راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

خیلی دور، خیلی نزدیک / درباره نسبت ما با پلتفرم در میزگردی با حضور امید ترابی، کیوان جامه‌بزرگ و محمد رشیدی

ماهنامه عصر تراکنش شماره ۳۹ / نگاهی اجمالی به تغییرات تدریجی در فعالیت‌های اقتصادی نشان می‌دهد که پیش از انقلاب صنعتی، درصد قابل توجهی از از تبادلات اقتصادی به روش همتابه‌همتا بوده که در دل جامعه و به شیوه‌های مختلفی با روابط اجتماعی درهم تنیده بود. اعتماد لازم برای انجام تبادلات اقتصادی اساسا از انواع متنوع پیوندهای اجتماعی سرچشمه می‌گیرد. رفته‌رفته و پسا انقلاب صنعتی این بستر مبتنی‌بر پایه‌ی سرمایه اجتماعی به مراکزی تبدیل شد که عرضه و تقاضاها در آنجا متمرکز و مدیریت می‌شد که در اوایل قرن بیستم با پاساژها و در نیمه‌های آن با ابر مال‌ها متبلور شد.

پلتفرم دنیای دیجیتال را به خوانشی می‌توان ادامه همان جریان فکری ـ اقتصادی‌ای دانست که از اواخر دهه 80 میلادی به سمت ساختن مال و ابرمال‌های غول‌پیکری رفت. ابرمال‌هایی که از یک سو از تمام کسب‌وکارها و اصناف دعوت می‌کرد تا به این سمت بیایند و از سوی دیگر برای مردم برنامه‌ای می‌چید که هر آنچه را می‌خواهند و نمی‌خواهند در این مال‌ها بیابند، حتی آن ‌چیزهایی که نمی‌خواستند، مهم‌تر از چیزهایی بود که می‌خواستند؛ چراکه برای گردش سرمایه باید خواسته‌ها و نیازهای جدید تولید می‌شد. این مال‌ها و ابرمال‌ها که تب‌شان دو دهه‌ای است ایران را  هم گرفته، بعضاً موفق بودند و بعضاً نیز دچار شکست شدند.

به‌طوری که اخیراً نمایشگاه عکسی در آمریکا با محوریت مال‌های متروکه برپا شده بود. باری مال‌ها تبلور دنیای جدیدی بودند که سرعت، تنوع و دم‌‌دست بودن از هر چیز دیگری مهم‌تر بود. آنها نه‌تنها خود برآمده از چنین فرهنگی بودند بلکه جریان‌سازی فرهنگی هم می‌کردند. شاید پلتفرم‌های امروزی یکی از نتایج آن فرهنگ‌سازی باشد. پلتفرم‌هایی که عمدتاً از ارائه یک خدمت تخصصی شروع کردند و رفته‌رفته بزرگ شدند و اگر امروز بزرگ‌ترین بازیگر میان کسب‌وکارها نباشند، از اصلی‌ترین‌ها و بزرگ‌ترین‌ها هستند. اما نسبت این پلتفرم‌ها با اقتصاد و جامعه امروز ما چیست؟

این سؤال را محور میزگردی قرار دادیم و از امید ترابی، عضو هیئت‌مدیره توسن؛ کیوان جامه‌بزرگ، معاون توسعه راهبردی و امور شرکت‌های شرکت فناپ و محمد رشیدی، مدیرعامل روبیکا دعوت کردیم تا در این‌باره با ما هم‌اندیشی کنند. بحث از ایضاح مفهومی پلتفرم شروع شد و با مباحث بسیار خوبی درباره انحصار خاتمه یافت. البته خاتمه‌ای که خود آغازگر بحث و تحقیق‌های بی‌شمار دیگری باید باشد.

معمولاً ابتدای هر میزگرد و مصاحبه‌ای به ایضاح مفهومی یا توافق بر سر مفاهیم می‌پردازیم و سپس سراغ مصادیق می‌رویم. برای همین من پرسش ابتدایی را با چرایی اقبال به پلتفرم شروع می‌کنم. در نظریه‌های کسب‌وکار کلاسیک این اعتقاد وجود داشت که موفقیت در خاص‌نگری و تمرکز است.

حتی این تجربه را می‌بینیم که برای تولید یک محصول کنسرسیومی تشکیل می‌شد و هر قسمت آن به‌صورت تخصصی در جایی ساخته می‌شد. وضعیت خدمات هم با درجات پایین‌تر به همین شکل بود. حال سؤال این است که چرا دنیا دوباره به سمت چارچوب‌های غیرمتمرکز رفته است؟ علت اقبال از پلتفرم‌ها چیست؟

امید ترابی: اگر فقط به ایران نگاه کنیم از حدود 50 سال پیش، بازار از این حالت که هر کس یک مغازه داشته باشد، به سمت ایجاد بازارچه یا اصطلاحاً پاساژ رفت. در پاساژها هر کس یک مغازه را می‌گرفت که متمرکز روی یک حوزه باشد، ولی تفکر مال (Mall) و مدیریت مال به این معنا که سکو و پلتفرمی باشد که همه کارها در آنجا انجام شود و اینکه یک نفر فقط بر مدیریت مال تمرکز کند، حداقل در ایران، مفهوم جدیدی است. امروزه مال‌های تهران واقعاً با پاساژهای قدیم فرق دارند؛ خودشان به محل تفریح مردم تبدیل شده‌اند. مثلاً مال‌ها شیک‌تر هستند، مکان مخصوص برای بچه‌ها و مکان خاص برای استراحت دارند. مردم از این مال‌ها به این دلیل بیشتر استقبال می‌کنند که نسبت به پاساژهای 20 سال قبل تخصصی‌تر شده‌اند.

به نظر من اتفاقاً پلتفرمی‌شدن هم در راستای تخصصی‌شدن است. احتمالاً در حوزه کسب‌وکارهای دیجیتال، همین دیجیتال‌سازی مؤثر است. ارتباط با مشتری و ارائه خدمت به مشتری به قدری خاص شده که چاره‌ای جز تخصص‌گرایی و ایجاد پلتفرم ندارند. در حوزه بانک هم، هیچ گریزی از ایجاد پلتفرم وجود ندارد. ابزارهایی مثل آپ، اسنپ و امثال آن را در نظر بگیرید. هر کس در فضای کسب‌وکار ایران خدماتی ارائه می‌دهد، در همان اپلیکیشن امکان کیف پول و تراکنش‌های مالی را هم فراهم می‌سازد، این اتفاقاً یعنی تخصصی‌تر شدن. این فضا را با 10 سال قبل مقایسه کنید که کاملاً متفاوت است. بانک‌ها چاره‌ای ندارند جز اینکه پلتفرم‌های جدید را فراهم آورند، نمی‌توانند به مردم بگویند «برای پرداخت پول اسنپ به بانک برو یا چک بکش». اتفاقاً تمام آنچه رخ داده، در راستای همین روند تخصصی‌تر شدن و دیجیتال‌سازی است که جنبه‌های مختلفی دارد؛ مثلاً اقتصاد اشتراکی، استفاده از موبایل، نزدیک‌شدن ابزارها به مردم و… .

جناب ترابی، می‌دانید که بسیاری از کسب‌وکارها فقط کسب‌وکار نیستند؛ بلکه یک فرهنگ هستند؛ مثلاً «والت دیزنی» به‌صورت تخصصی روی «اوقات فراغت خانواده» تمرکز کرده. این والت دیزنی از اواخر دهه 90 شکل گرفت، همان زمانی که بنا به گفته شما ابرمال‌ها در آمریکا ایجاد شدند و می‌دانید که الآن بسیاری از آنها متروکه مانده‌اند. اخیراً یک نمایشگاه از مال‌های متروکه‌ای گذاشتند که در گذشته بروبیای زیادی داشتند.

مال‌ها آمدند که یک پلتفرم فیزیکی را برای ارائه همه چیز با هم فراهم سازند؛ کسی که خرید می‌کرد رستوران هم می‌رفت، فرزندش همان جا بازی می‌کرد و… والت دیزنی هم مجبور می‌شد که خود را با پلتفرم سازگار سازد و به‌مرور به یک پلتفرم تبدیل شود. بحث من راجع به تجمیع‌شدن است؛ شاید بهتر باشد اسمش را تمرکز نگذاریم. تجمیع الزاماً به مفهوم تمرکز نیست. چه اتفاقی افتاده که به سمت تجمیع رفته‌ایم؟ شما فرمودید تجمیع با هدف ارائه خدمات بهتر و تخصصی‌تر اتفاق افتاده است.

ترابی: به اعتقاد من مهم‌ترین دلیل این است که کسب‌وکارهای سنتی چاره‌ای جز این ندارند. مثالی از حوزه بانکداری می‌زنم. اگر 20 سال قبل کسی می‌خواست اسنپ بگیرد، احتمالاً مجبور بود دسته‌چک، کارت یا حواله‌ای مربوط به نزدیک‌ترین بانک را به سر کوچه‌شان ببرد و کرایه را بپردازد. همین چند وقت پیش دفترچه بانک صادرات خودم را پیدا کردم و یادم آمد که وقتی دانشجو بودم، هر وقت پدرم می‌خواست پول به حسابم بریزد، برای دریافت آن باید به بانک صادرات می‌رفتم که سر کوچه‌مان بود و محیط جذاب و پاسخگویی درستی نداشت، تنها دلیل انتخاب من این بود که بانک صادرات نزدیک‌ترین بانک به محل زندگی من بود و کوتاه‌ترین مسیر را داشت، واقعاً تنها دلیل انتخاب همین موضوع بود.

این حرف مربوط به 23 یا 24 سال پیش است. تا 10 یا 15 سال بعد از آن هم هیچ اتفاق جدیدی در حوزه بانکی نیفتاد. حالا فکر کنید پول در حساب بانکی من باشد و بخواهم کرایه اسنپ بدهم. اگر 20 سال قبل بود، باز هم در بانک صادرات حساب باز می‌کردم، چون سر کوچه‌مان قرار داشت. الآن اسنپ می‌آید، شخص را به مقصد می‌رساند، برایش غذا می‌آورد و پولش را در محل می‌گیرد. من به‌عنوان بانک می‌خواهم به اسنپ که مشتری بسیار بزرگی است، سرویس ارائه دهم؛ چاره‌ای ندارم جز اینکه در تمام مکان‌ها حضور داشته باشم؛ وگرنه از بازی حذف می‌شوم. در واقع معتقدم تجمیعی که رخ داده، تحت فشار بازار بوده است. در بانکداری امروز حتماً همین‌طور است که اگر به سراغ پلتفرم نیایید، کارتان تمام می‌شود.

امید ترابی
امید ترابی، عضو هیئت‌مدیره توسن

جناب جامه‌بزرگ، از صحبت آقای ترابی چنین متوجه شدم که شتاب تحولات ما را به سمت تجمیع خدمات در پلتفرم می‌برد و دوم اینکه دیگر جایی برای کسب‌وکارهای سنتی باقی نمانده و آنها نیز به‌دلیل همین شتاب ناچارند به سمت پلتفرم‌ها بیایند. شما تجمیع را ناشی از چه می‌دانید؟

کیوان جامه‌بزرگ: در ادامه فرمایش‌های آقای ترابی، من هم موافقم که احتمالاً به‌دلیل اشباع بازار کسب‌وکارهای گذشته به‌مرور مدل‌های کسب‌وکاری جدید و آشفته‌ساز ظهور کردند که کسب‌وکارها و اقتصادهای پلتفرمی را شکل دادند. شاید واژه بازگشت یا برگشتن به عقب چندان صحیح نباشد؛ زیرا گرچه در ظاهر شاهد تکثر هستیم، اما در باطن باز هم به سمت تمرکز رفته‌ایم. بیایید بین دو واژه اکوسیستم و پلتفرم تفاوت قائل شویم. سوپراپ هم با پلتفرم فرق دارد.

درست است، یکسری از پلتفرم‌ها اکوسیستم‌ها را داخل خودشان تجمیع و برخی هم اکوسیستم خلق می‌کنند؛ چه رفتار پلتفرمی داشته باشند و چه نداشته باشند. اینکه یک سوپراپ داشته باشید که انواع و اقسام سرویس‌ها را به‌صورت متمرکز در یک جا ارائه بدهد تا تجربه متمرکزتر، دسترسی‌پذیری بیشتر و کاهش هزینه را به‌دنبال آورد، یک موضوع است و اینکه کسب‌وکار پلتفرمی را به معنای واقعی شکل دهید، مسئله دیگری است.

در حالت دوم باید یک خدمات‌دهنده، یک مالک پلتفرم و آن طرف هم یک مشتری داشته باشید که از گردش دیتا و چفت‌کردن آنها ارزش‌افزوده بیافرینند که موضوع متفاوتی است. گاهی این دو مفهوم مشابه اما متفاوت را با هم اشتباه می‌گیریم؛ مثلاً در مورد اکوسیستم صحبت می‌کنیم، ولی انتظارات خود را از پلتفرم به میان می‌آوریم. وقتی بین اینها تفکیک قائل شویم، می‌توانیم مزایا، معایب، الزامات و ریسک‌های هر یک از دو مفهوم را بدانیم.

