پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
در اقتصاد پلتفرمی مسئولیت اجتماعی برد – برد است / گفتوگو با امیر ناظمی، رئیس سازمان فناوری اطلاعات
ناظمی میگوید اگر امکان سیاستگذاری در این زمینه برای من وجود داشت، یکی از اولین کارهایی که میکردم این بود که همین جمعسپاری را قانونی میکردم و برای کمپین برگزار کردن پروتکل میگذاشتم. اما قانونگذار در حال حاضر تمایلی به این کار ندارد. برای همین است که شما با وفور کمپینهای تقلبی روبهرو هستید که نه مسئولیتپذیر هستند و نه پاسخگو
ماهنامه عصر تراکنش شماره ۳۴ / اقتصاد شاید اصلیترین بازنده شیوع ویروس کرونا باشد؛ پیشبینی میشود کرونا 1.5 تریلیون دلار به اقتصاد جهانی ضرر وارد کند. در چنین شرایطی چطور میتوان از مسئولیت اجتماعی بنگاههای اقتصادی و بهویژه کسبوکارهای جدید دفاع کرد؟ این سوالی است که از امیر ناظمی، معاون وزیر ارتباطات و رئیس سازمان فناوری اطلاعات ایران پرسیدهایم.
ناظمی معتقد است اتفاقاً برخی کسبوکارهای حوزه آیتی توانستهاند تهدید کرونا را تبدیل به فرصتی برای رشد کنند و در چنین شرایطی است که میتوان از نوعی مسئولیت اجتماعی برد ـ برد سخن به میان آورد. آنچه در ادامه میآید، شرح این گفتوگوی یکساعته است که در قرنطینه و بهصورت مجازی انجام گرفت.
شما یکی از مدافعان مسئولیت اجتماعی کسبوکارهای نوپا هستید؛ بهویژه پس از شیوع ویروس کرونا، اما بسیاری از کسبوکارهای نوپا، مخصوصاً آنها که در حوزه خدمات فعالیت میکنند، در این دوران بهشدت آسیب دیدهاند. در چنین شرایطی چطور میتوان از مسئولیت اجتماعی کسبوکارهای نوپا دفاع کرد؟
قبل از اینکه به سؤال شما پاسخ دهم، باید تاکید کنم که تأثیر کرونا بر کسبوکارهای نوپا یکریخت و یکنواخت نبوده است. بعضی از این کسبوکارها شرایط بهتری را تجربه میکنند و بعضی نه. در دنیا نیز در همین بحران کرونا برخی کسبوکارها و برخی افراد داراییشان افزایش پیدا کرد. در فهرست «فوربس» در ارتباط با 10 فردی که بیشترین ثروت را در جریان کرونا کسب کردهاند، نفر اول «جف بزوس»، مدیرعامل آمازون است. آمازون یک کسبوکار نوپا است، نه یک کسبوکار سنتی و جالب اینکه پس از شیوع کرونا به اموال بزوس 30 درصد افزوده شده است. نفر دوم این فهرست «ایلان ماسک» است که او هم فردی نوآور است. در ایران هم بر اساس آخرین ارزیابی که ما داشتیم و گزارشش هم در سایت سازمان فناوری اطلاعات منتشر شده است، ۷۱ درصد شرکتها یا وضعیتشان ثابت بوده یا دچار آسیب شدهاند، اما ۲۹ درصد سود داشتهاند و با افزایش تقاضا روبهرو شدهاند.
فعالیت این شرکتها در چه حوزهای بوده است؟
در حوزه آیتی.
چرا این کسبوکارها با مشکل مواجه شدهاند؟
بگذارید دلیلش را با یک مثال توضیح دهم؛ در ایران کسبوکارهایی مثل «کافهبازار» که میزان نصب اپلیکیشن شاخص مهمی برایشان محسوب میشود، بهدلیل افزایش میزان استفاده مردم از اینترنت و اپلیکیشنها، در این دوران رشد بسیار خوبی را تجربه کردند، همچنین کسبوکارهایی مثل آپارات و فیلیمو یا فروشگاههای آنلاین. از طرفی کسبوکارهایی مثل اسنپ و تپسی بهخاطر قرنطینه و کاهش رفتوآمد بهشدت آسیب دیدند.
