راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

گفت‌وگو با میلاد منشی‌پور، مدیرعامل تپسی / ورود به بورس؛ یک اتفاق مهم

هفته‌نامه کارنگ / میلاد منشی‌پور یکی دیگر از چهره‌های منتخب ما برای سال ۱۴۰۰ است؛ مدیرعامل تپسی که سخت جنگید تا کسب‌وکارش اولین استارتاپ بورسی لقب بگیرد. در گفت‌وگویی بلند با او از نقدها به امیدنامه تپسی تا امیدهایش برای سال پیش‌ رو حرف زده‌ایم. منشی‌پور می‌گوید تپسی در راه رسیدن به بورس نه‌تنها درباره ابهامات و پرسش‌های مرتبط با کسب‌وکار خودش پاسخ داده، بلکه به بسیاری از سؤالات مدیران بازار سرمایه درباره اکوسیستم استارتاپی و دیگر کسب‌وکارهای این حوزه که در صف ورود به بورس هستند هم پاسخ داده‌اند. هرچند می‌گوید واکنشی که از سوی اکوسیستم دیده برای او کمی دلسردکننده بوده است.

اکوسیستم استارتاپی از بازی جذب سرمایه‌ها که در دهه اول فعالیت خود بر آن متمرکز بود، عبور کرده و در حال ورود به میدان یا فضای جدیدی است که من آن را بازی بزرگان نام‌گذاری می‌کنم. به تعبیر دیگر، به نظر می‌رسد که اکوسیستم استارتاپی از بازی آزمون‌وخطا و کشت ایده‌ها گذشته است. در دهه دوم عمر این اکوسیستم، شرکت‌های بزرگ وارد بازی شده‌اند. به نظر شما در این بازی جدید، که تپسی نیز در آستانه آن است، چه نیازهای توسعه‌ای و سرمایه‌ای وجود دارد و چه کسانی باید در این اکوسیستم جدید، نقش‌ها را بر عهده بگیرند؟

توسعه در این حوزه، اول نیازمند سرمایه‌گذاری و سپس نیازمند نیروی انسانی در دو سطح (نیروی فنی و مدیریتی) است. سومین عامل نیز شرایط بیرونی از جمله رگولاتوری است؛ بنابراین من سعی می‌کنم این سه مورد را توضیح دهم.

در زمینه سرمایه‌گذاری، در چند سال گذشته، جز پول اولیه که از طریق سرآوا و راکت‌اینترنت وارد این اکوسیستم شد، پول عمده دیگری در کشور سرمایه‌گذاری نشد؛ به‌ویژه در دو سه سال گذشته. وقتی به‌صورت سطحی به بحث سرمایه‌گذاری نگاه کنیم، خواهیم دید کسانی که از ابتدا شانس ورود به مراحل لیت‌استیج (کسب‌وکار بزرگ) و میداستیج (کسب‌وکار متوسط) را داشتند، راه‌اندازی کسب‌وکار در این سطوح را گران دیدند و به اجبار به سوی راه‌اندازی در سطح مرحله اولیه (early stage) کشیده شدند. همچنین، سرمایه‌گذارانی که فرصت سرمایه‌گذاری در مرحله اولیه را داشتند، موقعیت را پرریسک می‌دیدند؛ چون از موفق‌شدن کسب‌وکار اطمینان نداشتند. پس در مراحل مختلف، سرمایه‌گذاران دچار تردید شدند.

این حتی درباره سرمایه‌گذاران حاکمیتی که مأموریت این کار را هم دارند، یا سرمایه‌گذارانی که این عددهای استارتاپی برایشان اعداد و ارقام بزرگی محسوب نمی‌شود هم صادق است. آنها نیز وقتی به مرحله تصمیم‌گیری می‌رسند، دلایلی برای انجام‌ندادن سرمایه‌گذاری دارند؛ بنابراین سرمایه‌گذاری‌ها به اعداد کوچک محدود است و بیشتر معطوف به مرحله اولیه شده است.

