پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
ما چه رویایی در سر داریم و به چه میاندیشیم
ما چه در سر داریم؟ فینتک و همه حاشیههای آن فقط یک بهانه است؛ در این یادداشت تلاش کردهایم به این سوال پاسخ دهیم که در چه مسیری قدم برمیداریم. افزایش کیفیت حسشده زندگی هدف اصلی ماست. این هدف دشمنان زیادی داشته و دارد و برای اینکه بتوانیم به آن نزدیک شویم، باید با صبر و تحمل آن چیزهایی را که اشتباه است، تغییر دهیم. در نهایت همه از این تغییر منتفع میشوند، حتی آنهایی که به قطار در حال حرکت سنگ میزنند. ما به بلاکچین و بیتکوین و کریپتوکارنسی نمیاندیشیم. انقلاب بلاکچین را دهها سال بعد احتمالا همه فراموش خواهند کرد. آن چیزی که مهم است، افزایش کیفیت حسشده است.
ما به چیز سادهای فکر میکنیم؛ افزایش کیفیت حسشده زندگی در بین مردم. همین موضوع ساده نزدیک به دو هزار سال است که ذهن، تن، روح و روان ما را به خودش مشغول کرده است. همه میخواستهاند کیفیت زندگی را افزایش دهند؛ برخی با خودخواهی فقط برای خودشان و برخی از روی هوشمندی برای همه. افزایش رفاه، توسعه اقتصادی و بهبود در شاخصهای اقتصادی قرار است کیفیت حسشده زندگی را به زبان عدد بیان کنند.
سالها در مدرسه از بچهها میپرسیدند علم بهتر است یا ثروت و بنا به قانونی نانوشته همه توجیه میکردند که علم بهتر است. بعدها این تعبیر تبدیل شد به علم بهتر است با ثروت! غافل از اینکه آن نهاد آموزشی هیچگاه خودش درک نکرد که علم و ثروت لزوما در مقابل هم نیستند و پرسیدن چنین سوالهای اشتباهی مربوط به فیلمهای هندی است؛ نه دنیای واقعی. بذر خطایی که نهاد آموزش در ذهن ما کاشت، هنوز با ماست؛ هنوز این موضوع را دستمایه شوخی قرار میدهیم و هنوز به این سوال گمراهکننده فکر میکنیم که علم بهتر است یا ثروت. بهاشتباه در درونمان فکر میکنیم ثروت بهتر است و در برونمان تظاهر میکنیم اهل علم و دانش هستیم. غافل از اینکه علم و ثروت میتوانند دو روی یک سکه باشند.
در جهان امروز کشورهای ثروتمندتر از نظر علمی جلوتر هستند و کشورهای صاحب علمتر از نظر ثروت پیشروتر هستند. حتی پرسیدن این سوال هم اشتباه است که اول باید به سراغ علم رفت یا ثروت. از همه بدتر اینکه هنوز تعریف علم و ثروت را هم درست نمیدانیم. راستی ما به چه چیزی میگوییم ثروت؟ به چه چیزی میگوییم علم؟ وقتی نمیدانستیم درباره چه چیزهایی حرف میزنیم، چگونه یاد گرفتیم نظر اکثریت را تکرار کنیم و در خلوت آن را مسخره.
در این فضای پر از سوءتفاهم رابطه ما با مسائل مالی همیشه مبهم بود. از یک طرف همان نهاد آموزشی به ما یاد داد که پول چرک کف دست است، ولی در جامعه دیدیم که چه کارهایی از همین چرک کف دست برمیآید. آن نهاد آموزشی بلایی بر سر ما آورد که تلاشهایمان را تعبیر کنیم به سگدو زدن برای یک لقمه نان! در حالی که هیچگاه آن نهاد آموزشی سعی نکرد شیوه کار کردن و ارزشآفرینی را به ما آموزش دهد و همین مفهوم ساده را به ما منتقل کند که پول و ثروت نتیجه و ادامه طبیعی خلق ارزش هستند. حالا میراثداران همان نهاد آموزش از این سوی بام افتادهاند و از بام تا شام از «استارتآپ» میگویند. آنها «اورکا اورکا»گویان به میان جمعها میآیند و از کشف رازی بزرگ سخن میگویند! آنها فهمیدهاند که باید استارتآپ راه انداخت! هر جوان ایرانی یک استارتآپ.