شرایط بازار مهم است، ولی در کنار شرایط بازار در 10 سال گذشته و به‌خصوص 5 سال گذشته، اتفاقاتی در دنیا در زمینه پلتفرم‌سازی افتاد که ریشه در انگاره‌های پست‌مدرنیسم دارد. در غرب مبانی نظری خیلی جدی است و می‌خواهد بستر خلق اقتصاد پلتفرمی را فراهم آورد. سه اصل اولیه اقتصاد پست‌مدرنیسم را می‌گویم. اولین آنها کالاوارگی است، یعنی به نقطه‌ای می‌رسید که مصرف یک کالا برایتان هیچ «ارزش جایگزین» ندارد؛ این‌طور نیست که آب‌میوه را به‌عنوان جایگزین آب مصرف کنید؛ بلکه ارزش نشانه‌ای دارد، من آب‌میوه را می‌نوشم چون مثلاً از فلان برند است و می‌دانم که یک نوشیدنی لاکچری به حساب می‌آید و نوشیدنش هیچ ربطی به تشنگی من ندارد.

در این کسب‌وکار، عرضه و تقاضا اهمیت خود را از دست می‌دهد و چنین نیست که بازار بر اثر عرضه زیاد به اشباع برسد. مصرف نشانه‌ای هیچ سقفی ندارد و نهایتاً به کالاوارگی می‌انجامد. کالاوارگی را جایی می‌توان ایجاد کرد که آن کالا در دسترس باشد و گروه‌های مختلف به یک کالا احساس تعلق پیدا کنند، به نحوی که عقل جمعی جایگزین عقل فردی شود.

دومین اصل مدرنیسم، معنازدایی است؛ یعنی برای هر دال، دنبال یک مدلول مشخص نمی‌گردید؛ بلکه گاهی تعداد زیادی دال به تعداد محدودی مدلول دلالت دارند، پس شما دیگر نمی‌دانید چرا دارید در این گروه عضو می‌شوید یا چرا دارید از این سرویس استفاده می‌کنید؛ ولی دارید استفاده می‌کنید. سومین اصل اقتصادی پست‌مدرنیسم چیرگی کار بر اخلاق است؛ مثلاً من در اسنپ شغلی به دست می‌آورم که می‌توانم 24 ساعت شبانه‌روز کار کنم، دو شیفت یا سه شیفت شغل داشته باشم، هزینه‌های بالاسری را نداشته باشم؛ به نحوی که زندگی را در مرحله دوم بگذارم و کار برایم دائم در دسترس باشد. بدین ترتیب، فارغ از دغدغه پیدا کردن شغل، ساعت کار یا شرایط کار، تمرکز خود را بر انجام کار می‌گذاریم.

اینجاست که کار اصالت پیدا می‌کند. یک اتفاقی افتاد که «لیفت» مدت‌ها روی آن مانور تبلیغاتی می‌داد. یک خانم باردار، مسافر خود را به مقصد رساند و سپس مستقیم به بیمارستان رفت و وضع حمل کرد. آنها این را یک ارزش بزرگ می‌دانستند و می‌گفتند که «راننده‌های ما خیلی مشتری‌مدار هستند». نمی‌دانم این را باید یک ارزش دانست، یا اینکه وقتی یک خانم پابه‌ماه دو ساعت قبل از زایمان هنوز هم کار می‌کند، یک ضدارزش به حساب می‌آید؟ به هر حال چنین تئوری‌هایی روی شکل‌گیری اقتصاد پلتفرمی اثر گذاشته‌اند.

نمی‌خواهم فقط بحث‌های نظری کنم، ولی آنچه به‌عنوان اقتصاد پلتفرمی در غرب شروع شد و ما هم ترشحات آن را در اقتصاد خودمان می‌بینیم، مبانی تئوریک قوی دارد که ما از آن بی‌بهره مانده‌ایم و طبق معمول مصرف‌کننده هستیم. این اتفاقات در ادامه عصر اقتصاد کلاسیک هستند که به شکلی آشفته‌ساز تغییر چهره داده‌اند. الآن ارزش‌های اقتصادی با همان مبانی، در قالب‌هایی جدید ارائه می‌شوند.

شما المان‌های اقتصاد پست‌مدرن را با اقتصاد پلتفرمی پیوند دادید که دیدگاه قابل تأملی است، اما بیشتر منتقدان نئولیبرالیسم، نه برای طرح تئوری اقتصاد پست‌مدرن؛ بلکه در نقد وضعیتی که اسمش را «نئولیبرالیسم» گذاشته‌اند، می‌گویند که معنازدایی و کالاوارگی از مؤلفه‌های جدی این نوع نگرش به اقتصاد است. اما احتمالاً اصولی که شما ذکر کردید در پی نقد و نقض آنها نیست.

جامه‌بزرگ: نه، اینها زمینه‌های خلق پلتفرم بوده‌اند و لزوماً بد نیستند؛ می‌توانند خیلی جاها کارکرد داشته باشند. این اصول هنوز به تئوری‌های اقتصادی مدون تبدیل نشده‌اند، ولی هفته‌ای نیست که ام‌آی‌تی، هاروارد و امثالهم مقالات جدیدی در این زمینه منتشر نکنند و «اسلون منیجمنت» (Sloan Management) ام‌آی‌تی کار جدی در زمینه اقتصاد پلتفرمی انجام ندهد. این اقتصاد را دارند تئوریزه می‌کنند؛ به نحوی که یک انقلاب جدید در مبانی نظری اقتصاد پلتفرمی ایجاد شود؛ ولی هنوز این حوزه به بلوغی مشابه اقتصاد کینزی و اقتصاد نئوکلاسیک نرسیده است. تأکیدم بر این بود که شکل‌گیری پلتفرم‌ها بر اساس مبانی نظری و واقعیت‌های جامعه‌شناختی بوده که ما آنها را تجربه نکرده‌ایم، ولی محصولات و نمودهایش را مورد استفاده قرار می‌دهیم.

جناب رشیدی از نظر شما چه دلایل تاریخی، نظری و ضرورت‌های کسب‌وکاری، ما را به سمت تجمیع انواع کسب‌وکارها و خدمات و پلتفرم‌ها در یک بستر آورده است.

محمد رشیدی: با توجه به گستردگی بازارهایی که شکل گرفته و توسعه دسترسی‌ها، همه به‌دنبال دسترسی سریع‌تر در فضاهای بهتر هستند. به نظر من پلتفرم‌های دیجیتال، لایه جدیدی از اقتصاد و بازیگران اقتصادی را شامل می‌شوند. در گذشته کسب‌وکارهای خرد در فضای اینترنت و دیجیتال کار می‌کردند. قبل از اسنپ بعضی تاکسی تلفنی‌ها سعی می‌کردند خود را مجهز به ابزارهای به‌روز کنند، ولی ناگهان یک پلتفرم به نام اسنپ آمد که بازار را آشفته و بازیگران را عوض کرد؛ به نحوی که دسترسی بسیار گسترده‌تری به بازار یافتند. شکل‌گیری اسنپ بر اساس یک نیاز اقتصادی بوده است.

در بازارهای دیگر نیز همین اتفاق می‌افتد؛ مثلاً خود اسنپ در حال بردن فضای پلتفرمی خود به سمت ارائه خدمات جدید است. گوگل زنجیره‌ای از خدمات را ارائه می‌دهد و سپس در لایه پایین‌تر، «گوگل‌وان» را مطرح می‌کند که شما در یک پلتفرم و اکوسیستم بسیار بازتر و بزرگ‌تر از هر پلتفرم، هویت دیجیتال پیدا می‌کنید. قبلاً هر کدام از این پلتفرم‌ها به‌تنهایی یک اکوسیستم اقتصادی بودند، ولی الآن نقش شما فراتر می‌رود و در پلتفرم‌ها عمیق‌تر می‌شوید، مثلاً من با یک هویت در جست‌وجوی گوگل ظاهر می‌شوم و هرچه جلوتر می‌رویم، عمق و لایه‌های پلتفرم افزایش می‌یابد.

نکته‌ای که وجود دارد این است که وقتی یک بازار راه می‌افتد و کسب‌وکاری بسیار قوی را شکل می‌دهد، به‌مرور بازارهای موازی راه می‌اندازد و به‌تدریج به یک پلتفرم یا سوپراپ تبدیل می‌شود. این کسب‌وکار ابتدا روی یک بازار تمرکز دارد و سپس به اعتبار آن بازار به سمت کارهای جدید می‌رود، مثل آمازون که ابتدا روی فروش کالا تمرکز کرد و الآن همه چیز را ارائه می‌دهد.

ظهور قوی و جذب مخاطبان برای شکل‌دادن به بازارهای جدید از یک سو می‌تواند نقطه برد باشد و از جهت دیگر نقطه ضرر؛ چون همیشه آن پلتفرم با بازار ابتدایی خودش شناخته می‌شود. به اعتقاد شما آیا پیشرفت کسانی که همیشه روی یک بازار تمرکز می‌کنند بهتر است؛ یا کسانی که ابتدا یک بازار خوب را می‌گیرند و سپس به سراغ بازارهای بزرگ‌تر می‌روند؟

ترابی: به اعتقاد من منطق بازار بر پلتفرم‌ها نیز حاکم است. اگر یک ایده خوب داشته باشید و منطق عرضه و تقاضا را به وجود آورید، گسترش فعالیت‌ها می‌تواند موفق باشد. مثال‌های موفق از این دست کم نیستند، در حالی که در ایران مثال‌های ناموفق هم زیادند؛ مثلاً بعضی‌ها 20 کسب‌وکار را آزموده‌اند و فقط یکی از آنها موفق شده است. بسیاری از سوپراپ‌ها و پلتفرم‌ها کسب‌وکارهای مختلف را آوردند و فقط در حوزه‌های محدود موفق بودند. به هر حال معتقدم روند کلی بازار به سمت موبیلایزکردن پلتفرم‌ها می‌رود، یعنی باید سعی در ترکیب سرویس‌ها کنند؛ نه اینکه صرفاً تجمیع‌کننده باشند و سرویس‌های ساده را از عرضه‌کننده بگیرند و به مشتری ارائه دهند.

در فضای دیجیتال، چنین رویکردهای صرفاً تجمیع‌کننده، هم رقابت را ساده می‌کند و هم ارزش‌افزوده‌ای ندارد؛ در حالی که ترکیب خدمات می‌تواند سرویس‌های جدید با ارزش‌افزوده بیشتر را به‌دنبال آورد. بسیاری از مثال‌های موفق از همین جنس هستند که پلتفرم توانسته سرویس‌های مختلف را ترکیب و خدمت پیچیده‌تری ارائه کند. اتفاقاً این موضوع با روند «فرایند به‌عنوان خدمت» نیز هم‌خوانی دارد، یعنی در این شرایط دیگر قرار نیست که صرفاً یک سرویس ارائه شود؛ بلکه یک فرایند عرضه می‌شود.

جناب جامه‌بزرگ، پیرو فرمایش آقای ترابی، خواهشمندم ضمن پاسخ به سؤال قبلی بفرمایید که آیا ابتدا گرایش‌ها به وجود می‌آیند و سپس پلتفرم برای پاسخ به آنها می‌رود، یا آنکه پلتفرم گرایش ایجاد می‌کند؟

جامه‌بزرگ: در پاسخ به سؤال اول {مبنی بر اینکه آیا پلتفرم از ابتدا روی یک تک‌سرویس تمرکز کند یا خدمات مختلف را با هم ارائه دهد} به اعتقاد من هیچ‌کدام اصالت ندارد؛ چنین نیست که تمام کسانی که از ابتدا پلتفرم بوده‌اند، موفق‌تر از کسانی باشند که ابتدا یک تک‌محصول ارائه دادند و سپس پلتفرم شدند؛ یا برعکس. ما داریم یک تاریخ آمورف (amorph) را تجربه می‌کنیم. سال 1995 که موتور جست‌وجوی گوگل در بازار ارائه شد، «لری پیج» و «سرگئی برایان» به ذهن‌شان نمی‌رسید که شاید یک روز پلتفرمی بسازند و به یک اکوسیستم بزرگ تبدیل شوند؛ کار آنها به مرور زمان به تکوین رسید. به خاطر رهبری و محصول پیشرو که در آن بازه زمانی ارائه دادند، توانستند به توسعه قابل توجه برسند.

همین نکته را می‌توان در مورد فروش آنلاین کتاب «جف بزوس» نیز مطرح کرد. بعید می‌دانم جف بزوس از روز اول به مارکت‌پلیس فعلی می‌اندیشید یا فکر می‌کرد که یک روز AWS هم سرویس‌ها و پلتفرم کلود ارائه دهد. این تجربه‌ها به‌مرور به تکوین رسیدند. در کشور خودمان نیز همین اتفاق می‌افتد. حتی کسانی که توانسته‌اند یک کسب‌وکار پلتفرمی تک‌محصوله مثل اسنپ را استارت بزنند، بنا به فرموده آقای ترابی، بعضی‌ها توانستند بعداً سرویس‌های متنوع جدیدی را بیفزایند. الآن پلتفرم‌های تک‌سرویس هم داریم که موفق هستند و رقابت می‌کنند. به نظرم تنوع یا تمرکز، هیچ‌کدام بر دیگری برتری ندارد و نمی‌تواند ریسک موفقیت و شکست را بالا ببرد.