دلیل این وضعیت، ماهیت سرمایه‌گذاری در این اکوسیستم است که خطرپذیر است و با آنچه سرمایه‌گذاران به شکل سنتی به آن عادت دارند، متفاوت است. برای حل این چالش باید به این نکته توجه کرد که سرمایه‌گذاران با دو مسئله مواجه هستند: 1. مسئله نقدشوندگی پول، 2. قیمت‌گذاری. سرمایه‌گذار به این موضوع توجه می‌کند که در شرایط متلاطم اقتصادی، اگر پول خود را در بخشی مثل مسکن سرمایه‌گذاری کند، در مقایسه با استارتاپ‌ها، هر زمان اراده کند، می‌تواند سرمایه خود را نقد کند. چنان ‌که برخی سرمایه‌گذاران و سهام‌داران استارتاپ‌ها هنوز پس از گذشت سال‌ها نتوانسته‌اند نتیجه مشخصی ببینند یا پول خود را نقد کنند. گرچه سرمایه آنها روی کاغذ رشد کرده، اما خروج واقعی و نقدشوندگی عینی را تجربه نکرده‌اند.

دومین موضوع قیمت‌گذاری است. به‌طور خاص این موضوع درباره لیت‌استیج‌ یا کسب‌وکارهای بزرگ استارتاپی معنا پیدا می‌کند. وقتی اعداد سرمایه‌گذاری بالای 1000 میلیارد تومان باشد، قیمت‌گذاری و ارزش‌گذاری مهم می‌شود، اما قیمت‌گذاری درست و کارشناسی فعلاً در این حوزه وجود ندارد. از طرفی اکوسیستم ما مرتکب یک اشتباه شد؛ زمانی که بازیگران خارجی وارد آن شدند، بر اساس ذهنیتی که درباره خارجی‌بودن آنها وجود داشت، اعداد تا حدی متفاوت و اغراق‌آمیز اعلام شد و همین موضوع سرمایه‌گذاران بعدی را ترساند. به عبارت دیگر، اعداد و ارقامی که اعلام می‌شود، معیار مشخصی ندارد، در مقابل، سرمایه‌گذاران ارزش‌گذاری‌های ذهنی مشخصی دارند و فرصت‌های خود را با بازارهای سنتی دیگر مقایسه می‌کنند و بدین ‌‌ترتیب در حوزه استارتاپی دلایل موجهی برای سرمایه‌گذاری نمی‌یابند. در نتیجه پول بزرگی وارد این اکوسیستم نشده است.

اما به نظر می‌رسد هر دو چالشی که مطرح کردید، در بازاری مانند بورس وجود نداشته باشد؟

بله دقیقاً. اول اینکه بورس، امیدی برای نقدشوندگی ایجاد می‌کند و نکته جالب آن است که وقتی چنین امیدی وجود دارد، سرمایه‌گذاران صبورتر می‌شوند و عموماً سهام خود را به‌سرعت نمی‌فروشند و خارج نمی‌شوند، اما این اطمینان خاطر را دارند که سرمایه آنها به‌راحتی نقد می‌شود.

دوم اینکه بورس قیمت‌ها را مشخص می‌کند. در این صورت، ارزش‌گذاری‌‌ها به گونه‌ای انجام می‌شود که سرمایه‌گذار حاضر است برای آن پول بپردازد. ما اعتقاد داریم با ورود تپسی به بورس این دو معضل برای استارتاپ‌ها حل می‌شود. حل‌شدن این دو مسئله موجب می‌شود دارایی‌های دیگر کسب‌وکارهای این حوزه (برای مثال اسنپ) نیز از روی تپسی ارزش‌گذاری شود و معیاری برای قیمت‌گذاری به وجود آید که به همه کمک کند.

