پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
آذر خانم؛ بانکدار/ حکایت زندگی شخصی آذر صنیع، اولین مدیرعامل زن بانک که دندانپزشک هم بود
ردپای آذر در فصلهای پایانی کتاب «خاطرات ابوالحسن ابتهاج» بهکرات دیده میشود. ابوالحسن ابتهاج در کتاب خاطراتش آذر را صمیمیترین یارویاور خود خطاب کرده است.
ماهنامه عصر تراکنش / جای آذر صنیع بهعنوان اولین زن بانکدار ایرانی در لابهلای تاریخ ایران خالی است. اطلاعات واضح و روشنی از زندگی او تا قبل از ازدواج با ابوالحسن ابتهاج وجود ندارد. بررسیهای صورتگرفته در راستای یافتن هویت آذر صنیع و سبک زندگی، کار و روابط او، من را به سمت کتاب خاطرات ابوالحسن ابتهاج سوق داد.
با کمی پیشروی در این موضوع، دریافتم که آذر با اینکه از نظر شخصیتی زنی قدرتمند بوده، اما تنها در کنار ابوالحسن ابتهاج معنا پیدا میکند. بهطوری که راهنماییهای خسرو معتضد، تاریخدان ایرانی هم در مورد پیدا کردن نشانیهای این زن، به کتاب خاطرات ابتهاج و بررسی مجلات سالهای 40، 41 و نیز 42 ختم شد. آذر در میان روزنامهها و مجلات آن دوران نیز تنها در اخبار مربوط به ابتهاج وجود داشت. با این حال آذر صنیع در لابهلای خاطرات همسرش ابتهاج بیشتر از همه به چشم میخورد.
بعد از به زندان افتادن ابتهاج، آذر هر روز به بانک ایرانیان سر میزد. این درخواست ابوالحسن بود که در غیابش آذر امور بانک را به دست گیرد؛ چراکه معتقد بود او زنی با درایت و باهوش است که استعداد بالایی در مدیریت دارد. ابتهاج که به زندان رفت، آذر دستور داد تا عکس محمدرضا شاه پهلوی را در تمام شعب بانک نصب کنند. داستان مقاومت ابوالحسن ابتهاج برای نصب نکردن عکس شاه به دیوار شعبههای بانک ایرانیان، خود یکی از چندین بهانهای بود که او را روانه زندان کرد.
آذرنوش صنیع به همراه همسرش ابوالحسن ابتهاج بانک ایرانیان را راهاندازی کردند؛ در واقع آذر اولین زنی بود که عضو هیاتمدیره یک بانک و برای مدتی مدیرعامل آن شد. با وجود اینکه ابتهاج ممنوعالملاقات بود، آذر با ذکاوت تمام توانست با چادری که به سر میکرد و به او هویت دیگری میبخشید؛ با نام همسر یکی از زندانیان وارد زندان شود. او روزی دو بار برای ابوالحسن ابتهاج از خانه غذا میبرد و در همان زمان کوتاه مسائل بیرون را با ابتهاج در میان میگذاشت.
آذر در طول دوران زندانی بودن ابتهاج توانست خبرنگاران و افراد بانفوذ زیادی را تحت عناوین مختلف خانوادگی به ملاقات با همسرش ببرد تا بلکه بتواند نقشی در آزادی او داشته باشد. آذر صنیع همسر ابوالحسن ابتهاج، اولین زن بانکدار ایرانی است که توانست در سال 1338 عضو هیاتمدیره بانک ایرانیان شود. آنچه از آذر صنیع در یادها مانده، زنی با چشمانی سیاه، قدی متوسط و زیباست که در قویالاراده بودن او هیچ اختلاف نظری وجود ندارد. آذر صنیع خیلی در حافظه تاریخ بانکداری ایران و نیز اسناد تاریخی ثبت نشده؛ اما آنچه پیش روی شماست، برشهایی از زندگی آذر است که بیشتر از خاطرات ابوالحسن ابتهاج روایت شده است.
.