کیوان جامه‌بزرگ
کیوان جامه‌بزرگ، معاون توسعه راهبردی و امور شرکت‌های شرکت فناپ

اما سؤال دوم؛ به نظر شما آیا گرایش را پلتفرم ایجاد می‌کند یا پلتفرم را گرایش به وجود می‌آورد؟

جامه‌بزرگ: به اعتقاد من، بازار است که مسیر رشد کسب‌وکار‌ها را تحمیل و کانالیزه می‌کند. اتفاقاتی که امروز در هلند و دانمارک می‌افتند، شاید در ایران، نیجریه و اوگاندا جواب ندهند؛ در هر زمین جواب متفاوتی می‌گیریم. زمین آن‌قدر صاف نیست که همه جا یک اتفاق مشابه بیفتد. به نظر من الزامات و قواعد بازار است که پلتفرم‌ها را به وجود می‌آورد. نقش رگولاتور را نیز نمی‌توان نادیده گرفت. در حوزه بانکی، نقش رگولاتور می‌تواند از نقش بازار قوی‌تر باشد، ولی در اکثر جاها بازیگران بازار هستند که گرایش‌ها را جهت می‌دهند.

جناب رشیدی، همین روبیکا ابتدا که آمد، خودش را با یک خدمت مشخص معرفی و سپس سرویس‌های جدیدی را به مخاطبان معرفی کرد. به نظر شما آیا بهتر است کسب‌وکار از ابتدا پلتفرم باشد یا آنکه از اول روی یک حوزه تمرکز کند و وقتی به موفقیت رسید به سمت فعالیت‌های دیگر برود؟ و اینکه پلتفرم‌ها بنا بر یک تئوری شکل گرفته‌اند یا به تکوین رسیده‌اند یا بنا بر گرایش‌های بازار به وجود آمده‌اند؛ شما چگونه فکر می‌کنید؟

رشیدی: اکثر پلتفرم‌های خارجی ابتدا با یک سرویس ظاهر شده و بعداً توسعه یافته‌اند. این توسعه از دو جهت اتفاق می‌افتد، یکی توسعه خود پلتفرم است و یکی توسعه در درون اکوسیستم. شما پرسیدید که چه چیزی پیشران توسعه اقتصادی پلتفرم‌ها می‌شود. درون اکوسیستم‌ها و درون پلتفرم‌ها را اقتصاد توسعه می‌دهد، ولی گاهی یک پلتفرم موجب می‌شود بانک مرکزی و نهادهای قانون‌گذار نیز به سمت توسعه و ایجاد فضاهای جدید بروند که توسعه اقتصادی را به‌دنبال می‌آورد و توسعه اقتصادی در درون آن پلتفرم اثر می‌گذارد.

ما یکسری تعامل و مطالعه درباره کسانی داشتیم که می‌خواستند در خاورمیانه سوپراپ بسازند. به‌تدریج متوجه شدیم که در مارکت چین، اندونزی و ایران یعنی کشورهایی که با هم شباهت نسبی دارند، به هر شکلی که نگاه کنیم، باز هم مجبوریم ابتدا با یک محور شناخته شویم و سپس به سمت سایر بخش‌ها برویم. در تجربه خودمان با سرگرمی شروع کردیم و به‌شدت جواب داد؛ مثلاً مارکت VOD که روزانه حداکثر 200 یا 300 هزار فیلم را پخش می‌کرد، ناگهان به 17.5 میلیون پخش فیلم روزانه رسید و این نشان می‌داد که فضای سرگرمی چقدر ظرفیت دارد.

ما به مؤلفه‌های دیگری هم دقت می‌کردیم. مارکت آنلاین ایران دو بخش دارد؛ یکی کسانی که کاملاً بر مارکت سوارند و از آن به‌صورت فعال استفاده می‌کنند و گروه دوم (75 درصد) که غیرفعال به حساب می‌آیند؛ زیرا آنها در دنیای جدید متولد شده‌اند و پدیده‌های جدیدی مثل گوشی هوشمند، اینترنت پرسرعت، وایبر، واتس‌اپ و تلگرام برایشان جدید نیست. الآن در اینستاگرام یکسری هویت و سلبریتی شکل گرفته‌اند که آنها برای اینکه خودشان را با جامعه پیوند بیشتری بدهند، تولید محتوا می‌کنند و ضمناً حاضرند پول بپردازند تا هویت‌شان شناخته شود و مردم شخصیت وی را در فضای واقعی بیشتر بپذیرند.

ما با سرگرمی شروع و سپس به سایر حوزه‌ها روی آوردیم و تا حدی هم موفق بودیم، ولی مؤلفه‌های اقتصادی که در سایر پلتفرم‌ها شکل می‌گرفت، در اینجا الزاماً شکل نمی‌گرفت. الآن اپلیکیشن آپ را همه برای کارت‌به‌کارت نصب می‌کنند. این اپلیکیشن با کارت‌به‌کارت شناخته شد و سپس سایر خدمات پرداخت را توسعه داد. الآن اگر آپ یک پیام‌رسان هم بیاورد، کسی داخل آپ چت نمی‌کند. من با خانمم و با پدر و مادرم از طریق آپ چت نمی‌کنم، ولی اگر در تلگرام به‌تدریج سیستم پیمنت‌های شخصی و پیمنت کسب‌وکار نیز بگذارند، شاید آن را به‌تدریج مورد استفاده قرار دهیم. عین همین رفتار را در وی‌چت نیز دیدیم.

وی‌چت به‌عنوان یک ابزار ارتباطی ظاهر شد و رگولیشن دولتی نیز به‌شدت در آنجا نظارت دارد و یکپارچه است. اگر شما یک مشکل قانونی یا منع فعالیت قانونی داشته باشید، در وی‌چت حتی قادر به لاگین نیستید. فرضاً در نظام قضایی آنها اگر سابقه کودک‌آزاری داشته باشید، اجاره لاگین در وی‌چت را نمی‌دهند. ما هرچه مطالعه کردیم دیدیم که فضای وی‌چت به‌عنوان یک پلتفرم واقعاً فوق‌العاده طراحی شده و هرچه جلوتر رفتند، توسعه‌های فوق‌العاده‌تری دادند؛ به نحوی که ما آرزو می‌کنیم در ایران به همین نقطه برسیم.

در واقع شما از یک تقدم و تأخر صحبت می‌کنید و انگار پلتفرم‌هایی که در ابتدا با جنبه‌های سرگرمی و کاربردی‌تر آمده‌اند، رشد بهتری داشته‌اند.

رشیدی: در مورد هر پلتفرم می‌بینیم که یکی از این حوزه‌ها محوریت دارد. در بین سرشاخه‌هایی که پلتفرم‌های اصلی دنیا را تشکیل می‌دهند، می‌بینیم یکی داده‌محور است، یکی کالامحور است و نیازهای روزمره را جواب می‌دهد، یکی مبتنی بر پلتفرم‌های نرم‌افزاری و برای ایجاد ارتباط بین ماشین و آدم است، یکی ارتباطات ایجاد می‌کند؛ هر کدام یک محور دارند، ولی حول آن محور، اکوسیستم کاملی را طراحی می‌کنند. در فیس‌بوک اکوسیستم کاملی را می‌بینید که امکان فعالیت اقتصادی را هم فراهم می‌کند؛ در مایکروسافت ویندوز است که همه کار با آن می‌توانید انجام دهید، در آمازون و گوگل نیز همین‌طور. در هر کدام از پلتفرم‌ها می‌توانید زندگی کنید و جریان اقتصادی به وجود آورید، ولی محورهایشان متفاوت است. هر پلتفرم یک محور دارد.

ما بنا به تجربه خودمان در ایران روی سرگرمی تمرکز کردیم و به‌شدت از آن استقبال شد؛ اعدادی که به دست آوردیم، غیر قابل باور بود، ولی خودمان هم به‌تدریج فهمیدیم که باید روی کامیونیکیشن تمرکز کنیم و به سمت پیام‌رسان یا چیزهایی شبیه اینستاگرام برویم و امکانات اقتصادی را هم حول آنها به وجود آوریم. الآن سیستم VOD را با یکسری مشوق‌ها مثل امکانات رایگان، تبلیغات و جایزه فعال کرده‌ایم که گردش مالی قابل توجهی ایجاد می‌کند، ولی اگر بخواهیم به یک پلتفرم اقتصادی تبدیل شویم، باید بیشترین حجم توجه کاربران را به سمت خودمان جذب کنیم. الآن 80 یا 85 درصد فعالیت کاربران دنیا در پیام‌رسان‌هاست و اقتصاد هم حول آن می‌چرخد. در هر جای دنیا یک پیام‌رسان را بیشتر مورد استفاده قرار داده‌اند.

آقای رشیدی، سؤال بعدی را از انتهای بحث شما و از خودتان می‌پرسم. مدیریت پلتفرم در سرشاخه‌های اصلی و در حوزه‌های سیاست‌گذاری مستلزم آن است که دیدگاه جامع، کلی و بلندمدت داشته باشد. شاید مدیران کسب‌وکارهای عادی نیاز به چنین نگاه‌های کلی‌گرا نداشته باشند. از دید شما مدیریت و سیاست‌گذاری کلان یک پلتفرم چه تفاوت‌های شاخصی با کسب و مدیریت کارهای تک‌محوری دارد؟

رشیدی: در یک پلتفرم به اندازه ده‌ها کسب‌وکار به تیم‌های خلاق نیاز داریم تا بتوانیم پلتفرم را ایجاد کنیم. علاوه بر آن، در لایه کسب‌وکار کوچک، با دولت، رگولاتوری و هر چیز دیگر هم سروکار خواهیم داشت. ما یکی از ذی‌نفعان و استفاده‌کنندگان قوانین موجود هستیم و حتی گاهی می‌توانیم درخواست‌های کوچکی هم بدهیم که اگر اجماع بر سر آنها به وجود آید، به کمک‌مان می‌آید. در لایه پلتفرم، محدودیت‌های رگولیشن خیلی به چشم می‌آید، چون جلوی توسعه را می‌گیرد. نکته قابل توجه دیگر مربوط به فضای درون اکوسیستم است و اینکه خودمان چطور آن را رگولیشن کنیم. الآن یکی از موضوعاتی که با آن درگیر هستیم، این است که افرادی را داریم که در پلتفرم روبیکا درآمدهای ماهی 20 یا 30 میلیون یا بیشتر به دست می‌آورند، ولی چون آن شخص فقط 12 سال دارد به من اجازه نمی‌دهند با او قرارداد ببندم و پولی به وی بپردازم. یکی از بانک‌ها به ما می‌گفت: «باید با مادر او قرارداد ببندید». یکی از بانک‌ها می‌گفت که اگر مادر او را احراز هویت کنند، می‌توانند پول را به وی بدهند. در پلتفرم، بعضی بازی‌های کسب‌وکار کلاً عوض می‌شود و باید قواعد جدید بگذاریم.

در مورد احراز هویت در حال حاضر مشکل داریم و با جاهای مختلف صحبت می‌کنیم و می‌گوییم «نیازمند آن هستیم که احراز هویتی داشته باشیم، نه برای نظام بانکی کشور؛ بلکه برای خودمان؛ مبتنی بر استانداردها و اصولی که به ما امکان تبادل مالی را بدهد». الآن ما موردی داریم که آن شخص مواد می‌خرد و پولش را ما می‌دهیم؛ یعنی شماره حساب یک نفر دیگر را می‌دهد، ما پول را به حساب او می‌ریزیم.

محمد رشیدی
محمد رشیدی، مدیرعامل روبیکا

ترابی: به نظر من کلاً راه‌اندازی یک پلتفرم موفق کار خیلی سختی است. در مورد بیرون از ایران نمی‌دانم، ولی داخل ایران خیلی سخت است. شاید در خارج از ایران بعضی جاها رگولیشن سخت‌تر و بعضی جاها آسان‌تر باشد. تجربه‌ای که ما در «توسن» و بعد هم «فرابوم» داشتیم، این بود که برای راه‌اندازی کار با همه ابعاد بازار در چالش بودیم؛ یعنی ارائه‌دهنده سرویس به من می‌گوید: «تو اینجا چه کار می‌کنی؟ من خودم سرویس‌هایم را می‌دهم». کسی هم که می‌خواهد سرویس بگیرد همین را می‌گوید، رگولاتور هم که خودش در عین قانون‌گذاری، شروع به رقابت می‌کند. ایجاد پلتفرم موفق کار راحتی نیست. الآن کسب‌وکار خودمان را با روبیکا مقایسه می‌کنم و می‌بینم کار در حوزه سرگرمی از کار ما هم سخت‌تر است.

اسنپ هم درگیری‌ها و مشکلات خاص خودش را دارد. یا مثلاً به تاریخ آپ که نگاه کنید، می‌بینید اگر استقامت مؤسسان آن اپلیکیشن نبود، هیچ‌وقت پا نمی‌گرفت. به‌جز رگولاتور که یکی از عجیب‌ترین رقبای کسب‌وکارها در ایران است، پلتفرم‌ها دو رقیب دیگر هم دارند که می‌خواهند در میان آنها قرار گیرند؛ هر دو سر طیف. بانک‌ها، هم بین خودشان احساس رقابت می‌کنند، هم با ما که پلتفرم می‌سازیم و هم با سرویس‌گیرندگان و استارت‌آپ‌های نوظهور. استارت‌آپ‌ها نیز ما را رقیب می‌دانستند. تنها شرکت‌های بالغی مثل «همکاران‌سیستم» و شرکت‌های بزرگی که از فرابوم سرویس می‌گیرند، هیچ‌وقت نسبت به ما احساس رقابت نمی‌کردند، ولی آن اپلیکیشن که می‌خواست سرویس بگیرد، تصور می‌کرد که اگر ما نباشیم، کارشان راحت‌تر است.