من این امیدواری را دارم که بعد از ما شرکت‌های دیگری نیز وارد فرابورس شوند؛ زیرا ورود آنها موجب شکل‌گیری صنعت و معیاری در این حوزه می‌شود؛ این معیار موجب می‌شود که برای مثال ما دیگر با شرکت‌های رایانه‌ای و نرم‌افزاری بورسی مقایسه نشویم. من امیدوارم بورس استارتاپ‌ها شکل بگیرد و موجب شود این اکوسیستم با اقتصاد رسمی کشور پیوند بخورد و در نتیجه همه‌چیز قابل مقایسه شود.

به عبارت دیگر این اکوسیستم کالیبره می‌شود؛ اشتباهاتی که در سرمایه‌گذاری این حوزه وجود داشت، اصلاح می‌شود و متر و معیارهایی درست می‌شود که با کمک آنها، دیگرانی که وارد این حوزه می‌شوند، ذهنیت روشن‌تری خواهند داشت.

بله دقیقاً. ورود به فرابورس موجب می‌شود که این صنعت با واقعیت کشور هماهنگ شود. در چنین شرایطی، دیگر همه می‌دانند که باید چه کار کنند. با وجود آنکه این صنعت جدید است و باید نگاه متفاوت و رشدمحوری به آن وجود داشته باشد، ورود به فرابورس موجب می‌شود که با ادبیات یکپارچه‌ای درباره آن صحبت شود و سرمایه‌گذار نیز در همان چهارچوب این حوزه را ببیند و درباره آن تصمیم بگیرد.

سراغ بحث نیروی انسانی و تحولات آن در این بخش از اقتصاد کشور برویم.

همان‌طور که گفتم، درباره نیروی انسانی باید به دو سطح توجه کرد: 1. نیروی فنی، 2. نیروی مدیریتی. از مزایای ایران وجود نیروهای فنی خوب از جمله مهندسانی کارآمد است. اما بی‌ثباتی‌هایی مانند تصویب طرح صیانت در حال آشفته‌کردن نیروی فنی است؛ از ‌جمله نیروی فنی ما که بعضاً به‌صورت مقطعی از ادامه کار ناامید می‌شود. ضمن اینکه کشورهای دیگر رقابت را تشدید می‌کنند. برای مثال بسیاری از نیروهای متخصص اخیراً به هلند مهاجرت می‌کنند، زیرا این کشور در این زمینه به‌صورت هدفمند در حال فعالیت برای جذب نیروی انسانی نخبه و ماهر است.

مسئله بعدی نیروی مدیریتی است که مشکل آن ریشه‌دار است. ما با دو نسل استارتاپی مواجه هستیم؛ استارتاپ‌های بزرگ و استارتاپ‌های متوسط یا لایه دوم اکوسیستم که از نظر تعداد نیروی انسانی، میزان فروش و… با یکدیگر متفاوت هستند. نیروی مدیریتی استارتاپ‌های لایه دوم اغلب از تجربه کافی برای بزرگ‌کردن کسب‌وکار بهره‌مند نیستند. این نیروها عمدتاً از سوی شرکت‌ها و ساختارهایی مانند راکت‌اینترنت که در حوزه رشد کسب‌وکارها تجربه زیادی دارند نیز پشتیبانی نمی‌شوند. کمبود مدیریت ارشد در این حوزه بسیار احساس می‌شود؛ به‌ویژه آنکه این کسب‌وکارها با صنایعی مثل واردات و مونتاژ تجهیزات و بازرگانی متفاوت هستند. نقش مدیریت در این کسب‌وکار متفاوت است؛ زیرا یک محصول از ابتدا باید ایجاد شود و توسعه پیدا کند؛ بنابراین پیدا کردن الگویی در این زمینه بسیار مهم و دشوار است. البته همه این کسب‌وکارها نمونه‌ای در خارج از کشور دارند که می‌توان از آنها الگو گرفت. البته باید بگویم کسانی که تجربه خارج از ایران داشته‌اند، خیلی مایل به راه‌اندازی این کسب‌وکارها نیستند؛ هم به‌دلیل تفاوت قیمت دلار و ریال و هم به‌دلیل ریسک‌های داخل کشور.

