پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
عصر فناوری، پایانی تلخی برای متمایزها
در واقع همه ما در خطر فناوری و کثرت هستیم و هیچکس در امان نیست؛ خطر نه فقط از باب آثار سوء آن، خطر از این منظر که بهزودی ما بخش بزرگی از زیربنای هویتی خودمان را که بر اساس تخصص (کمبود متخصص)، مالکیت (دسترسی به یک منبع)، ذوق درک و خلق آثار هنری! و مهارت در استفاده از ابزار تعریف میکردیم، از دست خواهیم داد و بشر آسیبپذیرتر از هر دورهای در تاریخ مبهوت و مسخشده به دنیای پیشرویش نگاه میکند و بسیار منفعل خواهد شد
ماهنامه عصر تراکنش شماره ۳۵ / برای بخش زیادی از مردم ایران و جهان اینستاگرام به یکی از محبوبترین و شاید پرکاربردترین اپلیکیشنهای گوشیهای هوشمند تبدیل شده است. کاربران آن هویت و برندینگ و مارکتینگ و حتی گاهی تمام کسبوکار خود را در آن ساخته و عرضه میکنند. جالب اینکه در ایران بهدلیل اینکه یوتیوب هم! فیلتر است، اولین مواجهه جامعه با پدیده «فرد به مثابه رسانه» و آنچه امروز بهعنوان حرفه اینفلوئنسری میشناسیم، از دریچه این اپلیکیشن بوده است.
برای برخی این اپلیکیشن و امثال آن چنان در تاروپود زندگیشان نفوذ کرده که شاید بدون آن بسیاری قادر به تعریف تمامی هویت خود نباشند و اگر زبانم لال دست کسی روی دکمهای بلغزد! شاید عده زیادی دچار بحرانها و اختلالات روحی و جسمانی شوند. در باب اینکه این اپلیکیشن به هر دلیل عارضهها و نابهنجاریهایی در الگوی سبک زندگی ما (ایرانیها) ایجاد کرده و اینکه شکل جدیدی از زندگی نمایشی را بهتدریج درون تودهها القا و جانمایی کرده است، میتوان صدها مقاله و کتاب خواند و پیدا کرد. از اثرات «حباب فیلتری» (Filter Bubble) گرفته تا اخبارهای جعلیای که ترمیم و اصلاح اثرات و آسیبهای اولیه و آتی آنها شاید دهها سال به طول انجامد.
ولی موضوع این نوشته تحلیل این موضوع نیست و میخواهیم از منظری نوین به پدیدهای که بخش بزرگی از خواستهها، سبک زندگی، ارزشها و الگوی فکری ما را تحت تاثیر قرار داده است، صحبت کنیم.
نزدیک به 10 سال پیش و در یک روز جمعه گرم تابستانی در 25 تیر 1389 اولین پست اینستاگرام توسط مایک کرایگر (همبنیانگذار اینستاگرام) منتشر شد که عکسی از سگ وی و پای دوستش بود. شاید این هم طنز تاریخی باشد که نخستین عکس این شبکه، نه منظرهای فوقالعاده و نه سلفی و نه حتی یک کادربندی استاندارد یا خلاقانه داشت، فقط یک سگ و یک پا با صندل!!!
14 مهر همان سال، این اپلیکیشن در پلتفرم آیاواس منتشر شده و بهدلیل نوآوریهای خودش در طراحی ساده و البته بهرهگیری صحیح از اثر شبکهای در مدت کوتاهی به یکی از پرطرفدارترین اپهای بازار تبدیل شد. بهطوری که ظرف یک سال و در سه مرحله بیش از یکصد میلیون دلار سرمایه جذب کرد و ارزش آن در بازار نزدیک به 500 میلیون دلار تخمین زده میشد.
