راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

داستان پدر بزرگ، بیمارستان، دارو، عابر بانک و دیگر هیچ

اکبر نیتی؛ بعد از شام نشسته‌اید و دارید با خانواده سریال تماشا می‌کنید. ناگهان حال پدربزرگتان خراب می‌شود. پدرتان در خانه نیست و شما فعلاً مرد اول خانه‌اید. به ۱۱۵ زنگ می‌زنید، آمبولانس می‌آید و پدربزرگتان را سوار آمبولانس می‌کنید در بین راه آمبولانس خراب می‌شود و شما را پیاده می‌کند. سوار یک تاکسی می‌شوید و پدربزرگتان را به بیمارستان می‌رسانید، پدربزرگتان را بستری می‌کنند ولی یکی از دارو‌ها در داروخانه بیمارستان وجود ندارد و شما حتماً باید این دارو را از داروخانه‌های سطح شهر تهیه کنید. به یکی از داروخانه‌ها سرمی زنید، مسئول داروخانه هست ولی دارو نیست، به بعدی می‌روید، دارو هست ولی مسئول داروخانه نیست، در دیگری دارو و مسئول داروخانه هر دو هستند ولی قیمت دارو بیشتر از اسکناسهای داخل جیبتان است. کارت عابربانکتان را از جیبتان درمی آورید و به نزدیک‌ترین عابر بانک مراجعه می‌کنید. با توجه به قوانین احتمالات دو حالت با درصدهای مختلف وجود دارد. یا عابر بانک به شما پول می‌دهد (۲۰ درصد) یا پول نمی‌دهد (۸۰ درصد). گزینه اول رخ نمی‌د هد، نباید هم رخ بدهد! و شما اصلاً تعجب نمی‌کنید. حال شما سه راه دارید: ۱) به عابر بانک بعدی بروید. ۲) پدربزرگتان را بی‌خیال شوید. ۳) به بانک بد و بیراه بگویید. گزینه‌های دوم و سوم که خود به خودی کنار می‌روند و شما مجبورید به عابر بانک بعدی سر بزنید. عابربانک بعدی در کمال تعجب سالم است. خوشحال می‌شوید. کارتتان را وارد دستگاه می‌کنید. رمز عبورتان را وارد می‌کنید…

دستگاه در حال دریافت اطلاعات حساب شما می‌باشد، منتظر می‌شوید، منتظر می‌شوید، منتظر می‌شوید، دیگر منتظر نمی‌شوید چون ناگهان سیستم قطع شده و کارت را دستگاه نوش جان می‌کند. حالا هیچ چاره‌ای ندارید به غیراز اینکه چشم‌هایتان را ببندید و دهنتان را بازکنید و به بانک بد و بیراه بگویید، خسته می‌شوید. دهنتان را می‌بندید و چشم‌هایتان را باز می‌کنید. یک دفعه یادتان می‌آید که یک کارت دیگر در جیبتان دارید که می‌توانید از آن استفاده کنید، با سرعت به عابر بانک بعدی مراجعه می‌کنید … عابر بانک بعدی … عابر بانک بعدی … عصبانی هستید. پایتان گیر می‌کند به پیاده روهای بسیار مسطح، با دماغ می‌روید به طرف پیاده رو، به پیاده رو چیزی نمی‌شود، فقط دماغتان مقداری منحرف شده و پر از خون می‌شود، پای چپتان را هم نمی‌توانید تکان دهید. آینده نگری پدرتان در اینجا حتما به دردتان خواهد خورد، چون پدرتان در زندگی یک تیم فوتبال تشکیل داده و شما می‌توانید در اینجا از یکی از آن ده برادر کمک بگیرید. اولی را با موبایلتان شماره گیری می‌کینید ولی خاموش می‌باشد، دومی در دسترس نیست، سومی اعتباری است و عمرا آنتن دهد، چهارمی را می‌گیرد ولی آنتن شما می‌رود، … تا اینکه بالاخره موفق به تماس با دهمی می‌شوید. او سریع خودش را به شما می‌رساند. می‌خواهد شما را به بیمارستان ببرد، دستش را در جیبش می‌کند ولی پول پیدا نمی‌کند. کارت عابر بانکش را درمی آورد و به شما می‌گوید همینجا منتظر باش الان می‌آیم….

منبع: وبلاگ کارمند بانک سینا

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.