پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
توماس پیکتی و کتاب جدیدش «سرمایه و ایدئولوژی»؛ اقتصاددانی که برای حل نابرابری اقتصادی تلاش میکند / در پی جهانی منصفانهتر
به گفته پیکتی هر جامعه برای توجیه نابرابری اقتصادی موجود ایدئولوژی جدیدی خلق میکند که اجازه میدهد ثروتمندان در خانههای مجللشان به خواب فرو روند؛ در شرایطی که بیخانمانها در خیابانها از سرما جان میدهند
ماهنامه عصر تراکنش شماره ۳۵ / کتاب ۷۵۳ صفحهای توماس پیکتی، با عنوان سرمایه در قرن بیستویکم که در سال ۲۰۱۳ چاپ شد، تاکنون دو میلیون و ۵۰۰ هزار نسخه در سراسر جهان فروخته است. موضوع کتاب «نابرابری اقتصادی» است. تازهترین کتاب او نیز با عنوان «سرمایه و ایدئولوژی» به نظر میرسد از کتاب مشهور پیشیناش هم اثرگذارتر باشد. این کتاب را میتوان تاریخ جهانی نابرابری توصیف کرد؛ اثری که در سراسر آن داستانهایی واقعی در مورد نابرابری؛ از هند پیش از مدرنیته گرفته تا آمریکای ترامپ روایت میشود.
این کتاب در عصری منتشر میشود که خشم عمومی نسبت به نابرابری که بخشی از آن، با آثار نگارنده همین کتاب شعلهورتر شده بود، به بالاترین حد خود رسیده است و حتی توسط برنی سندرز، نامزد پیشین حزب دموکرات آمریکا برای ریاستجمهوری، در بالاترین سطح گفتمان سیاسی آمریکا هم به موضوع بحث بدل شده است.
تحلیل آمار نابرابری
کتاب سرمایه و ایدئولوژی در واقع تکملهای است بر همان استدلال پیشین پیکتی که از دهه ۱۹۸۰ تاکنون نابرابری در جهان به شکل روزافزونی افزایش یافته است. راهحلهای او قاطعانه هستند. او پیشنهاد میدهد که برای داراییهایی بیشتر از یک میلیارد دلار مالیات ۹۰ درصدی تعیین شود. بخش عمده اطلاعاتی که پیکتی ارائه میدهد از پایگاه دادههای نابرابری جهانی (World Inequality Database WID) استخراج شدهاند که خود او با همراهی همکارانش تاسیس کرده است.
این پایگاه یک وبسایت اینترنتی آزاد و رایگان است که بیش از یکصد پژوهشگر در تکمیل آن مشارکت میکنند. بنا به ادعای گردانندگان این پایگاه دادهها، اطلاعات مرتبط با نابرابری درآمد در ۳۰ کشور برای بخش اعظم قرن بیستم و دهههای اول قرن بیستویکم در این پایگاه جمعآوری شده است و دادههای مرتبط با ۴۰ کشور دیگر نیز در دست بررسی هستند. پوشش کشورهای مورد بررسی در این پایگاه در حال گسترش به سطح جهان است و بهتدریج کشورهای بیشتری در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به آن اضافه میشوند.
مجموعه پایگاه دادههای نابرابری جهانی، دانش اقتصاد نابرابری را به شکل چشمگیری متحول کرده است. «مارک استبایل»، استاد اقتصاد دانشگاه INSEAD در حومه پاریس میگوید: «اگر در هر کجای جهان در حال مطالعه و پژوهش در مورد نابرابری اقتصادی در طول تاریخ باشید و روی اطلاعاتی از کشورهای مختلف جهان کار کنید، بدون تردید منبع این اطلاعات، پایگاه دادههای نابرابری جهانی پیکتی است.»
