین و دستیابی به دانش توسط تیمهای تخصصی انجام دادیم، با پول قابل قیاس نیست. بسیاری تصور میکنند که من اکنون کلی بیتکوین دارم که اینطور نیست.»
والی میگوید که در سال ۲۰۱۷ تعدادی رمزارز خریده بود ولی بعداً همه را در قیمت پایین فروخت و دیگر هیچوقت به سمت سرمایهگذاری کوتاهمدت در آن بازار نرفت: «اگر بعد از آن هم رمزارزی خریدم، میخواستم برای ۲۰ سال بعد بماند. من بچه ندارم، ولی به کسانی که بچه دارند، میگویم در حد توان خود برای بچههایشان رمزارز بخرند و ماهبهماه پسانداز کنند که برای تولد ۱۸سالگی به او بدهند. مطمئناً تا آن موقع دنیا خیلی تغییر کرده است. این موضوع مثل همان زمینی است که امروز میگوییم اگر پدرم زمین فلان جا را ارزان نفروخته بود، اکنون ثروت زیادی داشتیم. حالا فرصت در اختیار همه هست. ما کار خود را با چهار نفر شروع کردیم، بهتدریج چند مدیر ارشد دیگر هم به ما پیوستند. اکنون ۲۲۰ الی ۲۵۰ نفر بهصورت تماموقت در سه شیفت در هلدینگ نیکاندیش کار میکنند. به جز آن، یکسری نیرو در خارج از ایران داریم. بعضی نیروها هم بهصورت دورکاری فعالیت میکنند.»
تبدیل دنیا به جای بهتری برای همه
والی علت شکلگیری نیکاندیش را با بیتی از سعدی تشریح میکند: «به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل/ که گر مراد نیابم بهقدر وسع بکوشم. ما بهدنبال کوشش بودیم. همه ما چهار نفر کسبوکارهایی را در مقیاس کوچک تجربه کرده بودیم و حالا میخواستیم تختهگاز برویم و تمام تلاش خود را به خرج بدهیم که ببینیم به کجا میرسیم. رسالت هلدینگ نیکاندیش این است که دنیا را به جای بهتری برای زندگی تمام مخلوقات تبدیل کند؛ چه انسان، چه حیوان و چه گیاهان! کسبوکارهای ما نیز در این هلدینگ با این هدف تعریف میشوند. یکی از شاخههای کسبوکاری ما مربوط به پرورش «گل ارکیده» است. عشق ما گل بوده، در نتیجه گلخانه زدیم. در حوزه خودرو و مسکن هم که دو حوزه مورد علاقه ما هستند، شروع به فعالیت کردهایم. علاوه بر این موارد، با توجه به اینکه به حوزههای جدید علاقهمند هستیم، در حوزه رمزارز نیز فعالیت میکنیم و یکسری از کسبوکارهایمان بینالمللی هستند. سعی داریم یکسری فعالیت اقتصادی را که با قوانین بینالمللی منافات نداشته باشد، پیش ببریم و به اقتصاد ایران کمک کنیم. چشمانداز ما این است که دنیا را به جای بهتری تبدیل کنیم.»
سرمایهگذاری روی افراد
والی میگوید همیشه تلاش کرده بیشترین سرمایهگذاری را روی آدمها انجام دهد. در واقع فردی که از عهده انجام یک کار برمیآید، روی توانایی او سرمایهگذاری میکند: «هنگامی که ما در سالهای ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹ کار خود را شروع کردیم، مفاهیمی مثل «استارتاپ» مطرح نبود. فقط «کسبوکار» مطرح بود. در سال ۱۳۹۵ ما با مفهوم استارتاپ آشنا شدیم و گاهی دعوتمان میکردند که داستان شکلگیری کسبوکار خود را بگوییم؛ تازه متوجه شدیم که کارمان نوعی استارتاپ بوده است.»