اگر بخواهم به پاسخ سؤال اول شما برگردم، باید بگویم در قدم اول باید بپذیریم که تأثیر کرونا بر کسبوکارهای نوپا تأثیر یکسانی نبوده است. نکته دیگری که باید در اینجا متذکر شوم، این است که اگر بین میزان آسیبی که کسبوکارهای مدرن از کرونا دیدهاند و میزان آسیبی که کسبوکارهای سنتی از این بیماری دیدهاند، مقایسهای داشته باشیم، میبینیم که میزان آسیب کسبوکارهای سنتی ما بیشتر بوده است؛ یعنی کسبوکارهای سنتی، بهویژه در حوزه خدمات تاثیرات جدی از شیوع بیماری کرونا پذیرفتهاند. البته تاکید کنم اثرات این ویروس در انواع مختلف کسبوکارهای سنتی هم متفاوت بوده است، ولی در حوزه خدمات، بسیاری از کسبوکارهای سنتی آسیب دیدهاند.
موضوع دیگری که در دفاع از مسئولیت اجتماعی کسبوکارهای نوپا باید به آن اشاره کنم، این است که در زمینه مسئولیت اجتماعی دو نگاه و دو رویکرد وجود دارد؛ نگاه اول یک نگاه برنده ـ بازنده است. در این نگاه یک کسبوکار بخشی از ارزش خودش را به جامعه عموماً کمتربرخوردار واگذار میکند، اما در نگاه دوم که نگاه مدرنتری هم به مسئولیت اجتماعی محسوب میشود، یک بازی برد ـ برد اتفاق میافتد.
در این نگاه وقتی یک کسبوکار به ایفای مسئولیت اجتماعی خودش دست میزند، به این معنا نیست که الزاماً متضرر میشود. در این زمینه مثالهای زیادی میتوان زد؛ برای مثال کسبوکارهایی مثل آپارات، فیلیمو یا ایسمینار را در نظر بگیرید. این نوع کسبوکارها در ارتباط با بحران شیوع ویروس کرونا میتوانستند دو نوع رویکرد را اتخاذ کنند.
رویکرد اول میتوانست این باشد که این کسبوکارها در قیمتگذاری محصول خود مثل سابق عمل کنند و با این استدلال که هزینههای محصول فعلی قبلاً پرداخت شده است، در قیمت خود تغییری ایجاد نکنند یا بر اساس دینامیسم عرضه و تقاضا دست به تعیین قیمت بزنند، اما با رویکرد دوم که همان رویکرد برد ـ برد در مسئولیت اجتماعی است، این کسبوکارها قیمت محصول خود را با هدف عمل به مسئولیت اجتماعیشان کاهش میدهند.
در کوتاهمدت ممکن است این کار الزاماً به افزایش درآمد منجر نشود، اما تعداد کاربرانشان را در دنیای پلتفرمی که تعداد کاربر خودش ذاتاً دارای ارزش است، بهشدت افزایش میدهد. این کار در واقع یعنی شما درآمدتان را افزایش ندادهاید، اما ارزش شرکت و کسبوکارتان را بسیار افزایش دادهاید، چون هم برندتان شناختهتر شده است، هم تعداد کاربرانتان بیشتر شده و هم در مواردی شما محصولاتی را که قرار بوده بعداً لانچ کنید، خیلی زودتر از موعد زیر بار تست بردهاید. جالب این است که در چنین شرایطی کاربر شما میپذیرد که محصولی که بهتازگی زیر بار تست رفته است، اشکالاتی هم داشته باشد؛ این در حالت عادی برای کسبوکارها امکانپذیر نیست و بازار در شرایط عادی به شما اجازه نمیدهد محصولی را ارائه دهید که آن محصول دارای خطاست.
اما در همین بحران اخیر کرونا، این اتفاق افتاد و برخی پلتفرمها محصولی را ارائه دادند که کیفیت لازم برای ورود به بازار را نداشت و یک ریسک برای شرکت بود، اما برای سپریکردن بحران مورد تقاضا بود و کاربر هم این نقصانها را میپذیرفت، چون شرایط نیاز خودش و همدلی کسبوکار با آن نیاز را درک میکرد. من از این نوع مسئولیت اجتماعی برد ـ برد که در اقتصاد پلتفرمی امکان شکلگیریاش وجود دارد، دفاع میکنم. امکان شکلگیری این نوع مسئولیت اجتماعی در اقتصاد سنتی کمتر است.
