راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

شکست‌های بی‌صدا: وقتی هزینه تصمیم‌گیر، صفر می‌شود

احسان فیض‌الهی، بنیان‌گذار ری‌را / در ادبیات نوآوری، شکست امری طبیعی است. هیچ کارآفرینی در جهان بدون عبور از شکست به بلوغ نمی‌رسد. اما آنچه اکوسیستم‌های پویا را از اکوسیستم‌های شکننده جدا می‌کند، نه وقوع شکست، بلکه چگونگی وقوع و مدیریت آن است. در جایی، شکست بخشی از مسیر یادگیری است؛ در جایی دیگر، به نابودی کامل منجر می‌شود.

ماجرای «قیچی» نمونه‌ای تلخ از نوع دوم است. سرویسی بومی برای کوتاه‌سازی و مدیریت لینک که مدت‌ها برای جلب اعتماد بازار تلاش کرده بود، درست در آخرین روز کاری سال ۱۴۰۳ ناگهان فیلتر شد. ده روز بعد، تنها یک تماس تلفنی کافی بود تا اعلام کنند: «اشتباه شد، عذرخواهی می‌کنیم.» برای تصمیم‌گیر، پرونده بسته شد؛ اما برای یک استارتاپ کوچک، این «اشتباه سهوی» معادل بود با از دست رفتن اکثر دارایی‌های نامشهود: اعتماد کاربران، مسیر توسعه، و جایگاهی که به سختی به‌دست آمده بود.

این نخستین بار نیست که تصمیمات ناگهانی و بی‌منطق چنین هزینه‌هایی بر دوش کارآفرینان می‌گذارد. انسداد درگاه‌های پرداخت صرافی‌های رمزارزی نیز نمونه دیگری از همین الگو بود؛ تصمیمی که بدون سازوکار جایگزین، بخش بزرگی از یک صنعت نوپا را فلج کرد. وجه مشترک همه این موارد آن است که اشتباه یا تصمیم غلط، برای ساختار حاکمیتی تقریبا هیچ هزینه‌ای ندارد، اما برای کارآفرین به بهای نابودی تمام می‌شود.

کسب‌وکارهای کوچک در این میان آسیب‌پذیرترین قربانیان‌اند. خاموش شدنشان نه بازتاب رسانه‌ای گسترده دارد و نه هزینه سیاسی. همین بی‌هزینه بودن است که اشتباهات را عادی می‌سازد و تکرار آن‌ها را ممکن. در اقتصادی که مرگ یک کسب و کار کوچک هیچ پژواکی ندارد، مرگ نوآوری به امری طبیعی بدل می‌شود.

شیخ محمد بن راشد آل مکتوم جمله‌ای دارد که معنای ژرفی برای ما دارد:

«ما نمی‌توانیم جلوی شکست را بگیریم، اما می‌توانیم سیستمی بسازیم که وقتی شکست خوردیم، دوباره برخیزیم.»

این دقیقا همان چیزی است که در ایران غایب است. شکست در اینجا اغلب نه نتیجه رقابت و نوآوری، که محصول تصمیماتی بیرونی است؛ تصمیماتی که امکان برخاستن دوباره باقی نمی‌گذارند.

و اینجاست که مفهوم «هزینه تصمیم» اهمیت پیدا می‌کند. در هر نظام حکمرانی بالغ، تصمیمات اشتباه حتی اگر سهوی باشند برای تصمیم‌گیرندگان پیامد دارد: شفافیت، پاسخگویی، اصلاح ساختاری یا دست‌کم یادگیری نهادی. این پیامدهاست که مانع تکرار خطا می‌شود. اما در غیاب چنین سازوکاری، خطاها به عادت بدل می‌شوند؛ تصمیم‌گیرندگان چیزی از آن نمی‌آموزند و کارآفرینان هر بار تاوانی سنگین‌تر می‌پردازند.

در واقع، وقتی هزینه اشتباه به‌جای آنکه بر عهده تصمیم‌گیر باشد، یکسره بر دوش ضعیف‌ترین حلقه یعنی کارآفرین قرار گیرد، نتیجه نه «شکست سازنده» که «نابودی خاموش» است.

اگر روزی بخواهیم از اقتصاد نوآوری سخن بگوییم، نخست باید این قاعده را بپذیریم: اشتباه باید برای نظام تصمیم‌گیری درد داشته باشد. تنها در این صورت است که خطا به کلاس درس بدل می‌شود، نه به گورستان ایده‌ها.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.