یکی از کارهای ما که باعث شد نسبت به رقبایمان پیش بیفتیم، این بود که خودمان به‌طور طبیعی رقیب هیچ‌کدام از سرویس‌دهندگان یا سرویس‌گیرندگان نشدیم. اگر ما را با «فینوتک» مقایسه کنید، متوجه می‌شوید که بانک‌ها نمی‌خواهند به هاب تراکنشی که متعلق به یک بانک خاص است و به‌شدت هم رقیب آنها به‌شمار می‌رود، سرویس بدهند. در بعضی بانک‌ها حتی توافق‌نامه‌ای در سطح مدیرعامل بانک امضا کردند، ولی مدیران پایین‌دست حاضر به ارائه سرویس نشدند، چون احساس رقابت می‌کردند. در پلتفرم خیلی مهم است که هیچ‌یک از ذی‌نفعان احساس رقابت با شما نکنند، بلکه شما را سرویس‌دهنده واقعی بدانند. در مجموع، هر جایی که نوآوری و پدیده جدیدی را به میان بیاورید، راه سختی در پیش خواهید داشت.

رشیدی: یک نکته را هم من اضافه می‌کنم. اشاره فرمودید که مهم‌ترین چالش پلتفرم‌ها در ارتباط‌شان با رگولاتوری است. همان‌طور که گفته شد، مبتنی بر داده‌هایی که داریم و روابط حاکم بر پلتفرم، اتفاقاً مهم‌ترین چالش ما مربوط به تعامل و کمک به رگولاتوری است. تا الآن رگولاتوری، توسعه‌ای را ایجاد کرده که اقتصاد کسب‌وکار را مبتنی بر آن توسعه پیش برده است. الآن فضاهای جدید و مؤلفه‌های تازه‌ای دارند شکل می‌گیرند که برایشان قاعده و قانونی وجود ندارد و همه از این بابت نگران‌اند.

ما در خصوص محتوایی که در شبکه اجتماعی‌مان جریان یافته، نمی‌دانیم به چه کسی اقتدا کنیم. یک نفر می‌گوید: «اگر خانمی تصویر بدون روسری بگذارد فیلتر کنید». یکی می‌گوید: «اگر فلان لباس تن کند فیلتر کنید». در حقیقت با تعدد نظرات مواجهیم. اما داریم مسیر نسبتاً خوبی را می‌رویم و بالأخره به تمرکز می‌رسیم. نکته مهم این است که با دستور، قانون و بریدن هرگز اتفاق مثبتی نمی‌افتد. ما تا به حال این قواعد را نداشته‌ایم، پس باید ابتدا پلتفرم‌های جدید را بشناسیم و با حوصله رگولیشن کنیم. اگر یک کاربر ما محتوای مستهجن بگذارد، سه، چهار بار او را می‌بندیم و می‌بینیم باز هم با همان آی‌پی، همان رفتار و همان نام کاربری با موبایل‌های قبلی دارد مطالب جدید می‌گذارد.

من به او زنگ زدم که «این رفتار درستی نیست. چرا این محتوا را می‌گذاری؟ برایمان مشکل‌ساز می‌شود. این کار را نکن». می‌دانید چه جوابی می‌دهد؟ می‌گوید: «حواسم هست». این جواب به ما سیگنال می‌دهد که رفتار وی ریشه فرهنگی دارد. او باور نمی‌کند که با کارش اتفاق خاصی می‌افتد. چرا روی میز ما هیچ‌کس یک دی‌وی‌دی با محتوای مستهجن نمی‌گذارد؟ چون در فضای فیزیکی، شخصیت فعلی فرد درگیر است و برایش عواقبی دارد، ولی در تلگرام افراد ناشناس هستند و فقط کسانی که شماره همدیگر را داشته باشند، می‌فهمند که طرف مقابل چه کسی است. در اینستاگرام هم کلاً ناشناس هستیم؛ مگر اینکه به یکدیگر بگوییم چه کسی هستیم. در روبیکا نیز همین ذهنیت را دارند و تصور می‌کنند کاملاً ناشناس هستند و می‌توانند هر کاری خواستند انجام دهند و در بیرون هم زندگی عادی‌شان را داشته باشند؛ پس افراد تنوع شخصیت از خود نشان می‌دهند.

الآن در توییتر به من می‌گویند «تو عصبی هستی»، ولی در اینستاگرام می‌گویند «تو دائم شاد هستی و داری کیک می‌خوری و حال می‌کنی». با اینکه می‌دانند که من همان محمد رشیدی هستم و تکلیفم با شخصیت خودم روشن است. این درگیری‌ها موضوعات جدیدی است و نیاز به تعامل جدی داریم. همان‌طور که اشاره کردید، در حوزه‌های بانکی و پرداخت ابتدا باید به فرهنگ‌سازی توسعه بپردازیم. بانک باید بداند که اگر شعبه‌هایش را ببندد و آنلاین کند، می‌تواند در یک اقتصاد 11 میلیارد دلاری بخش عمده‌ای از گردش مالی را به خود اختصاص دهد. نگاه‌های محدود باعث می‌شود تصور کنند عدم همکاری باعث پیشرفت بانک خواهد بود.

نکته اینجاست که بسیاری از مثال‌هایی که آقای رشیدی آوردند، فقط در ایران مصداق دارد. جناب جامه‌بزرگ، خوب است در رابطه با چالش‌های مدیریتی پلتفرم بگویید و ضمناً در مورد دیدگاه آقای ترابی توضیح دهید که معضل ارتباط پلتفرم با بانک را بیان کردند؛ اینکه رقبا الزاماً حاضر نمی‌شوند کار مشترکی را با هم پیش ببرند. پیرو صحبت‌های ابتدایی شما، بانک‌ها به‌مرور متوجه شدند که اگر بخواهند باقی بمانند، باید رقابت به معنای سنتی را کنار بگذارند، نیازهای جدید تولید کنند و همه دست به دست هم بدهند تا این چرخه بچرخد. بحث‌های رقابت مشارکتی، مشارکت رقابتی و بزرگ‌تر کردن کیک نیز همین‌جا پیش می‌آید.

اکنون بحث خود را به سمت بانکداری می‌بریم. امروزه اتفاقی مثل ققنوس را هم شاهدیم که بانک‌ها کنار یکدیگر می‌نشینند تا کار مشترکی را پیش ببرند. به نظر شما آیا سیستم بانکی ما به سمت مشارکت می‌رود تا بازار بزرگ‌تری را ایجاد و مشتریان بیشتری را جذب کند؟ یا مثلاً اینکه هر کدام از آنها یک حوزه تخصصی را به دست بگیرند؟ وضعیت کنونی و آینده از نظر شما چگونه است؟ اینکه هر کدام از آنها یک حوزه تخصصی را به دست بگیرند؟ وضعیت کنونی و آینده از نظر شما چگونه است؟

جامه‌بزرگ: پاسخ سؤال دوم را در ادامه سؤال اول می‌دهم. وقتی از پلتفرم‌های بن‌برافکنانه وضع موجود حرف می‌زنیم باید بدانیم که هر آشفته‌سازی تبعاتی دارد. برای توسعه هر پلتفرم دو دسته معضل وجود دارد که اسم یک گروه را «چالش بینش و رهبری» می‌گذارم، یعنی تصوری که مدیر یا صاحب پلتفرم از شیوه مدیریت و اداره پلتفرم دارد. احتمالاً آقای رابرت مرداک را همه به‌عنوان یک غول رسانه‌ای دنیا می‌شناسند که یورونیوز فقط یکی از دارایی‌های اوست.

وقتی تب پلتفرم و سرویس‌های دیجیتال خیلی داغ شد، ایشان «نت اسکیپ» (Net Escape) را خریداری و سرمایه‌گذاری سنگینی روی آن کرد؛ ولی می‌خواست نت اسکیپ را هم با همان شیوه‌ای مدیریت کند که یورونیوز را جلو می‌برد؛ اما سرمایه‌گذاری وی کلاً شکست خورد. نت اسکیپ دیگر وجود ندارد. او می‌خواست با ذهنیت یک ساختار سلسله‌مراتبی و سازمان سنتی، یک پلتفرم باز، صاف و بدون طبقه را بسازد که موفق نبود. مدیران بانکی ما نیز با ذهنیت بانکداری متمرکز می‌خواهند سرویس بانکداری باز ارائه بدهند. معلوم است که تنش‌های داخلی اصلاً اجازه تصمیم‌گیری را به ایشان نمی‌دهد.

در حوزه بانکداری باز، از اولین بازیگران می‌توان به توسن بوم یا فرابوم و فینووا اشاره کرد. در حوزه بلاکچین هم ققنوس را داریم. تا این بازیگران نخستین تجربه عملی را ایجاد نکنند، باوری ایجاد نمی‌شود که موانع ذهنی را بردارد. من خیلی خوش‌بین هستم که دیوارها سریع‌تر از تصور ما بشکنند. قبلاً درباره دورنماهای بلند صحبت می‌کردند و مثلاً مدیران بانکی می‌گفتند «بیگ‌دیتا برای 5 سال بعد و بانکداری باز برای 10 سال بعد است»، ولی الآن می‌بینند که کسب‌وکار‌ها دارند به‌سرعت جلو می‌آیند. خارج از کشور نیز همین وضعیت را شاهدیم. یک پیمایش نشان می‌داد 53 درصد از مردم اروپا اعتمادشان به اکانت شبکه اجتماعی اول‌شان بیش از بانک اول‌شان شده. بزرگ‌ترین دارایی بانک اعتماد است. وقتی گوگل و آمازون این اعتبار را از آنها می‌گیرند، دیگر مزیتی برایشان باقی نمی‌ماند. از دید من مسئله اصلی پلتفرم‌ها ضعف ذهنیت و تصوری است که از کسب‌وکار دارند و ما اسمش را Failure of Imagination می‌گذاریم.

دومین چالش مدیریتی پلتفرم‌ها مربوط به مدیریت ذی‌نفعان است. من معتقدم وقتی از پلتفرم صحبت می‌کنیم، باید آن را چندسویه تحلیل کرد. در مورد پلتفرم پای رگولاتور و انواع و اقسام خدمت‌دهندگان، مشتریان سطح C و سطح B به میان می‌آید و مسائل متعددی رخ می‌دهد که قبلاً وجود نداشته. وقتی گوگل اندروید 1 را به وجود آورد، به توسعه‌دهنده‌ها دسترسی‌های متعددی داده بود تا بتوانند سرویس‌های فراوانی را ایجاد کنند. همین مسئله به یک گلوگاه امنیتی تبدیل شد و در نسخه‌های 2، 3، 4، 5 و 6 هرچه جلوتر آمدیم درب‌های بیشتری را بست. چالش باز بودن درب پلتفرم‌ها، یافتن نقطه بهینه است که به امنیت آنها آسیب نزند.

چالش دیگر مدیریت پلتفرم‌ها این است که ابتدا می‌خواهیم کدام طرف را توسعه دهیم؛ طرف عرضه‌کننده یا مصرف‌کننده. ببخشید که دائم مثال خارجی می‌زنم. پروژه «گوگل هلث» (Google Health) با آن همه دبدبه و کبکبه راه افتاد. چهار سال پیش، گوگل فکر می‌کرد چون دیتا و کاربران بی‌شمار دارد، می‌تواند به‌راحتی سرویس ویزیت آنلاین و نوبت‌دهی پزشکان را راه بیندازد تا درست مشابه فروشگاه گوگل، 30 درصد پورسانت از ویزیت پزشکان بگیرد، ولی پزشکان آمریکا با گوگل همراهی نکردند و پروژه شکست خورد. درگیر ساختن هر دو طرف و فهمیدن اینکه در کجا ارزش‌افزوده به وجود آوریم و از چه کسی درآمدزایی کنیم، اهمیت دارد. باید بدانند چه موقع به «جِرم بحرانی» می‌رسند.

آشفته‌سازی یعنی مواجهه با مسائلی که از قبل وجود نداشته. بانکی که تا الآن یاد گرفته به خاطر محافظه‌کاری به او اعتماد می‌کنند، الآن متصور است که با انتشار دارایی‌ها و API‌های خودش اعتماد را از دست می‌دهد. در تمام پلتفرم‌ها و در بانک‌ها به طریق اولی به‌دلیل محافظه‌کاری بیش از حد، دغدغه محافظه‌کاری امنیتی وجود دارد؛ می‌گویند «پول است، جان نیست که راحت بدهیم». بانک پول را در دست دارد و حاضر نمی‌شود به‌راحتی در اختیار کسی قرار دهد.

ترابی: یکی از دغدغه‌هایی که هرچه بانک‌ها بزرگ‌تر می‌شوند، افزایش می‌یابد، این است که وقتی می‌گوییم «بانک» راجع به یک آدم صحبت نمی‌کنیم؛ اساساً بانک یعنی یک ساختار بوروکراتیک و بسیار پیچیده که برای انجام هر تصمیم باید از 10 واحد نظر بگیرد. گاهی مدیرعامل بانک تصمیم می‌گیرد کاری را انجام بدهد، ولی آن موضوع با موفقیت به سرانجام نمی‌رسد.

باید واحد امنیت، واحد مدیریت ریسک، واحد طرح و برنامه، واحد فنی، همه نظر بدهند. ترکیب تمام اینها با هم تصمیم‌گیری را سخت می‌کند، مگر اینکه مدیران ارشد جرئت تصمیم‌گیری داشته باشند یا آن بانک کوچک باشد. الآن کمتر شاهد مدیران جسور هستیم. بانک‌های خصوصی راحت‌تر از بانک‌های دولتی تصمیم می‌گیرند، چون در آنجا سطوح تصمیم‌گیری کمتر است و طبیعتاً سریع‌تر اتفاق می‌افتد و همه تابع تصمیمات مدیر ارشد هستند. در بانک دولتی مدیرعامل تصمیم می‌گیرد کاری را انجام دهد، ولی اگر امضای مدیر امنیت را نداشته باشد، امکان ندارد که تصمیم به اجرا درآید.

