پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
مرگ و زندگی توئیتر / توئیتر به بهشت خواهد رفت یا جهنم؟
آنالی نویتس (Annalee Newitz) یک نویسنده و خبرنگار علمی است. نوشته حاضر، ترجمهای است از یادداشت او در مجله نیو ساینتیست که با موضوع سرگذشت توئیتر منتشر شده است.
زمانی بود که شبکه اجتماعی توئیتر، یک بستر سرگرمکننده به شمار میرفت؛ پر از عکسهای بامزه از گربهها بود و فرهنگ اشتراکگذاری در آن موج میزد. اما در حال حاضر، به مرز خودویرانگری رسیده است. درباره سال 2007 صحبت میکنم. در آن سال، توئیتر به یک ابزار بازاریابی در سالنهای بزرگ تبدیل شد. آن زمان من در فستیوال جنوب از جنوب غربی یا همان SXSW در آستین تگزاس بودم و نمایشگرهای موجود در راهروها، نظرات توئیتری افراد شرکتکننده را در مورد SXSW منتشر میکردند. اگر بخواهم صادق باشم، باید بگویم من و دوستانم فکر میکردیم این کار احمقانه است.
شروع به پرسوجو در مورد این اپلیکیشن احمقانه کردیم، ولی پاسخهایی که میگرفتیم گیجکننده و متفاوت بودند. برخی میگفتند اپلیکیشن توئیتر برای صحبت کردن در مورد مسائلی ایجاد شده که در حال اتفاق افتادن هستند (لازم به ذکر است در آن زمان، ترس از دست دادن که به اختصار فومو نامیده میشود، هنوز محبوب نشده بود)، تعداد دیگری از مردم، توئیتر را بستری برای تعریف داستانهای کوتاه تاثیرگذار میدانستند و گروهی عنوان میکردند توئیتر محل پست کردن لینکهای مربوط به تصاویر بامزه گربههاست.
آخر شب، در همان فستیوال SXSW، یک هکر به من گفت روشی عالی برای استفاده از توئیتر پیدا کرده است. او یک دستگاه لرزاننده را طوری برنامهنویسی کرده بود که میتوانست توئیتر را بخواند و با افزایش سرعت لرزش، به تمام توئیتهایی که با حروف بزرگ نوشته شده بودند، پاسخ دهد. آن شب ما همگی به صورت نوبتی تلاش کردیم دستگاه لرزاننده را با بیشترین سرعت ممکن به لرزش درآوریم.
چند ماه بعد، به اصرار دوستانم در توئیتر عضو شدم. درست است که همه دوستانم توئیتر را مسخره میکردند، ولی با این حال باز هم در آن عضو شده بودند. من هم به جمع آنها پیوستم تا با جدیدترین دلبستگی تکنولوژیکی نسل خودم بیشتر آشنا شوم. اوایل لینکهای مرتبط با «میتوانم یک چیزبرگر داشته باشم؟» را دنبال میکردم. توئیتر ترکیبی بود از توضیحات مربوط به غذا و نوشتههای وضعیت فردی افراد و از این لحاظ، به شبکههای اجتماعی دیگری مانند مایاسپیس و ترایب شباهت داشت. من انتظار داشتم این شبکه اجتماعی خیلی زود به کنج خلوتی بخزد و در انتظار مرگ خود بماند.
اکنون، پس از گذشت 13 سال، نمیتوانم اولین توئیتی که منتشر کرده بودم را به شما نشان دهم؛ زیرا ماهانه چند دلار به یک سرویس پول میدهم تا توئیتهایی که بیش از یکسال از انتشار آنها میگذرد را از صفحهام حذف کند. درست است، من برای استفاده از توئیتر پول نمیدهم، ولی برای اینکه بتوانم حضورم را در این شبکه اجتماعی محدود نگه دارم، زیر بار پرداخت هزینه رفتهام.
شاید تصور کنید من از بابت افراد بیپروایی که ته و توی همه چیز را درمیآورند و به دنبال سردرآوردن از این هستند که من قبلا چه حرف نامناسبی زدهام، نگرانی دارم؛ ولی اینطور نیست. دنیای اجتماعی توئیتر به شکل چشمگیری دچار تغییر شده و من دوست ندارم توئیتهای قدیمیام را با عموم به اشتراک بگذارم؛ راستش را بخواهید، توئیتهای قدیمی من در حال حاضر شبیه پیامهای خصوصی به نظر میرسند و این موضوع اصلا جالب نیست. آن پیامها برای افرادی نوشته شده بود که یا دوستان واقعیام بودند یا دوستان دوستانم. من در مورد مکانهایی که میرفتم، احوالی که داشتم و ناهاری که خورده بودم توئیت میکردم.
