پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
از جنبش خزینه تا دوربینهای بدون ژست / مروری بر تجربههای معاصر ایرانیان با فناوریهای جدید
شاید در چند سال گذشته اگر به مردم میگفتید که میتوانید بدون مراجعه به عابربانک پولی را از حسابی به حساب دیگر بریزید، گمان میکردند که با نوعی دزدی بانکی طرفاند. «چگونه میتوان اعتماد کرد؟»، «نه من امتحان نمیکنم اگر پولم از بین رفت، چه؟» اما رفتهرفته فناوریها و نوآوریهای تازه مالی، جای خود را در جامعه هدفشان پیدا کردند
ماهنامه عصر تراکنش شماره ۳۶ / میانههای دهه 70 بود که برای نخستینبار پای تلفن همراه به کشور ایران باز شد. گوشیهای بزرگ و سنگینی که آنتن کوچکی در بالای سر خود داشت و تنها قابلیتش تماسگرفتن از یک نقطه به نقطه دیگر بود. گوشیهای سنگین تنها در دست گروه کوچکی از مردم بودند، قیمتشان بالا بود و بهدلیل تعداد کمشان اغلب افراد نیاز به داشتن آن را احساس نمیکردند.
صفحه مستطیلی، سیاه و سفید و کوچک با شمارههای بزرگ و طوسی که روی تلفن همراه چفت شده بودند، رفتهرفته شمایل تازهای به خود گرفتند. تغییرات ابتدا از کاربرد و کاربری تلفن آغاز شد. تلفن همراه کوچک، لمسی و رنگی شد. موبایلها کمکم جای خود را در دستان همه پیدا کردند. امروز بعد از گذشت دو دهه از ورود تلفن همراه به زندگی روزمره دیگر کمتر کسی است که تلفن همراه هوشمند نداشته باشد. حالا واژههایی مانند «گوشتکوب» که روزگاری به واسطه وجه شبهسنگینی به موبایلهای دهه هفتادی گفته میشد، به تلفنهای همراهی خطاب میشود که نرمافزارشان دیگر بهروز نمیشود. مواجهه ایرانیان با فناوریهای تازه از دیرباز تاکنون با فرازوفرودهای متفاوتی همراه بوده است. فرازوفرودهایی که در ادامه سعی داریم به تعدادی از آنها گریزی کوتاه داشته باشیم.
دوش حمام، ممنوع
تصویری که از حمام در ادبیات دوران قاجار ثبت شده است، یک فضای فراخ با گودی نسبتاً عمیقی به نام خزینه است. شاید مهمترین مواجهه ما ایرانیان با فناوری در عصر ناصری هم به همین فضای فراخ و گود نسبتاً عمیق خزینه مربوط باشد. نخستینبار «کلنل سمینو» به واسطه خدماتی که ایران به او کرده بود، در منطقه دروازه دولت تهران حمامی ساخت که در آن وسیلهای کار گذاشته شد که آب از آن بهصورت عمودی خارج میشد. امروزه همه ما میدانیم که این وسیله در آن روزگار عجیب، دوش حمام نام دارد.
احتمالاً در فیلمهای سینمایی که از دوران ناصری تصویر ثبت کردهاند، دیدهاید که پیش از ورود دوش، مردم عادت داشتند از حوضچههای خزینهای برای شستوشوی خودشان استفاده کنند. حوضچههایی که معمولاً محل انتقال انواع بیماریهای پوستی و میکروبهایی بودند که ماهیت بسیاریشان حتی تا آن زمان کشف نشده بود. استفاده از دوش حمام در دوران ناصری اجباری نشد. همزمان با سلطنت پهلوی، اما استفاده از خزینه ممنوع شد؛ ممنوعیتی که بسیاری از مردم و حتی علما به آن اعتراض کردند.