جامه‌بزرگ: به همین دلیل است که آشفته‌سازی در بانک‌ها از بیرون اتفاق می‌افتد، نه از داخل. بانک‌ها در این‌باره عاملیت ندارند، همیشه مجبور می‌شوند که بیایند؛ یعنی بعضی‌ها به آنها ثابت می‌کنند که نفع این حوزه بیش از دیدگاه خودشان است. به همین دلیل است که نئوبانک‌ها اغلب از خارج از بانک‌های سنتی شکل می‌گیرند.

جناب ترابی، وقتی بانک‌ها می‌خواهند در پلتفرم‌ها دخیل شوند، تمام انگاره‌های سنتی و رویکردهای محافظه‌کاری را می‌بینیم؛ اما دو غول مهم به نام‌های KYC و امنیت واقعاً دغدغه‌ساز هستند. گاهی رگولاتور خیلی تأکید می‌کند که باید حتماً احراز هویت به روش سنتی باشد که شاید دیدگاه درستی به حساب آید و شاید نه. مسئله دیگر مربوط به امنیت مصرف‌کنندگان محصول است.

به قول آقای مهندس، جان نیست که راحت بدهند، پول است که وقتی می‌خواهند آن را داخل یک پلتفرم قرار دهند، باید تضمینی برای بازگشت به آنها بدهیم. برای ایجاد امنیت در پلتفرم‌های بانکداری چه کار می‌شود کرد؟ آیا مشکل ما در KYC و امنیت بانکی مربوط به ضعف فناوری‌هاست یا ضعف انگاره‌هایمان؟ در آینده به کدام سمت می‌رویم؟

ترابی: اگر امروز شما به‌عنوان یک فروشگاه ساندویچی یا سوپرمارکت تصمیم بگیرید که شب‌ها هم اغذیه بفروشید، طبیعتاً قدری سود اضافه به دست می‌آورید، چون ساعت کار را دوبرابر می‌کنید، اما قدری هم ریسک دارید، چون دزدها شب‌ها فعال‌ترند. بالأخره برای فروش اضافه باید هزینه‌هایی را هم بپذیرید. بعضی بانک‌های خصوصی را داریم که از اوپن‌ای‌پی‌آی خودشان به اندازه دو هزار تا خودپرداز کارمزد دریافت می‌کنند. منظورم کارمزدهایی است که از شتاب می‌گیرند. قیمت هر خودپرداز امروز حدود 150 میلیون تومان است. اینها به اندازه 2000 تا 150 میلیون کارمزد روزانه می‌گیرند و احتمالاً رضایت مشتری و جذب مشتری جدید هم دارند و در بازارهای آشفته‌ساز و دیجیتال هم نقش آوانگارد را به خود می‌گیرند.

طبیعتاً مبتنی بر این شرایط جدید هم باید هزینه کنند، روش‌های کشف فراد بگذارند، فایروال جدید بیاورند، فناوری جدید ایجاد کنند و بعد هم نهایتاً بپذیرند که بخشی از پول‌شان را ببرند. بالأخره کسی که خودپرداز می‌گذارد، می‌داند که ممکن است دستگاه او را با جرثقیل ببرند یا با روش‌های سخت‌افزاری به دستگاه نفوذ کنند. به نظر من بحث از امنیت در حوزه بانکداری باز خنده‌دار است؛ مسئله فقط منافع است. طبیعتاً کسی که بخواهد سود جدیدی ببرد، باید تکلیف امنیت و KYC و جلوگیری از افتتاح حساب مردگان را هم روشن کند. خیلی عجیب است که شما بگویید « نمی‌گذارم این کسب‌وکار راه بیفتد، چون شائبه قمار دارد یا مرده‌ها داخلش وارد می‌شوند».

این حرف‌ها را چه کسانی می‌زنند؟ کسانی که می‌خواهند جلوی هر پلتفرم جدید را بگیرند. عین همین حرف‌ها را قبلاً راجع به هر کسب‌وکار جدید می‌زدند و من اصلاً قائل نیستم که KYC و امنیت مشکل‌ساز باشد. تمام اینها مسائل فرعی به‌شمار می‌روند. کسی که بخواهد پلتفرم جدیدی بسازد یا بخش تازه‌ای از بازار را بگیرد، مسائلش را حل می‌کند. اتفاقاً این‌طور نیست که در شیوه‌های کنونی KYC و بانکداری هیچ دغدغه امنیتی وجود نداشته باشد؛ اتفاقاً همین حالا هم اتفاقات زیادی می‌افتد.

رشیدی: به نظرم ریشه مسئله در آن است که بانک‌ها یکسری بنگاه‌های اقتصادی بوده‌اند و الآن که نیاز به پلتفرم بانکی داریم از یک سو می‌خواهند نقش پلتفرم را ایفا کنند و از طرف دیگر می‌دانند که با نگاه بنگاه اقتصادی قادر به پلتفرم‌داری نیستند. نکته اینجاست که وقتی من به یک پلتفرم تبدیل می‌شوم، باید یکی از کلیدی‌ترین معیارها که به‌عنوان خط قرمز من به حساب می‌آید، عدم رقابت پلتفرم با ذی‌نفعان پلتفرم باشد. زمانی که من وارد رقابت با ذی‌نفعان داخل پلتفرم خود شوم، شروع شکست پلتفرم است؛ چه بانک باشم، چه پلتفرم دیگر. بانک، خودش را در کنار پلتفرم می‌بیند و می‌گوید «اگر تراکنش‌ها از طریق کیف پول اتفاق بیفتد، من دیگر جایگاهی ندارم»، چون تعریف بانک در این نظام عوض می‌شود.

از طرف دیگر می‌بینیم که پلتفرم با بازیگران موجود رقابت می‌کند، از فضای شکل‌گرفته بهره اقتصادی می‌برد و در نتیجه توسعه اقتصادی شکل می‌گیرد، ولی توسعه پلتفرم شکل نمی‌گیرد، یعنی به جای اقتصاد با ابعاد 100، اقتصاد با ابعاد 10 را می‌سازد. در واقع هر دو کوچک و محدود می‌شوند. وقتی پلتفرم شروع به رقابت با ذی‌نفعان کند، شکست می‌خورد. ما با بیمه‌ها صحبت کردیم که نقش یک پلتفرم را برای بیمه داشته باشیم. وقتی بحث کارمزد مطرح شد، گفتیم «کارمزد نمی‌خواهیم». آنها گفتند «نمایندگی‌ها بیمه‌ها را زمین می‌زنند». گفتیم «ما کاری به نمایندگی‌ها نداریم و فقط ابزار را فراهم می‌سازیم». هر فرمولی که تعریف کردیم، برای همکاری نیامدند.

ما می‌گفتیم «افراد از طریق روبیکا ریکوئست تمدید بیمه بدهند و پرداخت هم بکنند؛ پول به حساب خودتان بیاید و کارمزد هم برای نماینده باشد، ما هیچ سهمی نمی‌خواهیم»، ولی مشارکت نکردند. نهایتاً به سراغ بیمه مرکزی رفتیم و گفتیم «شما به ما کمک کنید»، ولی آنها هم در چارچوب و قواعدش می‌گفتند «بروید یک کارگزاری بزنید و درصد بگیرید». مسئله اینجاست که پلتفرم باید تعریف دوسویه و درستی داشته باشد؛ هم من که پلتفرم راه می‌اندازم و هم رگولاتور باید نقش خود را به شکل صحیح ایفا کنیم.

بیمه برای شما چه منفعتی داشت؟ چرا اصرار داشتید که به آن سمت بروید و برایش هزینه‌ کنید؟

رشیدی: فضای اقتصادی ایران ویژگی‌های خاصی دارد. در ابتدای صحبت‌ها هم گفتم که هنوز بخش‌هایی از مارکت ما بارور نشده‌اند. الآن تعداد کاربران آنلاین ما زیاد است، تعداد تراکنش‌های بانکی زیاد است، تعداد کارت‌های بانکی زیاد است، گردش پول هم در ایران خوب است، ولی اقتصاد دیجیتال کشور توسعه نیافته است. یک بخش از تقصیر مربوط به رگولاتوری بوده و بخش دیگر مربوط به عدم توسعه خدمات و سرویس‌ها بوده است. در فضای اقتصاد دیجیتال بیمه می‌تواند دو درصد از سهم GDP را به خود اختصاص دهد. این مربوط به زمانی است که اقتصاد دیجیتال شود.

فروش بیمه‌های شخص ثالث و بدنه نهایتاً می‌تواند به اندازه تعداد خودروهایی باشد که تولید شود؛ بیش از این نمی‌توانید بفروشید. طبیعتاً بخشی از سهم بازار الآن پر شده و بخش دیگر هم مربوط به خودروهای جدید است که بعداً می‌آیند. الآن قانون دارد اجبار می‌کند که موتورها را هم بیمه کنند. اقتصاد بیمه دیجیتال چه موقع توسعه می‌یابد؟ زمانی که من پلتفرم به دیتای بیمه‌ای متصل شوم و با استفاده از این دیتا خدمات جدید ارائه دهم.

اولین اشتباه استارت‌آپ‌های حوزه بیمه این بود که تصور می‌کردند مهم‌ترین مشکل مردم مراجعه حضوری به نمایندگی است. الآن پیامک‌ها را نمایندگی به من می‌دهد و می‌پرسد که «آیا تمدید کنم؟» می‌گویم «آری» و او می‌گوید «هزینه این‌قدر است» و من واریز می‌کنم. ما معتقدیم که باید به سمت دسترسی بهتر و سهولت انتخاب برویم. من می‌خواستم به جای اینکه استارت‌آپ‌ها هزینه کنند که مردم روی سایت آنها یا اپلیکیشن آنها فرم پر کنند تا بیمه تمدید شود و به جای اینکه دعوا بر سر کارمزدهای تمدید باشد، من به‌صورت دیجیتالی این خدمات را در اختیار استارت‌آپ بگذارم.

این فضا باعث می‌شد که فرضاً X میلیون نفر روی پلتفرم من بیایند و یاد بگیرند که بیمه‌شان را تمدید کنند. من چون پلتفرمی هستم که پروفایلینگ قوی‌تری نسبت به دیگر بازیگران دارم، مثلاً می‌دانم چه کسی اتوبوس می‌گیرد، چه کسی هواپیما می‌گیرد، چه کسی چه کانال‌هایی را دنبال می‌کند، چه کسی روبینا پیج‌های شبیه اینستاگرام را دنبال می‌کند و…، در واقع می‌توانم به کمک توسعه بیمه بیایم.

فرضاً می‌دانم آقای محمد رشیدی تا حالا 10 بار ماشینش خسارت دیده و آدمی است که دیر اقدام می‌کند، با اتوبوس تردد می‌کند و با دانستن تمام این اطلاعات و فراهم‌کردن آمارهای بی‌نام می‌توانم به استارت‌آپ‌ها کمک کنم که به من تخفیفات جدید بیمه‌ای بدهند و مثلاً بگویند «این یک پکیج بیمه‌ای جدید برای تو محمد رشیدی است که هر هفته فلان جا به تفریح می‌روی، از دروازه آزادراه عبور می‌کنی، تصادف نمی‌کنی و…، پس می‌توانی بیمه ارزان‌تری بگیری». وقتی اقتصاد شکل بگیرد، ما هم می‌توانیم نقش پلتفرم را به خود اختصاص دهیم. نیازی نیست با پلیرهای فعلی بجنگیم، الآن تسهیلگری می‌کنیم.

در هر بازار سه گام وجود دارد؛ اولین آن حضور است. ما در بازار فعلی می‌گوییم که می‌خواهیم در عرصه بیمه حضور داشته باشیم. بعد به حکم‌فرمایی (dominancy) می‌رسیم که از دید پلتفرم باید زنجیره خدمات را قبضه کنیم و از جنبه مارکت باید سهم بازار را به خود اختصاص دهیم. گام سوم، نوآوری خواهد بود. در مارکت‌های ایران و جاهای دیگر نیز همین شرایط را می‌بینید. به محض اینکه یک سایت تخفیف بزنید ناگهان همه می‌دوند که «عجب پدیده جدیدی آمده» ولی به‌مرور می‌بینید که به جای تخفیف سینما، تخفیف روی همه چیز می‌دهد.

بعد به‌تدریج به این نتیجه می‌رسیم که باید نوآوری کنیم تا در بازار باقی بمانیم. بازارهای اروپایی و آمریکایی در این فاز هستند. ما هم به‌عنوان پلتفرم می‌خواهیم در هر حوزه و صنعتی که وارد می‌شویم، همین سه گام را طی کنیم؛ در حوزه پیمنت اول باید کاری داشته باشیم و بگذاریم یک نفر بتواند پولی ردوبدل کند؛ بابت هر چیزی. رفتار دوم این است که زنجیره را تکمیل کنم، مثلاً امکان کارت‌به‌کارت را به آپ و به سایرین بدهیم. اینجاست که رفتار شکل می‌گیرد. در گام بعدی به سراغ نوآوری و درآمدزایی می‌رویم.