درباره رگولاتوری و تغییر نگاه آن در این سال‌ها چه فکر می‌کنید؟

به نظر من رگولاتور در مقایسه با سال‌های قبل واقع‌بین‌تر شده و شاید به تعبیری از مرحله نوزادی به نوجوانی رسیده؛ زیرا فواید و ریسک‌های حوزه استارتاپی روشن شده است. با وجود دشواری مسئله رگولاتوری، برخورد رگولاتور با این کسب‌وکارها مشخص‌تر شده است. وقتی در یک حوزه کسب‌وکاری ابهام و نگرانی وجود دارد، واکنش‌ها لزوماً قابل پیش‌بینی نیست؛ اما امروز این‌طور نیست و رگولاتور موضع متفاوتی پیدا کرده است. به هر ترتیب کماکان حوزه رگولاتوری برای استارتاپ‌ها انرژی‌بر است و باید امیدوار بود در سال‌های آینده این حوزه حمایتی‌تر شود.

در سال‌های 1395 تا 1397 بسیار در ‌این‌باره صحبت کردیم که برای بزرگ‌شدن اکوسیستم استارتاپی لازم است که شرکت‌های بزرگ صنعتی که سرمایه بزرگ، نیازهای بزرگ و چشم‌انداز بزرگی دارند، وارد آن شوند. امروز به‌تدریج شاهد ورود این شرکت‌ها هستیم، اما برخی‌ها هم نگران‌اند که رویکردهای استارتاپی که معمولاً جسورانه هستند، تحت تأثیر ملاحظات شرکتی، آن ‌هم در مقیاس بزرگ قرار بگیرد. شما ورود این شرکت‌ها را چگونه تحلیل می‌کنید؟

من این شرکت‌ها را سنتی نمی‌نامم، زیرا در حوزه‌ها و بازارهای خودشان پیشرو هستند. می‌توانیم آنها را شرکت‌های آفلاین بدانیم و حوزه‌های استارتاپی را کسب‌وکارهای آنلاین خطاب کنیم. در مجموع من این مسیر را خیلی روشن نمی‌بینم. من با شرکت‌هایی در خارج از کشور کار کرده‌ام که قصد داشتند با شرکت‌های آنلاین و اینترنتی رقابت کنند. برای مثال بزرگ‌ترین بانک‌های اروپایی و آمریکایی در برابر بانک‌ها و سیستم‌های پرداخت‌های جدید احساس خطر کردند و تصمیم گرفتند رقابت کنند.

تقریباً در همه موارد این تجربه‌ها شکست می‌خورند، زیرا شرکت‌های اینترنت‌محور نمی‌توانند از دل ساختارهای عظیم آفلاین متولد شوند. دلیل آن واضح است؛ زیرا اصل درآمد این شرکت‌ها، ساختار مدیریتی‌ (governance) و فرایندهای تأییدشان (approval process) با شرکت‌های اینترنتی هماهنگی ندارد. تنها آنهایی موفق هستند که کسب‌وکار آنلاین را از ساختار خودشان جدا می‌کنند.

در ایران، شرکت‌های بزرگ وارد حوزه‌هایی می‌شوند که به کسب‌وکار اصلی‌شان مرتبط نیستند. اغلب آنها قصد دارند به حوزه جدیدی وارد شوند، مالکیت اصلی را در اختیار داشته باشند و از نیروهایی خارج از شرکت برای راه‌اندازی آن کمک بگیرند و به کمک سرمایه آن را بزرگ کنند. به احتمال زیاد هیچ‌یک از این کسب‌وکارها بزرگ نمی‌شوند. این شرکت‌ها باید یا به‌صورت سرمایه‌گذار باقی بمانند یا کسب‌وکار مورد نظر را از هسته اصلی خودشان جدا کنند و برای آن سیستم مدیریت جدیدی را ایجاد کنند. این چیزی است که در دنیا تجربه شده و به نظر نمی‌رسد در ایران تجربه جدیدی اتفاق بیفتد. امیدوارم این مسیر شرکت‌ها را از صنعت آنلاین ناامید نکند. آنها باید به‌صورت سرمایه‌گذار غیرفعال به این حوزه وارد شوند و مدیریت کار را به گروه‌های دیگری بسپارند.