هر کس کسبوکاری راه میاندازد، آن را مثل فرزند خویش میداند و نسبت به آن عرق دارد، ولی والی میگوید که هیچوقت کسبوکارش را به مثابه یک بچه نمیداند: «تصور میکنم کسبوکار یک موجود است که باید خوراک خوب به او بدهی و از او انتظار داشته باشی کارهایی برایت انجام دهد. یکی از دلایلی که به سمت ایجاد هلدینگ رفتیم همین بود. میخواستیم کسبوکارهای مختلف را زیر لوای مدیریت یکپارچه داشته باشیم. اعتبار و قدرتی که هلدینگ نیکاندیش دارد، برای ما مهم است. همیشه سعی کردهایم از اعتبار کسبوکارهای زیرمجموعه، هلدینگ را تقویت کنیم تا بتوانیم در حوزههای مختلف وارد شویم. تاکنون، خدا را شکر، در این بازار بیسروسامان توانستهایم سهمی از حوزههای مختلف بگیریم و خدمترسانی کنیم، ولی هنوز با ایدهآلی که در ذهن میپروریم فاصله داریم. با مسئولیتهای اجتماعی که میخواهیم ایفا کنیم، با وجود تلاشهایی که کردهایم، فاصله داریم. با خدمتی که میخواهیم به کشور و به منافع ملی برسانیم، فاصله داریم. در عین حال تلاش میکنیم تمام شرکتهایمان بر مبنای دانش و علم پیش بروند و به تولید ثروت و افزایش تولید ناخالص ملی کمک کنند و در راستای توسعه اقتصادی کشور پیش برویم.»
معاف از سربازی
وحید والی به خاطر مشکل قلبی از سربازی معاف میشود: «در بحبوحه کارم، متوجه شدم قلبم مشکلی دارد که نمیتوانم زیاد سر پا بایستم. به همین دلیل از سربازی معاف شدم. آخرین روز در کمیسیون پزشکی به من گفتند «سربازی که نتواند سر پست بایستد به درد ما نمیخورد و معاف هستی». من خیلی مدیون آنها هستم که من را به سربازی نفرستادند. در زمان ما خیلیها تصور میکردند که اگر معافیت پزشکی بگیرند، نمیتوانند در هیچ جا استخدام شوند، ولی برای من مهم این بود که در هر جا هستم نان خود را دربیاورم. مهمترین چیز برای من این بود که هر کاری انجام میدهم، تمام توانم را برای انجام آن کار بگذارم. برایم فرق نمیکرد که کارفرما باشم یا کارگر. همه کار انجام میدادم؛ از پایینترین تا بالاترین جایگاههای شغلی را داشتم، ولی همیشه برایم مهم بود که در هر نقشی قرار میگیرم، آن را به بهترین شکل انجام دهم.»
والی بر این عقیده است که انسان در هر شغلی که قرار بگیرد، باید تمام تلاش خود را بکند و لبخند به لب داشته باشد: «آن شبی که در آگاهی بودم، برایم شب بسیار عجیبی بود. آنجا فهمیدم که انسان چطور ناگهان از بالا به پایین میافتد. افرادی را دیدم که بر اثر حکم قاضی چندین سال در زندان مانده بودند. با خودم میگفتم «زندگی همین است، تا زنده هستی تلاش خود را بکن و بعد از آن مهم نیست که چطور شود.»
در پی توسعه کسبوکار در کشورهای دیگر
در سالیان اخیر کسی نیست که به فکر مهاجرت نیفتاده باشد، ولی وحید والی میگوید همیشه ترجیح او بر این بوده که به جای ساکنشدن در یک کشور خارجی، کسبوکار خود را در کشورهای دیگر گسترش دهد و در این صورت حتی نیازی نیست خودش در آنجا باشد: «همیشه یک قسمت از وجود ما به ایران بند است. دلمان میخواهد برای مملکت خود خلق ارزش کنیم. جنس من این نیست که به خارج بروم و دنبال راحتی باشم. به خودم میگویم «هر کس بخواهد از کشور برود، پس چه کسی بماند؟» درست است که ما مشکلات زیادی داریم؛ از مشکل حقوقی گرفته تا قانونگذاری، ولی پایمان اینجا بند است. البته کسبوکار خود را به جاهای دیگر گسترش میدهیم، اگر هم لازم باشد میرویم و میآییم، اما برای من هیچوقت مهاجرت معنی نداشته و فقط بهدنبال توسعه کسبوکار در کشورهای دیگر بودهام.»
