پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
حل بحرانهای اجتماعی را نمیتوان بر دوش کسبوکارها انداخت
تناقضهای بیپایان این روزهای ما و اینکه چطور اصرار به نادیده گرفتن پیچیدگیها، به ایجاد بحران میانجامد.
روز جمعه اگر گذرتان به خیابان ستارخان افتاده بود، تناقض حاکم بر این روزهای زندگی ما را به فاصله کمتر از یک کیلومتر مشاهده میکردید. در ستارخان، صبح روز جمعه، نیروهای ضدشورش در خیابان مستقر بودند؛ احتمالاً به خاطر فردی که اخیراً و در پی حوادث خیابان ستارخان اعدام شده و بهمنظور پیشگیری از حوادث و اعتراضات احتمالی.
اگر ستارخان را به سمت باقرخان ادامه میدادید، خبری از نیروهای ضدشورش نبود، ولی طباخی بره سفید را میدیدید که جای سوزنانداختن در آن نبود؛ طباخی معروفی که اگر میخواستید اینجا کلهپاچه بخورید، شاید حدود یک ساعت باید منتظر میماندید تا جایی خالی شود.
امیدوارم حرفم را اشتباه برداشت نکنید. در سه روز پیش از روز جمعه هم برخی کسبوکارها را تشویق به اعتصاب کرده بودند. حرفم این نیست که چرا این کسبوکار روز جمعه کار میکرد یا چرا در چنین شرایط حساسی برخی صبح جمعه رفته بودند کلهپاچه بخورند.
ما در جهانی زندگی میکنیم که غم و اندوه در کنار شادی و هیجان قرار دارند. در جهان ما یکی غم دارد و آن دیگری شادی. گاهی اوقات این غم و شادیها به دغدغههای مشترکی تبدیل میشوند؛ گاهی یک شهر غمگین است و گاهی یک شهر شاد.
این جهان ماست؛ جهان تناقضها. من مدتهاست که با این تناقضها کنار آمدهام و تصور میکنم خیلیهای دیگر هم راه زندگی در میان این همه تناقض را یافتهاند، ولی آنچه باعث شد دو تصویر ساده صبح روز جمعه اینچنین برای من جلب توجه کند، مسائل لاینحلی است که بهمرور دامن کسانی را میگیرد که خودشان را برای این وضعیت پرتناقض آماده نکردهاند. وضعیتی پیچیدهتر از گذشته پیش روی ماست که هر روز باید برای مسئلهای نو راهحلی جدید پیدا کنیم.
این چرخه خلق مسائل جدید و یافتن راهحلی نو برای آنها بهمرور به چرخهای فرساینده برای کسبوکارها تبدیل خواهد شد. تصور میکنم با تحلیلرفتن کسبوکارها بهتدریج شاهد نابودی اقتصاد خواهیم بود و با نابودی اقتصاد آنچه آن را ایران میخوانیم، رو به اضمحلال میرود.
برخی ممکن است این روایت از این روزهای ما را روایتی سیاهنما بدانند، ولی چه بخواهیم، چه نخواهیم و چه قبول کنیم، چه انکار، این حال و روز ماست.
پنجشنبه گذشته در جمع مدیران کسبوکارها بودم. دغدغه مشترک همه آنها منابع انسانی شده است. یکی از مسائلی که یکی از مدیران کسبوکارها بیان میکرد، بحث حجاب بود. میگفت اکثریت پرسنل خانم شرکت دیگر حجاب ندارند. این موضوعی است که میتواند بحثهای حاشیهای را دامنگیر کسبوکارها کند.
مانند مدیر شعبه بانکی در شهرستان که خانمی بدون حجاب به آن شعبه رفت و مدیر شعبه اخراج شد و حتی کسانی که در پروسه این اخراج بودند، تقدیر شدند و احتمالاً آن خانم محترم هم زندگی روزمرهاش را ادامه میدهد، ولی کسبوکارها نمیدانند چه کار کنند. یا گاهی میشنوم برخی از این میگویند که اسنپ باید گزارش بدحجابی بدهد؛ عدهای هم به اسنپ حمله میکنند که چرا با چنین طرحهایی همراهی میکند!
