راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

روح پنهان در ماشین

تامی فلاورز؛ سازنده اولین کامپیوتر جهان؛ مردی که تا سال‌ها نامش ناشناخته ماند

تامی فلاورز، مهندس اداره پست بریتانیا، در اوج جنگ جهانی دوم دستگاهی به نام «کلوسوس» ساخت؛ یک کامپیوتر الکترونیکی که برای شکستن رمز پیام‌های فوق‌محرمانه آلمان به کار رفت. این ماشین نقش مستقیمی در پیروزی متفقین داشت، اما چون پروژه کاملاً محرمانه بود، نام فلاورز سال‌ها پنهان ماند و این دستاورد در روایت رسمی تاریخ، به نام دانشمندان دانشگاهیِ بلچلی پارک؛ به‌ویژه آلن تورینگ تمام شد. تنها دهه‌ها بعد روشن شد که سازنده نخستین کامپیوتر دیجیتال جهان، نه یک نابغه دانشگاهی، بلکه یک مهندس گمنام به نام تامی فلاورز بود.

دانش‌آموختگان آکسفورد و کمبریج مانند آلن تورینگ به‌عنوان رمزگشایانی که بریتانیا را در جنگ یاری کردند، شناخته می‌شوند. اما پشت صحنه، یک مهندس پست‌خانه به نام تامی فلاورز به همان اندازه تأثیرگذار بود. اندرو اسمیت درباره قهرمانی گزارش می‌دهد که هرگز در فیلم‌ها او را ندیدید.

این داستانی است که فکر می‌کنید می‌شناسید، درست است؟

ابتدای جنگ است و اروپای غربی سقوط کرده است. تنها چیزی که بین بریتانیا و ارتش فاشیستی آلمان فاصله انداخته، خطوط کشتیرانی اقیانوس اطلس است که مردم را زنده نگه می‌دارند: پوشاک، غذا و مهمات. اما «گله‌گرگ»‌های زیردریایی نازی‌ها حمله می‌کنند؛ حملاتی هماهنگ‌شده با استفاده از رمزنگاری پیشرفته آلمانی که بریتانیا توان شکستن آن را ندارد، مگر با یک «ماشین فکر».

اگر آن ماشین کار نمی‌کرد، بریتانیا شکست می‌خورد.

این همان داستانی است که فرهنگ عمومی دوست دارد بگوید: قهرمانش آلن تورینگ است، نابغه‌ای تحصیل‌کرده کمبریج که در پارک «بلچلی» (مرکز رمزگشایی دولت) در حال کار روی مسئله‌ای بود که نسل‌ها را تحت‌تأثیر قرار داد و نخستین رایانه جهان را ساخت و به‌حق، او پدر علم محاسبات لقب گرفته است. اما این یک روایت ناقص است.

این داستان، مثل بسیاری از داستان‌های خوب، اشتباه بزرگی دارد: نخستین رایانه دیجیتال جهان؛ ماشینی که آینده دنیای امروز را شکل داد؛ توسط آلن تورینگ ساخته نشد؛ بلکه برای نخستین‌بار در بریتانیا ساخته شد، اما نه در دانشگاه‌ها:
این اختراع در دفتر پست بریتانیا و توسط یک مهندس طبقه کارگر به نام تامی فلاورز انجام شد؛ مردی لندنی، خوش‌مشرب، با لهجه محلیِ شرقی، و آن‌قدر گمنام که چند دهه کسی نامش را نشنید.

تنها اکنون؛ به لطف بنیاد تامی فلاورز که برای حفظ میراث او شکل گرفته است کارهای او بالاخره آن‌طور که باید دیده می‌شود؛ از جمله دستگاه عظیم کدشکنی او که لقب «غول‌پیکر» داشت و در موزه ملی رایانه در میلتون‌کینز بازسازی شده است.

هفته گذشته، در روزی آفتابی در «بلچلی پارک»؛ بازدیدکنندگان در صف ایستاده بودند تا بخش‌های مربوط به تورینگ را ببینند: تندیس‌ها، عکس‌ها و اتاق کار بازسازی‌شده او.

اما اینجا، در مرکز پژوهشی «کد و سایفر»، تنها یک داستان گفته می‌شود و آن داستان تورینگ است. بسیاری از مردم هرگز اسم فلاورز را نشنیده‌اند، اگرچه کار او بسیار فراتر از چیزی بود که تورینگ انجام داد: او نخستین رایانه الکترونیکی برنامه‌پذیر جهان را ساخت.