جناب جامه‌بزرگ، راجع به انحصاری که پلتفرم می‌تواند به وجود آورد، صحبت کنید. این موضوع می‌تواند از VOD شروع شود و به بازارهای دیگر هم برسد. شاید یک پلتفرم به قدری خوب باشد که بعضی‌ها از همان ابتدا نتوانند با او رقابت کنند؛ فرضاً شاید بازار خرده‌فروشی مشابه فلان سایت را هیچ‌وقت نتوانید بگیرید. همین باعث می‌شود که به سمت انحصار برویم. آیا به نظر شما این انحصار خواه‌ناخواه شکل خواهد گرفت؟ آیا پلتفرم نوعی انحصار به وجود می‌آورد که باعث شود هیچ کسب‌وکار کوچک و متوسطی نتواند بدون مراوده با پلتفرم به شکل مستقل اداره شود؟

نکته دیگر اینکه پلتفرم‌ها بر اقتصاد کلان چه تأثیری می‌گذارند؟ آیا وقتی تراست و انحصار ایجاد شود، باعث افزایش قیمت خدمات و ارزش آنها توسط یک مرجع مشخص می‌شود؟ الآن این موضوع در مورد تاکسی‌های اینترنتی دارد رخ می‌دهد. با حذف آژانس‌ها و مونولوگ‌شدن بازار، یک مرجع وجود خواهد داشت که به‌راحتی قیمت دلخواه را بر خدمات خود اعمال می‌کند. به نظر شما شکل‌گیری پلتفرم‌ها چه تأثیری بر انحصاری‌شدن بازار و چه تأثیری بر اقتصاد کلان می‌گذارد؟

جامه‌بزرگ: مزیت اصلی پلتفرم‌ها «اثر شبکه‌ای» (network effect) است که محل اصلی منافع‌شان خواهد بود. به همین دلیل کسب‌وکار‌های پلتفرمی مستعد رشد سریع و بعد هم انحصارگری هستند. در آمریکای شمالی، اروپا و جاهایی که زودتر به سمت کسب‌وکار‌های پلتفرمی رفته‌اند، به انحصارگری رسیده‌اند و الآن دولت‌ها برای مقابله با انحصار دچار چالش جدی شده‌اند؛ حتی بعضی جاها به حمایت از کوچک‌ترها آمده‌اند تا آنها حذف نشوند و توازن بازار برقرار بماند. ما در این حوزه‌ها برعکس هستیم، یعنی رگولاتور ما خودش انحصارطلب است و می‌پسندد که بعضی انحصارها در اختیار عده‌ای خاص باشد.

خودمان درگیر موضوعات VOD و IP TV بوده‌ایم و دوستان در روبیکا نیز حتماً نمونه‌های مشابه را تجربه کرده‌اند. در سایر سرویس‌ها نیز همین را دیده‌ایم. نظر شخصی من این است که هیچ جا انحصار به رشد هیچ کسب‌وکاری کمک نکرده، مگر در کوتاه‌مدت. در میان‌مدت و بلندمدت، کسب‌وکار‌ انحصاری حتماً شکست می‌خورد. پلتفرم‌ها همچنان مستعد انحصار هستند و اتفاقاً اینجاست که رگولاتور باید روندها و چالش‌های آتی را پیش‌بینی و تدبیر کند؛ البته در تعامل با خود کسب‌وکار‌ها.

بله، کارتل و تراستی که قبلاً در اقتصاد کلاسیک یا نئوکلاسیک وجود داشته، الآن دارد در اقتصاد پلتفرمی شکل می‌گیرد. یک نکته دیگر را هم می‌گویم که به مبحث قبلی ربط دارد. ما خیلی گفتیم که بانک‌ها محافظه‌کار هستند، ریسک را نمی‌فهمند، حاضر نیستند با افراد مواجه شوند؛ ولی از طرف دیگر این واقعیت را باید در نظر گرفت که ما می‌رویم و به بانک یا بیمه می‌گوییم «می‌خواهم بازار تو را آشفته کنم، کسب‌وکار ‌خودت را باید کلاً جمع کنی تا من جای تو بنشینم». واضح است که اولین اقدام طرف مقابل گارد گرفتن خواهد بود و به‌دنبال محافظت از خود و مقابله با ما می‌رود. اتفاقاً این هم وظیفه پلتفرم‌هاست که برای بانک جا بیندازند که نقش بانک از حالت قبل از پلتفرمی تبدیل به نقش‌های پساپلتفرمی می‌شود که منافع و ریسک‌های جدیدی را به همراه خواهد داشت.

باز هم تأکید می‌کنم که بیشترین نگرانی من در بازار پلتفرم‌های داخل کشور همین انحصار است؛ زیرا کاملاً مستعد آن هستیم. آقای رشیدی فرمودند که بانک‌ها حاضر نیستند با خودشان رقابت کنند، یعنی مالک پلتفرم نمی‌تواند با ارائه خدمات رقابت کند، در حالی که اینجا حتی رگولاتور هم قدم به عرصه رقابت با ارائه خدمات بانکی، VOD، استریمینگ و سایر حوزه‌ها می‌گذارد. اینجا مسئله خیلی حادتر و جدی‌تر است. سهم ما از بازار کشور خیلی ناچیز است، مثل یک کوه یخ که فقط نوک آن را ببینیم. عدد و رقم‌های اقتصاد دیجیتال می‌تواند چندده‌برابر شود.

شاید در شرایط کنونی اقتصادی کشور، یکی از مفرهایی که حتی کسب‌وکار‌‌های کوچک و متوسط ما بتوانند به آن متوسل شوند، همین اقتصاد دیجیتال باشد. تعارف نداریم، الآن بسیاری از کسب‌وکارها دارند می‌میرند یا بین مرگ و زندگی غوطه‌ورند. وقتی این کسب‌وکارها به فضای اقتصاد دیجیتال و اقتصاد پلتفرمی بیایند، با هزینه کمتر امکان رقابت و دسترسی بیشتر به مارکت را خواهند داشت، منتها ذی‌نفعانی که نام بردیم باید بیایند و اثرگذار شوند. من هنوز هم معتقدم که نگاه حاکمیت اقتصادی کشور آسیب‌شناسانه و دفع شر از پلتفرم‌هاست، نه اینکه آنها را به‌عنوان یک فرصت اقتصادی به حساب آورد.

ولی جناب جامه‌بزرگ، به نظر می‌رسد که باید به مسئله تأثیر پلتفرم‌ها بر انحصار و اقتصاد کلان از حالا اندیشید، چون احتمالاً ناگهان یک جامپ اتفاق می‌افتد. این‌طور نیست که اقتصاد دیجیتال الآن کوچک باشد و تا 30 سال بعد هم با شیب ملایم رشد کند. شاید ناگهان با یک جامپ به نقطه‌ای برسیم که زمام امور از دست‌مان خارج شود.

جامه‌بزرگ: بله، درست می‌گویید. در ارائه‌هایی که برای مدیران بانکی مرتبط با گروه خودمان داریم، همیشه یک اپیزود از فیلم «اینترستلار» آقای کریستوفر نولان را می‌گذارم. در یک صحنه نشان می‌دهد سفینه که در فضا سرگردان است، روی یک سیاره آبی و روی اقیانوس فرود می‌آید. یکی از آنها پایین می‌رود، نگاه می‌کند و می‌بیند که در دوردست یکسری کوه هست؛ با کسی که داخل سفینه هست، صحبت می‌کند و می‌گوید «چی می‌بینی؟» می‌گوید «یکسری کوه خیلی دور از ما می‌بینم که تا آنجا چند روز فاصله داریم. روبات هوش مصنوعی آنها می‌رود، چک می‌کند و می‌گوید «نه بابا، این فقط یک موج است، تا سه دقیقه دیگر می‌رسد و همه ما را با خود می‌برد».

تا آنها بخواهند خودشان را جمع کنند و سوار سفینه شوند، موج به آنها خیلی نزدیک می‌شود. موسیقی «هانس زیمر» هم این سکانس را خیلی جذاب کرده بود. البته لحظه آخر که موج به سفینه رسید، آنها سوار شدند و فرار کردند. من به مدیران می‌گویم «این عاقبت شماست». فکر نکنید که کوه را در دوردست می‌بینید، این موجی است که چند دقیقه دیگر همه‌چیز را می‌برد.

جناب ترابی، نظر شما در رابطه با انحصار پلتفرم‌ها در ایران چیست؟ جناب جامه‌بزرگ به‌درستی فرمودند که در کشورهای توسعه‌یافته، حداقل به‌ظاهر، دولت حواسش به برقراری عدالت هست و گاهی غول‌ها را صدا می‌زند که «حواس‌تان به کوچک‌ترها هم باشد»، ولی اینجا خود رگولاتور هم وارد رقابت با پلتفرم‌ها می‌شود. در عین حال با توجه به جهش احتمالی که در پلتفرم‌ها اتفاق می‌افتد، چه تأثیری را بر اقتصاد کلان پیش‌بینی می‌کنید؟

ترابی: من صرفاً کسب‌وکار‌ بانکداری الکترونیکی و بانکداری دیجیتال ایران را خوب می‌شناسم و فقط در این مورد قضاوت می‌کنم. به نظرم اگر بانک مرکزی و شرکت‌های اطراف رگولاتور را کنار بگذاریم، در مورد بقیه امکان انحصار وجود ندارد. الآن مثلاً آپ 16 برابر رقیب دومش تراکنش دارد. اگر آپ یک لحظه پایش را اشتباه بگذارد، 15 تا رقیب پشتش هستند که از او جلو می‌زنند، یعنی در رده دوم تا شانزدهم، 15 تا اپلیکیشن دیگر هستند که توسط مجموعه‌های قدرتمند اداره می‌شوند؛ یا بانک پشت‌شان است یا سرمایه‌گذاران بزرگ که فقط منتظرند تا جایش را بگیرند. ما در فرابوم این همه تلاش کرده‌ایم که امکاناتی را فراهم آوریم، ولی می‌دانیم که سه، چهار تا رقیب گردن‌کلفت داریم و اگر یک لحظه پایمان را اشتباه بگذاریم، رقیب جلو می‌زند. همین الآن بانک‌های خصوصی دارند تفاهم‌نامه‌هایی امضا می‌کنند که رقیب ما شوند.

در مورد اوپن‌ای‌پی‌آی هم نمی‌دانم آیا رگولاتور به نفع شرکت‌های وابسته به خود قوانین انحصارگرانه می‌گذارد یا نه، ولی مطمئن هستم که بخش خصوصی نمی‌تواند انحصار ایجاد کند، چون بازار متکثر است. الآن 10 یا 15 بانک خصوصی که مشتری ما هستند، هر ماه 100 میلیون کارت‌به‌کارت به‌صورت اوپن‌ای‌پی‌آی انجام می‌دهند که عدد کمی نیست. در عین حال، آمارهای کارت‌به‌کارت خودپرداز و دستگاه کارت‌خوان هم کم نشده؛ این یعنی شکل‌گیری اقتصاد دیجیتال. من نمی‌دانم بیشتر شدن یا کمتر شدن تراکنش‌ها بد است یا خوب، ولی بالأخره تراکنش‌ها بیشتر شده‌اند و این موضوع برای بانک‌ها و اپلیکیشن‌ها درآمد ایجاد کرده است. در واقع بازار جدیدی ایجاد شده است!

در مورد اینکه آیا باید چنین حجم تراکنشی داشته باشیم یا نه، صحبت نمی‌کنیم؛ ولی بالأخره وقتی تصمیم گرفتند تراکنش‌های کارت‌به‌کارت انجام شود، پدر من باید حتماً پای خودپرداز می‌رفت و انتقال وجه می‌داد، ولی الآن یاد گرفته که داخل خانه بنشیند و با یک اپلیکیشن کار کند. این مسئله، سایز بازار تراکنش را بزرگ‌تر کرده است. اگر یک استارت‌آپ یا فین‌تک هم بیاید که ایده خوبی بیاورد، می‌تواند کار خود را پیش ببرد. الآن بعضی بانک‌های خصوصی را داریم که از حیث حجم سرمایه کمتر از بانک‌های دولتی هستند، ولی تعداد تراکنش‌هایشان خیلی بیشتر است. بالأخره اتفاقاتی که در بازار دیجیتال افتاده، تأثیرات مثبت داشته‌اند. الآن دیگر این‌طور نیست که یک بانک به خاطر تعداد شعبه یا سرمایه بالاتر، مشتریان بیشتری را جلب کند.

الآن بانک‌هایی داریم که تعداد خودپرداز آنها خیلی کمتر از بقیه است و پی‌اس‌پی هم ندارند، ولی چون استراتژی‌های مناسبی را در حوزه اوپن‌ای‌پی‌آی دنبال کرده‌اند، بیشتر از بقیه اقبال داشته‌اند. من معتقدم پلتفرم‌ها فضای بازار را تضعیف نکرده‌اند؛ بلکه تقویت کرده‌اند و ایجاد رقابت‌های جدید و ارکستراسیون در حوزه سرویس‌ها را به وجود آوردند. این اتفاقات رخ داده و بازار بزرگ شده، اما هیچ‌کدام از پلتفرم‌ها در حاشیه امنیت نیستند. به محض اینکه یک پلتفرم پایش را اشتباه بگذارد و خطای اقتصادی یا برآورد اشتباه مرتکب شود، یا سرمایه‌گذاری غلطی بکند یا مشکل نقدینگی برایش به وجود آید، رقبا جایش را می‌گیرند. به همین دلیل است که فضا همچنان خوب و رقابتی باقی می‌ماند.