اتفاق مورد نظر ما در 21 فروردین 1391 یعنی دو سال پس از انتشار اولیه این اپلیکیشن رخ داد؛ در این روز بدون اعلان قبلی اینستاگرام نسخه اندروید خودش را هم منتشر کرد و یک هفته بعد هم در یکی روزهای تاریخی دنیای اینترنت، فیسبوک این شرکت را با قیمت یک میلیارد دلار خریداری کرد و دوره جدیدی در زندگی این اپلیکیشن آغاز شد، ولی در همان روزهای نخست اتفاق عجیبی در این شبکه و دیگر شبکههای اجتماعی افتاد.
در آن سالها اپل با فاصله برترین تولیدکننده گوشیهای هوشمند بود و شرکتهای مانند سامسونگ، موتورولا و اچتیسی و بهطور کلی اکوسیستم اندروید توان مقابله با اپل را نداشت. این موجب شده بود که این شرکتها با رویکرد تولید گوشیهای نسبتا ارزانقیمت سعی در کسب سهم بازار داشته باشند (آن زمان از پرچمداران کنونی سامسونگ، هوآوی و امثالهم خبری نبود و در بهترین حالت سامسونگ سالی یک بار یک گوشی خوب معرفی میکرد) و بخشی از بازار را هدف بگیرند که قدرت خرید آیفون را نداشت؛ بنابراین بهتدریج یک برداشت عجیب در دنیای واقعی و فضای مجازی به وجود آمده بود که دارندگان گوشیهای اندرویدی افرادی کمپول یا متعلق به اقشار ضعیف جامعه هستند.
بهعنوان مثال و جهت یادآوری در آن زمان شاید بهترین گوشی اندرویدی که میتوانستید پیدا کنید Galaxy S2 یا موتورولا Atrix بودند که با قیمت 340 دلار عرضه شده بودند که بسیار ارزانتر از آیفون 4S با قیمت 650 دلاریاش بودند.
از طرف دیگر ناپایداریها و ضعفهای امنیتی و کارکردی اندروید و پیچیدگیهای بهروزرسانی نسخهها و تفاوتهای بعضا بنیادین در معماری آنها هم مزید بر علت شده بود که بسیاری از توسعهدهندگان جدی اپلیکیشنها، پلتفرم اندروید را کلا کنار گذاشته و فقط در فضای اکوسیستم اپل محتوای خود را منتشر کنند. اینستاگرام هم از این قاعده مستثنی نبود و به همین دلیل یکی از نقاطی شده بود که کاربران آیفون توسط آن به اندرویدیها فخر میفروختند و داشتن آیفون حتی یک کلاس و طبقه جدید اجتماعی هم ایجاد کرده بود.
دوران فخر اپلیها با اینستاگرام
با خبر انتشار نسخه اندروید ناگهان موجی از اعتراضات در فضای مجازی و جهان و البته ایران به پا شد با این مضمون که چه نشستهاید که آن مردم بیپول و بیکلاس! اندرویدی هم میخواهند به شبکه اجتماعی وزین و بهنوعی کلوب اختصاصی ما بیایند و این غیر قابل تحمل است. برخی اینستاگرام را پاک کرده، برخی گفتند ما به سرزمینهای دستنخوردهتر دیگر مانند پینترست کوچ میکنیم. برخی میگفتند که صاحبان اندروید فاقد درک زیباییشناسانه استفاده از فیلترهای اینستاگرام هستند و فضا پر خواهد شد از عکسهای بیکیفیت!
برخی دیگر تهدید میکردند اگر اندرویدی! هستید، من را در اینستاگرام دنبال نکنید. در واقع فضای بهشدت تنفرانگیزی از انبوه توییتهایی شکل گرفت که با انزجار از ورود گروهی بینام و نشان خبر میدادند که بهرهای از زیباییشناسی نبردهاند و به همدیگر هشدار میدادند مبادا پستهای آنها را لایک کنید!
