پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
سوسیالیستهای تخیلی در سینما / وقتی جوکر نمیتواند از خودش عبور کند
نه تاد فیلیپس و نه هیچیک از سازندگان بتمن و نه اصولا این مجموعه، با وجود همه ادعاهای احتمالیشان و آنچه در بدو امر مینمایانند، نمیتوانند از بنیادهایی که بر مبنای آن امکانپذیر شدهاند، عبور کنند، به همین دلیل در پرداختن به شرایط نامساعد ناکجاآبادی خیالی چون گاتهام، در بهترین حالت مساله را به شخص یا اشخاصی «بد» و «بیتربیت» تقلیل میدهند یا مثل مورد جوکر، با تغییر نابهنگام منطق روایت، نشانی غلط میدهند.
ماهنامه عصر تراکنش شماره 29 / «سوسیالیسم تخیلی» (Utopian Socialism) تعبیری است که کارل مارکس، فیلسوف و جامعهشناس شهیر آلمانی برای نقد سوسیالیستهای پیش از خود یعنی متفکرانی چون توماس ماروس، توماس کامپانلا، سیمون دو سیسموندی و سن سیمون به کار میبرد.
حرف مارکس این بود که اساس نقدهای تند و تیز این بزرگان به نابرابری اقتصادی و اجتماعی درست است، اما بهدلیل فقدان نگرش علمی، مبنا و اساس مشکل را درنمییابند و در نهایت راهحلی که ارائه میکنند، خیالی و خاماندیشانه است.
به عبارت دیگر، سوسیالیستهای تخیلی در بیان مارکس، بهدلیل سطحینگری و فقدان دستگاه فکری روشمند و عمیق و به بیان دقیقتر بهدلیل «فقر فلسفه» از درک منطق پیچیده نظام نابرابر سرمایهداری ناتوان هستند و در نتیجه نمیتوانند تبیین درستی از «فلسفه فقر» ارائه کنند. همین سخن را با جرح و تعدیل میتوان برای نقد «جوکر» (2019) ساخته اخیر تاد فیلیپس و آثاری از این دست به کار برد.
اتوپیا یا دیستوپیا
«جوکر»، با بازی درخشان واکین فینیکس، داستان مرد میانسال مجرد و فقیری است که ناگزیر است برای گذران زندگی و امرار معاش خود و مادر بیمارش در کف خیابانهای شهر خیالی گاتهام، نقش دلقک را بازی کند تا برای شرکتهای ریز و درشت تبلیغ کند.
گاتهام، مکانی خیالی در آمریکاست؛ شهری شبیه به نیویورک و شیکاگو و لسآنجلس و در واقع صورت خیالی و یوتوپیایی آنهاست. این شهر نخستینبار در کتابهای مصور شرکت دیسیکامیکس، یکی از بزرگترین و قدیمیترین شرکتهای تولید داستان مصور در آمریکا پدیدار شده است.
البته نمیتوان گاتهام را یک «ویرانشهر» (دیستوپیا) در نظر گرفت، اما معمولا داستان در شرایطی آغاز میشود که شهر بهدلیل غلبهیافتن شر و بدی، به فساد و انحطاط گراییده و شرایط برای ظهور و بروز یک ابرقهرمان فراهم آمده است؛ ناجی آگاه و قدرتمندی که زشتی و پلیدی را از چهره شر بزداید.
اولینبار ماجراهای «بتمن شماره 4» (1940) در گاتهام میگذرد. خود بتمن یا مرد خفاشی، ابرقهرمانی خیالی، محصول دیسیکامیکس است که تاکنون در فیلمها، سریالها، کارتونها، کتابها و بازیهای ویدئویی فراوانی حضور یافته است.
بتمن شخصیتی مثبت و پنهانشده پشت نقابی خفاشی است که والدینش در کودکی توسط تبهکاران کشته شدهاند و او از همان زمان تصمیم گرفته با شرارتها و بدیها مبارزه کند و گاتهام را سرشار از عدالت سازد.
در مقابل او، شخصیت جوکر نیز یک «ابرشرور» (Supervillain) خیالی ساخته و پرداخته کمپانی مذکور است که نخستینبار در جلد اول کتابهای کمیک بتمن (1940) ظاهر شد، او در برابر بتمن، شخصیتی منفی و عقدهای است که در کودکی توسط خریداران بچه آزار دیده و صورت و لبانش را به گونهای زخمی کردهاند که انگار همیشه میخندد. جوکر برای پنهانکردن این زخم، خودش را بهصورت دلقکها آرایش میکند.