امروز، توئیتهای من بین دهها هزار دنبالکننده منتشر میشود که بخش عمدهای از آنها غریبه هستند؛ گهگاهی نیز توئیتهایم در بین افرادی دست به دست میشود که موضع ضدعلم دارند و میگویند دوست دارند جسد من را ببینند. برخی دیگر از دنبالکنندگانم به صورت منظم، از تمایلشان به آدمکشی برایم مینویسند.
این روزها، جز در مواقعی که قصد شرکت در رویدادی عمومی را داشته باشم، موقعیت فیزیکیام را در توئیتر آشکار نمیکنم. همچنین به خاطر دور ماندن از گزند افرادی با تفکر بیمارگونه که پیشتر به آنها اشاره کردم، از نوشتن در مورد احساسات شخصیام ممانعت میورزم. دنبالکنندگانم دیگر به غذایی که برای ناهار خوردهام، توجهی نشان نمیدهند، پس من هم وقتم را تلف نمیکنم و توئیتی در این مورد منتشر نمیکنم. در حال حاضر، صرفا در مورد شغل حرفهایام به عنوان نویسنده و روزنامهنگار توئیت میکنم و هرازچندگاه، پست طنزی، نسبتا خندهدار هم مینویسم.
این همان اتفاقی است که با پیشرفت هر چه بیشتر یک اپلیکیشن شبکه اجتماعی رخ میدهد. پستهایی که زمانی یک مکالمه خصوصی با دوستانتان به شمار میرفتند، به مثابه یک سخنرانی به نظر میرسند که گوشه یک خیابان سورئال برای تعداد بیشماری از روحهای عصبانی انجام میدهید، روحهای عصبانی نیز در واکنش به سخنانتان، به شما اهانت میکنند و برای خانوادهتان پیامهای تهدیدآمیز ارسال میکنند.
من هم مانند بسیاری از اعضای پلتفرم توئیتر، با کمک چند اپلیکیشن مختلف، روباتها و افراد ارسالکننده پیامهای آزاردهنده را مسدود میکنم، ولی این راهکار همیشه هم چارهساز نیست. کافی است یک ساعت در توئیتر چرخ بزنید؛ تعداد شخصیتهای نابههنجاری که مشاهده خواهید کرد، از تعداد افراد ناباب در محلههای نامناسب شهر هم بیشتر است. این امر دلایل بسیاری دارد؛ تلاشهای چندین ساله دستاندرکاران توئیتر برای متوقف کردن خشم و سوءاستفاده در این سایت، کارساز واقع نشده و قوانین جامعه آن نیز ایجاب میکند افراد مشهور و سیاستمداران جنجالی به فعالیت در این پلتفرم ادامه دهند. توئیتر از یک محیط لطیف برای مشاهده تصویر طنز گربهها، به عرصهای سیاستزده و حاشیهای تبدیل شده است. توئیتر دیگر سرگرمکننده نیست.
سرمایهگذاران توئیتر نیز به سیاست روی آوردهاند. پال سینگر که یک میلیاردر است، به تازگی مبلغ هنگفتی را در این شرکت سرمایهگذاری کرد و آشکارا سعی کرد جای مدیر عامل و بنیانگذار توئیتر، یعنی جک دورسی را بگیرد. سینگر از دو جهت مشهور است: او به شدت از جمهوریخواهان طرفدار سبک ترامپ حمایت میکند و توانایی بالایی در بدست آوردن کنترل شرکتهای بزرگی دارد که از بیثباتی در رنج هستند. با نفوذ سینگر در توئیتر، احتمال دارد فضای این شبکه اجتماعی به سمت گرایشات راست سیاسی جهتگیری کند.
در صورت وقوع چنین تغییری، جایگاه برتر توئیتر به سرعت رو به تنزل خواهد رفت و کسانی که به گرایشات راست سیاسی علاقمند نیستند، به دنبال یک فضای جایگزین خواهند گشت تا تصویر گربهها و داستانهایی در مورد کریسپر را در آن منتشر کنند. تکنولوژی زیربنایی توئیتر ساده است و اگر مردم شروع به جستجو برای پلتفرمهای جدید کنند، صنعت تکنولوژی انتخابهای جدیدی در اختیار آنها قرار خواهد داد. بیشتر از چیزی که انتظار داشتم طول کشید، ولی به نظر میرسد بالاخره توئیتر در مسیر زندگی بعد از مرگ قرار گرفته است. شما هستید که تصمیم میگیرید توئیتر به بهشت خواهد رفت یا جهنم.