اکنون و با گذشت 10 سال از آن روز شاید همهچیز به نظر شما مسخره بیاید، ولی واقعیت این است که ما هر روز بیشتر و بیشتر در این الگوی ذهنی غرق میشویم و ناامیدانه در جستوجوی نقطه (نقاط) تمایزی برای تعریف هویت و دلیل وجودی خودمان در این دنیا و تعاملات پیچیده و ارتباطات سختگیرانه آن هستیم. ما هنوز در درک رفتارهای انسان مدرن ناتوان هستیم، توسعه علومشناختی و در کنار آن شاخههایی از اقتصاد مانند اقتصاد رفتاری که به کنشها و واکنشهای جامعه میپردازند، باعث شده پیشرفتهای چشمگیری در فهم انسان داشته باشیم، ولی همه این پیشرفتها، شاید تنها پوسته این ناشناخته عظیم را خراشی داده باشند.
سنت تمایزطلبی
البته رفتارهایی اینچنین زاده این عصر نیستند و شاید حتی بتوان اینگونه رفتارها را باستانی هم دانست. حدود 10 الی 12 هزار سال پیش بشر توانست به لطف نوآوری در کشاورزی یکجانشین شود و هسته اولین روستاها و شاید شهرهای جهان را بنا نهد. نزدیک به 9 هزار سال پیش جایی در دشتهای آناتولی و در کشور ترکیه کنونی و در منطقه «چاتالهویوک» قدیمیترین شهر کشفشده جهان ایجاد شده است. اولین شهر دنیا هیچ کوچهای نداشت و خانههایش به هم چسبیده و بدون پنجره بودند و تنها راه ورود به خانه از طریق سقف خانهها بود. البته این شهر فقط بدون کوچه و پنجره نبود، در این شهر هیچ قصری هم نبود، همه خانهها یکسان و یکشکل بودند، هیچ گروهی به دیگری برتری نداشت و یکدرصدیها (چهاردرصدی در نسخه داخلی!) هنوز وجود نداشتند.
باستانشناسان نشانههای زیادی یافتند که مشخص میکند حتی سبد و رژیم غذایی این مردم یکسان بوده و تفاوتی در غذاها وجود نداشته است. هرچند نمیتوان بهصورت قطعی گفت، ولی به نظر میآید نیاکان ما الگوی رفتاری و ارزشی بسیار متفاوتتر و بدون سوءگیری و اختلال نسبت به همدیگر داشتهاند.
البته شاید انسانشناسان و جامعهشناسان هیچوقت هم نتوانند جواب این سوال را پیدا کنند که تمایزطلبی و تمایزجویی از چه هنگام در رفتار بشر نهادینه شده و چگونه به بخش بزرگی از سبک زندگیاش تبدیل شده، ولی چیزی که مسلم است، الگویی بهتدریج حاکم شده و حتی میتوان گفت بهنوعی «آموزش» دادهشده که همواره داشتن کنترل بر یک منبع و محدود کردن دسترسی دیگران به آن و تمایزآفرینی بر اساس آن را جزئی از رفتار طبیعی خود میداند.
واقعیت این است که در طول 40 هزار سال گذشته که گونه انسان خردمند بهتدریج به توانمندترین گونه حیات در کنترل طبیعت تبدیل شده، یک اصل را با گوشت و پوست خود احساس کرده است: «منابع محدود است و هر کسی منابع و دسترسی به آن را کنترل کند، قدرتمند (و مشهور) خواهد شد».
منابع شامل غذا، سرپناه، آب تمیز و البته فناوری (آتش، چرخ، ریسندگی و…) بوده است. بهدلیل محدود بودن ذاتی بسیاری از منابع، بشر اینگونه تمرین دیده که هر گاه منبعی یافت، بهسرعت دور آن حصاری بکشد، نشانی (تابلویی) بالای آن بگذارد و از آن محافظت کند. این الگو، همانطور که گفته شد در هزاران سال گذشته در مغز ما نهادینه شده و شاید بهجز تعداد معدود عارف و مصلح و پیامبران الهی هیچکس بر ضدارزش بودن این رفتار گزارهای نگفته است.