ریشهها در مه ۱۹۶۷
توماس پیکتی سال ۱۹۷۱ در حومه پاریس متولد شد. خانواده او هرچند دبیرستان را تمام نکرده بودند، اما از انقلاب دانشجویی ۱۹۶۷ تاثیر پذیرفته بودند. آنها که روزگاری شبهنظامیهای تروتسکیست بودند، بعد از تولد فرزندشان هم چپ باقی ماندند. پدر و مادرش بعد از ازدواج مدت سه سال در جنوب شرقی پاریس گاوداری میکردند و لبنیات دستسازشان را در بازار میفروختند، اما نهایتا مادرش یک معلم تماموقت مدرسه شد و پدرش یک تکنیسین امور تحقیقات.
پیکتی را درون دفتر کار ۱۲ متر مربعیاش در خیابانی زهواردررفته که در جنوب پاریس قرار داشت، ملاقات کردم. به من گفت که خانواده پدرش کاملا بورژوا و بسیار راستگرا بودند، هرچند مادرش از طبقههای پایینتر اجتماع بود. ۴۸ساله است و باانرژی آمار و اطلاعات را پشت هم ردیف میکند، اما اگر سوالی را احمقانه تصور کند، بیصبرانه آهی میکشد؛ جملاتش را با زبان انگلیسی سلیس و اندکی تهلهجه مضحک فرانسوی رگباری بیان میکند. میگوید: «وقتی ۱۵ یا ۲۰ساله بودم، چندان از چپگرایی پدر و مادرم در دهه 70 رضایت نداشتم، به این دلیل که تصور میکردم مسیر حرفهای و شغلی مناسبی برای آنها پدید نیاورده است.»
بیشتر با پدربزرگش احساس قرابت میکرد که مدیرعامل شرکت خانوادگی معدنداری با عنوان «پیکتی فرر» بود. او را اینگونه توصیف میکند: «خیلی راستگرا، اما با شخصیتی مهربان.» میگوید: «از دل زمین پاریس سنگ بیرون میکشیدند تا با آن جاده بسازند، متروی پاریس را با همین سنگها ساختند. پدربزرگم همواره به خودش افتخار میکرد. از اینکه کارگران را از ایتالیا یا جاهای دیگر آورده و به آنها دستمزد بهتری میداد، بسیاری خرسند بود.
تنها دلیلی که باعث میشد از دست او عصبانی شوم، این بود که مادربزرگم از دستش ناراحت بود. او مجبور بود در خانه بماند و از بچهها نگهداری کند. در واقع در وضعیت فرودستی دائمی قرار داشت و این بدترین قسمت ماجرای ایدئولوژی یک مدیرعامل نانآور است.»
نابغه ریاضی در اقتصاد
پیکتی توانست در رشته ریاضی که در فرانسه بسیار مورد احترام است، موفق باشد. زمانی که در «اکول نرمال سوپریور» پذیرفته شد، فقط ۱۸ سال داشت. این دانشگاه یکی از علمگراترین دانشگاههای مجموعه برگزیده «گرند اکول» در فرانسه است. در همین دوران بود که دیوار برلین فرو ریخت و او گردشگری در شرق اروپا را آغاز کرد. تجربه این سفرها او را به یک «کاپیتالیست» معتقد و راضی بدل کرد.
میگوید: «عملکرد ضعیف این کشورها در اقتصاد بهتآور بود؛ فروشگاههای خالی و خیابانهای کهنه. برای من و بسیاری دیگر در دهه ۱۹۹۰، همین تجربه کافی بود تا ببینیم چقدر ضروری است تا از ایدههای دیوانهوار اینچنینی دور شویم و بیش از گذشته به دستهای پنهان بازار و رقابت اعتماد کنیم.»
سال ۱۹۹۳، وقتی ۲۲ساله بود، پایاننامه دکترایش را با موضوع توزیع ثروت نوشت و بلافاصله بهعنوان استادیار در گروه اقتصاد دانشگاه امآیتی استخدام شد. «توماس فیلیپون»، دوست و همکار قدیمیاش که همراه با او در هیاتعلمی دانشگاه امآیتی بود و اکنون در دانشگاه نیویورک اقتصاد تدریس میکند، میگوید: «او همواره دو سال از بقیه جلوتر و سرعتش دوبرابر دیگران بود.»