سال 1400 برای شما و تپسی چگونه سالی بود؟ در این سال دستاوردهای تپسی چه بوده است؟

سؤال سختی است؛ مجموعاً ما سال 1400 را با خوشحالی به پایان می‌بریم. کرونا شرایط را برای کسب‌وکارهای شبیه ما دشوار کرد. در تمام دنیا این اتفاق افتاد و کسب‌وکارهای شبیه ما دچار افت درآمدی 30 تا 70درصدی شدند. ما باید تلاش می‌کردیم که با روش‌های مختلف کسب‌وکار را باثبات نگه داریم. در هر صورت طی سال گذشته توانستیم اندازه کارمان را ثابت نگه داریم، در صورتی‌ که سال‌های پیش هر سال رشد سه یا چهاربرابری داشتیم. درآمد ما در دو سال گذشته ثابت بوده است. البته درآمد ما در شش‌ماهه دوم سال 1400 نشان می‌دهد که اثر کرونا رو به صفر دارد؛ بنابراین امیدواریم در سال 1401 به رشد سابق بازگردیم.

نکته دوم بحث فرابورس است. قرار گرفتن تپسی در فهرست فرابورس اتفاق بزرگی است. ما انتظار داریم عرضه اولیه اواخر امسال یا اوایل سال آینده اتفاق بیفتد. این اتفاق مهمی است.

از سوی دیگر تپسی نیروی آزادنشده‌ دارد؛ یعنی از نظر ظرفیت مدیریتی آماده رشد و گسترش است. ما انتظار داریم که تپسی در سال آینده سه یا چهاربرابر رشد کند و خارج از هسته کسب‌وکار خود به دو یا سه حوزه جدید نیز وارد شود. البته نمی‌توانم به‌صورت مصداقی به این حوزه‌ها اشاره کنم؛ تنها به ذکر این نکته بسنده می‌کنم که این حوزه‌ها کاملاً از کسب‌وکار اصلی ما جدا هستند.یم

میلاد منشی‌پور، مدیرعامل تپسی

شما برای فهرست‌شدن در فرابورس راه دشواری داشتید. چرا این‌گونه بود؟ به نظر می‌رسد باید مسیر آسان‌تر باشد. با توجه به وضعیت ناخوش اقتصاد و بورس در دو سال گذشته، به کسب‌وکار جدیدی چون تپسی باید به‌عنوان یک فرصت نگریسته می‌شد و استقبال بیشتری از آن صورت می‌گرفت، اما سیاست‌گذاری بورس سمت‌وسویی داشت که گویا حضور این شرکت‌ها قرار است آسیب‌زننده باشد. این یک خطای سیاست‌گذاری بود یا در لایه‌های مدیریتی چنین تصمیم‌‌هایی گرفته می‌شد؟