عقلا بهدرستی فهمیده بودند که اینگونه منشها باعث خواهد شد در بلندمدت جوامع دچار یک نوع قبیلهگرایی پوچ شده و بدون فهم دقیق، قدم در راهی بگذارند که مانع از اعتلای جامعه یا رسیدن به آرمانهای آن میشود. حتی ساختارهای توتالیتر هم تلاش میکردند که جامعهای خلق کنند و داشته باشند که افراد مزیتهای کمی نسبت به یکدیگر داشته باشند و فقط التزام و باور و حرکت در راستای آرمانهای آن ساختار محل تمایز انسانها باشد.
در اینکه ریشههای این رفتار از کجا نشات گرفته است، من متخصص جامعهشناسی نیستم و شاید تحلیل و فروکاستن ابعاد این پدیده به چندین عامل ساده از منظر من درست نباشد، پس بهتر است به سراغ متخصصان برویم.
«پییر بوردیو»، اندیشمند، جامعهشناس و مردمشناس بزرگ قرن بیستم در اثر سترگ خود با نام «تمایز؛ نقد اجتماعی قضاوتهای ذوقی» نتیجه نزدیک به 20 سال مطالعه و پیمایش آماری دقیق خود از رفتارهای طبقات مختلف جامعه و نگاه آنها به ابزار، زبان، تحصیلات، هنر و… را به رشته تحریر درآورده است، هرچند محدود بودن این اثر به جامعه فرانسه شاید تا حد زیادی امکان نگاشت یکبهیک آن به جوامع دیگر با فرهنگ، سبک زندگی، سطوح رفاه، دموگرافی، پیشینه تاریخی و… متفاوت را نداشته باشد، ولی مفاهیم منتج از آن، برای فهم دقیق برخی رفتارهای ذکرشده میتواند بهشدت به ما کمک کند.
او عقیده دارد که طبقات اجتماعی بر اساس یک خصوصیت ساخته نمیشوند و حتی بر اساس زنجیرهای از خصوصیات بنیادی هم شکل نگرفتهاند؛ بلکه طبقات با ساختار روابط میان همه خصوصیات ذیربطی تعریف میشوند که ارزش مختص به هر یک از آنها را تعیین میکند و تاثیراتی را که بر کردوکارها وارد میکند، رقم میزند. یعنی شما نمیتوانید یک طبقه را صرفا بر اساس درآمد یا نژاد و… بنامید و بسنجید و این برساخته دوران طولانی و البته روابط بسیار پیچیده است.
این برساخت در بزرگترین بخش اثرگذاری خود یعنی در کودکی شکل میگیرد؛ نه اینکه شما به کودک بگویید فلان موسیقی وزین است و فلان تابلو زیباست؛ بلکه کودک یاد میگیرد بر اساس همین الگوها طبقه خود را «متمایز» کند و ارزش را در آن طبقه جستوجو کند. تمامی حس تنفر و انزجار ما از دیگران، ناشی از همین الگوی غلط آموزش در کودکی است که بوردیو تجمیع این «ذوقها» را مهمترین عامل هامونی فرهنگی و تسلط و تحمیل ارزشهای گروهی از جامعه بر دیگران و سرکوب دیگر طبقات میداند.
بوردیو میگوید بازتولید ساختار اجتماعی از عادتوارههای افراد منتج میشود (عادتواره یا ریختار یا خصلت، یک مجموعه از طبیعتهای مجَسّم و امیال است که چگونگی ادراک شخص از جهان اجتماعی اطراف خود و واکنش شخص به آن را سازماندهی میکند) که شاید با وجود جبرگرایی مستتر در این نظر که انسان را به مثابه موجودی تماما پیشبینیپذیر و رباتگونه میپندارد، همچنان ایده منطقی برای تعریف رفتار انسان (مدرن) باشد.