آذر در خاطرات ابتهاج
ردپای آذر در فصلهای پایانی کتاب «خاطرات ابوالحسن ابتهاج» بهکرات دیده میشود. ابوالحسن ابتهاج در کتاب خاطراتش آذر را صمیمیترین یار و یاور خود خطاب کرده است. ابتهاج تاکید دارد، آذر تا جایی که از دستش برمیآمده در تمام مراحل زندگی، بهویژه در دشوارترین روزها از جمله دورانی که ابتهاج زندان بوده، او را یاری کرده. ابتهاج، آذر را یکی از مهرههای اصلی در ایجاد و حفظ بانک ایرانیان دانسته و او را اولین مدیرعامل زن یک بانک معرفی کرده است.
ابتهاج در کتاب خاطراتش مینویسد: «آذر به تمام معنی برازنده بود؛ طوری که به هر جایی پا میگذاشت، همه متوجه او میشدند و در نتیجه مورد حسادت دیگران واقع میشد. او زنی بود قویالاراده و مهربان و در بعضی موارد کمکهای مالی او به دوستان و آشنایانش دردسرهایی برای ما ایجاد میکرد. آذر حتی نسبت به کسانی که خاطرش را آزرده میساختند، بسیار باگذشت بود. او در دوستی به حد افراط وفادار و در دشمنی بسیار سرسخت بود.»
ابتهاج مدعی است که با آذر در یکی از مهمانیهای برادرش آشنا شده. او ماجرای آشنایی خود را با آذرنوش صنیع اینچنین راویت میکند: «سرنوشت بر این بود که من بر حسب اتفاق در یکی از مهمانیهای برادرم با آذر آشنا و پس از 26 سال از همسر اولم مریم معززالدوله نبوی جدا شوم. من و آذر در سال 1335با هم ازدواج کردیم. من از مریم اولادی نداشتم.»
ابوالحسن ابتهاج واکنش مطبوعات را در مورد ازدواجش با آذر بسیار هیجانی میخواند. او در کتاب خاطرات خود در مورد حواشی این ازدواج اشاره کرده و مینویسد: «ازدواج ما نهتنها در ایران؛ بلکه در خارج از کشور نیز هیجانی ایجاد کرد و منجر به ساختن داستانهایی شد که تا مدتها نقل محافل و مطبوعات بود.»
ابتهاج در مورد ازدواجهای پیشین آذر، تنها به همسر اول او مهندس هاشم عروضی اشاره میکند. او در اینباره چنین روایت میکند: «آذر از همسر پیشین خود، مهندس هاشم عروضی که فوت کرده بود، دو فرزند به نام علیرضا و الهه داشت که از همان اول به آنها دل بستم و به تربیت و تحصیل آنها همت گماشتم.»
آذر از ابوالحسن ابتهاج صاحب دو فرزند به نامهای شهرزاد و داور شد. ابتهاج تاکید دارد که در مدت 35 سالی که آذر شریک زندگیاش بوده، با وجود اختلاف سنی زیاد همیشه او را رفیقی شفیق و مشاوری صادق و عاقل دانسته است.
.
آذر از چه خاندانی بود؟
پدر آذر دکتر حسین صنیع، اهل شیراز و خواهرزاده فرصتالدوله شیرازی بود. فرصت از دانشمندان عصر خود محسوب میشد. پدربزرگ فرصت طبیب مخصوص کریمخان زند بود. فرصت تالیفات متعددی از جمله «آثار العجم» و «دیوان فرصت» را در کارنامه ادبی خود ثبت کرد. فرصت هیچوقت ازدواج نکرد و فرزندی نداشت، ولی علاقه زیادی به خواهرزادههای خود یعنی پدر آذر داشت.
فرصتالدوله شخصاً تعلیم و تربیت پدر آذر را بر عهده گرفت و برای تکمیل تحصیلات، او را به روسیه تزاری فرستاد. پدر آذر علاقه زیادی به ادبیات و موسیقی داشت و بهخوبی تار مینواخت؛ با این وجود رشته دندانپزشکی را انتخاب کرد. حسین صنیع پس از پایان تحصیلاتش توسط شرکت توماس که در شمال ایران فعالیتهای مختلف بازرگانی میکرد؛ بهعنوان دندانپزشک استخدام شد و به بابلسر رفت. پدر آذر در بابلسر مطبی دایر کرد و به دندانپزشکی مشغول شد.