بسیاری از اقتصاددانان برجسته کنونی فرانسه از جمله برندگان نوبل؛ «استر دوفلو» و «ژان تیرول»، مدیرکل پیشین صندوق بینالمللی پول، «اولیور برانشار» و همکار پیکتی، «امانوئل سائز» همگی یا عضو هیاتعلمی دانشگاه امآیتی هستند یا دورهای در آن عضو بودهاند. اقتصاددانان فرانسوی معمولا روی مسائل مبتلابه جهان کار میکنند و نه مسائل انتزاعی و نظری.
نارضایتی از دانشگاه
پیکتی در امآیتی، دانش اقتصاد نابرابری درس میداد. در آن عصر، باهوشترین جوانان دوران غالبا از سیاستهای میانهروانه پیروی میکردند. کمونیسم شکست خورده بود و اقتصاد بازار میتوانست با کمترین انرژی همهچیز را از زمین بلند کند. پیکتی میگوید: «نمیدانم در آن دوران کلینتونی بودم یا بلری (طرفداران بیل کلینتون رئیسجمهور وقت آمریکا و طرفداران تونی بلر، نخستوزیر وقت بریتانیا)، اما با قطعیت میتوانم بگویم که عقیده داشتم چپ جدید یا چپ میانه یا به عبارتی همان میانهای که اصلا چپ نیست، مسیر صحیح است.» او همزمان تحت تاثیر برخی ریشسفیدان طرفدار ریگان (رونالد ریگان، رئیسجمهور پیشین آمریکا) هم بود، از جمله «مارتین فلدستین»، استاد کهنهکار دانشگاه هاروارد.
پیکتی توضیح میدهد:
کمکم نسبت به حرفهاش بدبین شد. میگوید: «بسیاری از اقتصاددانان وانمود میکردند دانشی تاسیس کردهاند که چنان علمی است که بقیه از آن سر درنمیآورند. معلوم است که چنین ادعایی فکاهی است. در آمریکا همه کسانی که در گروههای اقتصاد دانشگاهها کار میکنند، تصور میکنند از بقیه آدمهای جهان باهوشترند، اما بعد از دو سال تدریس در امآیتی من متوجه شدم که چنین توصیفی قابل قبول نیست. با خودم فکر کردم که اگر قرار باشد اینجا بمانم، من هم به آدمی شبیه آنها تبدیل میشوم. نمیخواهم بدجنسی کنم، اما تصور میکنم که ما هنوز خیلی کم در مورد اقتصاد میدانیم، در مورد علوم اجتماعی هم همینطور.
بهترین کاری که از دستمان برمیآید این است که جمعآوری برخی دادههای تاریخی را شروع کنیم و تلاش کنیم آنها را تفسیر کنیم.» او به پاریس برگشت؛ جایی که به قول خودش استادان دانشگاه پول کمتری درمیآوردند و علم اقتصاد، «پرستیژ بسیار کمتری» داشت. او در پاریس به یک چیزی بینابین یک پژوهشگر علوم اجتماعی و یک مورخ بدل شد.
کاپیتال در قرن بیستویکم
سال ۲۰۰۱ پژوهش تاریخی بسیار تحسینشدهای در مورد افراد پردرآمد فرانسوی در قرن بیستم انجام داد. سال ۲۰۰۶ در تاسیس دانشکده اقتصاد پاریس همکاری کرد و بهعنوان نخستین رئیس آن منصوب شد. در این دوران او با «اورلی فیلیپتی»، جامعهشناس سیاسی زندگی میکرد. سال ۲۰۰۹ فیلیپتی از او به اتهام خشونت خانگی شکایت کرد. این اتهام بعد از عذرخواهی پیکتی پس گرفته شد. پیکتی سه دختر دارد و همسر کنونی او «جولیا کیج» اقتصاددان است.