هیچکس در امان نیست
بنابراین نباید اینستاگرام را علت این پدیده قومگرایی و طبقهگرایی نسبتا نوین فناورانه دید و چهبسا که ناخواسته تنها معلولی از این روند مضمحلکننده بشر باشد. واقعا خیلی دوست داشتم استادانی همچون بوردیو یا دیگر بزرگان، دنیای کنونی را هم تجربه میکردند تا شاید تفسیر متمایزتری! از این پدیده برای ما بیان میکردند. من بهعنوان یک علاقهمند به فناوری و کسی که سالهاست تلاش میکنم تا با استخراج روندها، پازل ذهنی خودم از آینده فناوری و بشر را ترسیم کنم، یک رهیافت دیگر هم بر این موضوع دارم. همانطور که در متن اشاره شد، برخی از این رفتارها ناشی از همان الگوی کهن کنترل منابع است. یعنی ما تلاش میکنیم با محدودیت دسترسی و مداخله در یک منبع قدرت، خود و طبقه اجتماعی خود را حفظ کرده یا تمایز بخشیم.
حال این الگو در طول هفت هزار سال گذشته بر تمامی شئون زندگی ما حاکم بوده است. ما همچنان «کمبود» یک کالا را میخریم؛ نه بودن آن را، بدین معنی که هر چقدر یک کالا/سرویس بیشتر در دسترس باشد، قیمت و شاید حتی ارزش آن پایینتر بوده و در صورتی که نایاب باشد، گرانبها تلقی میشود. این کمبود ـ محوری در دنیای ما موجب شده که ما اساسا خود را هم بر اساس کنترلی که برای این چیزهای! محدود داریم، تعریف کنیم. حال فناوری در بسیاری از حوزهها عملکرد عجیبی در پیش گرفته است؛ بسیاری از کالاها/سرویسهای تا پیش از این محدود، بهتدریج در حال فراوانی و کثرت هستند.
شما در خانه فعلی خود امکاناتی دارید که شاهان در 50 سال گذشته حتی رویای آن را هم نداشتند؛ دسترسی به یک مکان، به یک ابزار، به یک خوراک، دیگر انحصار نیست و بهزودی بشر با دنیایی مواجه خواهد شد که ابزار تمایز در آن، هر روز بیش از روز قبل انتزاعیتر و پوچتر میشود. انقلاب «ساخت افزایشی» باعث خواهد شد دیگر کسی نتواند بگوید فلان ساعت مکانیکی رولکس با آن تعداد چرخدنده ظریف، موجب تمایز من است، زیرا نوجوانی در گاراژ خانهاش با چاپگر سهبعدی میتواند همانند آن را در یک روز بیافریند.
اقتصاد اشتراکی و توسعه رباتیک کاری خواهد کرد که کسانی که «مالک» اتومبیل هستند، همواره به دیده تمسخر نگاه شوند و شاید فقط کلکسیونرها این کار را انجام دهند. انقلاب اطلاعات باعث میشود که بهزودی دیگر هیچ فردی به دیگری برتری اطلاعاتی محسوسی نداشته باشد و فقط هنر استفاده درست از موتورهای جستوجو محل تمایز خواهد بود. انقلاب هوش مصنوعی و رباتیک به این امر منجر خواهد شد که والاترین! آثار هنری جهان در کنار مخلوقات ماشین، شبیه نقاشی و کاردستیهای کودکان باشند. در مورد بسیاری از مواد کانی و غذایی و… هم هزاران فناوری در راه هستند که آن منبع بهظاهر کم را به منبعی کثیر و در اختیار همگان تبدیل کند.