سوسیالیسم تخیلی
«Utopian Socialism» تعبیری است که اولینبار توسط کارل مارکس به سوسیالیستهای پیش از او اطلاق شد. او عقیده داشت که بیشتر سوسیالیستهای اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم انسانگرایانی هستند که نسبت به بهرهکشی شدیدی که با سرمایهداری ابتدایی همراه بود، اعتراضی بجا داشتند. او با وجود تحسین بسیار آنها، این لقب کنایهآمیز را در مورد آنها به کار برد و معتقد بود بیشتر آنان خیالپردازانی در جستوجوی مدینه فاضلهاند که امیدوارند با اتکای به خرد و شعور اخلاقی طبقه تحصیلکرده، جامعه را تحول بخشند.
شوالیه تاریکی
تا پیش از نمایش جوکر ساخته اخیر تاد فیلیپس، ماندگارترین و اثرگذارترین حضور جوکر در مجموعه بتمن، به فیلم ستایششده «شوالیه تاریکی» (2008) ساخته کریستوفر نولان بازمیگشت. در این فیلم جوکر با نقشآفرینی بازیگر فقید آمریکایی، هیث لجر، بهصورت یک ابرضدقهرمان قدرتمند، دهشتناک و اندیشمند ظاهر میشود.
جوکر در شوالیه تاریکی، فیلسوفی نیستانگار و تاریکاندیش با قدرتی شیطانی است که بهدلیل شخصیت نیرومند و فرهمندش، تا حدود زیادی شخصیت بتمن را تحتالشعاع قرار میدهد و با وجود دفاع صریح و آشکارش از شرارت و ناپاکی، در مخاطبان همدلی برمیانگیزد.
هیث لجر برای اجرای نقش جوکر در این فیلم، بیش از 20 جایزه از جمله اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را از آن خود کرد. «شوالیه تاریکی» مورد استقبال کمنظیر عامه مخاطبان و منتقدان قرار گرفت و در فهرستهای مختلف بهعنوان یکی از بهترینها ستایش شد. این فیلم همواره بهعنوان یکی از بزرگترین فیلمهای ابرقهرمانی ساختهشده، تمجید شده است.
یک آدم مفلوک
اما جوکر تاد فیلیپس در برابر جوکر نولان، فیلسوفی سیاهاندیش با نیرو و قدرت فراانسانی نیست. آرتور یک آدم بهشدت معمولی و خدمه دونپایه شرکتی تبلیغاتی است که حتی از پس چند نوجوان مردمآزار در خیابان هم برنمیآید و توسط آنها مورد ضرب و شتم قرار میگیرد.
به لحاظ روانی شخصیتی ویران دارد، از اختلال عصبی «ناخویشتنداری عاطفی» یا «بیثباتی عاطفی» رنج میبرد و در مواقعی که احساساتی میشود، بیاختیار به خندههای شدید عصبی دچار میشود. تنها و مهمترین سرگرمی او و مادرش تماشای تلویزیون است.
آرتور تماشاگر پروپاقرص یک شوی پرطرفدار تلویزیونی است و بهعنوان کسی که خودش در زندگی محقرش در محافل کوچک «استندآپ کمدی» برگزار میکند، تمام آرزویش این است که یک روز به این برنامه تلویزیونی دعوت شود و آنجا هنرنمایی کند.
او حتی در خیال خود تصور میکند که در یکی از این برنامهها توسط مجری جذاب و پرطرفدار این شوی تلویزیونی (با نقشآفرینی رابرت دونیرو) روی صحنه دعوت شده و بهدلیل اینکه برای مادرش پسر خوبی بوده، مورد تقدیر مجری و مخاطبان قرار میگیرد و به جایگاه یک قهرمان دوستداشتنی برکشیده میشود.
نماینده سرمایهداری
فضای تیره و تار گاتهام در نماهای آغازین فیلم «جوکر» و تاکید دوربین کارگردان بر فقر و فلاکت زندگی شخصی آرتور و مادرش، محیطی که او در آن زندگی میکند، به علاوه نمایش تضاد این زندگی مفلوک با رویای آمریکایی که در تلویزیون به نمایش گذاشته میشود، بیش و پیش از هر چیز ذهن مخاطب را به یک مساله اجتماعی و در نتیجه اقتصادی و سیاسی معطوف میکند.