زمانی که تصمیم گرفت کتاب «سرمایه در قرن بیستویکم» را بنویسد، نسبت به دیگر نویسندگان یک مزیت غیرقابل رقابت در حوزه نابرابری داشت؛ او به پایگاه دادههایی بیسابقه از مالیات، درآمد و ثروت در آمریکا و تعدادی از کشورهای اروپایی دسترسی داشت. میگوید: «یکی از ویژگیهای کار من این است که من میتوانم کارم را بر اساس تحلیل مجموعههای دادهها تا به امروز انجام دهم.» و با لحنی حاکی از تاسف ادامه میدهد: «متاسفانه کارل مارکس دسترسی بسیار کمی به دادهها داشت.»
پیکتی در کتاب «سرمایه در قرن بیستویکم» نشان میدهد که نرخ بازگشت سرمایه معمولا از نرخ رشد اقتصادی بزرگتر است. این یعنی صاحبان ثروت با نرخ بسیار بیشتری نسبت به صاحبان درآمدهای عادی ثروتمندتر میشوند؛ مگر ضربههای ناگهانی فوقالعاده یا مالیاتهای شدید، ثروتهای آنها را نابود کند. ضربههای ناگهانی و مالیاتها، اقداماتی هستند که باعث شدند دوره شادی از برابری نسبی در تاریخ غرب بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۸۰ پدید آید. در این دوران، جنگهای جهانی، انقلابهای کمونیستی و تورم همراه با مالیاتهای شدید امکان کاهش داراییهای افراد ثروتمند را ایجاد کرد.
فرانکلین دی روزولت، رئیسجمهور آمریکا و احزاب سوسیالدموکرات اروپایی در پی این بودند تا جلوی پیروی کارگران کشورهایشان از بلشویسم را بگیرند، در نتیجه دنبال روشهایی برای بازتوزیع ثروت از ثروتمندان به فقیران رفتند. بر اساس محاسبات پیکتی، از سال ۱۹۳۲ تا ۱۹۸۰، سقف مالیات در آمریکا بهصورت میانگین ۸۱ درصد و در بریتانیا ۸۹ درصد بود. در این عصر شهروندان آمریکایی مجبور به پرداخت مالیات بر درآمد املاک بودند و مالیات بر ارث بیشتری نسبت به شهروندان اروپایی پرداخت میکردند.
اما از سال ۱۹۸۰ رونالد ریگان، مارگارت تاچر و ابواب جمعیشان در کنار دولتهای پساکمونیستی در جمهوریهای تازه استقلالیافته شوروی و چین، رویه نابرابری را از نو پیگیری کردند. بر اساس آمار، این رویه جدید در بسیاری از کشورها تا سال ۲۰۰۰ ادامه پیدا کرد، هرچند تا بعد از بحران مالی سال ۲۰۰۸ کسی توجه چندانی به آن نمیکرد، اما بعد از بحران مالی مفهوم یکدرصدیها ناگهان نابرابری اقتصادی را به مرکز توجهها آورد. کتاب «سرمایه در قرن بیستویکم» بیش از هر چیز زبان گویای خشم ناشی از بحران مالی است. سبک نگارش پیکتی، خواننده را درگیر خود میکند، روان است و پر از نمونههایی کوچک از روایتهای تاریخی ثروت از نویسندگانی همچون بالزاک و جین آستین.
این کتاب از مرزهای ناممکن عبور کرد و به فهرست کتابهای پرفروش روزنامه نیویورکتایمز هم وارد شد، «هر ند جوردن النبرگ»، استاد دانشگاه ویسکانسین با پژوهشی در مورد میزان مطالعه این کتاب در کتابخوان الکترونیک آمازون، نشان میدهد بسیاری از خوانندگان بخش بسیار ناچیزی از کل کتاب را مطالعه کردهاند و بخش عمدهای از خوانندگان کتاب روی کتابخوان کیندل از صفحه ۲۶ جلوتر نرفتهاند.
