پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
روزنامه بهار امروز در گزارشی به واکاوی اقتصاد پهلوی در گفت و گو با احمد علی مسعود انصاری، معتمد شاه پرداخته است.
سالهای سال دوشادوش شاه ایران قدم زده و نفوذی داشته بیشتر از ملکه. میگوید مورد وثوق آیتالله شریعتمداری بوده است و فرد منتخب وی برای ریاست حزب خلق مسلمان. از طرف پدر و مادر به خاندان قجر میرسد و پدر و پدربزرگش دیپلمات بودهاند و پدربزرگش اولین وزیر امور خارجه صاحب وزارتخانه در ایران. احمدعلی مسعودانصاری نوه خاله فرح دیباست و از 12سالگی درپی ازدواج فرح و محمدرضا شاه پهلوی به دربار راه یافت. رابط شاه با آیتالله شریعتمداری گفتنی فراوان دارد؛ از ثروت خانوادگی خاندان پهلوی و اتفاقات قبل و بعد از انقلاب. چند ساعتی گپ و گفت با انصاری درمورد جریانات درون دربار، اتفاقات سفر مصر، مکزیک، پاناما، نیویورک و البته مراکش در کنار مرور چرایی خودکشی علیرضا پهلوی در نهایت گفتوگویی شد که مختصری از آن را در ادامه و مشروح آن را در سالنامه «بهار» روز یکشنبه 20 اسفند خواهید خواند
احمدعلی مسعودانصاری درباره دوران جوانی و فراغت از تحصیل خود میگوید: پس از پایان تحصیلات در آمریکا وقتی به ایران بازگشتم مسئولیت امور دانشجویی دانشکده اقتصاد به من محول شد و تدریس را نیز شروع کردم. بعد از پنج سال به دو دلیل با دانشگاه ملی خداحافظی کردم. اول اینکه آقای پروفسور صفویان به ریاست دانشگاه ملی منصوب شد و پس از این انتصاب تخریب دو نفر از دوستان من، یعنی رییس دانشکده و معاون وی، آقایان عالیمرد و افخمی، را در دستور کار قرار داد. من هم که در آن زمان محبوبیتی بین دانشجویان داشتم به حمایت از آقایان برخاستم. البته آقای عالیمرد و افخمی بعد از خروج از دانشگاه به عنوان معاونان وزیر کشور در وزارتخانه مشغول به کار شدند و من برای اولین بار با عملکرد دربار آشنایی پیدا کردم؛ چراکه درباریان به یکباره شروع به تخریب شخصیتی این دو نفر کردند و در این راه کم نگذاشتند. برای بیان دلیل دوم خروج من از دانشگاه باید کمی به عقبتر برگردم و اشارهای به رقابت آقای اعلم و آقای هویدا برای انتخاب روسای دانشگاهها داشته باشم. هویدا و اعلم به واسطه اطرافیان شاه سعی در جلب نظر وی برای انتصاب گزینه مورد نظر خود در دانشگاهها داشتند. لابیهای این دو نفر اطلاعاتی را به شاه منتقل میکردند و شاه در زمان پیادهروی روزانهای که با هم و بعضا با حضور تیمسار ایادی داشتیم طرح موضوع میکرد و من با گفتن آنچه حقیقت بود نقشههای این دو نفر را نقش بر آب میکردم. شاه در بسیاری از موارد حرفهای من را قبول داشت و به آنها عمل میکرد و همین موضوع باعث شده بود تا بارها از طرف اطرافیان این دو نفر مورد شماتت قرار بگیرم؛ به طور مثال آقای امیر ارجمند، رییس امور دانشجویی دانشگاه تهران، و آقای فریدون جوادی که از طرفداران نهاوندی و اعلم بودند بارها با من بحث میکردند که شما به چه حقی در این امور دخالت میکنید و نظر میدهید. در این زمان به خاطر دعوایی که با پروفسور صفویان داشتم به دعوت خانم رجالی، دخترخاله پدرم، به عنوان معاون در مدرسه عالی شمیران مشغول به کار شدم و همزمان در دانشگاه ملی هم تدریس میکردم.
انصاری با اشاره به دلایل استعفای خود از دانشگاه درباره با فعالیتهای اقتصادی خود نیز میگوید: من پس از خروج از دانشگاه، شهرکسازی و مدرسهسازی را آغاز کردم که شهرک چشمه کنونی که پایینتر از استادیوم آزادی قرار دارد اولین پروژه من بوده است. ارتباط نزدیک من با شاه و حسن شهرت من در بیرون از دربار در بسیاری از مواقع راهگشای کارها بود. البته شاه در جریان نبود و فقط یکبار در کیش از من پرسید به چه کاری مشغول هستم و زمانی که از فعالیت من باخبر شد فقط یک جمله گفت آن هم اینکه: «کار بزرگی است.» انصاری درباره ارتباط خود با هویدا نیز گفت: در دربار به همه احترام میگذاشتم، ولی هیچگاه به جز شاه به کس دیگری نزدیک نبودم. هویدا آن زمان دلخوشی از من نداشت؛ چراکه گاهی با گزارشهای من نقشههای وی نقش بر آب شده بود. هویدا در دربار با آقای پروفسور عدل درباره اینکه چه کسی نماینده مجلس شود بحث میکردند و در نهایت اگر به تفاهم نمیرسیدند شاه را واسطه میکردند. من یکبار به هویدا گفتم با این روش بهتر نیست مجلس را منحل کنید و همه امور را در دست بگیرید تا هزینه اضافی هم نداشته باشیم. او در پاسخ گفت تو هنوز بچهای و نمیدانی این مردم اگر آزاد باشند کنترل آنها بسیار سخت خواهد بود.