وقتی مسئلهای در لایههای اجتماعی و فرهنگی حل نشده، اصرار به حل آن در لایه کسبوکار نهتنها به حل مسئله منجر نمیشود، بلکه در نهایت کسبوکارها را هم فلج میکند؛ در این شرایط کسبوکارها به جای تمرکز بر خلق ارزش، مجبورند به مسائلی بپردازند که در توان آنها نیست. به همین دلایل در چند ماه گذشته کمتر کسبوکاری را میشناسم که طرحی توسعهای را جلو برده باشد.
آن مدیری که میگفت حجاب از سر خانمهای شرکت افتاده، به موضوع دیگری هم اشاره میکرد که زنگ خطر جدی برای کسبوکارهاست؛ میگفت حدود ۲۰ درصد از خانمها حتی در کیف و همراه خودشان هم حجابی در حد روسری ندارند. از در خانه بدون حجاب به سر کار میآیند و با اینکه پیش از این با صرف هزینه، برای همه لباس فرم گرفته بودند، حالا شاهد این هستند که فردی با لباس کفشدوزکی به محل کار میآید. به نظر میرسد فضای جامعه و تنشهای موجود در آن، جایی که باید حل میشده، رها شده و در نقطه نهایی قرار است بر سر آنهایی هوار شود که میخواهند در کشور کار کنند.
من شخصاً برای بسیاری از پرسشها و چه باید کردها جوابی ندارم و نمیدانم چه باید کرد. در این حد میدانم که اجبار و نادیدهگرفتن انسانها ما را به جایی نمیرساند و حتی در نهایت به ضرر آنهایی میشود که میخواهند موضوعی را جلو ببرند. در فضای اجتماعی و فرهنگی پیچیدگیهایی وجود دارد که نمیتوان با روشهای سخت به نتیجه رسید.
چند ماه گذشته نشان داده که اصرار به نادیدهگرفتن پیچیدگیها، به ایجاد بحران میانجامد. اکنون در شرایطی هستیم که بحرانها حل نشده و پرسشهای بسیاری بیپاسخ مانده و در این شرایط مدیران کسبوکارها باید تاوان پرسشهایی را بدهند که آنها که باید پاسخ آنها را بدهند، کنار کشیدهاند.
در شرایطی قرار داریم که مدیر بانک بهدلیل حجابنداشتن یک خانم در شعبه بانک اخراج میشود، ولی از آن سو تصویر خانم بیحجابی در ورزشگاه قطر که پرچم ایران را در دست گرفته، در رسانههای رسمی دولتی منتشر میشود. در شرایطی قرار داریم که کلمه «قمار» در کتاب سانسور میشود، ولی قماربازان خودشان را رهبر جنبش اعتراضی معرفی میکنند و میگویند که با رفتن اسنپ، اوبر به ایران میآید یا مثلاً با رفتن ممد قهوهچی، استارباکس. در شرایطی قرار داریم که جان جوانی گرفته شده و کمی آن سوتر از خانهاش، برخی در شلوغی طباخی بره سفید نشستهاند و درباره «زن، زندگی، آزادی» صحبت میکنند.
باز تأکید میکنم سؤالهای زیادی دارم و برای بسیاری از پرسشها جوابی ندارم؛ این حجم از تناقض هر روز انرژی فراوانی از من صرف میکند. سؤالهای بیپاسخ در فضای اجتماعی و فرهنگی هر روز در حال افزایش هستند و بهمرور ترکشهای آن به سمت کسبوکارها میرود و فاجعه مثل ویروس در جامعه پخش میشود.
این روزها آنقدر همه عصبانی هستند که صحبت از آشتی ملی مقبول بسیاری نیست، ولی تنها راه چاره ما، آشتی ملی است. با نابودی اکوسیستمی که این سالها بهسختی ساخته شده، دیگر چه چیزی برای ادامهدادن باقی میماند؟