افزایش کیفیت حسشده
حالا تکلیف کسانی که میخواهند تغییر ایجاد کنند که کیفیت حسشده زندگی مردم بهبود پیدا کند، چیست؟ حرفها شبیه هم است، اما درباره دو دنیای کاملا متفاوت صحبت میکنیم. وقتی از فناوری در دنیای امور مالی صحبت میکنیم، از این میگوییم که فناوری، نوآوری، ایدهها، تفکر طراحی و کسبوکارها قرار است کیفیت زندگی مردم را افزایش دهند؛ نه اینکه کمکاری و تا حدودی بیکاری نهاد آموزشی را جبران کنند. قرار نیست از طریق این مسیر شغل ایجاد کنیم. کارآفرینی به معنای این نیست که دست چند نفر را بگیریم ببریم سر کار. هدف نهایی کارآفرینی و مصداقهای آن مانند استارتآپها خلق ارزش و افزایش کیفیت زندگی مردم است. وقتی ظرفی را نمیشناسیم، تلاش میکنیم مظروف اشتباه را درون آن جا کنیم و توجه نداریم که این ظرف این مظروف را نمیپذیرد.
فینتک خلق نشد که بانکداری را از بین ببرد. فینتک خلق نشد که کار ایجاد کند یا مثلا مدیران پیر و خسته از طریق آن «شوآف» کنند. فینتک خلق شد که تجربه مالی مردم را ارتقا دهد. با وجود اشتباهات آموزشی در ایران و شکل گرفتن مدلهای ذهنی اشتباه، فینتک مانند دریچهای بود به دنیای بهتر. فینتک قرار بود رابطه ما با امور مالی را تغییر دهد. جای خالی یادگیری اقتصاد، مدیریت مالی، حسابداری، آمار، روانشناسی، جامعهشناسی، مهارتهای ارتباطی و گرافیک در سالهای مدرسه بعدها تبدیل شد به یک عدم شناخت گسترده از جامعهای که در آن کار و زندگی میکنیم. فینتک قرار بود در این فضای مهآلود به ما کمک کند.
با وجود همه محدودیتهای سیاسی و فنی حاکم بر فینتک ایران، بهمرور شاهد شکل گرفتن اکوسیستم فینتک ایران بودهایم؛ اکوسیستمی که فیلها و خرگوشها در کنار هم در آن زندگی میکنند، اما جای خالیهای زیادی در آن وجود دارد. بلوغ اکوسیستم فینتک ایران در همه ابعاد یکی از بدیهیترین موضوعاتی است که به آن نیاز داریم. دستهبندی ۹تایی فینتک ایران صرفا یک بازی است برای درک آسانتر آنچه در حال رخدادن است. نه این دستهبندی ۹تایی، نه هیچ دستهبندی دیگری وحی منزل نیست. اینها صرفا با نگاه به آنچه در حال رخدادن است، تدوین میشوند و هرگز اینطور نیست که کسبوکارهای واقعی خودشان را محدود به این دستهبندیها کنند.
[mks_highlight color=”#686868″]این تصویر تاریخی مربوط به سال ۱۹۶۷ است؛ زمانی نهچندان دور که زنان حق نداشتند در مسابقه دوي ماراتون شرکت کنند. در این تصویر کاترین سویتزر را میبینیم که با شماره رسمی در حال دویدن در مسابقات است و مسئول مسابقات که متوجه زن بودن او شده در حال بیرون کردن او از مسابقه است. سویتزر ماراتون را تا پایان ادامه داد و چند سال بعد این قانون تغییر کرد. وقتی میگوییم راه دور است و بیابان در پیش، این تصویر را در ذهن داریم.[/mks_highlight]
آنچه در فضای مالی ایران سالهاست تکرار میشود، این است که سه بازار بانکداری، بیمه و بورس باید بهصورت یکپارچهتر «رگوله» شوند. البته این به معنای آن نیست که نهادهای نظارتی ادغام شوند. در جایی مانند آمریکا نهادهای نظارتی متعدد و بسیار بیشتری نسبت به ایران وجود دارد، اما آن چیزی که بین همه نهادهای نظارتی مشترک است، همگرایی در نظارت بر کسبوکارهای مالی است. حتی همین تقسیمبندی بانک، بورس و بیمه هم یک بازی است. بسیاری از راهحلهای مالی لزوما در هیچکدام از این دستهبندیها قرار نمیگیرد، ولی آنچه رخ میدهد، این است که بهدلیل عدم توانایی رگولاتور، نوآوری و فناوری پشت درهای نهادهای نظارتی متوقف میشوند و منتظر میمانند. همگرایی بازارهای مالی با توسعه رگتک رخ خواهد داد.