تعداد کمی از استادان اقتصاد دانشگاه در دهه پنجم زندگیشان وقت زیادی برای نگارش کتابهای حجیم میگذارند؛ چراکه در دوران ما بیشتر این مقالهها هستند که زندگی حرفهای استادان دانشگاه را پیش میبرد. فیلیپون، همکار پیکتی و استاد دانشگاه نیویورک معتقد است که اقدام پیکتی، بیش از هر چیز از میراث فرانسوی او نشات میگیرد. فیلیپون میگوید: «ما فرانسویها نوعی رابطه بتوارهانگاری با کتاب داریم. احساس میکنیم کتابها چیزهای باحالی هستند، حتی اگر از نظر دیگران نوشتن آنها، استفاده خوب از وقت یا وسیلهای خوب برای پیشرفت نباشد.»
فیلیپون به تاثیرپذیری دیگر پیکتی از ملیت فرانسویاش هم اشاره میکند، میگوید: «هرچند استادان دانشگاه در آمریکا ترجیح میدهند که روی برج عاج خودشان بنشینند، اما برای ما فرانسویها، دانشگاهیبودن به این معناست که هر زمان امکانش وجود داشته باشد، در مباحث عمومی و اجتماعی هم مشارکت کنیم.» پیکتی با نگارش این کتاب تصمیم گرفت به جای اینکه همکاران و استادان همرده خودش را تحت تاثیر قرار دهد، مخاطب عام را هدف بگیرد، به همین دلیل هم اولین جایزه نوبل اقتصاد که برای پژوهش در مورد نابرابری اقتصادی اهدا شد، به جای اینکه به او برسد، به دوستش سائز رسید که وقت بیشتری در کارهای آکادمیک گذاشته بود.
تبدیلشدن به یکدرصدی
فروش کتاب سرمایه در قرن بیستویکم باعث شد تا پیکتی خودش به یکی از همان ثروتمندان یکدرصدی تبدیل شود، اما این تحول چه تاثیری بر او داشت؟ میگوید: «بهعنوان یک استاد دانشگاه من همینطوری هم در میان پنج درصد بالای هرم توزیع درآمد قرار دارم و با مالکیت معنوی و کپیرایت، درآمدم به یک درصد بالا یا حتی یکدهم درصد بالای هرم میرسد. در نتیجه از ابتدا چندان هم پایینتر از جایگاهی که حالا در هرم قرار دارم، نبودم. من شخصا دوست داشتم مجبور میشدم مالیات ۹۰ درصدی به خاطر مالکیت معنوی بدهم.
الان مالیاتی که میدهم حدود ۶۰ درصد است و تصور میکنم که چندان کافی نیست. نخست اینکه بازار کتاب کلا مبتنی بر احتکار است. اینکه از کتاب من دو میلیون و ۵۰۰ هزار نسخه فروش رفته، به این معنا نیست که محتوای آن هزار برابر از کتابی که ۲۵۰۰ نسخه میفروشد، بهتر باشد. آنچنان سادهانگاری نمیکنم، میفهمم چه چیزی باعث میشود که ناگهان همه به خواندن یک کتاب خاص علاقهمند شوند. در عین حال متوجه این نکته هم هستم که این کتاب حاصل یک پروژه جمعی پژوهشی بود.
من نهتنها از نظام آموزش رایگان دولتی برای دانشی که پشت این کتاب است، بهره بردهام؛ بلکه از نتایج پژوهشهای صدها پژوهشگر دیگر استفاده کردهام که هیچیک سهمی از درآمد مالکیت معنوی این کتاب نمیبرند. حتی اگر ۱۰ درصد از درآمد حاصل از مالکیت معنوی هم به من میرسید، باز هم چندین برابر بیشتر از درآمدم بهعنوان استاد دانشگاه بود. به نظر من اصولا هیچ دلیلی وجود ندارد که به کسی بیشتر از همین 10 درصد پرداخت شود.»
پیکتی بعد از چندین سال سفر دور دنیا برای تبلیغ کتابش و پیدا کردن منابع جدید آمار؛ از برزیل گرفته تا هندوستان، او بار دیگر به حرفه پیشیناش بهعنوان پژوهشگر دانشگاهی بازگشت. این روزها او ساعت 7:30 صبح از آپارتمانش در نزدیکی ایستگاه «گر دو نورد» پاریس، پیاده برای سوار شدن به مترو، بیرون میرود.