به چه دلیل؟
زیرا در اقتصاد سنتی ارزش یک کالا با افزایش تعداد مصرفکنندگانش کاهش پیدا میکند. برای مثال اگر قرار باشد یک تئاتر با تعداد 50 تماشاچی اجرا شود، قیمت بلیتش بیشتر از وقتی است که تعداد صندلیها 100 تاست. اما در اقتصاد پلتفرمی کاملاً برعکس است؛ یعنی شما اگر صاحب یک شبکه اجتماعی باشید با پنج کاربر، آن شبکه اجتماعی هیچ ارزشی ندارد، اما به محض اینکه تعداد کاربران به 50 هزار نفر میرسد، ارزش شما بیشتر میشود. منطق اقتصاد پلتفرمی کاملاً خلاف منطق اقتصاد سنتی است؛ زیرا در اقتصاد سنتی منابع کمیاب هستند که باید بین مصرفکنندگان تقسیم شود، ولی در اقتصاد پلتفرمی ارزش از حضور دیگری به دست میآید.
رویکرد برد ـ برد در مسئولیت اجتماعی یا همان رویکرد «خلق ارزش مشترک» (CSV) که به آن اشاره کردید، از جمله رویکردهایی است که برای حل معضلات اجتماعی مثل فقر که قرنهاست بشر با آن دستبهگریبان است، کاربرد بسیاری دارد. اما در زمینه کرونا، ما با یک بحران روبهرو هستیم؛ بحران بالاخره جایی شروع میشود و جایی به پایان میرسد. چه تضمینی وجود دارد که آنچه یک کسبوکار در این دوران بهعنوان مسئولیت اجتماعی شروع کرده است، پس از پایان کرونا هم بتواند برای آن کسبوکار سودآور باشد؟
همانطور که گفتید معضلات و بحرانها هم به دو دسته تقسیم میشوند. مثلاً بحرانی مثل سیل را در نظر بگیرید؛ این بحران اتفاق میافتد و تغییراتی در زندگی ما ایجاد میکند، اما پس از مدتی بحران تمام میشود و وضعیت به حالت اول برمیگردد یا به عبارت دیگر سیل یک بحران بازگشتپذیر است؛ یعنی یک تغییر محدود در زمانی مشخص اتفاق میافتد و بعد از طیشدن آن دوره زمانی، شرایط به وضعیت اول بازمیگردد. اما بعضی از معضلات و چالشها از جنس نقاط عطف یا تیپینگپوینتها (tipping point) هستند.
در تفکر سیستمی این نقاط عطف، یعنی کسبوکار یا فرد، وارد نقطهای میشود که آینده آن با گذشتهاش برابری نمیکند. بگذارید مثالی بزنم؛ شما یک ظرف مقعر به شکل یو (U) را در نظر بگیرید. ممکن است شما در چنین ظرفی یک گوی را به شکلی رها کنید که گوی بهجای برگشتن به نقطه اول، طوری جهش پیدا کند که از دهانه ظرف بیرون بیفتد؛ این نقطه، همان تیپینگپوینت یا نقطه عطف است.
من معتقدم کرونا مثل بسیاری از بیماریهای اپیدمیک گسترده، از جنس معضلات و چالشهای دسته دوم است. در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» میتوانید شرح چنین وضعیتی را درباره بیماری طاعون خیارکی، بخوانید. به استناد این کتاب، پس از شیوع این بیماری در اروپای قرن چهاردهم، کلیسا جایگاهی را که قبل از بیماری داشت، از دست داد یا نظام فئودالی بهخاطر کاهش تعداد کارگران که نتیجه مرگومیر گسترده بود، دچار تزلزل شد و مجبور به دادن امتیازاتی به سرفهایی شد که روی زمینها کار میکردند.
برآورد من این است که کرونا نیز از همین نقاط سرنوشتساز و برگشتناپذیر است. همین الان هم تغییراتی بهخاطر کرونا در زیست و کسبوکار ما اتفاق افتاده است؛ مثلاً الان بیشتر از گذشته از تماس تصویری برای برگزاری جلسات استفاده میشود و کاربرد گسترده این موضوع باعث میشود بعد از کرونا هم از این امکان استفاده شود. مثال دیگری بزنم از سایتهای نمایش فیلم و سریال (VODها)؛ در این مدت رشد استفاده از این سایتها قابل توجه بوده است. من معتقدم تجربه استفاده از این سایتها بعد از کرونا هم ادامه پیدا میکند.