به نظر من بازار بورس برای ورود این صنعت اشتیاق دارد. برای مثال، یکی از سهام‌داران به ما می‌گفت که امیدنامه تپسی بیش از هر شرکت دیگری دانلود شد و مورد بحث قرار گرفت. به نظر شما این نشان‌دهنده چه چیزی است؟ نشان می‌‌دهد که موضوع کسب‌وکار ما هیجان‌انگیز است. ما انتظار داریم که در ماه‌های ابتدایی عرضه اولیه این روند تشدید شود و بازار در رابطه با سهام تپسی هیجان‌زده باشد. از سوی دیگر باید پذیرفت که این کسب‌وکارها عرصه ناشناخته‌ای هستند. چنان‌ که درباره امیدنامه نیز بحث‌ها و سؤالات زیادی مطرح شد. این درباره رگولاتورها نیز صادق است. طی دو سال گذشته همه ابراز تمایل می‌کردند که این اتفاق بیفتد، اما همچنین می‌گفتند که این امیدنامه با آنچه به آن عادت دارند، متفاوت است. واقعیت آن است که اگر بدنه سازمان بورس مایل به این اتفاق نبود، این کار انجام نمی‌شد. به نظر می‌رسد با توجه به ناشناخته‌بودن این بازار و مطابق‌نبودن آن با چهارچوب‌های موجود، ورود تپسی به بورس یک چالش مدیریتی محسوب می‌شد. مسئله بعدی آن است که تصمیم‌گیری‌ها یکپارچه و واحد نیست؛ در این حوزه ده‌ها تصمیم‌گیر وجود دارد و این چالش‌های خاص خود را به همراه دارد. به عبارت دیگر، همه‌چیز به قانع‌شدن فرابورس بستگی ندارد. واقعیت آن است که ما در دو سال گذشته عملاً راه را برای یک صنعت باز کردیم و سؤالاتی را پاسخ دادیم که اساساً مختص تپسی نبود و به کل این اکوسیستم مربوط بود.

می‌توان آن سوی این ماجرا را نیز دید؛ یعنی ورود تپسی به بورس و تجربه‌ای که رقم می‌زند (مخصوصاً اگر ناموفق باشد) به پای کل این صنعت نیز نوشته خواهد شد…

اینجاست که ما تعجب می‌کنیم که چرا بعضی از رقبا و استارتاپ‌ها خودزنی می‌کنند. مدام علیه ورود تپسی به بورس مستقیم و غیرمستقیم موضع گرفتند. حتی بعضی از آنها با برخی رسانه‌ها صحبت می‌کنند و از آنها می‌خواهند که گزارشی را با اعداد دلخواه‌شان منتشر کنند. این قابل فهم نیست، زیرا با نگاهی بلندمدت یا حتی میان‌مدت می‌توان گفت اگر روزی آنها هم وارد بورس شوند، احتمالاً قیمت محصول آنها از روی قیمت محصول ما تعیین خواهد شد.

فرض کنید یک ماشین در حال عبور از تونل است، حتی در صورتی که آن ماشین به سلامت بگذرد، اگر تونل بسته شود، سایر ماشین‌ها پشت تونل می‌مانند و راه بسته می‌شود. این نگرانی وجود دارد که تپسی به گونه‌ای عمل نکند که با وجود به سلامت عبور کردن از این گذرگاه، به پشت سر خود بی‌توجه باشد. این نقدها به امیدنامه شما نیز وارد شد. به نظر می‌رسد این امیدنامه می‌توانست با دقت بیشتری تنظیم شود؛ چراکه این عرضه اولیه نه‌فقط برای تپسی، بلکه برای کل این اکوسیستم عرضه اولیه محسوب می‌شود؟

به نظر من اگر ما این مانع را رد نمی‌کردیم، دست‌کم سه یا چهار سال دیگر طول می‌کشید تا استارتاپ دیگری وارد فهرست فرابورس شود. ما تنها مسئولیت خودمان بر دوش‌مان نبود و بیشتر انرژی‌مان نیز صرف همین مسئله شد. در غیر این ‌صورت راه‌های میان‌بر زیادی داشتیم؛ بنابراین به نظر من، ما دقیقاً این مسئولیت را انجام دادیم و تنها به موفقیت کسب‌وکار خود نیندیشیدیم.