رشیدی: ما همیشه دو موضوع را با هم اشتباه می‌گیریم. تعریف انحصار در حوزه کسب‌وکار نسبت به پلتفرم کاملاً متفاوت است. بالأخره در فضای اقتصادی، یا باید پلتفرم بود یا کسب‌وکار. علاقه ما همیشه این بوده که پلتفرم بسازیم. مدل کسب‌وکاری من از ابتدا ایجاد پلتفرم بوده است. هر چقدر که توسعه در پلتفرم ایجاد کنم، منجر به توسعه اقتصادی می‌شود. اما یک کسب‌وکار جدید را خلق کرده‌ایم که 24 میلیارد تومان گردش مالی برای بعضی‌ها در طول دو ماه ایجاد کرده. گردش مالی اینها به‌خاطر خلق محتواهای خوب و به‌دردبخور بوده است. هر رفتار ما در پلتفرم منجر به خلق یک ارزش می‌شود.

وقتی من در توییتر، توییت می‌کنم و یک نفر من را لایک می‌کند، این کارش منجر به پول نمی‌شود، ولی منجر به یک ارزش می‌شود که جزء ارزش‌های کلیدی آن پلتفرم است. ما هم در پلتفرم خودمان یکسری روش‌های توسعه اقتصادی شکل داده‌ایم. پلتفرم ما از این رفتارها منتفع می‌شود و 97 درصد درآمد پلتفرم دوباره صرف توسعه همان پلتفرم می‌شود. هر چقدر که من بزرگ‌تر شوم، فضا را برای دسترسی کسب‌وکارهای تازه تسهیل می‌کنم، اما از سمت پلتفرم که به موضوع بنگریم، وقتی من نقش پیام‌رسان را داشته باشم، انحصار ایجاد نکرده‌ام؛ هر کس دیگری هم که بخواهد به این عرصه بیاید، می‌آید.

مطمئن باشید در هر موقعیتی که بزرگ شوید، دستخوش آشفته‌سازهای جدید خواهید بود. به شما قول می‌دهم خیلی دور نیست زمانی که کسی دیگر یادش نیاید موتور جست‌وجوی گوگل چه کاربردی داشت. الآن کاربران زیادی در ایران داریم که برای هر موضوعی در اینستاگرام جست‌وجو می‌کنند، اصلاً گوگل را نمی‌شناسند. مطمئن باشید موتور جست‌وجوی گوگل هم دستخوش آشفتگی خواهد شد. نیازی نیست حتماً پول خرج کنیم که به رقابت با گوگل بپردازیم، زمان و نیازهای جامعه تحولاتی را رقم می‌زند. به نظر من بزرگ‌شدن یک پلتفرم را نمی‌توان به معنای انحصار دانست. رگولاتوری و بعضی بانک‌ها شاید انحصار داشته باشند، ولی دیجی‌کالا، اسنپ، روبیکا، آپ و کسب‌وکارهای مشابه فقط بزرگ شده‌اند؛ بدون اینکه انحصار داشته باشند. بعضی از اینها کسب‌وکار به حساب می‌آیند. طبیعتاً برای رقابت با آنها باید هزینه کرد.

یک کسب‌وکار کوچک با دو تا لپ‌تاپ نمی‌تواند به جنگ «آپ» برود. خودتان می‌دانید پشت «آپ» چه سیستم سنگینی هست که امکان این کارت‌به‌کارت ساده را فراهم می‌کند. رقابت در این مقیاس به سرمایه‌گذاری‌های بزرگ نیاز دارد که کار کسب‌وکارهای کوچک نیست. اگر شما یک اپلیکیشن کپی آپ بسازید، دلیلی ندارد که کسی از آن استفاده کند، باید حتماً ارزش‌های جدیدی خلق کنید. وقتی ارزش جدیدی مبتنی بر رفتار جدید خلق کردید، می‌توانید به آشفته‌سازی برسید. چرا گفتم که من حاضرم تمام تراکنش‌های بیمه را بدون هیچ کارمزدی انجام دهم؟ چون می‌دانم در آنجا رفتارهای جدید شکل می‌گیرد و من حکمرانی خواهم کرد.

این مارکت اصلاً مارکت من نیست که من داخلش شوم؛ دلیلی ندارد درگیر دو یا چهار درصد کارمزد شوم. در حوزه گردشگری هم تصور ما این بود که مثل سایر پلتفرم‌ها کارمزد بین دو تا چهار درصد یا کمی بیشتر می‌گیریم، ولی وقتی آن صنعت را نگاه کردیم، دیدیم بازیگرانی هستند که 11 درصد کارمزد خالص می‌گیرند. اینها، نه «علی‌بابا» هستند و نه برندهای مشابه علی‌بابا. آنها به قدری کارهای زیرساختی انجام داده‌اند که الآن باید کسانی مثل علی‌بابا و دیگران بیایند با ایشان بجنگند که بازار را بزرگ کنند.

آقای رشیدی، مسئله قدری پیچیده‌تر از این به نظر می‌رسد؛ وقتی مثلاً ایرانسل یا روبیکا اینترنت مجانی می‌دهند که این همه مخاطب جذب کنند، یا ایرانسل گران‌ترین سلبریتی را می‌آورد و با اینترنت رایگان در محیط لنز برنامه او را به همه تماشاچیان نشان می‌دهد، کمتر کسی می‌تواند با او رقابت کند. در سطح کوچک‌تر، دیجی‌کالا را می‌بینیم که به سمت ایجاد مارکت‌پلیس‌های خرده‌فروشی رفته، ولی اگر یک کسب‌وکار بخواهد به شکل سنتی کار کند در آینده نزدیک یا باید به چنین پلتفرم‌هایی بیاید یا به قول معروف جمع کند برود.

این در حالی است که شاید مثلاً خرده‌فروشی به هر دلیلی نخواهد یا نتواند که به پلتفرمی برود.صدها هزار آدم سالمند هستند که هنوز گوشی موبایل ندارند و اتفاقاً نیازمند حمل‌ونقل با آژانس هستند، ولی دیگر آژانس در تهران پیدا نمی‌کنند و ناچارند به شخص دیگری متوسل شوند که برایشان وسیله حمل‌ونقل بگیرد. انحصار در این حوزه‌ها فقط مربوط به کسب‌وکار نیست؛ بلکه با انسان‌ها و اجتماع سروکار دارد. ما می‌خواهیم به همه افراد بهترین خدمات را ارائه بدهیم؛ نه اینکه فقط یک اکوسیستم و یک کسب‌وکار را ببینیم.

انحصار وجود دارد و می‌تواند به ضرر خیلی‌ها تمام شود؛ نه به ضرر کسب‌وکارها؛ بلکه به ضرر من کاربری که گوشی هوشمند ندارم و اصلاً بلد نیستم و من محکوم به محروم‌ماندن از فلان خدمات می‌شوم. اجازه بدهید من در این رابطه با شما مخالفت کنم. من معتقدم رگولاتور باید جلوی بعضی انحصارها را بگیرد. شما به‌عنوان یک کسب‌وکار کاملاً حق دارید که فقط هزینه و سود خود را در نظر بگیرید، ولی رگولاتور باید به ضعیف‌ترین لایه‌های اجتماع هم فکر کند تا آنها از بازار محروم نمانند. اینجاست که رگولاتور باید جلوی انحصار را بگیرد.

ترابی: صحبت ما فقط راجع به پلتفرم نیست. الآن در نظر بگیرید که چند درصد از مردم نابینا هستند. اگر با دید اقتصادی نگاه کنید، لزومی ندارد یک اینترنت‌بانک یا یک اپلیکیشن خودپرداز خاص برای نابیناها داشته باشم، ولی اگر رگولاتور من را مجبور کند یا منطق مسئولیت اجتماعی ایجاب کند، این را می‌گذارم. شما می‌توانید بگویید «الآن که دستگاه خودپرداز گذاشته‌اید و دیگر حاضر نمی‌شوید که داخل شعبه قبض بپذیرید، فرد نابینا قادر به استفاده از خودپرداز نیست». عین همین قضیه در مورد کسب‌وکارهای کوچک هم صدق می‌کند.

اتفاقاً به نظر من رگولاتور وقتی با بازیگران بزرگ‌تر و با پلتفرم‌ها روبه‌رو باشد، راحت‌تر می‌تواند ضابطه‌گذاری کند و مثلاً بگوید که «اسنپ باید حتماً یک خط تلفن هم برای افرادی که بلد نیستند با اپلیکیشن کار کنند، بگذارد». این کار خیلی راحت‌تر از سامان‌دهی آن همه آژانس است. یا فرابوم حتماً باید این تعداد استارت‌آپ کوچک هم در اکوسیستم‌ات بپذیری، حتی اگر صرفه اقتصادی نداشته باشد، اتفاقاً اینها چیزهایی است که رگولاتور باید به آن ورود کند، اما متأسفانه ترکیب رگولیشن و فعالیت اقتصادی رگولاتور ما را به جاهای دیگری هدایت کرده است.

جامه‌بزرگ: اینجا صحبت از رویکرد رگولاتور است و البته ملاحظات ظریفی در این رابطه وجود دارد. الآن موضوع «نتورک نوترالیتی» (network neutrality) اپراتورها مطرح است. وقتی دو اپراتور موبایل در کشور داشته باشیم، یعنی نوعی شبه‌انحصار به وجود آمده است. شاید رگولاتور بتواند نوترالیتی را اعمال و صیانت کند که در این صورت دیگر انحصار و رانت دیتا وجود نخواهد داشت، ولی عملاً زمانی که اپراتور نوترالیتی را از دست بدهد، یا انحصار یا رانت به وجود می‌آید. فیلترینگ هم نوعی ابزار انحصار و رانت است. وقتی یک سرویس را فیلتر می‌کنید، عملاً به سرویس‌های دیگر مجال می‌دهید و این هم نوعی ایجاد رانت و انحصار است.

ترابی: مثال‌هایی که شما می‌زنید با مثال‌های آقای ورامینی خیلی فرق دارد. من با شما کاملاً موافقم. اینها مدل‌های انحصار هستند که طرف دارد از قدرت استفاده می‌کند و هیچ‌کس یارای رقابت با قدرت را ندارد، ولی اینکه یک نفر یک مانیفست دارد که باید حتماً کالای خود را حضوری بفروشد؛ کسی بابت مانیفست پول نمی‌دهد. اگر این مانیفست می‌تواند برای خودش مارکت به وجود آورد، باید بیاورد، وگرنه مشکل خودش و مانیفست‌اش است. من نمی‌گویم باید بعضی مانیفست‌ها را فیلتر کرد.

اتفاقاً نکته من مربوط به همین است. طبیعتاً هر کسب‌وکار و هر پلتفرمی فقط باید به هزینه و سودش بیندیشد؛ ولی رگولاتور باید منفعت تمام بازیگران را در نظر بگیرد.

ترابی: من می‌گویم اتفاقاً رگولاتور در مورد افراد معلول، افراد مسن، نابینایان و در مورد تمام اقشاری که ممکن است آشفته‌سازی باعث ظلم به ایشان شود، باید ضابطه‌گذاری کند و از تمام پلتفرم‌ها و کسب‌وکارها بخواهد که به فکر این اقشار باشند. این موضوع به ایجاد یا عدم ایجاد پلتفرم ارتباطی ندارد؛ ولی اگر کسی از یک رانت استفاده کند باید جلویش را گرفت. من در صحبت‌های قبلی هم گفتم که «اگر» حاکمیت و جاهایی که به رانت‌های خاص وصل هستند، پایشان را کنار بکشند، رقابت بین کسب‌وکار‌های دیجیتال و پلتفرم‌ها بسیار شدید می‌شود و هرگز نمی‌توانند رفتار انحصاری داشته باشند. منطق آشفته‌سازی، توزیع‌شدگی و اقتصاد اشتراکی جلوی انحصار را می‌گیرد.

جامه‌بزرگ: ولی این «اگر» مهم است. قبلاً در اقتصاد سنتی نیز همین رانت‌ها را برای واردات داشتیم. بعضی کسب‌وکارها در واردات کالاهای اساسی انحصار داشتند. من درباره نقش رگولاتوری دولت حرف نمی‌زنم، درباره بخش‌های رقابتی بازار صحبت می‌کنم. بعضی جاها مسائل حاکمیتی باعث می‌شود که محتواهای خاص را فیلتر کنند؛ ولی جایی که مسئله رقابت، بازار و مصرف‌کننده مطرح می‌شود، رفتارهای انحصارگرانه و رانت‌گرانه می‌تواند در فضای دیجیتال هم حاکم شود. به اعتقاد من نگاه رگولاتور و حاکمیت ما در فضای دیجیتال هم با فضای غیردیجیتال خیلی فرق ندارد. در همین جا نیز همان انحصار اتفاق می‌افتد.

ترابی: در اینجا انحصاری که رگولاتور ایجاد می‌کند حالت طنز و کاریکاتور دارد؛ مثلاً می‌گوید «برای ایجاد اوپن‌ای‌پی‌آی باید چیزی شبیه شاهین را بسازیم که تبادل سرویس از طریق آن انجام دهد». این حرف با روح بازبودن و تکثر سرویس متناقض است. همه می‌دانیم که این رفتارها و قوانین رگولاتور از روح قانون‌گذارش نمی‌آید؛ بلکه از شرکت مجری‌اش و برای رقابت با بازار می‌آید.به هر حال باید بپذیریم که رقابت با آن {نزدیکان قدرت} تقریباً غیرممکن است و از بازار فقط قسمت‌های نیش (niche) برای خصوصی‌ها باقی می‌ماند، ولی من با دید تئوریک می‌گویم که پلتفرم به خودی خود مشکل یا انحصار ایجاد نمی‌کند.

