راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

در باب اداره کسب‌وکار در ایران

وحید والی، هم‌بنیان‌گذار هلدینگ نیک‌اندیش / دیروز همایش 9 ژانویه بود، 9 ژانویه رویدادی است که به همت رسانه راه‌کار و در حوزه کریپتوکارنسی‌ها به‌صورت سالیانه برگزار می‌شود، به چهار نفر بابت تلاش‌هایی که در این حوزه انجام داده‌اند، تندیس هدیه دادند. یکی‌شان من بودم. از این بابت خوشحالم. ولی ناراحتی و افسوسم برای این است که ای‌کاش شرایط بهتر بود و می‌توانستم از خوشحالیم بنویسم نه در روزگاری که بانک مرکزی پایش را روی گردن فعالان این حوزه گذاشته است و تلاش می‌کند گردنشان را بشکند.

در این روزگار سیاهی که برایمان در حوزه صنعت بلاکچین رقم خورده است، فشارهای نهادهایی مانند بانک مرکزی امید و انرژی و انگیزه را از آدم می‌گیرد.

واقعیت موضوع این است که دنیا ما را تحریم می‌کند و از داخل هم بانک مرکزی‌ها ما را تحریم می‌کنند و عملاً اجازه رشد و پیشرفت به کسب‌وکارها نمی‌دهند. نمونه‌اش همین بسته شدن درگاه‌های پرداخت، قریب به یک ماه می‌شود که درگاه‌های پرداخت صرافی‌های رمزارز توسط بانک مرکزی بسته شده است. رئیس‌کل بانک مرکزی که این دستور را صادر کرده است، هنوز حاضر نشده است در این خصوص توضیحی ارائه دهد. با این اوضاع چطور می‌توان اقتصاد دیجیتال را توسعه داد؟ مدت‌هاست به این باور رسیده‌ام که توسعه اقتصاد دیجیتال برای مسئولان این مملکت به یک شعار تبدیل شده است. زمانی فرصت این را داشتیم که به هاب منطقه در حوزه بلاکچین تبدیل شویم، گلوی خودمان را پاره کردیم که اجازه بدهید این صنعت رشد کند، ولی با اقدامات سلبی و نگاهی کوته فکرانه باعث شدند امارات گوی سبقت را از ما برباید و تبدیل به یکی از رهبران حوزه بلاکچین و کریپتوکارنسی شود، ما هم بمانیم با چانه زدن برای اینکه درگاه پرداختمان را باز کنید.

واقعیت دیگر این است که سرمایه‌گذاران هم تمایلی ندارند پول و انرژی‌شان را در این حوزه خرج کنند، آخر اکوسیستمی که ناگهان درگاه پرداختش را می‌بندند، و عملاً انگار آن را پلمب کرده‌اند، چه جذابیتی می‌تواند برای سرمایه‌گذار داشته باشد؟ پاسخ سؤالم روشن است، متأسفانه حتی شاهد آن هستیم که سرمایه‌گذاران در حال خارج کردن سرمایه‌شان در سایر حوزه‌ها هم هستند، چه برسد به اینکه توقع داشته باشیم بیایند و در حوزه کریپتوکارنسی‌ها سرمایه‌گذاری کنند. تازه فقط درگاه پرداخت نیست، حتی حساب‌های بانکی کسب‌وکارها را هم به راحتی آب خوردن می‌بندند. هیچ‌کس هم نیازی نمی‌بیند پاسخی بدهد. به همه نهادها هم این دسترسی را داده‌اند و از هرجای ایران اراده کنند در چشم بر هم زدنی حساب‌ها را می‌بندند.

واقعیت بعدی این است که به چشم خودم دارم خروج توسعه‌دهندگان و برنامه‌نویسان و نیروهای نخبه ایرانی را به خارج از کشور می‌بینم. حتی می‌بینم که خیلی‌هایشان به‌صورت دورکاری با شرکت‌های خارجی همکاری می‌کنند. نیروی نخبه‌ای که می‌توانست برای توسعه کشور خودش تلاش کند، باید برای توسعه اقتصاد بقیه کشورها تلاش کند، تقصیری هم ندارد، وقتی بی‌ثباتی و برخوردهای سلبی با کسب‌وکارها را می‌بیند ترجیح می‌دهد خودش را از استرس همکاری با شرکتی که معلوم نیست امروز پلمبش کنند یا فردا، برهاند.

واقعیت بعدی که شاهدش هستم سلب اعتماد مردم به صرافی‌های رمزارز داخلی است، مخصوصاً از وقتی‌که درگاه‌های پرداخت را مسدود کرده‌اند، این بی‌اعتمادی بیشتر شده است و شاهد کوچ کاربران این حوزه به صرافی‌های خارجی هستیم. تعداد کاربران این حوزه تا بیست میلیون نفر هم تخمین زده شده است، یعنی تقریباً از هر چهار ایرانی یک نفر عدد کمی نیست.