شاید قبل از شیوع کرونا استفاده از این سایتها کم بود و یک اجبار بیرونی باعث شد عموم مردم به استفاده از آنها روی بیاورند، اما همین تجربه باعث میشود تماشای اینترنتی فیلم و سریال برای مردم به یک امکان تبدیل شود؛ همانطور که معتقدم پس از کرونا عادات رفتاری افراد در زمینه رعایت بهداشت هم تغییر میکند. من معتقد نیستم که این بحران تمام میشود و همهچیز به حالت اول برمیگردد؛ کرونا نقطه بازگشتناپذیر در کسبوکارهاست.
در جریان بحران کرونا نمونههایی از تأمین مالی با استفاده از فناوریهای ارتباطی شکل گرفت که برخی از آنها نیز در حوزه مسئولیت اجتماعی بودند؛ مانند کمپین «کنار همیم» یا پلتفرم «مهربانه». به نظر شما کرونا چقدر توانسته است به استفاده از فینتکها در حوزه مسئولیت اجتماعی منجر شود؟
البته فینتک، حوزه بسیار گستردهای است و نمونههایی که در جریان بحران کرونا تجربه شد، از جنس جمعسپاری مالی هستند. جمعسپاری مالی از نظر مفهومی بسیار به مفهوم «یاریگری» که دکتر «مرتضی فرهادی»، مردمشناس، ارائه کردهاند، نزدیک است. جمعسپاری چند نوع متفاوت دارد؛ اولین نوع، مدلهای مبتنی بر «اهدا» است. در این مدل افراد، مبالغی را برای اهداف مختلف مثل راهاندازی یک هیات مذهبی یا تأمین هزینه تحصیل یک دانشآموز فقیر یا ساخت یک فیلم سینمایی پرداخت میکنند. این نوع، سنتیترین شکل جمعسپاری است و فرق آن با اشکال سنتی خیریه این است که الکترونیکی شده؛ اگرچه خود این الکترونیکیشدن هم اتفاق بزرگی است، به این دلیل که با الکترونیکیشدن جمعآوری مبالغ اهدایی مردم، اولاً موضوع و هدف کار خیر مشخص شده است.
در گذشته شما پولی را به خیریهای میدادید و مشخص نبود این پول کجا هزینه میشود، در حالی که اکنون شما پولی را اهدا میکنید برای مثلاً تهیه هزینه زندگی حاشیهنشینان شهر تهران و بعد میتوانید پول خود را ردگیری کنید که صرفاً برای این منظور هزینه شود. ثانیاً الکترونیکیشدن به پاسخگو شدن خیریهها کمک کرده و کسانی که مبالغ اهدایی را جمعآوری میکنند، موظف به پاسخگویی به افرادی هستند که اقدام به اهدای پول کردهاند.
اما سراغ بقیه اشکال جمعسپاری بروم که در ایران برای اولینبار در همین جریان شیوع ویروس کرونا تجربه شدند و این خودش اتفاق مهمی در تجربه اشکال جدید جمعسپاری محسوب میشود؛ نوع دوم جمعسپاری مدلی است که شما مبلغی را اهدا میکنید، اما در ازای آن سهام دریافت میکنید. برای مثال یک شرکت تولیدکننده ساعت برای تأمین مالی خط تولید به جمعسپاری اقدام میکند و افرادی که دست به تأمین مالی این شرکت میزنند، در ازای پولشان سهام دریافت میکنند.
این شکل از جمعسپاری در حوزه مسئولیت اجتماعی و در ارتباط با خیریهها میتواند مدل بسیار کارآمدی باشد. مثلاً یک خیریه که برای بهبود زندگی سالمندان فعالیت میکند، میتواند فرضاً به ساخت یک کارخانه تولید پوشاک دست بزند و از مردم بخواهد که این کارخانه را تأمین مالی کنند و در ازای آن سهم بخرند و بعد خیریه سود حاصل از فروش محصولات را در اهداف اجتماعی خود هزینه کند. در این شکل از جمعسپاری شما در شکلگیری یک نهاد مشارکت میکنید و سهمی در شکلگیری آن دارید.