طرحی نو در اندازیم
این تنها محدود به ابزارها و اشیا نیست؛ بلکه حرفهها و طبقات اجتماعی شکلگرفته از آنها را هم تهدید میکند. انقلاب اینترنت اشیا و گسترش سلامت دیجیتال بهزودی پزشکان بیشتری را به عقب خواهد راند و توسعه رباتیک و هوش مصنوعی شاید در بازهای 15ساله، کل آنچه ما بهعنوان پزشکی مدرن میشناسیم را نابود کند؛ زیرا پزشک دیگر یک موجود! نایاب نخواهد بود، برای فهم بهتر میتوان به وضعیت فعلی معلمان و استادان نگاه کرد که به لطف تهدید کرونا و خانهنشینی مردم، هر روز بیش از روز قبل نقش و جایگاه کلاسیک خود را به پلتفرمهای آموزش از راه دور میبازند.
فناوری به مثابه نردبانی است که باعث خواهد شد دسترسی ما به شاخههای بسیار بلند درخت منابع گسترش یابد (فارغ از اینکه رفتار مصرفزده ما و الگوی حریصانه ما در استخراج از طبیعت چگونه خواهد بود) و مطمئنا بسیاری از الگوهای فکری ما را متحول خواهد کرد.
در واقع همه ما در خطر فناوری و کثرت هستیم و هیچکس در امان نیست؛ خطر نه فقط از باب آثار سوء آن، خطر از این منظر که بهزودی ما بخش بزرگی از زیربنای هویتی خودمان را که بر اساس تخصص (کمبود متخصص)، مالکیت (دسترسی به یک منبع)، ذوق درک و خلق آثار هنری! و مهارت در استفاده از ابزار تعریف میکردیم، از دست خواهیم داد و بشر آسیبپذیرتر از هر دورهای در تاریخ مبهوت و مسخشده به دنیای پیشرویش نگاه میکند و بسیار منفعل خواهد شد.
حتما بر اساس الگوهایی که بوردیو مطرح کرده، ما تلاش خواهیم کرد تمایزهای دیگری برای خود بیافرینیم، مثال خوب آن در سال 2008 و انتشار اپلیکیشن «I am Rich» 999 دلاری در پلتفرم آیاواس بود که هیچ کارکردی نداشت و فقط یک الماس قرمز را به شما نمایش میداد که وقتی روی آن را لمس میکردید جملات ذیل را نمایش میداد:
I am rich
I deserve it
I am good, healthy & successful
که اتفاقا تعدادی آن اپلیکیشن را خریداری کردند و جالب اینکه علاوه بر تفاخرفروشی ثروت خود، آن را یک اثر هنری هم مینامیدند! و چهبسا اگر اپل این اپلیکیشن را حذف نمیکرد، جزء پرطرفدارترین اپهای خاص! بازار میشد که بچه پولدارهای جهان اسکرینشات آن را در اینستاگرام نمایش میدادند، یا همچنان بر اساس الگوی بوردیو انبوهی از چیزها! و رفتارهای ساختارشکن و غیرمتعارف محل تمایز خواهد شد و برای طبقهای که الگوهای خود را از دست دادهاند، فرمهای زیباییشناسی جدید تعریف خواهند کرد و با برچسب هنر مدرن! فهم و ادراک خود از زوایای آن را بهعنوان یک نقطه تمایز برای طبقه خود تعریف خواهند کرد و شاید این دور باطل باز هم ادامه یابد.
ولی در آیندهای نزدیک و در نهایت، همه اینها رنگ خواهند باخت و با اینکه پیشبینی سخت است، ولی بهزودی نیاز خواهیم داشت تا گروهی از اندیشمندان «طرحی نو دراندازند» و هویت بشر را به شکلی دیگر و بر اساس الگویی متناسب با جهان فعلی ترسیم کنند. ایجاد تمایز در دنیای کثرت و دنیای فراوانی سخت و سختتر خواهد شد و ما باید الگوی فکری ایجاد تمایز را اصلاح کنیم و فلسفه وجودی طبقات اجتماعی را از بین ببریم؛ زیرا در غیر این صورت باید بهتدریج شاهد فزونشدن بهایی باشیم که برای تمایز میپردازیم؛ تمایزی که شاید حتی روزی به بهای جان ما تمام شود.