واقعیت بعدی این است که رئیس‌کل بانک مرکزی در مصاحبه‌ای قبل از این ماجراها اعلام می‌کند که نرخ تتر در همین حدودهای نرخ ارز تغییر می‌کند و تأثیری بر افزایش قیمت دلار ندارد که خوب حرف درستی هم بوده است، نرخ تتر از نرخ دلار تأثیر می‌گیرد؛ ولی تأثیری روی نرخ آن ندارد، همان‌طور که طی این یک ماه که درگاه‌ها را بسته‌اند، دلار ارزان که نشد هیچ، گران‌تر هم شد. ولی تقریباً یک ماه بعد از مصاحبه‌اش دستور می‌دهد که درگاه‌های پرداخت کسب‌وکارها را ببندند.

واقعیت بعدی افزایش فعالیت زیرزمینی و کلاهبرداری است، گروه‌ها و کانال‌های تلگرامی و آگهی‌های سایت‌هایی مثل دیوار پر شده از خریدوفروش تتر و ارز دیجیتال. خوب می‌دانیم که وقتی فعالیتی زیرزمینی شود و شفافیت نداشته باشد، محل جولان کلاهبرداران می‌شود. مال‌باختگان به دستگاه قضایی مراجعه می‌کنند و مرتب پرونده‌ها زیادتر می‌شود.

واقعیت بعدی این است که به دلیل عدم حمایت دولت و سایر نهادهای مسئول مثل بانک مرکزی، ممیزهای مالیاتی هر طور که دلشان بخواهد با این حوزه برخورد می‌کنند و هرچه تیغشان ببرد، می‌برند و رحم نمی‌کنند. هزینه‌ها را رد می‌کنند، درآمد را بیشتر از واقعیت حساب می‌کنند و کسب‌وکارها را بیچاره می‌کنند. جالب این است همین بیخ گوشمان در امارات، فعالان این حوزه چه مردم و چه کسب‌وکارها مالیاتی برای فعالیتشان پرداخت نمی‌کنند. خوب چطور انتظار داریم آدم‌هایی که توان ساختن دارند، بمانند و بسازند. اداره بیمه هم زیاد فرقی با سازمان امور مالیاتی ندارند و هرچه بتوانند می‌گیرند. به هر بهانه‌ای جریمه می‌کنند، تقریباً هر چه کار می‌کنی باید دو دستی تقدیمشان کنی. گاهی حساب می‌کنی می‌بینی اصلاً این همه جان کندن ارزشش را دارد یا فقط باید برای دولت بیگاری کنیم. نمی‌دانم واقعاً این نیرویی که به ما این انرژی و انگیزه را می‌دهد که با وجود همه این فشارها ادامه بدهیم از کجا می‌آید.

واقعیت بعدی این است که اداره یک کسب‌وکار نیاز به پول و درآمد دارد، تا کی می‌توان با این کاهش چشمگیر درآمد شرکت، راه را ادامه داد و حقوق پرسنل و سایر هزینه‌های جاری شرکت را پرداخت کرد. اصلاً گیریم که پول هم باشد، وقتی کسب‌وکاری را به تعطیلی می‌کشانند، تا کی منطقی هست که این هزینه‌ها پرداخت شود. بالاخره یک جایی دیگر عقل سلیم حکم می‌کند دست از تلاش برداشت و به دنبال راه چاره دیگر و کسب‌وکار دیگری رفت. مگر جز این است؟

واقعیت این است که این دست واقعیت‌ها بسیار زیاد است، برخی‌هایشان شاید نانوشته باقی بماند، ولی به چشم دارم می‌بینم که این راهی که حضرات مسئول در پیش‌گرفته‌اند و این شمشیری که به روی کسب‌وکارها کشیده‌اند، آخرش به خسران اقتصادی منجر می‌شود. خفه کردن نوآوری و تکنولوژی محال است. تکنولوژی راه خودش را می‌رود، و این کسب‌وکارهای عموماً دانش‌بنیان رمز ارزی اگر اینجا هم نتوانند، جای دیگری راه خودشان را خواهند رفت و مردم هم راه خودشان را برای فعالیت در این حوزه پیدا خواهند کرد.

ما مانده بودیم که بسازیم و بسازیم. با بد و خوبش بسازیم و ارزشی خلق کنیم که سبب رشد اقتصادی و ایجاد شغل شود ولی انگار آنهایی که در بانک مرکزی‌ها نشسته‌اند و یک روز هم حقوقشان دیر و زود نمی‌شود، برایشان بودونبود کسب‌وکارها مهم نیست.

ما تلاش خود را کردیم ولی تا الان که همه‌اش آب در هاون کوبیدن بود. ما با تنی خسته و زخمی همچنان هستیم، اگر این زخم‌ها کاری شوند و دیگر جانی نمانده باشد، ما مأموریت خود را باز هم انجام داده‌ایم.

زنده‌باد وطنم

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.