زمان زیادی از مهاجرت او به بابلسر نگذشته بود که با خانواده مادر آذر آشنا شد. این خانواده مازندرانی بودند و با روسیه دادوستد تجاری داشتند. مدتی بعد حسین صنیع با گوهر بدیع، مادر آذر ازدواج کرد. آذر صنیع در ماه آذر در بابل به دنیا آمد و پدرش او را آذرنوش نامید. دکتر صنیع تنها دندانپزشک مازندران بود؛ بنابراین او موفق شد در شهرهای دیگر مازندران، از قبیل بابل، آمل و ساری مطبهایی دایر کند. همچنین حسین صنیع جوانان بااستعداد را شناسایی و بهعنوان دستیار خود انتخاب میکرد و به تعلیم آنها در این رشته میپرداخت.
آذر صنیع در مورد پدرش گفته است: «او مردی خیر بود و در مطبش از فقرا پول نمیگرفت.» در ادامه خاطرهای جالب از وضعیت دندانپزشکی در آن زمان نقل میکند؛ «روزی مریضی به پدرم مراجعه میکند و او هم دندان او را میکشد؛ وقتی به او میگوید که تمام شد؛ آن شخص چهار زانو مینشیند روی صندلی و میگوید که سرم را هم بتراش! چراکه در آن زمان سلمانیها علاوه بر اصلاح سر، دندان هم میکشیدند!»
حسین صنیع بهتدریج در مازندران املاکی خرید و هنگامی که رضاشاه املاک مردم را ضبط میکرد، حاضر نشد املاک خود را واگذار کند و به زندان افتاد. او پس از وقایع شهریور 1320، هنگامی که رضاشاه از ایران رفت، از زندان آزاد شد و چند سال بعد در بابل فوت کرد.
.
آذر دندانپزشک یا آذر بانکدار
آذر صنیع به پیروی از پدر به دانشکده دندانپزشکی رفت و در این رشته فارغالتحصیل شد. او دوره کوتاهی به تدریس در دانشگاه مشغول بود و جزء اولین زنانی بهشمار میرفت که به تدریس در دانشگاه پرداخت. آذرنوش نتوانست در حرفه دندانپزشکی مشغول شود، اما زندگی او طوری رقم خورد که در جریان ازدواج با همسر سوم خود وارد عرصه بانکداری، اقتصاد و مدیریت شد. ابوالحسن ابتهاج هوش و استعداد آذر را در این زمینه ستایش میکرد و او را زنی قویالاراده و با درایت میدانست. ابتهاج در کتاب خاطرات خود اشاره کرده که اغلب فعالیتهای وکالتی خود را به آذر میسپرده است. از این رو آذر به خریدوفروش املاک و سهام میپرداخت و در این زمینه خوب عمل میکرد؛ بهطوری که ابتهاج در دوران زندانی بودن خود بانک ایرانیان را به آذر سپرد.
.
یک ازدواج و دو روایت
داستان عشقی ابوالحسن ابتهاج و آذرنوش صنیع، یکی از پرحاشیهترین ازدواجهای دوره محمدرضا شاه بود. این ازدواج در دهه 60 زندگی ابتهاج اتفاق افتاد؛ در حالی که 26 سال از زندگی مشترک او با همسر اولش مریم معززالدوله نبوی میگذشت. ابتهاج در کتاب خاطراتش، روایت میکند که با آذر در مهمانی برادرش آشنا شده و حرفی از واسطهگری اشرف پهلوی در این خاطرات به چشم نمیخورد. این در حالی است که حسین فردوست، در خاطرات خود از آشنایی ابتهاج و آذر توسط اشرف پهلوی میگوید و روایت میکند که این آشنایی در مهمانی اشرف اتفاق افتاده است.
[mks_pullquote align=”left” width=”740″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]
اشرف پهلوی
اشرف پهلوی خواهر دوقلوی محمدرضا پهلوی در سال 1298 در تهران به دنیا آمد. او دیپلمات، رئیس کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد و کمیسیون حقوق زنان سازمان ملل متحد و از فعالان زنان در ایران بود. چهره اشرف پهلوی در کتاب خاطرات برخی از نزدیکان خاندان پهلوی از جمله حسین فردوست بیشتر شبیه یک زن بیبندوبار است که در قمار به حد افراط و در قاچاق مواد مخدر قبل از انقلاب شرکت داشته است. اشرف در تعیین دولتهای بعد از شهریور 1320 همچون مخالفت با قوام، روی کار آمدن هژیر و رزمآرا نقش اساسی داشت.
