راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

جزئیاتی کمتر گفته‌شده از زندگی مصطفی نقی‌پورفر / از جوادیه تا جبهه‌های جنگ؛ از شکست استارت‌آپ‌ها تا آزمایشگاه بلاکچین

مصطفی نقی‌پورفر، یک نمونه کلاسیک مهندس/مدیر ایرانی است. او در جوادیه بزرگ شده. رشد درس خوانده. جبهه رفته. المپیادی بوده. شریف درس خوانده. بارها کارشناسی ارشد را رها کرده. چندین شرکت تاسیس کرده. از مخابرات تا ATM بختش را برای تولید آزموده و از استارت‌آپ‌ها تا بلاک‌چین را شخم زده است.

پیوست در گزارشی، به زندگی پر فراز و نشیب مصطفی نقی‌پورفر، مدیر آزمایشگاه بلاکچین، پرداخته است. در ادامه، با انتخاب برش‌هایی از گزارش، نگاهی به زندگی شخصی-حرفه ای او و مسیر دور و درازی که برای رسیدن به جایگاه کنونی طی کرده است، داریم.

مصطفی نقی‌پورفر متولد ۱۳۵۰ در محله فلاح تهران است ولی بزرگ‌شده محله جوادیه. وقتی می‌خواهید مصطفی نقی‌پورفر را ورای بیت و بایت بشناسید می‌فهمید چقدر جوادیه در زندگی‌اش نقش پررنگی ایفا می‌کند. پدرش کمک‌راننده شرکت واحد است و در همان سالی که فرزند پنجمش، مصطفی، به دنیا می‌آید خانه‌ای در این محله مشهور جنوب شهر تهران می‌خرد که به قول خودش تا سال‌ها آخرین کوچه چسبیده به کشتارگاه است: «ما در مجموع هفت بچه بودیم که دوام آوردیم وگرنه چند بچه دیگر هم بودند که به دلیل ضعف یا بیماری از دست رفتند. گویا در ابتدا به نظر نمی‌رسیده من هم عمرم به دنیا باشد ولی با پیگیری و سماجت مادرم در این دنیا می‌مانم.»

نقی‌پورفر درباره دوران مدرسه می‌گوید: «من قبل از آن در نانوایی و جگرکی یا حتی دست‌فروشی بامیه کار کرده بودم و برای همین وقتی پا به مدرسه گذاشتم خیلی اجتماعی بودم. تنها رفتم مدرسه و برایم عجیب بود چرا بقیه بچه‌ها دارند گریه می‌کنند… من هم بچه شیطان و زبلی بودم. هرچند کم کتک نخوردم از معلم‌ها ولی حقم حتی بیشتر از آن بود!»

او به تدریج طی بزرگ شدنش با اهمیت مطالعه و درس خواندن در زندگی آشنا می‌شود. همه‌چیز از رمان‌های روز اروپا همچون بربادرفته و ربه‌کا تا کتاب‌های شریعتی و عبدالکریم سروش را می‌خواند و ذهنش شروع به باز شدن می‌کند: «واقعاً برایم مهم خواندن بود شاید همه کتاب را هم نمی‌فهمیدم ولی دوست داشتم مدام بخوانم و چون پدرم موافق این کتاب‌ها نبود بیشتر آنها را در خانه خواهرم می‌خواندم که ازدواج کرده بود و همسرش هم اهل مطالعه بود. تاریخ تمدن ویل دورانت بسیار برایم جالب بود، به خصوص بخش ژاپن و سامورایی‌ها!»

نقی‌پورفر در پایان راهنمایی به‌عنوان ذخیره در اولین سری مدارس رشد در منطقه ۱۶ تهران پذیرفته می‌شود. این مدرسه جدید دنده زندگی مصطفای جوان را عوض می‌کند چرا که از محله بچگی و شیطنت‌های روزمره دور می‌شود و درست در بحبوحه تب‌وتاب سال‌های اولیه جنگ تحمیلی با فضای جبهه آشنا می‌شود: «این مدرسه که اول در میدان اصلی نازی‌آباد بود و بعدها به یاخچی‌آباد رفت خیلی مجهز بود و تا دیروقت برای درس خواندن و ورزش کردن آنجا می‌ماندیم. شهید علی‌اصغر انگوتی نابغه ریاضی مدرسه، شهید علی امیری، شهید محسن عزیزیان که شهدای سال‌های ۶۶ و ۶۷ بودند یا شهید قدسی و خالقی‌پور همگی در همین مدرسه ما درس می‌خواندند.»

خودش هم بخشی از موج اعزام‌های میانه دهه ۶۰ است و در ۱۶ سالگی برخلاف میل خانواده و به ویژه مادرش راهی جبهه می‌شود.