وی خاطره تلخ و شیرین با شاه کم نداشت و یکی از این خاطرات را اینگونه تعریف کرد: بعد از انقلاب با شاه، آقای سید حسین نصر، دکتر نهاوندی و فرح در مکزیک نشسته بودیم که شاه از من پرسید در ایران راجع به انور سادات چه میگویند که من گفتم بعد از شما منفورترین آدم در ایران انور سادات است. انصاری با اشاره به نقش آیتالله شریعتمداری در آزادی بسیاری از زندانیان سیاسی پیش از انقلاب گفت: زمانی که ناآرامیها به اوج رسید قرار شد من با آقای شریعتمداری دیداری داشته باشم و از آن به بعد تا اواخر تابستان 57 تنها رابط شاه و ایشان بودم که با همراه شدن آقای بهبهانیان از پاییز 57 دو نفری به دیدار وی میرفتیم. بعد از انقلاب هم من با آقای شریعتمداری ارتباط داشتم و آخرین برخورد من با ایشان زمانی بود که خبر رسید در ایران عکسهای خانوادگی درباریان در نشریات منتشر میشود که پس از تماس من با ایشان این کار متوقف شد.
انصاری با تشریح ثروت خاندان پهلوی به رابطه خود با رضا پهلوی اشاره کرد و گفت: رضا بعد از فوت شاه چندین بار با من تماس گرفت که «بیا و من را از دست مادرم نجات بده.» در آخرین تماسی که رضا با من داشت من دیدار با او را به مراسم سالروز فوت شاه موکول کردم. ارتباط من با خاندان پهلوی به گونهای بود که تمامی افراد خانواده حتی شخص فرح تا قبل از کدورت ایجاد شده، از هر لحاظ من را قبول داشتند. وی با تشریح اقدامات صورتگرفته توسط رضا پهلوی برای بازگشت دوباره سلطنت به ایران، ادامه داد: ما اقدام به تاسیس بانک کردیم تا ضمن پوشش هزینههای سنگین رضا، امکان ردیابی و مصادره پول وی برای دولت ایران میسر نباشد. با تاسیس بانک درآمد خوبی نصیب رضا شد و این موضوع عاملی شد تا بسیاری از نزدیکان اقدام به سرمایهگذاری در بانک را خواهان شوند. بر همین اساس مقرر شد تا نزدیکان رضا پول خود را در ازای دریافت 12درصد سود در اختیار بانک قرار دهند که این جذابیت پای فرح و علیرضا را به این بانک باز کرد. فرح و علیرضا از سال 1986 در این بانک سرمایهگذاری کردند و قرار شده بود در صورت زیان ابتدا سرمایههای سرمایهگذاران جزء پرداخت شود و بعد اگر پولی باقی ماند فرح و علیرضا. سال 1987 یک زیان مالی سنگین داشتیم که برای حل آن با هزینه 200هزار دلاری وکیل گرفتیم.
انصاری با تشریح چگونگی فوت محمدرضا شاه به نقش تاثیرگذار فرح در دربار نیز اشاره کرد و گفت: زمانی که قرار شد دولت نظامی تشکیل شود شاه از طریق الیاسی برای تشکیل دولت نظامی به اویسی پیام داد، اما با مخالفت فرح ازهاری جایگزین او شد. فردای آن روز رضا قطبی و نصر بیانیهای را به شاه دادند، برای نطق تلویزیونی که شاه هرچه اصرار کرد موفق به خواندن نوشته قبل از حضور در جلو دوربین نشد. پس از اینکه شاه نطق من صدای انقلاب شما را شنیدم را خواند بارها با فرح دعوا کرد که بزرگترین اشتباه سیاسی زندگی من را تحمیل کردید. قبل از سقوط سلطنت در مراکش که بودیم شاه از الیاسی میپرسد که چرا از دربار کسی با من تماس نمیگیرد که با پیگیریهای الیاسی مشخص میشود که فرح ارتباط تلفنی با ایران را برای شاه ممنوع کرده است. شاه به دلیل سنگ کلیه روزانه یک بطری آب ویشی میخورد و به دلایل امنیتی بطری بازشده دیگر برای شاه سرو نمیشد. همان روزی که الیاسی شاه را در جریان دستور فرح و ممنوع کردن ارتباط تلفنی وی با دربار قرار داد، از آب باقیمانده مینوشد و به کما میرود. در همین حین شاه به دنبال الیاسی میفرستد و فرح ادعا میکند که خواب است. شاه نگران شده و به اتاق الیاسی میرود و با پیکر نیمهجان وی روبهرو میشود. الیاسی نیز با مداوای به موقع پس از چند روز از کما خارج میشود.