[/mks_pullquote]
.
ابوالحسن ابتهاج ازدواج خود را بسیار پرحاشیه میخواند و با حاشیه دانستن دیگر روایتها بسیاری از ادعاها را در مورد چگونگی این آشنایی رد میکند. حسین فردوست در خاطراتش مینویسد: «ابوالحسن ابتهاج دیکتاتورترین رئیس سازمان برنامه بود و علائم یک دیکتاتور را هم داشت. چانهای پهن، محکم و برجسته. او زن بسیار فهمیدهای داشت که تنها عیب او این بود که از زیبایی بهرهای نبرده بود. در دوران محمدرضا دعوت از زنان زیبا به مجالس مهمانی مرسوم بود و در محافل دیپلماتیک تهران، همیشه زنان زیبا و لوند در رأس لیست مدعوین سفارتخانهها و میهمانی سفرا جا داشتند تا سبب جلب دولتمردان ایرانی شوند. اشرف پهلوی میخواست از پول سازمان برنامه حداکثر استفاده را ببرد، با یک زن زیبا به نام آذر صنیع که شوهرش در سازمان برنامه و بودجه یک کارمند جوان و عادی بود، طرح دوستی ریخت. آذر در عین جوانی و زیبایی، دندانپزشک نیز بود. در یک میهمانی که اشرف در هتل دربند ترتیب داده بود، من نیز دعوت شده بودم. زمانی که میهمانان مشغول بودند، اشرف، من، آذر و ابتهاج را به یک اتاق برد و در حضور آذر و ابتهاج به من گفت: «زن به این زیبایی دیده بودی، دکتر هم هست.»
[mks_pullquote align=”left” width=”740″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]
حسین فردوست که بود؟
تیمسار ارتشبد حسین فردوست در سال 1296 در تهران به دنیا آمد. او همدرس و رئیس دفتر ویژه اطلاعات محمدرضاشاه پهلوی و یکی از برجستهترین و موثرترین چهرههای سیاسی ـ اطلاعاتی دوران حکومت پهلوی بود. حسین فردوست در سال 1366 در 70سالگی درگذشت.
[/mks_pullquote]
.
من گفتم: «اگر دکتر هم نبود زن به این زیبایی ندیده بودم.» گفت: «حالا این ابتهاج برای این زن ناز میکند. نظرم این است که ترتیب وصلتشان را بدهیم.» گفتم ابتهاج زن دارد! گفت:«آن که هیچ!» گفتم آذر هم شوهر دارد! گفت: «این هم که هیچ!» سپس اشرف به ابتهاج گفت: «حالا شما دو نفر را تنها میگذاریم. اشرف و من از اتاق خارج شدیم و آن دو تنها ماندند.» بعدها ابتهاج مرتب در ساعاتی که شوهر آذر در سازمان برنامه کار داشت، به خانه او میرفت. در یکی از این روزها، شوهر آذر در میانه روز به خانه آمده بود و در نتیجه ابتهاج را در منزل خود دید. او از این رابطه باخبر شد، اما ابتهاج به شوهر توپید که تو کارمند قاچاق (از زیر کار دررو) و در این موقع چرا به منزلت آمدی! در نتیجه این ماجرا، شوهر آذر او را طلاق میدهد و ابتهاج با او ازدواج میکند. تردیدی وجود ندارد که طراح اصلی نقشه حضور بیموقع شوهر آذر، اشرف بوده است.»
.
ابوالحسن ابتهاج که بود
ابوالحسن ابتهاج همسر سوم آذرنوش صنیع تأثیر بسزایی در تغییر رویه زندگی آذر داشت؛ چراکه ابتهاج با تأسیس بانک ایرانیان دریچههای جدیدی را برای شکوفایی استعدادهای نهفته آذر باز کرد. ابوالحسن ابتهاج در هشتم آذر، سال 1278 خورشیدی در رشت به دنیا آمد. او پسر ابراهیمخان مستوفی ملقب به ابتهاجالملک بود. ابراهیمخان در رشت بهعنوان مستوفی، املاک سپهدار اعظم را که در آن زمان بزرگترین مالک گیلان بود، اداره میکرد. در زمانی که سپهسالار تنکابنی، وزیر گمرکات بود، ابراهیمخان مستوفی رئیس بندر انزلی شد.