راهرفتن در مسیری تودرتو
وقتی زندگی شخصی با شغلی ادغام شود چالشهایی را نیز ایجاد میکند: «این چالشها زمانی زیاد میشود که شریک زندگی شما در مسیر حرفهای از شرکای شما باشد. این چالشها هنوز هم حل نشده است و تا زنده هستم حل نمیشود. تفکیک کار از زندگی را هیچوقت نتوانستم انجام دهم. در وبلاگ خودم در اینباره زیاد مینویسم. هرچه تلاش کردم نتوانستم. انگار که من تکبعدی هستم. هر کاری که شروع میکنم، اولویت نخست من میشود، ولی در عین حال زندگی را پیش میبرم. از آنجا که همسرم شریک من در کسبوکار هم هست، تا حد زیادی به درک مشترک رسیدهایم و توانستهایم این همه سال کنار یکدیگر باشیم.»
والی میگوید زندگی در ایران مثل راهرفتن در مسیری تودرتو است که بنبستهای فراوانی دارد: «خیلی جاها به بنبست میخوریم. خیلی جاها مجبوریم به زندان برویم یا از یک کسبوکار دست بکشیم، ولی با تمام این اوصاف همیشه نهایت توان خود را به خرج میدهم؛ حتی اگر بدانم مسیری بسیار سخت است. به قدر وسع میکوشم، چه مراد بیابم، چه نیابم. دید من همین است. از یک جا به بعد، دیگر از مرگ هم نمیترسم. من تلاشم را میکنم و تا انتها میروم، ولی اگر به بنبست برسم، یا راهی مییابم یا راهی میسازم.»
زندگی به مثابه یک رنج دائم
هیچکس نمیتواند ادعا کند که در مسیر زندگی و کسبوکاری خود دچار اشتباه نشده است. والی میگوید فقط مهم این است که آن اشتباه را تکرار نکنیم: «اگر من به عقب برگردم شاید باز هم با توجه به دانش و بینش گذشته، همان تصمیمات را تکرار کنم. من از تمام اشتباهاتم درس گرفتهام و از مسیری که آمدهام، پشیمان نیستم و تمام تلاش خود را کردهام. سعی کردهام که هیچ جا کم نگذارم، پس پشیمانی ندارم. نمیگویم که ایکاش فلان موقع فلان کار را میکردم. در واقع بیش از آنکه به گذشته بیندیشم، به این فکر میکنم که از مشکلات و گرفتاریها پلکانی برای جلو رفتن و ساختن آینده بسازم. من با زندگی میسازم که بسازم. من حسرتی در زندگیام ندارم و به نظرم کل زندگی یک جنگ دائم است، یک رنج دائم است. در یک میدان جنگ که حریف قدر و قدرتمندی به نام زندگی پیش رویت ایستاده و هر لحظه میخواهد با ضربه جدیدی تو را به زمین بیندازد، یا باید سپر بیندازی که تو را له کند و از رویت رد شود، یا تا جایی که توان داری شمشیر بزنی و او را مغلوب کنی. به نظر من با زندگی باید جنگید و بزرگترین دشمن در زندگی، همان زندگی است. هیچ حسرتی ندارم، چیزی به دلم نمانده، راضی هستم و تلاش خود را میکنم تا ببینم به کجا میرسم.»
طمع نکنید
وحید والی در پایان صحبتهایش به جوانترهایی که میخواهند در حوزه رمزارزها، کسبوکاری راهاندازی کنند، چند توصیه میکند: «بازار رمزارزها از دور بسیار پرزرقوبرق به نظر میرسد. اولین توصیه من به جوانترها این است که طمع نکنند. هر کس در این بازار طمع کرده، چه بهصورت شخصی کار کرده، چه کسبوکاری، به ضرر رسیده است. سعی کنند حجم فعالیت خود را در این بازار متناسب با رشد کسبوکارشان افزایش دهند. برخی افراد پیشنهادهایی میشنوند، طمع میکنند و مسیر ترقی ناگهانی را پیش روی خود میبینند. رمزارز با حوزههای کسبوکاری دیگر فرق دارد و خطرناکتر است. دومین توصیه من این است که تمام توان خود را برای کاری که انجام میدهند، بگذارند. مهم این است که هر جا هستند، صدِ خود را بگذارند؛ صددرصد تلاش خود را به خرج دهند. اگر فقط میخواهند کاری راه بیندازند که صرفاً کاری انجام داده باشند، بهتر است انجامش ندهند. آخرین توصیه اینکه با شرکای خود صداقت داشته باشند. با آدمهایی که بهعنوان شریک و همکارت هستند، باید همیشه صداقت داشته باشی. هر جا صداقت در کار نباشد، قطعاً با مشکل اساسی مواجه میشوی.»