نوع بعدی، مدلهای «وامپایه» هستند. در این مدل شما پولی را جمع میکنید و آن را به کسی وام میدهید که در موعد مقرری با سود یا بدون سود آن وام را به شما برگرداند. مدلی که ما در کمپین کنار همیم استفاده کردیم، همین مدل وامپایه بود. در این کمپین ما مبالغی را که اهدا شده، جمعآوری میکنیم و آن را به افرادی که روزمزد هستند، وام میدهیم و پس از 9 ماه هم پول را به افرادی که آن را اهدا کردهاند، برمیگردانیم.
تجربه کنار همیم، چطور پیش میرود؟ چه چالشهای احتمالی در جریان این تجربه داشتید یا دارید؟
این اشکال جمعسپاری که از آنها صحبت کردم در دنیا مدلهای جدیای برای تأمین مالی هستند، اما ما هنوز مکانیسم قانونی برای آنها نداریم و قانونگذار مشخص نکرده که اگر کسی بخواهد از این طریق وامی را پرداخت کند، چگونه باید عمل کند. طبق قانون بانک مرکزی جمهوری اسلامی هر گونه وامدادن ممنوع است. به همین دلیل ما مجبور شدیم این مدل را با مدل بانکداری ترکیب کنیم. به این صورت که دو بانک را بهعنوان بانک عامل پیدا کردیم، مبالغ را در حسابی در این بانکها بلوکه میکنیم و آن بانک عامل وام را به افراد میدهد.
البته من معتقدم این مدلهای تأمین مالی در ایران نیز آینده خوبی دارند و ما ناگزیر هستیم که برای کارهای مسئولانه و خیریه سراغ مدلهای کارآمدتر و حرفهایتر برویم. خیریههای ما در کشور هنوز خیریههای نسل اول هستند و عملکردشان به این شکل است که پولی را جمعآوری میکنند و آن را به شبکه اجتماعیای از نیازمندانی که میشناسند، تخصیص میدهند، در صورتی که همانطور که گفتم، شکلهای متفاوتی از مشارکت جامعه در کارهای خیر در دنیا به وجود آمده که بهشدت شفاف و پاسخگو هستند.
ما در «کنار همیم» یک تجربه دیگر هم داشتیم و آن این بود که برای اعطای این وام به افراد روزمزد از خود پلتفرمها مانند اسنپ و تپسی یا مامانپز یا بسیاری دیگر از پلتفرمهای مرتبط با این افراد استفاده کردیم و رانندگان یا آشپزهای خانگی یا تعمیرکاران خانهها را که در یک سال گذشته تنها منبع درآمدشان از این طریق بوده است، شناسایی کردیم و به آنها وام دادیم که این هم در نوع خود اتفاق مهمی محسوب میشود.
قبول دارید در تمام این مدلهایی که از آنها یاد کردید، انگیزه مالی جایگاه چندانی ندارد؟ این اشکال جمعسپاری، میتواند برای انجام کار خیر مناسب باشد، ولی اگر کسبوکاری بخواهد یک معضل اجتماعی را حل کند و از طریق حل این معضل اجتماعی، کسب سود هم داشته باشد، یعنی همان مسالهای که در رویکرد «خلق ارزش مشترک» در مسئولیت اجتماعی مورد تاکید است، چه باید بکند؟
اتفاقاً در همین مثال تاکسیهای اینترنتی، انگیزه کسب سود هم میتواند وجود داشته باشد. البته من قصد ندارم درباره نیات آنها قضاوت کنم، ولی در کنار نیات خیرخواهانه و انساندوستانه، ارزش اقتصادی نیز در این مثال میتواند وجود داشته باشد.
در ارتباط با همین تاکسیهای اینترنتی اتفاقاً شکل وامدهی بیشتر به اقدامات خیرخواهانه و انساندوستانه شبیه بود تا یک رویکرد برد ـ برد.
ببینید! فرض کنید یکی از این کسبوکارها بتواند در جریان بحران کرونا، حمایت بیشتری از رانندگانش داشته باشد، فکر میکنید پس از بحران، تمایل رانندگان به کسبوکاری که در جریان بحران به آنها وام داده بیشتر است یا به کسبوکاری که از آنها حمایتی نداشته؟ به نظر من تمایل به کسبوکاری که وام داده است، بیشتر خواهد بود. در واقع درست است که این کسبوکار دست به یک کار خیرخواهانه زده، اما یک ارزش را هم به مجموعه ارزشهای خودش اضافه کرده که یک ارزش مشترک با جامعه است.