سفر ۲۵ دقیقهای با خط ۴، بعد از عبور از زیرمحلههای مرکزی پاریس که بسیاری از همکارانش آنجا زندگی میکنند، او را به دانشکده اقتصاد پاریس در جاده کمربندی شهر میرساند. از ۸ صبح تا 7:30 شب وقتش را به مطالعه و تفکر و نگارش میگذراند (پیکتی این روزها در شرایط رویایی هر استاد دانشگاهی زندگی میکند و ضرورتی ندارد که به دانشجویان تدریس کند).
نفوذ ایدهها به سیاست
با وجود فروش بالای کتاب سرمایه در قرن بیستویکم تاثیر سیاسی آن بسیار ناچیز بود. این کتاب در دورانی منتشر شد که در غرب عمدتا رهبران میانهرو حکومت میکردند. در آمریکا، باراک اوباما رئیسجمهور بود، در بریتانیا دیوید کامرون نخستوزیر، متیو رنزی در ایتالیا و فرانسوا اولاند در فرانسه نخستوزیر و رئیسجمهور بودند. پیکتی میگوید: «یادم میآید که سال ۲۰۱۴ در بوستون با الیزابت وارن (سناتور دموکرات آمریکایی و نامزد پیشین انتخابات ریاستجمهوری آمریکا) مناظره میکردم و او نسبت به مالیات بر ثروت بیمیل به نظر میرسد.
در آن دوران برنی سندرز (سناتور دموکرات و نامزد پیشین انتخابات ریاستجمهوری آمریکا) هنوز پیشنهاد مالیات فدرال بر ثروت را مطرح نکرده بود.» سیاستمداران چپگرا در آن دوران چندان روی دور نبودند. پیکتی برای مدت کوتاهی به «جرمی کوربین» (رهبر پیشین حزب کارگر بریتانیا) مشاوره میداد، اما بهدلیل فشار بالای کار مجبور به کنارهگیری شد. او به «بنوئا هامون»، نامزد سوسیالیست انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۷ مشاوره داد، اما بنوئا با آمار شرمآور شش درصد آرا در انتخابات شکست خورد.
کتاب تازه پیکتی با عنوان «سرمایه و ایدئولوژی» سپتامبر ۲۰۱۹ به زبان فرانسوی در فرانسه و مارس ۲۰۲۰ به زبان انگلیسی منتشر شد؛ در شرایطی که به نظر میرسید تلاش چپگراها برای تصرف قدرت بیشتر شده است. در آمریکا امانوئل سائز، همکار او و گابریل زوکمن در دانشگاه برکلی، همزمان مشاوران اقتصادی برنی سندرز و الیزابت وارن بودند. هر دو نامزد در کارزار انتخابات مقدماتی حزب دموکرات پیشنهاد مالیات بر ثروت را مطرح کردند.
سرمایه و ایدئولوژی پیش از هر چیز بر این ایده استوار شده که نابرابری اقتصادی محصول انتخاب سیاسی است. بر اساس استدلال پیکتی، گاهی اوقات جوامع تصمیم میگیرند که نابرابری را انتخاب کنند، چنین انتخابی نتیجه ناگزیر فناوری و جهانیشدن نیست. از نظر پیکتی، تاریخ جوامع، تاریخ مبارزه ایدههاست.
به گفته پیکتی هر جامعه برای توجیه نابرابری اقتصادی موجود ایدئولوژی جدیدی خلق میکند که اجازه میدهد ثروتمندان در خانههای مجللشان به خواب فرو روند؛ در شرایطی که بیخانمانها در خیابانها از سرما جان میدهند. در گفتوگویی که با او دارم، برخی از این توجیهها را به خاطر میآورد، مثلا اینکه گفته میشود؛ «ثروت از بالا به پایین توزیع خواهد شد، ثروتمندان از طریق کارآفرینی ثروت را بازتوزیع میکنند، اگر بازتوزیع ثروت را شروع کنیم، دیگر نمیدانیم کجا باید آن را تمام کرد، کمونیستها شکست خوردند» و آخر از همه اینکه «پول به سیاهپوستان میرسد». ایدهای که به گفته پیکتی انگیزه گسترش شدید نابرابری در کشورهایی مانند برزیل، آفریقای جنوبی و ایالات متحده است که سابقه طولانی در تبعیض نژادی دارند.