[mks_pullquote align=”left” width=”740″ size=”18″ bg_color=”#444444″ txt_color=”#ffffff”]

جبهه

زیاد به عراقی‌ها نزدیک بودیم برای همین وقتی خمپاره می‌زدند اغلب به ما نمی‌خورد و می‌ریخت روی مقر فرماندهی که دورتر بود. روی این تپه شصتی یک بنده خدایی مسئول تبلیغات پایگاه بود و اگر اشتباه نکنم، کاشانی بود. صبح به صبح اذان می‌گفت و ما با اذان او بیدار می‌شدیم. یک بلندگوی دستی هم داشت که سمت عراقی‌ها بود. یک روز صبح داشت اذان می‌گفت که خمپاره زدند و ما بدو بدو رفتیم پایین ببینیم چرا صدای اذان قطع شده، دیدیم او با شدت انفجار پرت شده عقب و در حالت مبهوت مانده. سنگر خراب شده بود ولی شکر خدا برای خودش اتفاقی نیفتاده بود. از فردا بلندگوی دستی را می‌برد پشت سنگر سرک می‌کشید اذان می‌گفت و سرش را می‌دزدید. خب چشمش ترسیده بود.

[/mks_pullquote]

 

کسب رتبه 56 کنکور پس از بازگشت از جبهه

سال ۶۶، پس از حادثه‌ای که تقریباً همه هم‌رزمان هم‌دوره‌اش در آن شهید یا مجروح می‌شوند، دوره خدمتش تمام می‌شود و به تهران بازمی‌گردد تا ادامه تحصیل دهد.

به تهران که بازمی‌گردند یک اردوی تقویتی کوتاه‌مدت می‌رود و کلاس سوم دبیرستان را تمام می‌کند. در دوره اول المپیاد فیزیک هم پذیرفته می‌شود.

اما در نهایت تمرکزش را هرچند دیر روی کنکور می‌گذارد و کم‌وبیش با همان خوانده‌های دبیرستان وارد رقابت برای ورود دانشگاه می‌شود: رتبه ۵۶ در منطقه یک و رتبه ۵۹ در کل کشور. هنوز سهمیه‌ای هم در کار نیست و خدمتش هم در جبهه به شش ماه نرسیده، پس بدون هیچ کمکی راهی مخابرات دانشگاه شریف می‌شود.

راسخ‌افزار؛ اولین استارت‌آپ نقی‌پورفر

نقی پور فر سال ۷۶ از خدمت سربازی فارغ می‌شود و دوباره برای کارشناسی ارشد رشته مخابرات پذیرفته شده اما این بار در دانشگاه تهران: «همزمان در موسسه عترت هم کار می‌کردم و هم درس می‌خواندم. همان سال محسن به دنیا آمد و اولین استارت‌آپم را هم راه انداختم.»

با همراهی دوستش و سهامداری موسسه عترت همان سال است که پروژه طراحی و ساخت کارت‌های Peripherial IO را در شرکت جمع‌وجور تازه‌تاسیسی کلید می‌زنند؛ نام شرکت هم می‌شود راسخ‌افزار: «ما قبلاً نمونه اولیه را برای عترت ساخته بودیم و گفتند ۵۲ درصد خودشان و دو تا ۲۴ درصد من و دوستم. قرار شد ما خودمان این کارت‌ها را در یک شرکت زیرمجموعه بسازیم.»

سال ۷۸ خسته و ورشکسته استعفا می‌دهد و فقط از آنها می‌خواهد اگر جایی کار سراغ دارند پیشنهادش بدهند. شرکت ایتراک که در حقیقت شرکت آزمایش و تحقیقات قطعات خودرو وابسته به ساپکو است به سرعت جذبش می‌کند: «راستش را بخواهید روحیه و انگیزه خوبی نداشتم. همچنان در راسخ‌افزار هم فعال بودم و می‌رفتم جاده کرج برای همکاری با ایتراک.»

یک سالی طول می‌کشد تا دوباره ماجراجویی و عشقش به ابداع و تولید کار دستش بدهد. زندگی کارمندی باب طبعش نیست و وقتی باشگاه دانش‌پژوهان جوان پیشنهاد می‌دهد روی یک دستگاه تست ترمز کار کنند می‌پذیرد. آنجا با مهدی کشاورز آشنا می‌شود که او هم المپیادی در رشته فیزیک است.

این بار آموخته است که بدون وجود یک سرمایه‌گذار که پایه کار باشد به سراغ این قضیه نرود. وقتی سرمایه‌گذار تعهد می‌کند هزینه تحقیق و توسعه را متقبل شود او هم می‌رود ماموریت شناسایی برای دیدن ATM ویندور نیکسدورف در یک شعبه بانک تجارت.