اعتراضات تا جایی ادامه پیدا کرد که در نهایت حزبی تحت عنوان «حزب خزینه» ایجاد شد. دوش حمام در آن دوران مظهر غربگرایی شناخته میشد و آبی که از آن خارج میشد آبی ناپاک قلمداد میشد. علما در آن دوران فتوا دادند که استفاده از دوش بهعنوان منبعی برای غسل، غیرشرعی است و برای غسل بدن تنها باید از آب خزینه استفاده کرد (منظور از غسل در اینجا غسل ارتماسی است). در آن طرف میدان اما رضاشاه ممنوعیتش را گسترش میداد. جدالها ادامه داشت. مهدی طالقانی فرزند آیتالله طالقانی در خاطراتش یاد میکند که برادرش بر اثر استفاده از خزینه کچلی گرفت، همین عاملی میشود برای اینکه پدر مجاب شود تا در روستا دوش حمام نصب کند.
او تأکید میکند که علما به واسطه نصب دوش بر پدرش تاختند؛ «آبی که از دوش خارج میشود، آب کر نیست.» اما آقا پای کارش ایستاد و حتی پولش را هم از خود روستاییان گرفت. موضوع خزینه رفتهرفته از حالت جنگ میان علما و حکومت خارج شد. برخی علما حتی بعد از ممنوعیت رضاشاه پنهانی از خزینه استفاده میکردند. علما در نهایت فتوا دادند که استفاده از دوش در حمام عیبی ندارد، اما برای غسل حتماً باید از خزینه استفاده کرد. البته این مورد آخر هم رفتهرفته از حالت فتوا خارج شد و علما اعلام کردند که برای غسل هم استفاده از دوش حمام بلامانع است.
بوق شیطان
بلندگوهای دستی احتمالاً این روزها کمتر در سخنرانیها و حتی برنامههای تلویزیونی مورد استفاده قرار گیرند. هاشافها این روزها به قدری در روزمره ما جا باز کردهاند که شاید تصورش برای ما سخت باشد که روزگاری بلندگوها، بوق شیطان خطاب میشدند. «عبدالرحیم اباذری»، از پژوهشگران حوزه تاریخ اسلام چنین روندی را برای بلندگو نیز ذکر میکند.
او با نقل خاطرهای از مرحوم مطهری در سایت عصر ایران مینویسد: «واعظی در یک منبری سخنرانی داشت، آن ایام استفاده از بلندگو مرسوم شده بود، قبل از من آقایی سخنرانی داشت و با دیدن بلندگو عنوان کرده بود که آن را بردارند؛ زیرا آن بوق شیطان است.» واعظ اما عنوان کرده بود که اگر سکوت میکرده و او هم بلندگو را بوق شیطان عنوان میکرده، دیگر نمیتوانسته از آن استفاده کند، بنابراین عنوان میکند که «زین شیطان» را برایش بیاورند.
دوربینهای بیژست
تماشای تصویری که مطابق با واقعیت باشد، احتمالاً برای مردمان دوران قاجار لذتی داشته در قامتی که نسل امروز بعد از تماشای اولین عکس سلفی در تلفن همراهش پیدا کرده است. در مقالهای در سایت فرهنگ امروز نقل شده که وقتی دوربین برای نخستینبار در دستان شاهان قاجاری قرار گرفت، از آن بهعنوان ابزاری برای نشاندادن قدرت و مکنتشان استفاده میکردند.
همین باعث میشد که دوربین در دست افراد عادی جامعه قرار نگیرد. دوربین عکاسی در وهله اول در دست شاهان قاجاری قرار میگرفت و این باعث میشد که اغلب عکسها به محدوده حرمسرا و عکس از سوگلیها ختم شود. ناگفته نماند که در ابتدا مردم از تماشای تصاویر خود حیرتزده میشدند. در ابتدا چیزی تحت عنوان ژست تعریف نشده بود و عکاسان به مرور زمان به مردم طرز ایستادن مقابل دوربین را آموزش دادند.
تلویزیون و بیحجابی
«مادر چادر منو بیار الان اخبار شروع میشه.» این شاید دیالوگ کلیدی و مشترک میان تمام زنان میانسال زیسته در دهههای 50 و 60 باشد؛ دیالوگی که بعد از انقلاب اسلامی ایران از زبان آنها شنیده میشد و معمولاً پیش از آغاز اخبار تلویزیون از زبان آنها گفته میشد. هنگامی که مرد مخبر میخواست اخبار را آغاز کند، عموماً زنان با این دیالوگ چادر و روسری طلب میکردند و بهنوعی به افراد خانواده میفهماندند که مخبر احتمالاً آنها را مشاهده میکند و او نامحرم است.