مهندس پست‌خانه، تامی فلاورز؛ اهل محله «کاکنی» در شرق لندن؛ دهه‌ها از بازگو کردن دستاوردهایش منع شده بود، چون تحت «قانون اسرار رسمی» اجازه گفتن هیچ چیز را نداشت. اکنون، بنیاد تامی فلاورز تلاش می‌کند روایت را اصلاح کند:
او مغزی بود درون ماشین؛ همان شبحی که پشت داستان‌های بزرگ جنگ پنهان ماند.

تصور عمومی از «بلچلی پارک» همیشه این بوده که این محل یک پادگان خشن نظامی است؛ جایی دورافتاده برای نوابغ عجیب و غریب. اما حقیقت این است که در ابتدا اصلاً این‌طور نبود.

تا پایان سال ۱۹۴۳، یعنی زمانی که بسیاری از پیشرفت‌های رمزگشایی انجام شده بود، بلچلی پارک در حال تبدیل شدن به یک مرکز عظیم رمزگشایی و اطلاعات نظامی بود که کل تلاش متحدین را پشتیبانی می‌کرد.

تورینگ و متخصصان رمزگشایی ابتدا برای کارهای تحقیقاتی در آنجا بودند، اما به‌تدریج ماشین‌های رمزگشایی بزرگ‌تر، سریع‌تر، و انسانی که آن‌ها را می‌چرخاند، مجموعه‌ای از ساختمان‌های بزرگ را اشغال کردند؛ ساختمان‌هایی که با نوارهای مکانیکی و سیستم‌های انتقال لوله‌ای به هم وصل شده بود.

در اوج عملیات، بیش از ۱۰ هزار نفر در بلچلی پارک کار می‌کردند. بیش از سه‌چهارم آن‌ها زن بودند؛ بسیاری بین ۲۰ تا ۲۲ سال.

«سیستم‌های جانشینی» مانند رمزهای مورد استفاده توسط نازی‌ها، سابقه‌ای طولانی داشتند. قدیمی‌ترین نمونه شناخته‌شده را ژولیوس سزار در زمان جنگ‌های گالی به کار می‌برد.
اما در جنگ جهانی دوم، این روش‌ها پیچیده‌تر شدند:

  • رومی‌ها چندین الفبا را باهم ترکیب می‌کردند،
  • یونانی‌ها الگوهای حروف را جابه‌جا می‌کردند،
  • و سرویس نظامی بریتانیا برای پیام‌های سری خود از روش‌هایی پیشرفته‌تر استفاده می‌کرد.

بلچلی پارک زمانی موفق شد انیگما را شکست دهد که فهمید هر کاراکتر، پس از ورود، به یک الگوی تازه تبدیل می‌شود.
بااین‌حال، ویژگی‌های اضافی این ماشین، مثل صفحه‌کلید چرخان، رمزگشایی را دشوارتر کرده بود.

ریتانیا اولین نسخه انیگما را در ۱۹۲۱ از سازنده آلمانی آن خریداری کرده بود. مهندس آن، آرتور «بیلی» دالی، بعدها برای وزارت خارجه بریتانیا کار کرد و با نسخه‌های جدیدتر این دستگاه آشنا شد.

در سال ۱۹۲۶، وزیر خزانه‌داری، «جان مینارد کینز»، انیگما را برای استفاده دریایی پیشنهاد کرد؛ اما نیروی دریایی آن را رد کرد. در سال ۱۹۳۹ دوباره پیشنهاد شد، اما باز هم پذیرفته نشد.

در همان زمان، مارین رایش، ریاضی‌دان آلمانی و همکارانش متوجه شدند که ماشین رمز به‌طور خطرناکی قابل پیش‌بینی است.
این موضوع سرآغازی شد برای شکستن رمز انیگما و شکل‌گیری تیم‌های متخصص در بلچلی.

در اوایل سال ۱۹۴۳، مشکل جدیدی ظهور کرد: آلمان‌ها از یک سیستم پیچیده‌تر به نام Tunny استفاده می‌کردند؛ ماشینی که پیام‌های محرمانه فرماندهان عالی‌رتبه آلمان، حتی پیام‌های هیتلر، از طریق آن منتقل می‌شد.

سیستم «تانی» ده‌ها برابر پیچیده‌تر از انیگما بود.

اوج رمزگشایی آن زمانی بود که مهندسان موفق شدند دستگاهی بسازند که الگوهای سریع این پیام‌ها را بشکند. این دستگاه به نام Bombes شناخته می‌شد و هزاران بخش متحرک داشت.

اما به زودی فهمیدند که «بمب» کافی نیست. چالش‌ها بزرگ‌تر و نیازها پیچیده‌تر شده بود. در این زمان بود که تامی فلاورز وارد صحنه شد. تا ژوئن ۱۹۴۱، شبکه رمز تانی ایجاد شد. در همان ماه، «سرویس Y» اولین پیام‌ها را رصد کرد. ده‌ها پیام کشف شد، اما به دلیل فقدان ابزار مناسب، سرعت رمزگشایی بسیار پایین بود.