این تاکید زمانی مبرم میشود که کارگردان به محیط کار خشن و سرشار از خیانت و نارفاقتی آرتور نیز سرک میکشد. یعنی مساله فقط فرد آرتور نیست و اگر مشکلی هست، اجتماعی و جمعی است، انگار یک جای کار میلنگد و دستکم یکی یا گروهی مسبب زندگی نابسامان آرتور و کسانی است که در محلههای فقیرنشین زندگی میکنند.
به سیاق فیلمهای هالیوودی، این مقصر خیلی زود پیدا میشود؛ توماس وین، شخصیت خیالی دیگری در مجموعه بتمن که پدر بروس وین (کسی است که بعدا بتمن میشود). او وارث یک ثروت هنگفت خانوادگی و مردی بهظاهر مهربان و دوستداشتنی است.
پنی، مادر آرتور که در جوانی برای آقای وین کار میکرده و اکنون سخت بیمار و متوهم است، همواره منتظر است که روزی آقای وین به یاد او بیفتد و او و پسرش را از این وضعیت فلاکتبار نجات دهد. در این میان، آرتور که بهدلیل پاپوش دوختن و زیرآبزنی همکارانش از کار بیکار شده، نامهای از مادرش خطاب به آقای توماس وین مییابد که در آن زن مدعی شده، آرتور فرزند نامشروع او و توماس است.
تصویری که اینجا از آقای توماس وین ترسیم میشود، مردی است که در رسانهها بهعنوان فردی خیرخواه، انساندوست، کارآفرین و حافظ نظم و قانون شناخته میشود، اما ما که از ابتدای فیلم روی دیگر شهر گاتهام را هم دیدهایم، بهخوبی میدانیم که همه اینها صحنهسازی و بهاصطلاح «عکس کار» است، زیرا علت اصلی زندگی نکبتبار آرتور و مادرش و بلکه همه آدمهایی چون او، نتیجه استثمار و اجحاف امثال توماس وین است.
البته از یک فیلم هالیوودی که خود مبتنی بر نظام سرمایهداری است، انتظار نداریم که به نقد ریشهای این وضعیت بپردازد، اما منطق فیلم تاکنون ما را به این سمت سوق داده که دستکم آقای توماس وین گوشمالی داده شود یا بهعنوان نماد و نماینده طبقه استثمارگر، رسوا شود و پرده از چهره ریاکارش برداشته شود، اما این اتفاق نمیافتد.
جوکر
یک فیلم سینمایی آمریکایی در ژانر تریلر روانشناختی به نویسندگی، تهیهکنندگی و کارگردانی تاد فیلیپس است که در سال ۲۰۱۹ اکران شد. فیلمنامه این فیلم توسط خود فیلیپس با همراهی اسکات سیلور بر پایه شخصیت ابرشرور جوکر از دیسی کامیکس نوشته شده است. جوکر نخستین فیلم از دنیای سینمایی دیسی بلک است که مشتقشده از دنیای سینمایی دیسی است. داستان فیلم در سال ۱۹۸۱ و شهر گاتهام رخ میدهد و داستان زندگی کمدین شکستخوردهای به نام آرتور فلک را دنبال میکند که بعد از تجربههای تلخ متعدد وارد دنیای جرم و جنایت شده و با لقب جوکر به شهر بازمیگردد. واکین فینیکس نقش جوکر را در این فیلم بازی کرده است.
از سیاست تا روانشناسی
ناگهان و ناباورانه، فیلم به منطق روایتی که تاکنون آمد، پشت پا میزند و در یک افشاگری تکاندهنده، نه فقط برای آرتور که برای مخاطبان هم، آشکار میشود که پنی، مادر آرتور مریض روانی است و نه فقط ادعایش مبنی بر رابطه نامشروع با آقای وین دروغ است، بلکه اساسا او حتی مادر زیستشناختی آرتور نیز نیست!
او در جوانی با مرد جوانی زندگی نابسامانی داشته و آرتور را از یک پرورشگاه به فرزندخواندگی قبول کرده، در حالی که به آن دوستپسرش اجازه میداده هم به خودش و هم به آرتور آسیب برساند. اینجاست که علت بیماری عصبی و روانی آرتور آشکار میشود. حالا که پرده از جلوی چشمهای او برداشته شده، تکلیف روشن است؛ به قتل رساندن پنی و بعد یک شورش بهراستی بیدلیل!