توجیه رایج دیگر این است که ثروتمندان لایق ثروتشان هستند، اما پیکتی معتقد است که میلیاردرهایی مانند جف بزوس و مارک زاکربرگ، مدیران عامل آمازون و فیسبوک، بخشی از «الیگارشی» هستند و معتقد است که استدلال لیاقت برازنده آنها نیست. پیکتی یادآوری میکند که هر دوی این افراد از زیرساختهای آموزش و خدمات عمومی و رایگان بهرهمند شدهاند و از سالها زیرساخت تولیدشده توسط دیگران در حوزه علوم رایانه و اینترنت بهره میبرند.
میگوید: «با ساختار موجود قضایی، مالیاتی و تجارت جهانی، آنها ثروتهایی معادل ۱۰۰ میلیارد دلار دارند و مردم میگویند که میزان مناسبی است، اما در شرایط متفاوت رقم مناسب ممکن بود ۵۰ میلیارد یا ۲۰۰ میلیارد میبود. در آن شرایط در مورد آنها چه میکردیم؟ اگر هر مقداری ثروت داشته باشند، توجیهشده است؟ تقدیسکردن یک فرد در واقع اقدامی مذهبی است.»
آینده نابرابری
کتاب سرمایه و ایدئولوژی نسبت به اثر قبلی پیکتی، نگاهی جهانیتر دارد. برای مثال در خاورمیانه که یکی از نابرابرترین مناطق جهان محسوب میشود، ۱۰ درصد از جامعه معادل ۶۴ درصد از کل درآمد را در اختیار دارند. در روسیه بین سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰ بیشترین نرخ رشد نابرابری ثبتشده در پایگاه دادههای نابرابری تجربه شده است. در چین، اصولا چیزی به اسم مالیات بر ارث وجود ندارد و پیکتی میگوید: «حزب کمونیست همهچیز را در فرایند خصوصیسازی به نزدیکان حزب واگذار کرده و آنها هم بدون ذرهای مالیات میتوانند آن را به نزدیکانشان واگذار کنند.»
حتی در اروپا هم که نسبتا نابرابری کمتری وجود دارد، آمار بهتآور است. میگوید: «۴۰ درصد پایینی هرم ثروت تقریبا به پنج درصد از کل ثروت دسترسی دارند، در حالی که ۱۰ درصد بالایی بین ۵۰ تا ۶۰ درصد ثروت را در اختیار دارند.» آمار او در مورد آمریکا به حدی عجیب است که گاهی باید یک جمله را دو بار بخوانید تا باور کنید که درست متوجه شدهاید. یک درصد بالای هرم نیز معادل ۲۰ درصد از کل درآمد کشور را در اختیار دارند.
پیکتی بسیاری از انتقاداتی را که به نحوه تحلیل آماریاش وارد میشود، قبول دارد. او همه آمار را در دسترس عموم قرار داده تا منتقدان هر اندازه میتوانند از آن ایراد بگیرند. پیکتی میگوید هر جور حساب کنید، باز هم نابرابری حتی در اروپا در سطح بسیار وحشتناکی است. با این حال پیکتی همچنان خوشبین است.
او معتقد است که با استفاده از نظامهای مالیاتی پیشرو میتوان از میزان نابرابری کاست. میگوید: «بزرگترین دستاوردهای بشر در طول تاریخ ایجاد ساختار مالیات منصفانه، ایجاد زیرساخت آموزش عمومی و زیرساخت بهداشت رایگان عمومی بوده است.» او معتقد است اگر دیدگاه عمومی تغییر کند، خیلی زود میتوان جهان را به سمت یک ساختار منصفانهتر و عادلانهتر برد.