فلاورز تصمیم گرفت دستگاهی بسازد که با سرعتی بی‌سابقه پیام‌ها را دریافت و تحلیل کند. او به یک ماشین کاملاً الکترونیکی فکر می‌کرد بدون قطعات مکانیکیِ کند و سنگین.

بخش سخت ماجرا این بود که هیچ‌کس باور نداشت یک ماشین صددرصد الکترونیکی قابل اعتماد باشد.

فلاورز رویای خود را پیش برد. او معتقد بود اگر هر کاراکتر از طریق پالس الکتریکی منتقل شود، می‌تواند دستگاهی طراحی کند که پیام‌ها را ۳۰برابر سریع‌تر از سیستم‌های موجود تحلیل کند. ایده او در آن زمان مثل جادو به نظر می‌رسید.

بلچلی پارک شک داشت، اما فلاورز با اصرار و پشتکار ثابت کرد این کار شدنی است. در متن، یک نقل قول بزرگ چاپ شده: «وقتی به او گفتم قرار است کتابی بیاید و تمام داستان را تعریف کند، گفت: «خیلی دیر شده است.»»

این جمله به احساس ناکامی فلاورز اشاره دارد؛ او سال‌ها در سکوت و گمنامی مجبور بود حقیقت را پنهان نگه دارد.

نخستین سری رمزگشایان بلچلی؛ تیمی که تورینگ هم عضوش بود در ریاضیات عالی مهارت داشتند. اما فلاورز رویکردی متفاوت داشت: روش او عمل‌گرایانه، شاد، و همراه با حس شوخ‌طبعی بود.

یکی از همکارانش می‌گوید: «روش او برای حل مسائل، منحصر‌به‌فرد بود. آدمی بود که با دست‌هایش فکر می‌کرد.»

در سخنرانی‌های دهه ۱۹۳۰، پروفسور «مکس نیومن» درباره ایده یک «ماشین خودکار» صحبت کرد؛ ماشینی برای محاسبه پیچیده‌ترین مشکلات. اوضاع جنگ باعث شد تئوری‌های او ناگهان لازم و اجرایی شود.

وقتی فلاورز وارد پروژه تانی شد، این نظریه‌ها به او جهت داد. اما او چیزی فراتر از آن ساخت: اولین کامپیوتر دیجیتال الکترونیکی جهان.

مشکل این بود که پیام‌های تانی بسیار طولانی، پیچیده و پر از الگوهای متغیر بودند. اپراتورها اشتباه می‌کردند، ماشین‌ها کند بودند، و فشار کاری دائماً افزایش می‌یافت.

در چنین شرایطی، فلاورز و تیمش مجبور شدند به سمت یک راه‌حل رادیکال بروند: ساخت دستگاهی که پیام‌ها را در زمان واقعی(Real-time) تحلیل کند.

این دستگاه بعدها Colossus نام گرفت؛ غولی که آینده جهان را تغییر داد. کلوسوس» در ژانویه ۱۹۴۴ تحویل داده شد. این دستگاه اولین کامپیوتر دیجیتال تمام‌عیار جهان بود و برای عملیات در «بلچلی پارک» بخش‌بندی و راه‌اندازی شد. در نخستین مأموریت، عملکردش آن‌قدر چشمگیر بود که اپراتورها با شگفتی گفتند: «نمی‌توانیم باور کنیم.»

فلاورز در ۹۰سالگی کنار کلوسوس بازسازی‌شده.

کلوسوس باید پیام‌های رمز تانی را که در جریان جنگ ارسال می‌شدند، تحلیل می‌کرد. این کار به‌قدری سریع انجام می‌شد که مسیر جنگ را تغییر داد.

در ۶ ژوئن ۱۹۴۴؛ روزی که اکنون آن را «روز دی» می‌نامیم؛ نسخه‌ای از کلوسوس پیام‌های استراتژیک آلمان را شکافت، و به فرماندهان متفقین اطلاعات حیاتی داد؛ اطلاعاتی که حمله نورماندی را ممکن کرد.

پس از جنگ، دو نسخه کلوسوس از بین برده شد و بقیه آن‌ها برای مدت‌ها کاملاً سری ماند. نسخه‌های باقی‌مانده فقط در مرکز رمزگشایی دولت استفاده می‌شد؛ جایی که اجازه هیچ افشای عمومی وجود نداشت.

خود فلاورز نیز مجبور بود کاری را که کرده بود کاملاً پنهان نگه دارد. او نمی‌توانست به خانواده‌اش یا هیچ‌کس بگوید که کامپیوتر ساخته است.