در صحبتهایتان به موضوع قانونگذاری در زمینه این نوع کسبوکارهای نوپا و مسئولانه اشاره کردید، شما خودتان در جایگاه سیاستگذاری در این حوزه چه کردهاید؟
من معتقدم در حوزه توسعه آیتی دو شیوه حکمرانی وجود دارد؛ شیوه اول این است که سیاستگذاری در حوزه آیتی را به حوزهای واگذار میکند که از آیتی استفاده میکند. مثلاً آیتی در نظام بانکداری امروز نقش بسیار کلیدی دارد، ولی این موضوع در حکمرانی نوع اول اهمیتی ندارد و سیاستگذاری در این حوزه بر عهده نظام بانکداری است که از آیتی استفاده میکند. در این شیوه حکمرانی بخش آیتی هیچ مشارکتی در سیاستگذاری در نحوه استفاده از فناوری اطلاعات در نظام بانکداری ندارد. اما در شیوه دوم حکمرانی، شما دقیقاً برعکس عمل میکنید؛ یعنی برای افزایش رشد نوآوری، بخش آیتی را در کنار بخش بانکداری قرار میدهید.
در حوزه فعالیتهای انساندوستانه و خیریه هم این امر صادق است. شما یک نظام سنتی خیریه دارید که آیتی تغییرات جدی در آن به وجود آورده است. در حکمرانی شکل اول نهاد نوآور نقشش فقط به تأمین زیرساخت تقلیل پیدا میکند و نهاد متولی اگر دوست داشته باشد، میتواند از این زیرساخت استفاده کند، اگر دوست هم نداشت، میتواند از آن استفاده نکند.
این امر درست مثل آن است که وقتی خودرو وارد کشور شد، نظام تاکسیرانی را به گاریچیها میسپردند! اگر چنین اتفاقی افتاده بود، هرگز آن نهاد سنتی یعنی گاریچیها به هیچ عنوان اجازه شکلگیری، توسعه و تحول به تاکسیرانی را نمیداد و حملونقل به همان شکل سنتی ادامه حیات میداد. نظام حکمرانی ما شدیداً به شیوه حکمرانی نوع اول تمایل دارد. در همه حوزهها هم این مساله قابل مشاهده است. در همین حوزه نظام سلامت و بهداشت، آیتی میتواند تغییرات بسیار مهمی ایجاد کند، ولی نظام سلامت میگوید: نه من نیازی به مشارکت ندارم، ممنون! خب در اینجا نوآوری در پیشگاه آن نگاه سنتی قربانی میشود.
البته این مساله در حوزه مسئولیت اجتماعی وجود ندارد، چون در حوزه مسئولیت اجتماعی ما نهاد متولی به شکل نظام سلامت یا نظام بانکداری نداریم.
شما از من در حوزه سیاستگذاری سؤال کردید. اگر امکان سیاستگذاری در این زمینه برای من وجود داشت، من یکی از اولین کارهایی که میکردم این بود که همین جمعسپاری را قانونی میکردم و برای کمپین برگزار کردن پروتکل میگذاشتم. اما قانونگذار در حال حاضر تمایلی به این کار ندارد. برای همین است که شما با وفور کمپینهای تقلبی روبهرو هستید که نه مسئولیتپذیر هستند و نه پاسخگو.
اما من نمیتوانم این کار را بکنم؛ زیرا ما مسئولیت ساماندهی این بخش را به بخش سنتی واگذار کردهایم. ببینید هر فناوری جدیدی که میآید، بازیگران تغییر میکنند. من نمیتوانم قانونگذاری و سیاستگذاری حوزه فناوری جدید را به بازیگران قدیمی بدهم؛ زیرا بازیگران قدیمی اجازه ظهور و رشد فناوری جدید را نمیدهند، چون با این کار خودشان دیگر بازیگران اصلی نخواهند بود. اگر ما بخواهیم در این زمینه شاهد تغییر باشیم، باید شکل حکمرانیای را بپذیریم که تغییر را ممکن کند؛ وگرنه در این حوزه به همان شکل سنتی عمل خواهد شد.