یعنی اول در قطار چند جوان کارمند شرکتهای آقای وین را که او را اذیت میکنند، به قتل میرساند، بعد متعرض زن جوان همسایهاش که در خیال معشوقه او بوده، میشود و سپس به شوی تلویزیونی رفته و مجری محبوبش را میکشد و در تلویزیون، شعارگونه، مانیفستی بیمبنا میخواند و منشاء یک شورش اجتماعی میشود.
بدینسان فیلم از یک نقد اجتماعی و در نتیجه سیاسی، به یک درام روانشناختی فروکاسته میشود و باقی به عهده بازیگر توانمند نقش اول است که بتواند با هنرنمایی خود، همدلی مخاطب را با یک آدم آسیبدیده و بیمار برانگیزاند.
دیگر حتی سخنی از نابرابریای که موجب این خشم است، در میان نیست و دستکم مخاطب فیلم میداند که حرفهای آرتور در تلویزیون چقدر بیمبناست. او بهعنوان سردسته شورشیها ـ نه نماینده یک جنبش سازمانیافته و به لحاظ ایدئولوژیک موجه و برآمده از یک حرف حساب ـ مطرودی رقتانگیز است که در پی آشکارشدن حقیقت زندگی مصیبتبار و دردناکش، دچار فروپاشی روانی شده و تنها میخواهد کورکورانه همهچیز را ویران کند.
این یعنی گاتهام که اسیر فقر و فلاکت (و احتمالا قانون بد) بود، از این به بعد دستخوش ناامنی و هرجومرج و بیقانونی نیز میشود و همه اینها زمینهساز ظهور بتمن بهعنوان نجاتدهنده خیراندیش و عادل است؛ ابرقهرمانی که میدانیم پسر نوجوان همان آقای توماس وین است!
غفلت از بنیادهای ماتریال
اما فرض کنیم این اتفاق غیرمترقبه یعنی آگاهشدن آرتور از اصل ماجرای پنی رخ نمیداد و فیلم به همان منطق اولیه خود وفادار بود، یعنی درمییافتیم پشت چهره ظاهرالصلاح توماس وین، یک سرمایهدار مخوف پنهان شده که خون مردم را در شیشه میکند و از این طریق دم و دستگاهی برپا کرده، یا ماجرای فیلم به همین شکلی که تاد فیلیپس روایت کرده را به شکل دیگری تفسیر کنیم و سعی کنیم کماکان آن منطق اجتماعی و سیاسی را حفظ کنیم.
یعنی پنی، خود نامادری آرتور و کلیت شرایطی که او در آن زندگی کرده و علت بدبختیهای آرتور شده را معلول نابرابریهای اجتماعی تلقی کنیم و بگوییم، درست است که عامل اصلی مشکلات و مصائب آرتور نامادری بیمار و غیرمسئول اوست، اما خود او هم برآمده از نظام نابرابر سیاسی و اجتماعی گاتهام است. آیا با هر یک از این دو فرض، مشکل مبنایی و کلیدی فیلم در توضیح مصائب مردمان گاتهام حل میشود؟
اینجاست که تعبیری که در آغاز از مارکس وام گرفتیم، به کار میآید. در هر یک از این دو فرض، باز جوکر و همراهانش در بهترین حالت همچون سوسیالیستهای تخیلی در سطح باقی میمانند و از بیان یک نقد رادیکال و ساختاری به نظام نابرابر گاتهام ناتواناند.
بگذریم که اصولا محصول یکی از کمپانیهای بزرگ هالیوودی که مبنایش ایجاد تخیلاتی سرگرمکننده است، نمیتواند به نقد ریشهای بنیادهای مادی (ماتریال) خودش بپردازد و به همین دلیل در بهترین حالت هم ناگزیر است، دستکم قواعد زیباییشناختی یک اثر «سرگرمکننده» هالیوودی را رعایت کند، اما گذشته از این موارد، بنا به فرض اول، یعنی این فرض که مشکلات را ناشی از آدمهایی چون توماس وین قلمداد کنیم، باز با رویکردی شدیدا تقلیلگرا مواجه میشویم که جای علت و معلول را عوض کرده و چنین مینماید که با حذف «آدمهای بد» و گذاشتن «آدمهای خوب» در جایگاه ثابت و لایتغیر آنها، مشکلات حل میشود، در حالی که نقد رادیکال و ریشهای نشان میدهد که اصولا مشکل از همین جایگاههای نابرابر است که خود محصول نظامی اساسا نابرابر است.