بحث ما سر «ایجاد مشکل» نیست. همین مثالی که درباره سالمندان و اسنپ زدم، بالأخره وجود دارد. قشری از جامعه هستند (هرچند محدود یا اندک) که با این مشکل مواجه‌اند. اصلاً نمی‌توان ایراد را به پلتفرم یا کسب‌وکار گرفت؛ آنها دارند بهترین سرویس را به بیشترین مخاطبان ارائه می‌دهند؛ منتها رگولاتور باید به کسانی کمک کند که پلتفرم‌های انحصارگرا آنها را در نظر نمی‌گیرند.

رشیدی: به نظر من مثالی که شما می‌زنید اسمش اصلاً «انحصار» نیست، اسمش «توسعه» است. اسنپ توسعه پیدا می‌کند، آژانس از بین می‌رود. هیچ رگولاتوری جلوی اسنپ را نمی‌گیرد. شاید اصلاً اسنپ برای توسعه بازار این سرویس را ارائه بدهد که افراد بتوانند برای دیگران تاکسی بگیرند. مگر پدربزرگ من که بی‌سواد بود و بلد نبود از تلفن‌های دکمه‌ای استفاده کند، چه اتفاقی برایش می‌افتاد؟ بالأخره یک نفر مسئولیت داشت که به او کمک کند. اتفاقاً مسئولیت رگولاتور و دولت این است که فضای توسعه را تسهیل کنند تا در چرخه طبیعی توسعه، اکثریت مردم بهره‌مند شوند. کسب‌وکار هم به خاطر فورس رگولاتور، مسئولیت اجتماعی و همچنین توسعه بازار خود، باید بتواند خدماتش را به شکلی ارائه دهد که بیشترین افراد از آن بهره‌مند شوند.

الآن من برای پدربزرگم اسنپ می‌گیرم، برای مادربزرگم می‌گیرم، برای کسی هم که گوشی هوشمند ندارد یا اصلاً تلفن ندارد، اسنپ می‌گیرم. من این مثال را اصلاً انحصار نمی‌دانم؛ یک چرخه کاملاً طبیعی است که در همه دنیا در تمام حوزه‌ها اتفاق می‌افتد؛ مثلاً من امروز به بانک رفتم که چک پاس کنم و بانک به من ‌گفت «شما بدون کارت ملی، انگار که وجود نداری». من یادم رفته بود که باید کارت ملی هوشمند بگیرم؛ نمی‌توانستم با بانک بحث کنم که «نه، در حق من ظلم شده، اینکه کارت ملی را هوشمند کرده‌اند، انحصارگری است»؛ فقط توسعه است.

اگر به خاطر داشته باشید چند وقت پیش، یک عکس خیلی دست به دست می‌شد که یک فروشنده در تبریز، یک پاکت را روی یک کفه ترازوی خود گذاشته بود و یک پاکت هم در کفه دیگر ترازو قرار می‌داد تا وقتی می‌خواهد پنیر را داخل این پاکت بکشد، دقیقاً هم‌تراز باشد و حتی چند گرم حق کسی ضایع نشود.

کسب‌وکار می‌تواند بگوید «این مانیفست او بوده، مشکل خودش است»، اما رگولاتور نمی‌تواند بگوید «این ارزش، ارزش خودت است، مشکل خودت است». رگولاتور باید بستری فراهم کند که حتی آن یک نفر از یک میلیون نفر هم بتواند با ارزش‌های خودش باقی بماند. رگولاتور باید جامعه‌شناسان و انسان‌شناسان را به نحوی استخدام کند که در قانون‌گذاری و تنظیم هر چیزی حواس‌شان حتی به یک نفرها هم باشد.

ترابی: شما درست می‌گویید. بگذارید مثالی در مورد بانکداری بزنم. صحبت ما با بانک مرکزی این است که اتفاقاً وقتی هاب‌های اوپن‌ای‌پی‌آی وجود دارند، بانک مرکزی خیلی راحت‌تر می‌تواند رگولیشن را انجام دهد، فرضاً می‌تواند بگوید «شما بابت فروش بادام تراکنش قبول نکنید، ولی برای گردو قبول کنید». آیا هرگز قادر هست که فروش گردو و بادام را در تمام استارت‌آپ‌های موجود کنترل کند؟ نه! ولی می‌تواند به من بگوید که هر پلتفرمی که از اوپن‌ای‌پی‌آی من فعال شد، هوای پیرمردها را داشته باشد، قمار نکند، فلان کار را نکند و غیره. هر چیزی که مد نظر رگولیشن باشد اتفاقاً در پلتفرم‌ها تقویت می‌شود. اتفاقاً اگر رگولاتور پلتفرم‌ها را درست بچیند، خیلی راحت‌تر می‌تواند حرف‌های مد نظر شما را به کسانی دیکته کند که این کار را انجام می‌دهند.

جامه‌بزرگ: موضوعی که شما مطرح می‌کنید، مربوط به «جهان‌شمولی» است، نه «عدم انحصار». شما می‌گویید باید رگولاتور مراقب باشد که حتی اقلیت‌ها هم بتوانند از سرویس استفاده کنند. باز هم تأکید دارم نوترالیتی موضوع مهمی است. جاهایی که شبه‌انحصار ایجاد شده، به‌شدت مستعد رفتار انحصاری هستند و کسب‌وکارهای کوچک را تضعیف می‌کنند. من موافقم که الآن فضای کسب‌وکار حمل‌ونقل درون‌شهری بن‌افکن (disrupt) شده و آژانس‌ها دارند به تاریخ می‌پیوندند. اگر اسنپ با استفاده از انحصار این کار را می‌کرد، از دید من صحیح نبود و می‌پرسیدم که «چرا با استفاده از فلان رانت تمام آژانس‌ها را تعطیل کرده‌ای».

مثلاً اگر آژانس‌ها فیلتر می‌شدند تا اسنپ راه بیفتد.

جامه‌بزرگ: بله، دیجی‌کالا در فضای رانتی رشد نکرده. دیجی‌کالا آمده بامیلو و چهار تا رقیب دیگر را پشت سر گذاشته و جلو افتاده است. حالا شاید بپرسید که «آیا دیجی‌کالا می‌تواند از حکم‌فرمایی خود بر بازار استفاده کند و قراردادهای انحصاری ببندد؟»

رشیدی: بله، می‌تواند.

ترابی: بله، می‌تواند. من بازار دیجی‌کالا را خوب نمی‌شناسم، ولی فرض کنید آپ از حکم‌فرمایی خود بر بازار استفاده کند و به بانک‌ها بگوید «باید بابت هر تراکنش 100 تومان به من کارمزد بدهید». در این صورت تمام بانک‌ها همکاری خود را با آپ قطع می‌کنند و به سراغ 15 تا اپلیکیشن دیگر می‌روند که می‌خواهند جای آپ را بگیرند.

جامه‌بزرگ: ولی مسئله آنجاست که در مورد آپ، به قول شما 15 تا اپلیکیشن وجود دارند که پشت سر آپ ایستاده‌اند و می‌خواهند جلو بزنند.

ترابی: من در مورد فضای بانکداری که خوب می‌شناسم صحبت می‌کنم. غیر از شاهین، دیبا، شاپرک ، شتاب و امثال آنها که پشتش رانت وجود دارد، بقیه نمی‌توانند انحصاری باشند.

جامه‌بزرگ: من هم در مورد فضای بانکی با این دیدگاه شما موافقم.

ترابی: در فضای بانکی حتی رانت‌ها و انحصارهایی که به‌صورت قانونی به وجود آمده‌اند؛ مثلاً اینکه 9 تا مجوز پی‌اس‌پی صادر کرده‌اند و گفته‌اند که «بابت هر تراکنش باید فلان‌قدر کارمزد دریافت شود»، همین آربیتراژ خودش باعث دیسراپشن شده؛ یعنی بعداً به همین دلیل «پرداخت‌یارها» به وجود آمده‌اند. این پول‌ها برای استارت‌آپ‌هایی که می‌خواستند با مدل «پرداخت‌یاری» کار کنند، مبالغ قابل توجهی بود. بعضی استارت‌آپ‌ها گفتند که «ما این کارمزد را نمی‌گیریم». الآن اگر آپ بگوید «من 100 تومان کارمزد می‌گیرم» همین حاشیه 100 تومانی، خودش به یک «آربیتراژ» تبدیل می‌شود؛ برای اینکه عده‌ای دیگر بیایند که آن فاصله را پر کنند. به نظرم وقتی منطق بازار آزاد حکم‌فرما باشد و رانت عجیب‌وغریبی به وجود نیاید، حتی بعضی انحصارطلبی‌ها باعث می‌شود عده‌ای فعال جدید و بازیگر تازه به میدان بیایند.

محمد رشیدی: با توجه به گستردگی بازارهایی که شکل گرفته و توسعه دسترسی‌ها، همه به‌دنبال دسترسی سریع‌تر در فضاهای بهتر هستند. به نظر من پلتفرم‌های دیجیتال، لایه جدیدی از اقتصاد و بازیگران اقتصادی را شامل می‌شوند. در گذشته کسب‌وکارهای خرد در فضای اینترنت و دیجیتال کار می‌کردند. قبل از اسنپ بعضی تاکسی تلفنی‌ها سعی می‌کردند خود را مجهز به ابزارهای به‌روز کنند، ولی ناگهان یک پلتفرم به نام اسنپ آمد که بازار را آشفته و بازیگران را عوض کرد؛ به نحوی که دسترسی بسیار گسترده‌تری به بازار یافتند.

رشیدی: یک کسب‌وکار کوچک با دو تا لپ‌تاپ نمی‌تواند به جنگ «آپ» برود. خودتان می‌دانید پشت «آپ» چه سیستم سنگینی هست که امکان این کارت‌به‌کارت ساده را فراهم می‌کند. رقابت در این مقیاس به سرمایه‌گذاری‌های بزرگ نیاز دارد که کار کسب‌وکارهای کوچک نیست. اگر شما یک اپلیکیشن کپی آپ بسازید، دلیلی ندارد که کسی از آن استفاده کند، باید حتماً ارزش‌های جدیدی خلق کنید. وقتی ارزش جدیدی مبتنی بر رفتار جدید خلق کردید، می‌توانید به آشفته‌سازی برسید

جامه بزرگ: وقتی دو اپراتور موبایل در کشور داشته باشیم، یعنی نوعی شبه‌انحصار به وجود آمده است. شاید رگولاتور بتواند نوترالیتی را اعمال و صیانت کند که در این صورت دیگر انحصار و رانت دیتا وجود نخواهد داشت، ولی عملاً زمانی که اپراتور نوترالیتی را از دست بدهد، یا انحصار یا رانت به وجود می‌آید. فیلترینگ هم نوعی ابزار انحصار و رانت است. وقتی یک سرویس را فیلتر می‌کنید، عملاً به سرویس‌های دیگر مجال می‌دهید و این هم نوعی ایجاد رانت و انحصار است.

جامه بزرگ: یکسری از پلتفرم‌ها اکوسیستم‌ها را داخل خودشان تجمیع و برخی هم اکوسیستم خلق می‌کنند؛ چه رفتار پلتفرمی داشته باشند و چه نداشته باشند. اینکه یک سوپراپ داشته باشید که انواع و اقسام سرویس‌ها را به‌صورت متمرکز در یک جا ارائه بدهد تا تجربه متمرکزتر، دسترسی‌پذیری بیشتر و کاهش هزینه را به‌دنبال آورد، یک موضوع است و اینکه کسب‌وکار پلتفرمی را به معنای واقعی شکل دهید، مسئله دیگری است. در حالت دوم باید یک خدمات‌دهنده، یک مالک پلتفرم و آن طرف هم یک مشتری داشته باشید که از گردش دیتا و چفت‌کردن آنها ارزش‌افزوده بیافرینند که موضوع متفاوتی است.

ترابی: اگر با دید اقتصادی نگاه کنید، لزومی ندارد یک اینترنت‌بانک یا یک اپلیکیشن خودپرداز خاص برای نابیناها داشته باشم، ولی اگر رگولاتور من را مجبور کند یا منطق مسئولیت اجتماعی ایجاب کند، این را می‌گذارم. شما می‌توانید بگویید «الآن که دستگاه خودپرداز گذاشته‌اید و دیگر حاضر نمی‌شوید که داخل شعبه قبض بپذیرید، فرد نابینا قادر به استفاده از خودپرداز نیست». عین همین قضیه در مورد کسب‌وکارهای کوچک هم صدق می‌کند.

ترابی: به نظرم اگر بانک مرکزی و شرکت‌های اطراف رگولاتور را کنار بگذاریم، در مورد بقیه امکان انحصار وجود ندارد. الآن مثلاً آپ 16 برابر رقیب دومش تراکنش دارد. اگر آپ یک لحظه پایش را اشتباه بگذارد، 15 تا رقیب پشتش هستند که از او جلو می‌زنند، یعنی در رده دوم تا شانزدهم، 15 تا اپلیکیشن دیگر هستند که توسط مجموعه‌های قدرتمند اداره می‌شوند؛ یا بانک پشت‌شان است یا سرمایه‌گذاران بزرگ که فقط منتظرند تا جایش را بگیرند. ما در فرابوم این همه تلاش کرده‌ایم که امکاناتی را فراهم آوریم، ولی می‌دانیم که سه، چهار تا رقیب گردن‌کلفت داریم و اگر یک لحظه پایمان را اشتباه بگذاریم، رقیب جلو می‌زند

منبع ماهنامه عصر تراکنش شماره ۳۹
نویسنده / مترجم علی ورامینی
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.