ابوالحسن ابتهاج تحصیلات مقدماتی خود را در تهران و رشت به پایان رساند. او زبان انگلیسی را فرا گرفت و مدتی در بیروت و پاریس تحصیل کرد. ابتهاج پس از اینکه وارد ایران شد به استخدام بانک شاهی درآمد و به علت علاقه زیادی که در کارش داشت، به معاونت بازرسی بانک رسید. در سال 1315به پیشنهاد علیاکبر داور، وزیر دارایی وقت، بهعنوان قراردادی وارد وزارت دارایی شد و یک سال بعد به معاونت بانک ملی ایران رسید. ابتهاج در سال 1319 به مدیرعاملی بانک تازه تاسیس «رهنی» منصوب شد. در سال 1321 احمد قوام، نخستوزیر وقت، ابوالحسن ابتهاج را به جای حسین علاء در رأس بانک ملی ایران قرار داد.
این ریاست به مدت هفت سال به طول انجامید و عاقبت در دی 1329سپهبد رزمآرا، نخستوزیر وقت، در نخستین روزهای صدارتش ابتهاج را از رأس بانک ملی برداشت. ابوالحسن ابتهاج در همان دوره به سمت سفیر کبیر ایران در فرانسه نائل شد و به پاریس رفت. با روی کار آمدن دکتر محمد مصدق ابتهاج از این سمت عزل شد و مجدد به ایران بازگشت.
ابتهاج این بار سازمان برنامه را مطابق سلایق خود به گردش درمیآورد و به هیچکس اجازه دخالت نمیداد. با روی کار آمدن اقبال بهعنوان نخستوزیر وقت، وضعیت تغییر کرد. اقبال به دخالت در سازمان برنامه تمایل داشت و ابتهاج چنین اجازهای را نمیداد. در سال 1337 با تصویب لایحه انتقال قدرت سازمان برنامه به نخستوزیر، ابتهاج از این سازمان کنار گذاشته شد. ابوالحسن ابتهاج که حالا چندین سال بود در کنار آذر صنیع زندگی میکرد، بعد از سازمان برنامه به سراغ سمت دیگری نرفت و تصمیم گرفت بانک ایرانیان را با کمک آذر راهاندازی کند.
[mks_pullquote align=”left” width=”740″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]
برنامه و بودجه
سازمان برنامه و بودجه یک سازمان دولتی در ایران است که در سال 1327 راهاندازی شد. وظیفه این سازمان، برنامهریزی و نظارت توسعه و راهبردی نظام اقتصادی و اجتماعی کشور بود که تحت نظر یک شورای عالی، یک هیات نظارت و یک مدیرعامل فعالیت میکرد. این سازمان در طول سالهای متمادی در سازمانهای مختلف ادغام شده و هماکنون در دولت حسن روحانی به دو سازمان برنامه و بودجه و سازمان اداری و استخدامی کشور تجزیه شده است.
[/mks_pullquote]
.
بانکی که توسط یک زوج راهاندازی شد
عزل ابتهاج از سازمان برنامه، سرگردانی و بلاتکلیفی را برای او و آذر به همراه داشت. آذر به ابتهاج پیشنهاد کرد به مازندران بروند و در املاکی که از پدرش به او رسیده، کشاورزی کنند. این پیشنهاد با مخالفت ابتهاج روبهرو شد؛ چراکه مطابق سلیقه او نبود. آذر پیشنهاد دیگری در زمینه فروش املاک پدری داد تا با سرمایه آن اقدام به تأسیس یک واحد صنعتی کوچک کنند؛ این پیشنهاد نیز از سوی ابتهاج رد شد. هیچکدام از پیشنهادهای آذر مورد پسند ابتهاج قرار نگرفت، اما آذر همچنان بهدنبال راه گریزی از وضعیت پیشآمده بود.