بتمن
بتمن (Batman) یا مرد خفاشی یک شخصیت خیالی ابرقهرمان در کتابهای کمیک آمریکایی منتشرشده توسط دیسی کامیکس است که تاکنون در فیلم، مجموعه تلویزیونی و انیمیشنها و بازیهای ویدئویی بیشماری حضور یافته است. این شخصیت توسط باب کین (طراح) و بیل فینگر (نویسنده) خلق شد و برای نخستینبار در شماره ۲۷ از مجموعه کمیکهای کارآگاهی (مه ۱۹۳۹) حضور یافت. به این شخصیت با القابی مانند «مبارز شنلپوش»، «شوالیه تاریکی» و «بزرگترین کارآگاه دنیا» نیز اشاره میشود.
اما فرض دوم نیز مشکل را نمیگشاید، چراکه در نهایت کنش جوکر و همراهانش، آشوب و شورشی کور و ویرانگر است و نتیجه آن هرجومرج. از این حیث جوکر تاد فیلیپس یک فیلم ناتمام است و با اشاراتی که در آن هست، میتوان آن را مقدمهای بر «شوالیه تاریکی» قلمداد کرد.
یعنی در نتیجه قیام هرجومرجطلبانه و بیبرنامه دیوانه روانگسیختهای مثل آرتور که در طول سالها به شخصیتی فرهمند بدل شده و برای خودش فیلسوفی(!) شده، گاتهام به حضیض نکبت و ادبار درمیغلتد و زمینه برای ظهور و بروز «شوالیه تاریکی» فراهم میشود؛ فرزند یک خانواده ثروتمند و شناختهشده، گیرم کمی شستهرفتهتر و مودبتر و محترمتر از دونالد ترامپ!
کوتاه سخن آنکه نه تاد فیلیپس و نه هیچیک از سازندگان بتمن و نه اصولا این مجموعه، با وجود همه ادعاهای احتمالیشان و آنچه در بدو امر مینمایانند، نمیتوانند از بنیادهایی که بر مبنای آن امکانپذیر شدهاند، عبور کنند.
به همین دلیل در پرداختن به شرایط نامساعد ناکجاآبادی خیالی چون گاتهام؛ یا در بهترین حالت مساله را به شخص یا اشخاصی «بد» و «بیتربیت» تقلیل میدهند یا مثل مورد جوکر، با تغییر نابهنگام منطق روایت، نشانی غلط میدهند. البته از این آثار بهدلیل خاستگاه مادیشان نمیتوان انتظاری جز این داشت، اما میتوان به کسانی خرده گرفت که میکوشند با تفسیرهای فضایی و خیالی، این آثار را بهعنوان مانیفستهای فلسفی و سیاسی عمیق جا بزنند.
جوکر و سایر آثار مجموعه بتمن، در بهترین حالت، آثاری سرگرمکننده و جذاباند که میتوانند برای چند ساعت احساسات و عواطف مخاطب را متاثر سازند؛ البته اگر او را در تشخیص علل و عوامل ساختاری وضعیت نابرابر گمراه نکنند.
نویسنده: محسن آزموده
رخداد جوکر
تجربه دیدن فیلم جوکر برای من که هیچگاه مجال اختگرفتن با کمیکاستریپ برایم بهوجود نیامد، طبیعتا با دیگرانی که شیفته و پیگیر کمیکاستریپ هستند، بسیار متفاوت است. همین فقدان تجربه مواجهه با کمیکاستریپ، ممکن است قضاوت و تحلیل من را درباره فیلمی که خاستگاهش کمیکاستریپ است، با مشکل جدی مواجه کند یا اصلا این تحلیل به بیراهه رود. با علم به این خطا در ادامه چند خطی درباره جوکر در مقام یک پدیده سینمایی مستقل مینویسم.