بازار سنتی بیشتر درگیر مفاهیمی چون capital gain و dividend base stock/valuation است و ما تلاش کردیم ارزش‌های کسب‌وکارهای استارتاپی را تبیین کنیم. این موضوعات مختص تپسی نیست و مربوط به کل بازار است. به نظر ما اکوسیستم استارتاپی باید به‌صورت واحد و یکپارچه عمل کند. تپسی نباید مسئولیت کل آموزش بازار سرمایه را بر عهده بگیرد. شرکت بعدی نیز باید حمایتگر باشد. رویکرد شرکت بعدی نباید این باشد که فکر کند به‌دلیل دوم‌بودن از بازار عقب افتاده است. نباید فراموش کرد که اول‌بودن بسیار دشوار است. پنج، شش شرکت آینده که احتمالاً قرار است در فهرست فرابورس قرار گیرند هم باید در نظر بگیرند که آموزش بازار وظیفه همه ماست.

در ایران، بر خلاف اکوسیستم‌های نوآوری در دنیا، برند و هویت بنیان‌گذاران و کسب‌وکار بسیار در‌هم‌تنیده است؛ وقتی از تپسی می‌گوییم یعنی میلاد منشی‌پور، دیجی‌کالا یعنی برادران محمدی، کافه‌بازار یعنی آرمندهی و…، در حالی‌ که در دنیا این افراد جایگزین‌پذیر هستند و حتی جایگزینی افراد می‌تواند به اتفاقات بهتری منجر شود. اما در اینجا این نگرانی وجود دارد که رفتن به بورس به معنای آن است که بنیان‌گذاران این برندها سرمایه خود را بیرون می‌کشند (cash out) و استارتاپ‌ها در دام حاکمیت شرکتی می‌افتند که شناخت درستی از این فضا ندارد؟

سؤال شما دو بخش دارد؛ یکی بحث سهام‌داران و بیرون‌کشیدن سرمایه است و دیگری بحث حاکمیت شرکتی در بورس است. فکر می‌کنم بحث اول، سؤال اصلی شماست. در سال گذشته ضوابطی برای پذیرش و عرضه استارتاپ‌ها به وجود آمده که بر اساس آن بنیان‌گذاران برندها نمی‌توانند سرمایه خود را بیرون بکشند. حتی اگر این ضوابط هم وجود نداشت، مؤسسان این شرکت‌ها با انگیزه‌های روشنی در حال فعالیت هستند؛ این افراد روحیه توسعه‌گرا دارند، قصد دارند رشد کنند و تأثیرگذار باشند؛ یعنی آنها ترکیبی از تأثیرگذاری، رشد شخصی، رشد کسب‌وکار و آورده مالی در ذهن دارند. اگر ورود این شرکت‌ها به بورس موجب ترکیبی از این اتفاقات بشود، این آدم‌ها برای ادامه مصمم‌تر می‌شوند.

برای رشد چندبرابری و ورود به بازارهایی که در برنامه خود دارید به چه میزان سرمایه نیاز دارید؟ و چقدر امیدوارید که ورود به فرابورس به این نیاز پاسخ دهد؟

ورود به فرابورس حدود و ثغور دارایی ما، از جمله قیمت آن را مشخص می‌کند و این موضوع مهمی است. ما برای تشکیل هلدینگی که شامل کسب‌وکار اصلی و همین‌طور بازارهای جانبی دیگر باشد، در دو سال آینده نیاز به دو هزار میلیارد تومان سرمایه داریم که بخشی از این سرمایه را از محل عرضه اولیه تأمین خواهیم کرد.

یکی از مسائلی که بعد از انتشار امیدنامه شما به وجود آمد، مقایسه این اکوسیستم با اقتصاد مسکن بود. کسی به این نکته توجه نمی‌کند که اقتصاد مولد و نوآور که در حال ارائه راه‌حل برای بخشی از جامعه است، تأثیرگذاری اجتماعی و اقتصادی بسیار گسترده‌تری از ساختن یک ساختمان یا برج دارد؛ اما همواره این مقایسه سرکوبگرانه وجود دارد که برای مثال فلان برج در تهران به اندازه کل این اکوسیستم ارزش دارد. واکنش شما به چنین مقایسه‌هایی چیست؟