این بار شرکت هاتف تاسیس می‌شود که عملاً در آن نقی‌پورفر مدیر فنی است. ماه‌ها وقت می‌گذارند و اولین نمونه سخت‌افزاری را که می‌سازند، عضو هیات مدیره و مدیر فناوری وقت یکی از بانک‌ها را که در حقیقت سفارش‌دهنده کار است به بازدید دعوت می‌کنند. با این انتقاد مواجه می‌شوند که این فقط سخت‌افزار دستگاه است و باید پوز هم بسازند و نرم‌افزارش را هم بنویسند و برایش سوئیچ و شبکه هم راه بیندازند. دوباره سر کار بازمی‌گردند و سرمایه‌گذار نیز قانع می‌شود که باز پول خرجش کنند. نرم‌افزار می‌نویسند. استانداردهای ماجرا را یاد می‌گیرند و به شبکه متصلش می‌کنند. ظرف دو سال نقی‌پورفر تبدیل به کارشناس دستگاه‌ها و شبکه‌های بانکی می‌شود اما در کمال ناباوری در جلسه نهایی برای دموی محصول با خشم ناگهانی و کم‌وبیش بی‌دلیل همان نماینده بانک مواجه می‌شوند. بعدها می‌فهمند که این مقام بانکی پیشاپیش قراردادش را با شرکت CR2 که یک شرکت ایرلندی است بسته بوده و در تمام این مدت سر کار بوده‌اند.

شرکت بعدی برایش کاران است که روی تولید و ساخت وندینگ ماشین‌های مختلف کار می‌کنند. این دستگاه‌ها را که ساختند از کارت اینترنت گرفته تا کارت پارک را صادر می‌کنند و بنا بر توافق‌شان دیگر وارد فضای خودپردازهای بانکی نمی‌شوند.

همکاری شرکت آنها با شهرداری تهران سر پروژه کارت پارک‌ها مصادف می‌شود با آمدن محمود احمدی‌نژاد به این نهاد عمومی. پارکومترها که به صورت سنتی با سکه کار می‌کردند دیگر با افت ارزش و کمیاب شدن سکه‌ها قابل‌استفاده نبودند و نیاز به تغییر زیرساخت‌شان وجود داشت. تیم کاران همان دستگاه پرداخت قبض را دوباره از نو مهندسی می‌کند و برای این منظور در فراخوان سازمان حمل‌ونقل و ترافیک شهرداری شرکت می‌کند.

حضور در فناپ

باخت یک مناقصه به دلایل فنی، همزمان می‌شود با پیشنهاد کاری شرکت فناپ و نقی‌پورفر ناامید از تولید پیشنهاد رفتن به شرکت فناوری اطلاعات پاسارگاد را، زمستان آن سال به‌عنوان مشاور مخابراتی، می‌پذیرد. فناپی که ۲۴ مهرماه آن سال تازه تاسیس می‌شود، آن هم با یک اتاق در ساختمان شهرک غرب.

هرچند فناپ کارش را با تجهیز شعبات و شبکه بانک پاسارگاد شروع می‌کند اما از دید نقی‌پورفر که خودش جزو موسسان به شمار می‌آید ماموریت اصلی شرکت توسعه کربانکینگ است.

او در فناپ تصادفی با موضوع حمل‌ونقل هوشمند یا ITS آشنا می‌شود. ورود آنها به حوزه ITS هم بدون چالش نبوده اما سال ۸۸ آن‌ها دیگر صدرنشین بازار ITS کشور شده‌اند. اما شوک ارزی سال 91، باعث رد شدن طرح تجاری جدید او در حوزه حمل‌ونقل هوشمند می‌شود.

مرکز نوآوری فناپ و افزایش حضور در کنار نوآوران

 نقی‌پورفر، به فکر ادامه تحصیل در مقطع دکترا می‌افتد. او در دانشگاه شاهد پذیرفته می‌شود اما ابتدا به دلیل فشار کاری منصرف می‌شود. یک سال بعد گزینه ادامه تحصیل برایش در مالزی باز می‌شود و خودش هم در پی تجربه بین‌المللی است؛ در همین بازه بود که در واکنش به رشد استارت‌آپ‌ها پیشنهاد تاسیس مرکز نوآوری فناپ را دریافت می‌کند.

در نهایت او برنامه‌هایش را تغییر می‌دهد و در ایران می‌ماند تا مرکز نوآوری را تاسیس کند. کافه آی‌تی هم در همان روزها تاسیس شد تا نقی‌پورفر، محلی برای دورهمی گیک‌های حوزه فناوری و آموزش‌های کسب‌وکارهای فناورانه به وجود آورده باشد. او در ادامه به تدریج به سراغ ایده‌های جدیدش در زمینه بلاک‌چین رفت.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.