ابتهاج مدتها نقشه تأسیس یک بانک را در سر میپروراند تا اینکه یک روز بهطور اتفاقی در مجله فردوسی خواند «ابتهاج در فکر تأسیس بانک است». مطلبی که در مجله فردوسی به چاپ رسیده بود، ابتهاج را به این فکر واداشت تا به این موضوع جامه عمل بپوشاند. او در کتاب خاطرات خود مینویسد: «این فکر در من تقویت شد و بر اساس اعتمادی که حس میکردم مردم به من دارند؛ تصمیم به اجرای این فکر گرفتم. هرچند با نظر مخالفی که دستگاه نسبت به من داشت، ممکن بود چنین کاری برای آنها عواقب نامطلوبی داشته باشد.» تأسیس یک موسسه خصوصی برای ابتهاج و آذر تازگی داشت.
از این رو ابتهاج به یوجین بلاک که در آن وقت هنوز رئیس بانک جهانی بود، نامه نوشت و تصمیم خود را با او مطرح کرد. ابتهاج برای ملاقات با یوجین به پاریس رفت و موضوع را با او در میان گذاشت. بلاک او را در این راه تشویق و راهنمایی کرد. ابتهاج به ایران بازگشت و مقدمات تأسیس یک بانک را فراهم کرد. نام بانک ایرانیان انتخاب شد و آذر در تأسیس این بانک، نقش مهمی را ایفا کرد. او خانهای را که در سال 1330، یعنی چند سال قبل از ازدواج با ابتهاج خریده بود، فروخت و اولین کسی بود که سهام بانک ایرانیان را خریداری کرد.
همچنین آذرنوش صنیع اولین زنی بود که در ایران به عضویت هیاتمدیره بانک ایرانیان درآمد. بانک ایرانیان در سال 1338 مشغول به کار شد. ابتهاج در جایی دیگر از کتاب خاطراتش مینویسد: «از بدو تأسیس بانک ایرانیان، برخلاف سنت رایج در ایران که تمام مؤسسات و ادارات؛ اعم از دولتی و خصوصی عکس شاه را در اتاقها نصب میکردند، من از این کار خودداری کردم. اشخاص مختلفی در این زمینه به من تذکر دادند، ولی وقتی مرا به زندان بردند، آذر، بدون اطلاع من، دستور داد عکس شاه را در شعبههای بانک ایرانیان نصب کنند.»
.
جدال آذر و عبده بر سر کلوپ شمیرانات
حسین فردوست در کتاب خاطراتش خیلی کوتاه به آذر صنیع اشاره کرده و او را یکی از طعمههای اشرف پهلوی برای سوءاستفاده از دولتمردان خوانده است. آذر صنیع علاوه بر بانکداری صاحب یک باشگاه بولینگ در ونک بود. در آن زمان علی عبده نیز صاحب بولینگ شمیرانات بود و از جانب بولینگ آذر احساس خطر میکرد. عبده بهدنبال نقطهضعفی از آذر میگشت تا او را از میدان به در کند.
[mks_pullquote align=”left” width=”740″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]
بولینگ عبده
علی عبده در سال 1303 و در بروجرد به دنیا آمد. او مشتزن و مدیر ورزشی بود، اما بیشتر به خاطر بنیانگذاری باشگاه ورزشی پرسپولیس شهرت دارد. عبده مدتی نیز رئیس فدراسیون بوکس ایران بوده است. علی عبده نخستین دادستان دوران محمدرضا شاه پهلوی، به غیر از داشتن تابعیت ایرانی، شهروند ایالات متحده آمریکا نیز محسوب میشده و گذرنامه آمریکایی با نام آلن مورگان داشته است. عبده صاحب بولینگ شمیرانات با آذر ابتهاج که صاحب بولینگ معروف ونک بود، اختلاف داشت. عبده توانست با استفاده از روابط شخصی، بولینگ آذر ابتهاج را تعطیل کند. او بر اثر سکته در سال 1358 در ایالات متحده آمریکا درگذشت.
[/mks_pullquote]
.
حسین فردوست در رابطه با این ماجرا در کتاب خاطرات خود مینویسد: «علی عبده صاحب بولینگ معروف شمیرانات بود و آذر ابتهاج هم یک بولینگ در ونک داشت. عبده زرنگی کرد و توانست مدارکی علیه آذر به دست بیاورد. او سپس آذر را تهدید کرد که «اگر بولینگ خود را تعطیل نکنی، این مدارک را به شوهرت (ابتهاج) خواهم داد». آذر نیز هفت نفر را اجیر کرد تا به عبده آسیب وارد کنند. عبده به دادگستری شکایت کرد و آذر هم از طریق اشرف به محمدرضا شکایت کرد. موضوع به من ارجاع داده شد که دوستانه حل کنم. عبده را راضی کردم که از شکایت خود صرفنظر کند که کرد و موضوع خاتمه یافت.»