این استدلال‌ها در واقع مقایسه یک صنعت بالغ با صنعتی است که در مراحل اولیه خودش قرار دارد. تاکنون این صنعت در فرابورس قیمت‌گذاری نشده و هنوز مشخص نیست چه اتفاقاتی برای آن خواهد افتاد. برای مثال پیش‌بینی من از عرضه اولیه سهام تپسی در فرابورس آن است که احتمالاً با قیمت بسیار مناسبی ارائه خواهد شد؛ بنابراین چگونه می‌توان این صنعت را با ملکی که در صنعتی بالغ عرضه شده، مقایسه کرد؟

پیش‌بینی من این است که حتی اگر تپسی هیچ رشد عملیاتی نکند، قیمت سهام آن دو یا سه‌برابر شود. از سوی دیگر این صنعت و به‌طور خاص تپسی، به‌صورت واقعی و عملیاتی هنوز جای رشد زیادی دارد، در صورتی که رشد قیمت ساختمان وابسته به تورم است. پیش‌بینی می‌کنم که درآمد ما در یک سال اول حضور در فرابورس سه تا چهاربرابر شود. این فارغ از آن است که تورم چقدر خواهد بود و چه اتفاقاتی برای بورس خواهد افتاد؛ بنابراین نمی‌توان مرحله نوپا بودن یک صنعت را با صنعتی سنتی مقایسه کرد که در حباب خودش قرار دارد.

به نظر من این موضوع درباره شرکت بعدی استارتاپی که وارد فرابورس خواهد شد نیز صادق است. یعنی هم رشد عملیاتی خواهند کرد، هم در بازار شناخته خواهند شد و هم ارزش‌گذاری واقعی خواهند یافت. این پیش‌بینی در یک بازه 5‌ساله یا 10ساله بدیهی است. در سطح دنیا نیز اگر 10 شرکت بزرگ بورسی را در هر بازاری در نظر بگیرید، نیمی از آنها اینترنتی هستند. این وضعیت در ایران نیز اتفاق می‌افتد، اما اینکه چقدر زمان می‌برد، تا حدی بستگی به شرایط اقتصادی دارد؛ بنابراین به نظر من این مقایسه در نقطه درستی انجام نشده است.

پیش‌بینی‌تان از سال آینده برای تپسی و برای کل اکوسیستم استارتاپی کشور چیست؟

به نظر من تپسی سال خوبی خواهد داشت. پیش‌بینی‌ام برای کل اکوسیستم استارتاپی نیز آن است که حتماً در مقایسه با دو سال گذشته سال بهتری پیش رو دارند، اما باید توجه داشت که وقتی از اکوسیستم استارتاپی می‌گوییم، درباره میانگین صحبت می‌کنیم. برای مثال به نظر می‌رسد بخش‌هایی که از وضعیت کرونا سود بردند، احتمالاً سال بدتری پیش‌ رو دارند، اما در مجموع فکر نمی‌کنم 1401 سال درخشانی باشد، چون مسئله قیمت دلار، برجام و… نیز در این زمینه تأثیرگذار است. اما به نظر می‌رسد که سال 1402 و سال‌های بعد از آن، احتمالاً سال‌های بهتری خواهند بود. به هر ترتیب برای ایجاد امید و ثبات و به ثمر رسیدن برنامه‌ها به زمان نیاز است.

در میان کسب‌وکارهای ایرانی کدام‌یک  را دوست دارید؟

کاله.

آخرین کتابی که خواندید و دوست داشتید؟

من بیشتر مقالات تخصصی کسب‌وکار می‌خوانم.

روزی چند ساعت می‌خوابید؟

5 تا 7 ساعت.

آخرین اشتباه بزرگ‌تان چه بود؟

در بعضی برهه‌ها باید صبر کرد. در دو سال گذشته باید صبر بیشتری می‌کردم!

حس‌تان به ایران چیست؟

تعلق خاطر. با وجود همه سختی‌ها، انرژی‌گذاشتن در آن برایم احساس خوبی دارد.

هدف غایی زندگی‌تان چیست؟

تأثیرگذاری بر مردم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.