وقتی از رگتک صحبت میکنیم، داریم درباره این صحبت میکنیم که فناوری همهچیز را تغییر داده، جز قانون و اجرای قانون را. به همین خاطر نهمین بخش فینتک رگتک است و این بخش در صورتی که توسعه یابد، فراتر از فینتک خواهد بود. رگتک از دل فینتک بیرون آمده، اما به حوزههایی مانند سلامت، محیطزیست، حملونقل و… هم خواهد رسید. رگتک به زبان ساده کاربرد فناوری در زمینه حسن اجرای قوانین است.
پس وقتی از ۹ دسته فینتک صحبت میکنیم تا زمانی که مردم آثار این کسبوکارها را در زندگی خودشان نبینند، این کسبوکارها صرفا یک موضوع ذهنی در حد ایده هستند. مردم ایران هنوز به بانکها اعتماد دارند؛ رابطه عجیبی توام با قهر و آشتی. مردم ایران هنوز شعبهها را دوست دارند. شعبهها به آنها حس اطمینان میدهند و مردم ایران هنوز با وجود استقبال ظاهری از فناوری با آن بیگانهاند و ترجیح میدهند بعد از اینکه یک فناوری حسابی جواب خودش را پس داد، از آن استفاده کنند.
ولی چارهای نیست. فینتک ایران با وجود همه محدودیتهایش باید جادهصافکن باشد؛ و این مسیر ما را بهجایی نمیرساند اگر جایی برای اقتصاد بازار آزاد نبینیم. متاسفانه حاکمیت در همه این سالها با این استدلال که در شرایط جنگ اقتصادی قرار داریم، قوانین اقتصاد را زیر پا گذاشته و هر روز در چاهها و چالههایی که خودش کنده، گرفتار ميشود. آن چیزی که قطعی است، اینکه افزایش کیفیت حسشدهای که از آن صحبت میکنیم، از طریق نهادهای دولتی ایجاد نمیشود. آنچه بر دوش حاکمیت است، اصلاح فرایندهای قانونگذاری، اجرا و نظارت و در نهایت قضاوت در این زمینههاست. این مهمترین کاری است که حاکمیت باید انجام دهد؛ وگرنه همه کلاههای دیگری که دولت بر سر خود گذاشته، کلاهی است که سر ما میرود. کسبوکارهای واقعی بخش خصوصی در شرایطی که مجبور به رقابت باشند، بهصورت خودبهخود کیفیت زندگی را افزایش خواهند داد. همه کسانی که توان کار کردن دارند، مجبور خواهند شد کار کنند و وظیفه دولت این است که بخشهایی را که برای کسی جذاب نیست، انجام دهد. کار دولت دفاع از مرزهای کشور است؛ نه ایجاد کسبوکار و راهبری کسبوکارها. طنز تاریخ اینجاست که جایی مانند آمریکا، وزارت اقتصاد و وزارت فرهنگ ندارد و این دقیقا دو مزیت رقابتی آمریکا در جهان است؛ اقتصاد آمریکا و صنایع فرهنگی آمریکا! حتما آن جمله معروف میلتون فریدمن را شنیدهاید که میگوید اگر مدیریت ماسههای صحراها را به دولتها بسپاریم، دچار قحطی ماسه خواهیم شد. این واقعیتی جهانشمول است و ربطی به ایران و آمریکا ندارد.
متاسفانه هرگاه کسبوکار موفقی كه ساخته شد، قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی تلاش کردند یا آن را کپی کنند یا آن را به دست آورند. آنچه اهمیت دارد این است که دولت از رقابت در فضای کسبوکارها کنار برود و وظیفه اصلیاش را که ایجاد شرایط مناسب برای رقابت است، انجام دهد.
بنابراین ما به بلاکچین و بیتکوین و کریپتوکارنسی نمیاندیشیم. انقلاب بلاکچین را دهها سال بعد احتمالا همه فراموش خواهند کرد. آن چیزی که مهم است، افزایش کیفیت حسشده است.
این چیزی است که ما به آن فکر میکنیم.