فلاورز در سال ۱۹۰۵ در «پاپلار» در شرق لندن متولد شد. پدرش یک بنّای ماهر بود. فلاورز در دوران نوجوانی کارآموزی مکانیک کرد، سپس به مدرسه فنی ادامه داد و بعدها به شعبه مهندسی دستگاه‌های تلفن در اداره پست پیوست.

سپس به «دالیس هیل» منتقل شد؛ جایی که بعدها کلوسوس را ساخت. در این مرکز، او با شبکه‌ای از آزمایشگاه‌های برتر همکاری کرد و به سرعت به چهره‌ای پیشگام تبدیل شد.

او یکی از اولین مهندسانی بود که در دهه ۱۹۳۰ از لامپ‌های خلأ برای ساخت تجهیزات استفاده کرد؛ چیزی که بعدها اساس محاسبات الکترونیکی شد.

او به کشوری خدمت می‌کرد که هنوز به طبقه کارگر اجازه پیشرفت واقعی نمی‌داد. اما استعداد فلاورز آن‌قدر روشن بود که حتی ریاضی‌دانان نخبه، از جمله مکس نیومن و آلن تورینگ، به او اعتماد کامل داشتند.

تورینگ آن‌قدر تحت‌تأثیر کار فلاورز بود که او را فراخواند تا در رمزگشایی تانی به تیمش کمک کند.

در «دالیس هیل»، دو مهندس بر پروژه‌های عظیم کار می‌کردند. یکی از پروژه‌ها در اوایل دهه ۱۹۵۰ به تولید یک تجهیزات ۵۰۰۰ خطی برای کنترل تماس‌های تلفنی منجر شد. این پروژه اهمیت زیادی داشت؛ زیرا فناوری لازم برای مدیریت ارتباطات در مقیاس بزرگ را فراهم کرد؛ همان مهارت‌هایی که فلاورز بعدها برای ساخت کلوسوس استفاده کرد.

فلاورز در این دوران درون یک کلبه کوچک زندگی می‌کرد اما کاری که انجام داد جهان را تغییر داد.

بعدها، کلوسوس از بلچلی به سایر تأسیسات سری منتقل شد. اپراتورهای متخصص، بسیاری از آن‌ها زنان جوان، دستگاه را با سرعت خیره‌کننده‌ای اجرا می‌کردند. کلوسوس پیام‌هایی را تحلیل می‌کرد که هیچ انسان یا ماشین دیگری قادر به رمزگشایی سریعش نبود. پس از جنگ، فلاورز به اداره پست برگشت. اما زمانی که تقاضای وام برای توسعه کلوسوس را مطرح کرد، دولت با این استدلال که «چنین ماشینی هرگز لازم نخواهد شد» درخواست او را رد کرد.

به همین دلیل، اولین موج کامپیوترهای جهان در آمریکا شکل گرفت؛ نه بریتانیا. این تصمیم بعدها یکی از بزرگ‌ترین اشتباه‌های صنعتی بریتانیا شناخته شد. فلاورز هرگز شکایتی نکرد. او سکوت کرد، دوباره در اداره پست کار کرد و بعدها شرکت‌های مختلف را در زمینه اتوماسیون راهنمایی کرد.

اما حتی با وجود این، مسئولان اداره پست به او ایمان نداشتند. مدیران باور نمی‌کردند لامپ‌های خلأ قابل اعتماد باشند؛ در حالی که فلاورز بارها خلافش را ثابت کرده بود.

دهه‌ها بعد، گروهی از داوطلبان تصمیم گرفتند کلوسوس را بازسازی کنند. آن‌ها با استفاده از طرح‌های پراکنده باقی‌مانده، دستگاه را از نو ساختند. فلاورز که در آن زمان سالمند بود، وقتی نسخه بازسازی‌شده کلوسوس را دید، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت.

این دستگاه دوباره قدرت داشت، دوباره زنده شده بود. متأسفانه فلاورز قبل از اینکه به‌طور گسترده شناخته شود، از دنیا رفت. او هرگز به اندازه کسانی چون تورینگ یا نیومن دیده نشد، اگرچه کارش برای پیروزی متحدین و پیدایش کامپیوتر تعیین‌کننده بود.

اما امروز؛ دهه‌ها بعد نام او دوباره بازگشته است. در نمایشگاه‌ها، در مستندها، و در «موزه ملی رایانه»، بازدیدکنندگان بالاخره می‌بینند که او چه کرده است.

فلاورز واقعاً شبح درون ماشین بود.

منبع گاردین
نویسنده همکار اندرو اسمیت (Andrew Smith)
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.