این ماجرا البته تنها به گروهی که از آنها یاد کردیم، محدود نمیشود. هنوز هم هستند افرادی در روستاهای دور و نزدیک که بهدلیل عدم مواجههشان با تلویزیونهای رنگی گمان میکنند که آن طرف در جایی که برنامه در حال اجرا شدن است، شاید کسی آنها را مشاهده کند.
ماشین دودیها
ماشین دودی نامی بود که مردم روی قطار مسیر تهران به شهرری گذاشته بودند. علت نامگذاری قطار به ماشین دودی به این علت بود که هنگام حرکت، از دودکش بالای قطار دودی خارج میشد. کودکان در روزهای اول حضور قطار در آن خط معمولاً به سمت آن سنگ و کلوخ پرتاب میکردند. پرتابی که البته این روزها به یک مثل نیز تبدیل شده است. تجربه حضور ماشین دودی در آن دوران، اما چندان هم موفقیتآمیز نبود. تا زمانی که در دوره پهلوی اول بهصورت جدی در ایران به آن پرداخته شد.
ویدئو غیرمجاز است
احتمالاً متولدان دهه 60 بهخوبی به خاطر دارند که زمانی استفاده از ویدئو در خانهها غیرمجاز بود. توجیه این عدم استفاده معمولاً ویدئوهای غیرمجاز و محتوای مستهجن عنوان میشد. خانههایی که ویدئو داشتند، معمولاً مورد تفتیش قرار میگرفتند و افرادی که از آن استفاده میکردند هم عموماً مجازات میشدند. رفتهرفته تب استفاده از ویدئو در خانوادهها جا افتاد و بعد از مدتی در میانههای دهه 70 کمتر خانهای را لااقل در پایتخت میتوانستید پیدا کنید که تجربه داشتن دستگاه ویدئو را نداشته باشد. این فناوری تازه بهمرور در دل خانهها جا باز کرد و دیگر غیرمجاز و ممنوعه خطاب نمیشد.
سهلتر و سریعتر
پدیدارشناسان معتقدند که فناوری را نمیتوان در زمره یک کالای اقتصادی یا حتی فنی قرار داد. آنها میگویند که فناوری گاهی بر اراده ما تحمیل میشود، از همین رو تبعاتی را برای جامعه ایجاد میکند که از آن گریزی نیست. در تاریخ ایران نمونههای مشابهی از مواجهههای ملت با فناوریهای متعدد وجود داشته است. نمونههایی که گاهی بهدلیل جهل و گاهی بهدلیل ترس معمولاً استفاده از آنها ممنوع اعلام میشد.
رفتهرفته فناوریها در دل مردم جا باز کردند و تا حدی مورد استفاده قرار گرفتند که حتی فرهنگ خاصهای برای ملت ایجاد کردند. دلدادگی به فناوریها آن هم در دوره کنونی احتمالاً امری بدیهی به نظر بیاید. همچنان که بسیاری از ما نمیدانیم چگونه به فضای مجازی که آن هم بهنوعی محصول فناوریهای جدید بود، خو گرفتیم.
شاید در چند سال گذشته اگر به مردم میگفتید که میتوانید بدون مراجعه به عابربانک پولی را از حسابی به حساب دیگر بریزید، گمان میکردند که با نوعی دزدی بانکی طرفاند؛ «چگونه میتوان اعتماد کرد؟»، «نه من امتحان نمیکنم. اگر پولم از بین رفت، چه؟» رفتهرفته اما فناوریها و نوآوریهای تازه مالی جای خود را در جامعه هدفشان پیدا کردند. دربارۀ این یافتن متأخر احتمالاً تاریخ قضاوت کند که مانند نمونههای غیر مشابهش در تاریخ ما نبود؛ سهلتر و سریعتر اتفاق افتاده است.
از قدیم ما فیلتر کننده قهاری بودیم،
یه زمان دوش و دیش …. حالا تلگرام و به زودی اینستاگرام!