.
آذر و زندان رفتن ابتهاج
بعد از به زندان رفتن ابتهاج، ترکشهای این واقعه به آذر نیز اصابت کرد. هنگامی که ابتهاج به زندان افتاد، یک روز دکتر محسن سیاح، رئیس دانشکده دندانپزشکی به آذر میگوید: «بهتر است شما فعلاً در کلاسهای درس حاضر نشوید، چون ممکن است دانشجویان در مورد بازداشت ابتهاج از شما سوالاتی بپرسند.» آذر به این هشدار توجهی نمیکند، اما پس از مدتی بار دیگر رئیس دانشکده او را میخواهد و میگوید تا تکلیف ابتهاج روشن نشده، بهتر است شما تقاضای مرخصی کنید.
همچنین در همان اوایل که ابتهاج بازداشت شده بود، یک روز شاهکار، وکیل ابتهاج به آذر میگوید: «احتمال دارد دادستان شما را به دادگستری احضار کند.» آذر پرسیده بود، به چه علت؟ شاهکار جواب داد: «دادستان به من گفته است قصد دارد کلیه معاملاتی را که از سال 1334 (یعنی یک سال قبل از ازدواج با ابتهاج) انجام دادهاید، رسیدگی کند.» آذر گفته بود: «ما در سال 1335 ازدواج کردیم!» شاهکار جواب میدهد: «دادستان به این نکته توجه دارد، اما گفته رسیدگی باید از سال 1334 انجام شود؛ میخواهد بداند آیا از آن تاریخ تا به حال چیزی به ثروت شخصی شما اضافه شده است یا خیر.» آذر گفته بود نه فقط چیزی به ثروت من اضافه نشده، بلکه در چند مورد مجبور شدهام بعضی از املاکی را که قبل از ازدواج با ابتهاج داشتم، به فروش برسانم و اسناد آن در محضر وجود دارد.
دادستان میتواند بدون اینکه مرا احضار کند تحقیقات لازم را انجام دهد. البته آذر هیچوقت به دادگستری احضار نشد و با تهدید، ناراحتی بیشتری برای آذر فراهم شده بود. با وجود گرفتاریهایی که برای آذر ایجاد شد، او همچنان درتکاپو بود تا بتواند راهی برای آزادی ابتهاج از زندان پیدا کند. آذر از خانه برای ابتهاج غذا میبرد و به کارهای ابتهاج در بیرون از زندان رسیدگی میکرد. ابتهاج ماههای آخر کسالت خود را در زندان گذراند و در یکی از همان ماهها آزاد شد.
.
پیشنهاد آذر برای انتقال سرمایه به خارج
بعد از آزادی، ابتهاج با مشورت آذر و بنا به دلایلی تصمیم گرفت سهام خود را در بانک ایرانیان به 15 درصد کاهش دهد. فردی به نام هژیر یزدانی بهدنبال خرید سهام بانک ایرانیان از سهامداران بود. یزدانی موفق شد بیش از 25 درصد سهام بانک ایرانیان را خریداری کند و این موجب نگرانی ابتهاج شد. آذر که میدانست یزدانی از پشتیبانی دکتر ایادی برخوردار است، به دیدن ایادی رفت و جریان را به اطلاع او رساند.
[mks_pullquote align=”left” width=”740″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]
هژیر یزدانی
هژیر یزدانی در سال 1313 در سنگسر از توابع سمنان به دنیا آمد. او نقشی کلیدی در صحنه اقتصاد رژیم پهلوی داشت. هژیر یزدانی در ابتدا همانند پدرش گلهداری بیش در سنگسر نبود و با حمایت ایادی صاحب قدرت شد. مادر فرح پهلوی هژیر یزدانی را از جمله دوستان و نزدیکان شمس پهلوی میدانست.
[/mks_pullquote]
.