جوکر فیلم ساده و سرراستی است. این را از همان سکانس اولی که گاتهام غرق در زبالههای جمعآورینشده است، میتوان فهمید. فیلمنامه قصد دارد همان اول به ابتداییترین شکل بیان کند که گاتهام را پلشتی گرفته است؛ این نشانهگذاری ساده تا آخر فیلم ادامه پیدا میکند و حتی بعضی مواقع چنان اضافه میشود که بیربطیاش بهوضوح بیرون میزند. مثلا داستان اینکه جوکر بالاخره پسر مرد باقدرت شهر، همانی که میخواهد شهردار بشود هست یا نه؟
بخش عمدهای از فیلم مصروف چیزی میشود که در نهایت هیچ کمکی به داستان فیلم نمیکند. این جزئیات بیچفت و بست در نهایت به کلیت شخصیت جوکر لطمه میزند؛ چراکه ما ناگهان با موجودی طرف میشویم که سیر تحول شخصیتاش برای مخاطب درست کدگذاری نشده. البته کار فیلمنامهنویس از این بابت سهل ممتنع بوده است. به این معنا که هرکس به تماشای این فیلم مینشیند، میداند که در نهایت با چه کاراکتری روبهرو خواهد شد؛ البته سخت است که باید سیر این کاراکتر را از یک آدم بیدستوپا، بیعرضه و عشق کمدی به بزرگترین و خبرهترین قاتل شهر خلافکارها نشان دهد.
نشانهگذاریهای سطحی فیلمنامه طبیعتا این سیر تحول را درنیاورده است، آنچه تا حدودی فیلم را تماشایی میکند، کارگردانی بسیار قوی و به تبع آن بازیهای خوب است. جز ناکامی تلاش فیلم در این سیر تحول که جوکر را نه یک فرایند که نهایتا یک رخداد معرفی میکند، دو نکته مهم در محتوای جوکر وجود دارد؛ نخست اینکه فیلم بهشدت در تلاش است تا یک شخصیت پلید را تطهیر کند.
به فرض اینکه فرایند تحول جوکر را بپذیریم، بپذیریم که بخت و قسمت او چنان بوده که از بچههای خیابان تا زن سیاهپوست داخل اتوبوس و زن همسایه و همکاران و مرد کمدین و خلاصه همه در پی تحقیر او برآمده باشند و همه اینها بهعلاوه کودکی تیرهای که داشته، از او بهناگهان هیولایی میسازد که جلوی چشم میلیونها بیننده کمدین معروف را هِدشات میکند، فیلم در دامی میافتد که بیربط به اندیشههایی که امروزه بسیار مورد اقبال قرار گرفتهاند، نیست.
در واقع امروزه خوانش و تحلیلهای روانشناختی از پدیدهها چنان سیطره پیدا کرده که جایی برای دیگر خوانشها باقی نمیگذارد. همین فیلم جوکر، فارغ از ساختار فیلم، چنان بر ریشههای روانشناختی و در نتیجه ناگزیربودن از جوکرشدن تمرکز میکند که بهکلی جایی برای مفهوم مسئولیت اخلاقی نمیگذارد.
به هر روی آن که از پی آنچه در کودکی برش گذشته، مادرش را خفه میکند یا از پس بیمحلی زن همسایه به او تعرض میکند و… با همه این مصیبتها و ناچاریها باید حداقلی از مسئولیت اخلاقی هم داشته باشد که چنین چیزی از فیلم برنمیآید و مخاطب کاملا همدلانه با کشتن و تعرض جوکر همراه میشود و برای او آرزوی موفقیت هم میکند، اما نکته دیگر که باعث میشود کسانی هم به خطا روند، این است که جوکر را شورشی علیه سرمایهداری از جنس نیویورکیاش میدانند، اما اگر این را در یک پکیج کلی ببینیم، واضحتر میشود که هالیوود در نهایت به این سمت نمیرود.
اگر تقابل جوکر ـ بتمن را بهعنوان تقابل شرارت ـ نیکی در نظر بگیریم و نگاهی به این دو شخصیت بیندازیم، بتمن را در نهایت برخاسته از قشر متمول گاتهام میدانیم که سرمایهاش برای او اخلاق و سلامت روان در پی داشته است؛ کاملا خلاف جوکر، همانی که فقر و طبقه اجتماعیاش در بهترین حالت بروز استعدادهایش، او را به هیولای جوکر تبدیل میکند. در واقع هیولای گاتهام از دل فقر برآمده، اما ناجی گاتهام از دل سرمایهداری.
نویسنده: علی ورامینی