آذر میدانست که یزدانی از او حرفشنوی دارد و از ایادی تقاضا کرد یزدانی را از خرید بیشتر سهام بانک ایرانیان منصرف کند. فردای آن روز یزدانی آذر را در بانک ملاقات و عنوان کرد که اگر ناراضی هستید، شما سهام مرا بخرید. آذر به او گفت: «شما که میدانید ما قادر به خرید سهام شما نیستیم.» یزدانی جواب داد: «دستگاه که با شما خوب نیست، چه اصراری دارید سهامتان را نگه دارید؟ آن را به قیمت بورس به من بفروشید.» بعد از این ملاقات آذر به ابتهاج پیشنهاد داد تا سهامشان را بفروشند و خلاص شوند. در ابتدا ابتهاج مخالفت کرد، اما با وجود تلاشهایی که برای گرفتن وام انجام داده بود، راه به جایی نبرد و با سنگاندازیهای فراوان از سوی بانک مرکزی و بورس بالاخره سهام بانک ایرانیان، به یزدانی فروخته شد.
[mks_pullquote align=”left” width=”740″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]
محرم شاه
عبدالکریم ایادی در سال 1286خورشیدی در تهران متولد شد. ایادی ابتدا در فرانسه دانشجوی دامپزشکی بود و پس از مدتی تغییر رشته داد و مشغول تحصیل در رشته پزشکی شد. او پس از پایان تحصیلات به ایران بازگشت و به خدمت ارتش شاهی درآمد. ایادی در دهه1950 از نزدیکترین محرمهای اسرار محمدرضاشاه پهلوی بود[/mks_pullquote]
آذر عقیده داشت که با توجه به مشکلاتی که دستگاهها در سالهای اخیر برای آنها ایجاد کرده بودند، ممکن است در آینده نیز این مشکلات تکرار شود. بنابراین پیشنهاد داد تا سرمایه را برای روز مبادا در خارج از کشور نگه دارند. به این ترتیب با پیشنهاد آذر در سال 1356 هنگامی که خروج ارز از کشور آزاد بود، با اطلاع بانک مرکزی سرمایه ابتهاج و آذر پس از پرداخت قرضها به خارج از کشور منتقل شد.
.
خروج از ایران و مصادره اموال
ابتهاج به همراه آذر در اردیبهشت 1357 برای معالجه چشمش که احتیاج به اشعه لیزر داشت، عازم اروپا شد. چند ماه قبل از اینکه شاه، ایران را برای همیشه ترک کند، یک روز اعلامیهای از طرف گروهی به نام جامعه کارکنان بانک مرکزی ایران منتشر شد که در آن اسامی افرادی که بیش از 10 میلیون ارز، در ماههای شهریور و مهر 1357 به خارج منتقل کرده بودند؛ از جمله آذر ذکر شده بود. در حالی که ابتهاج در کتاب خاطراتش مینویسد: «هرگز دیناری به اسم همسرم، از کشور خارج نشده است.» چندی بعد اسم آذر و ابتهاج بهعنوان صاحبان بزرگ صنایع و مقاطعهکار در فهرست جدیدی منتشر شد.
آذر ابتهاج در گفتوگویی در این مورد میگوید: «من خودم از این عنوان تعجبزده شدهام، چون نه مقاطعهکار بودهام و نه صاحب سرمایه، فقط عضو هیاتمدیره بانکی بودهام که شوهرم بنیان نهاده بود. فکر میکنم بیشتر حسادتها، کار ما را به اینجا کشاند.» هماکنون آذر ابتهاج در لندن زندگی میکند و خانهاش محفلی برای نویسندگان و روشنفکران ایرانی است و یک کتابفروشی در لندن برای ایرانیان دایر کرده است. آذر در گفتوگویی میگوید: «دلش برای مازندران و هوای لطیف آن تنگ شده و خانهاش در لندن برایش غمآور شده است.» آذر میگوید: «پس از مرگ آقای ابتهاج به دیدار سفیر جمهوری اسلامی به بریتانیا رفتم و ایشان در نامهای به من خبر داد که مانعی در راه بازگشت من به کشور وجود ندارد.» آذر ابتهاج از آن زمان به ایران سفر میکند، اما هیچگاه اموالش از مصادره خارج نشد.
نویسنده: شهناز دیواندری